آقای حکمتیار، مردم ملا نصر الدین نیستند!

در افسانه ها آمده است که روزی خواجه نصر الدین ملا اقوام خود را طلبید و به آنها ابلاغ کرد که من نعوضُ بالله خداوندم، یعنی دعوائی خدای کرد، مانند فراعنه مصر و نمرود.
اقوام ساده دل او اقرار کردند که :"ملا تو خدائی و ما بندگان فرمانبردارتو". از این ماجرا سلطان ملک که یک مومن موحدّ بود با خبر شد و به سپاهیانش دستور داد که این بدبخت جاهل را نزد من احضار کنید تا از او بپرسم که بکدام جرئت اینگونه در موجودیت من که به خداوند یگانه باور دارم، چنین جسارت را از خود نشان داده و ادعای خدائی دارد.
سپاهیان سلطان او را به دربار عدالت گستر شاه احضار نمودند. پادشاه بارگاه آراست، وزرا، وکلا، ندیمان و نقیبان در میمنه و میسره او سکون شدند و همه منتظر نطق شاه بودند. ملا نصرالدین نیز در مقابل شاه زمین ادب بوسه داد و قد بر افراشت که در حضور سلطانم، مطعآ و منقاد. شاه از او پرسید: ملا، شنیده ام که تو بد بخت دعوی خدائی داری، آیا تو از من مطلع هستی یا نه که چه جزا در روزگارت بروز میدهم؟ ملا در کمال خضوع و خشوع دوباره زمین ادب بوسیده، مراتب تعارفات به شاه را مطابق رسم آن عصر و زمان بجا آورده و میگوید: سرورم، سلطانم، اگر لطف فرموده یک شبانه روز به من وقت عنایت فرمائید تا به اقوام خود مشوره نمایم و آنگاه هر چه رأی عالم آرای شهریاری باشد حاضر تعمیل و تطبیق آنم. شاه از نهایت عدل و مروت به او یک شبانه روز مطابق در خواستش توافق مهلت کرد. خواجه نصرالدین به ده مربوطه خود باز گشت و علاالفور اقوامش را به کلبه خود دعوت نمود. موقعی که آنان حضور بهم رسانیدند ملا در بلندی اخذ موقع کرد و به سخن پرداخت، که ای قوم نادان بدانید که از ابلاغ خداوندگاریم پادشاه مستحضر گردیده فردا من و شما را یک جای گردن خواهد زد. پس از شما یک خواهش دارم اگر قبول نمائید همه از خشم سلطان فارغ میگردیم، ورنه گردن ما و دشنه تیغ جلاد شاه . اقوام سر تعظیم به نزد خواجه پائین کردند و همه به یک صدا گفتند که هرچه امر بفرمائید ما قبول داریم، زیرا شما خداوند و ما بندگان تو هستیم، پس فرمایش شما چه هست؟ ملا گفت فردا همین که نزد پادشاه حاضر گردیدید من مقابل پاد شاه ایستاده میشوم و تعدادی به طرف دست راست من و تعدادی به طرف دست چپ من قرار گیرید و زمانیکه شاه از من سوال نمود که خدائی خود را به ثبوت برسان و من میگویم ای پادشاه از بندگان من بپرسید. من که روی خود را به طرف راستم دور دادم شما مانند گاو صدا بر آورید و زمانیکه طرف دست چپ نظر انداختم صدای مرکب را آواز دهید و با این ترفند از خشم شاه نجات پیدا میکنیم. اقوام به او وعده دادند که هرچه هدایت شما باشد به آن عمل خواهیم کرد. فردا به وقت موعود ملا عازم دربار شاه شده، اقوام او را به کمال احترام و ادب همرائی میکنند. زمانیکه به محضر شاه میرسند، سلام و احترام درخور شاه را انجام داده و طبق فرموده ملا اقوام به دو طرف ملا قرار میگیرند. شاه با علاقه مندی از او میپرسد که ای بد بخت ملا نصر الدین اکنون بگو چگونه دعوی خداوندی نمودی؟ ملا به او میگوید قربان از اقوام من بپرسید. او روی خود را به طرف دست راست دور میدهد، اقوام او به صدای بلند بانگ گاوان را میکشند و زمانیکه به طرف دست چپ دور میخورد، آنها نیز صدای مرکبان را طنین انداز بار گاه بوقلمونی شاه میسازد و خواجه از پاد شاه میپرسد که ای قبله عالم آیا بالای چنین مردم نادان خداوند نیستم؟ شاه از جایش بلند میشود و حرف او را تائید میکند که احسنت! بالای چنین مردم، جاهل و ساده لوح هر ادعائی که نمائید حقیقت دارد .

اکنون نیز با شنیدن نطق حکمتیار که خود را شخصیت مدبر و کلید صلح افغانستان معرفی نمود، با طرح پلان هفده فقره ای او که این ملت را مانند قوم ملا نصرالدین نادان تصور کرده و گذشته های خود را فراموش کرده است که در آفریدن جنایات، قتل و غارت و خرابی شهرها دست ابلیس را از پشت بسته، سلطان علاالدین جهانسوز و چنگیز خان مغول را در تاریخ بشریت برائت داده است. ولی این ملت قوم ملا نصرالدین نیست که فریب حرفهای آقای حکمتیار را بخورد، زیرا آقای حکمتیار در رسیدن به مقام قدرت پابند و مقید هیچ معیاری نیست. ملت افغانستان از ائتلاف او با حفیظ الله امین در سال 1357هـ.ش که حکومت مشترک میساخت، ائتلاف او با شهنواز تنی وزیر دفاع وقت در سال 1368هـ ش که با طیارات بم افگن خواب را به چشمان شهریان بی دفاع کابل حرام، ویرانی های بی شمار و صد ها کشته به جا گذاشت، ائتلاف حکمتیار با رازمحمد پکتین وزیر داخله، محمد اسلم وطنجار وزیر دفاع وقت در حاکمیت دوکتور نجیب الله که به وزارت داخله متمرکز و ذریعه نیروی های جمعیت عقیب زده شدند و سپس با جنگهای داخلی از چار آسیاب با فیر نمودن روزانه ده ها هزار راکت بالای شهریان بی دفاع کابل و به ایراد اینکه در دولت آقای ربانی کمونستها، گلم جمان و دوستم ملیشه سهم دارد، کابل را به شهر چغز مبدل نمود، در یک روز هشتاد هزار جسد به جا گذاشت. شورای همآهنگی را بر ضد پایه های حکومت اسلامی که در رآس آن رهبر عالم، مجاهد ربانی استاد پروفیسور ربانی رحمته الله علیه قرار داشت تأسیس نمود که استاد برهان الدین ربانی مانند حکمتیارها به صد ها و هزارها جوان را دانش اسلامی تدریس میکرد. و اما شما آقای حکمتیار گذشته کمونستی تانرا در لیسه شیرخان کندز همدوره هایت بازگو کرده اند و شما بودید که در سال 1360هـ ش قوماندانان سر افراز جمعیت را در تخار و بدخشان طور نا جوانمردانه و فجیع به شهادت رساندید و در معدن صفحات شمال یک روز به فرمان شما یکصد و هشتاد کارگر معدن را قوماندن ولایتی ات مأمور غیور تیرباران نمود و شما بزرگترین شخصیت های علمی مانند شمس الدین مجروح و دگروال دوست محمد خان پدر قهرمان ملی احمد شاه مسعود را به شهادت رساندید و حتی به شاه سابق نیز رحم نکردید و مرد هشتاد ساله را در حال عزلت در روم مورد سوئ قصد قرار دادید که نوک تیغ تروریست شما به بکس آهنی سیگار بابای ملت اصابت نمود و او را روانه شفاخانه ساختید و در صحبت های خود او را اخطار دادید که اگر شاه سابق آرزوی آمدن به افغانستان را دارد چشمهای خود را سرمه نموده به قربانی حاضر گردد . و اکنون که با این طرح خود خواهانه خود، خود را ناجی ملت تصور کرده، شورای ملی را لغو و کمیته پانزده نفری را مطالبه کرده، ادعائی دارید که شورای ملی به نفع اقلیت هاست و مصارف گزاف دارد، باید لغو شود.

آقای حکمتیار!
در گذشته ها اگر همین اقلیت ها مانند جنرال عبدالرشید دوستم و حاجی محمد محقق موافقت نمیکردند جاگزینی شما که توسط آقای حدادی سفیر کبیر آن وقت جمهوری اسلامی ایران در مزار شریف میسر نمی گردید و آیا از معاونت های پرفیسور ربانی فقید و قهرمان ملی احمد شاه مسعود بزرگ بعد از سقوط کابل که بار ها سبب نجات شما شده و دوباره در کابینه استاد ربانی مقام نخست وزیری را بدست آورده اید از یاد برده اید؟

آقای فراموش کار! علی الرغم خیانت و جنایت که علیه آنان مرتکب شدید به دفعات شما را بخشیدند، ولی شما آنرا نادیده گرفتید. شما سر در گریبان نمائید و تاریخ سیاه و ننگین خود را مرور نمائید و آنگاه ادعای ملا نصرالدین مآبانه ای خود را در مورد ملتی که شما را کاملآ می شناسد و از شما نفرت دارد، نمائید. آقای حکمتیار شما که در قدرت جنون دارید، نزدیک ترین هم سنگر خود سید پادشاه آغای چاریکاری را طور مرموز و ماهرانه به شهادت رسانیدید و اکنون اعضای حزب اسلامی که وابستگی ملی تاجیک، عرب و هزاره دارند شما را نماینده قبیله دانسته از شما فاصله گرفته است که همه با مارشال فهیم متحد شده اند و در زیر چتر او امروز به مقام های دولتی دست یافته اند و آقایان فاروق وردک وزیر تعلیم و تربیه، ارغندیوال وزیر اقتصاد، داود زی سفیر و عبد الکریم خرم دوامدار با آقای کرزی همکاری دارند، که اکنون نیز در نیمه قدرت کادرهای حزب اسلامی سهیم اند و آنان از جا و مکنت عالی اقتصادی بر خورداراند و شما فکر نمی کنید که این فرا خوان شما مورد علاقه آنان نیز قرار نمیگیرد.

آقای حکمتیار!
همانگونه که در مبانی اسلامی شرم را از ایمان وانمود کرده و در این رابطه شرم در وجود شما قطعآ وجود ندارد و از اعمال فریبکارانه که با سایر رهبران در خانه خدا میثاق صلح را امضا نمودید و هنوز رنگ امضای شما خشک نشده بود که شهر کابل را به شهر ارواح مبدل نموده، کوچه به کوچه و خانه به خانه را از خون شهدا رنگین ساختید. میرویس جلیل ژورنالیست و خبر نگار بی بی سی که در آن ایام از قتل و غارت شما و حواریون شما پرده بر میداشت و از زجه و ناله زنان و طفلان برهنه پا را که از میدان جنگ فرار میکردند و به شما و همدستان جنگ افروز شما نفرین می فرستادند، چگونه صدای عدالت خواهی و حق گوئی آن بلبل دبستان میدیای عصر را برای همیش خفه ساختید؟ آیا در پیشگاه خداوند رحمان جوابده هستید یا خیر؟ زیرا گناهی میرویس جلیل جز گفتن حق و رساندن آن به جهانیان چیزی دیگری نبود.
اگر شما عالم دین هستید چرا به اندیشه های قرآن عظیم الشأن باور ندارید؟ که غیر حق فرمان قتل مسلمانان را که مخالف اندیشه های قلدورانه شما است صادرمی نمائید و این یک حقیت است و مخابرۀ مکالمه شما را در سال اول پیروزی مجاهدین با احمد شاه مسعود که ثبت اوراق زرین تاریخ افغانستان گردیده است بار ها شنیده ایم و دیده ایم که احمدشاه مسعود نماد آزادی و دفاع از مظلومان و محکومان، نماد حفظ حقوق انسانی بود. او افغانستان را آزاد و آباد میخواست و حاکمیت ملی را از طریق رای پرسی شفاف و عادلانه باورمند بود ولی صحبت شما نمایانگر طغیان، دشمنی با مردم، طرفدار جنگ و خونریزی که ظلم و استبداد قتل وغارت را از خود به نمایش گذاشته اید و قضیه آن زمان افغانستان را از راه خونریزی و جنگ تاکید می ورزیدید و اکنون نیز که بهیقین این صدای شما یادآوری از همان روزها ی تاریک و سیاهی گذشته است که از خود به یاد گار گذاشته اید و به ادعای شما که دولت آقای کرزی تا گلو در فساد غرق است و توسط خارجی ها آورده شده است. و اما از اینکه دوران صدارت شما به یاد مردم می آید و آن وحشت و بربریت و فجایع را که خلق نموده بودید از نبودن نظام به این نظام موجوده با وجود هزاران نقص و نواقص که دارد حد اقل از دوران شما بهتر است. زیرا حد اقل داری چار چوکات نظام است و نیز دارای فرهنگ مبارزات سیاسی، تحمل انتقاد و حتی زشت گوئی مردم را دارد و در ترکیب آن از احزاب اسلامی گرفته تا طالبان، مجاهدین سابقه، تکنوکراتهای غربی و روشن فکران سابقه وجود دارد و همه در زیر یک سقف کار می کنند و اگر خدای نخواسته جناب شما داخل این نظام گردید از قدوم شما این نظام نیز سقوط خواهد کرد و دوباره افغانستان شاهد حوادث سالهای هفتاد و دو خواهد گردید. زیرا تجربه نشان داده است با هر رژیمی که شما همکاری نمودید عمر آن رژیم نهایت کوتا است و زود ساقط میگردد .طوری که گفته اند.

اگر شاه ماند چو بختک وزیر
دوصد شهر ویرانه ازمن بگیر
نوت: بختک وزیر حیله گر نوشیروان عادل بود که مانند شما کارش فقط ویرانگری بود.

نویسنده : فکور

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

مولوی حیات الدین،شیخ افراطی ی که اسلام را وارونه جلوه می دهدد

با رهبر داعش در شمال افغانستان آشنا شوید