پست‌ها

نمایش پست‌هایی با برچسب هنر و ادبیات

بیداری که خوابیده...

تصویر
بلخ زمانی روزنامه‌ی بیدار را داشت. روزنامه‌یی که در سال 1300 خورشیدی آغاز به نشرات نمود و زمانی با ده‌هزار تیراژ، بلخیان در مغازه‌های شهر و کتاب‌فروشی‌ها، دنبال آن سرگردان بودند . رازق فانی، عبدالقادر قادری، محمد حسن احسان، توریالی رزاقیار و ...از جمله شخصیت‌های جامعه‌ی روزنامه‌نگاری افغانستان بودند که مدیریت مسوولی این روزنامه را به عهده داشته اند. بیدار، زمانی پاتوق انسان‌های با ارزشی چون هلال‌الدین بدری، محمد عمر فرزاد، تیمورشاه پاییز، اکرام کمال، عبدالواسع نیازی،وفای نجفی، محمدطاهر قاید، غنی برزین مهر، اسحاق دلگیر، سمیع حامد،ژکفر حسینی، نور اکبر پایش،عبدالجمیل ظریفی و ده‌ها شاعر و نویسنده‌یی بود که در باروری ارزش‌های فرهنگی و انسانی این سرزمین نقش داشتند. برگ‌های این روزنامه زمانی محلی بود برای گفت‌وگو میان روشن‌فکران و مردم. در تاریخ بیدار ثبت است که این روزنامه در جهت دادنِ افکار عامه و روشن‌گری در میان توده‌ها نقش بزرگ‌تری نسبت به یک مسجد داشته است ! امروز اما، بیدار زخمی است و حرفی به گفتن ندارد . بیدار رسانه‌ی وابسته به دولت است که هر دو هفته بعد، 500 شماره در چهار

نتایج هفتمین جشنواره قند پارسی

تصویر
 هفتمین جشنواره قندپارسی روزهای سه شنبه، چهارشنبه و پنج‌شنبه هفته گذشته، با حضور صدها شاعر و داستان‌نویس افغانستانی و ایرانی برگزار شد. نتایج مسابقات این دوره: شعر سنتی: نفر اول: سید حسین فصیحی (قم) / نفر دوم: سیدعلی رضا جعفری (قم)، مهتاب ساحل (کابل) / نفر سوم: جعفر عزیزی (کابل)، رامین عرب نژاد (هرات) شایستگان تحسین: نجمه احمدی (اصفهان) ، سیدموسی ابراهیمی (بلخ)، مختار وفایی (بلخ)، سیدروح الله رضوی (تهران) شعر آزاد : نفر اول: معصومه موسوی (استرالیا) / نفر دوم: محمد حبیبی (تهران)، هادی هزاره (کابل) / نفر سوم: ریحانه آخوند زاده (مشهد)، مریم احمدی (تهران) شایستگان تحسین: بلقیس فیضی (تهران)، مهدی سرباز (بلخ)، تهمینه امینی (تهران)، مریم حسینی (قم)، حسن ابراهیمی (کابل) داستان: نفر اول: امید حق بین (کابل) / نفر دوم: هادی مروج (کابل)، رسول سیمیا جعفری (اصفهان) / نفر سوم: فضه فکوری (اصفهان)، امین فارسی (بلخ) شایستگان تحسین: هدایت روشن (سمنان) ، حکیمه اخلاقی (اصفهان) ، فاطمه موسوی (تهران) ، خداداد حیدری (تهران)

از روز مره‌گی‌ها...

- سلام داکتر صاحب ! - والیکم، بگو بچیم ! - می‌بخشین داکتر صاحب، مختار وفایی استم روزنامه‌نگار ... - خوووب...بگو...می‌شنوم ... - غرض از مزاحمت این‌که، من گزارشی در مورد وضعیتِ شفاخانه‌های خصوصی و چگونگیِ‌ی فعالیت‌های آنان، می‌نویسم و در این رابطه خواستم، با شما به عنوان مسوول یکی از شفاخانه‌های خصوصی بین‌المللی صحبت کنم...اگر لطف نموده فرصتی فراهم کنید، من خدمت می‌رسم ... - خوووووبببب گفتی روزنامه‌نگار   استی ها؟ - بلی صایب روزنامه‌نگار استم ... - با کدام تلویزیون کار می‌کنی؟ - با تلویزیون کار نمی‌کنم، روزنامه‌نگار استم، با یک آژانس خبری و روزنامه‌های چاپی کار می‌کنم ... - خوووووب...بسیار خوب ... راستی شما که گزارش ما را نشر می‌کنین...باز...چه رقم اس...منظورم این‌که...باز یک چیزی...یعنی چه مقدار پول از ما میخایین ها؟ - .. نخیر جناب دکتر! من روزنامه‌نگارم و وظیفه ام تهیه‌ی گزارش است نه اعلانات بازرگانی که در بدلِ نشر آن از شما پول بگیرم. من فقط به صحبتِ شما نیاز دارم . - فامیدم، اما رفیقای تان د افتتاح شفاخانه ما که آمده بودند تا برِ شان پاکتِ پول توزیع نکدیم گزارش ما ره ن

غربتِ هنرِ نقاشی و رویاهای یک نقاش

تصویر
مختار وفایی دختری با آرزوهای بزرگ، رویاهای شیرین، فردای روشن و آینده‌ای مطمین، جاده‌های شهر را از خانه تا مکتب، از مکتب تا کورس و برعکس همه روزه قدم می‌زند. او گام‌هایش را بدونِ وقفه بر می‌دارد و باور دارد که گام‌های کوچک‌اش روزی سرزمین‌های بزرگ آرزوهایش را فتح می‌کند و شاهدِ ثمر زحمات و گام‌های استوارِ این روزهایش می‌باشد. فقر، بیکاری و مشکلات اجتماعی یگانه دیواری است که مانع رسیدن، بسیاری از فرزندان این سرزمین به آرزوهای شان می‌شود، تعدادی به دلیل نداشتن امکانات مالی از نشستن به چوکی مکتب و گوش دادن به حرف‌های امیدبخش معلم محروم می‌شوند و تعدادی هم به دلیل جزمیت‌های موجود در جامعه‌ی واپس‌گرای افغانستان که متاسفانه دیدگاه‌های مردسالارانه‌ و بدور از فرهنگ انسانیت، زنان را به حاشیه رانده و «جنس دوم» می‌دانند. با همه‌ی نابسامانی‌ها؛ هستند پدرانِ این سرزمین که شجاعانِ شبیه رابعه، سودابه و بی‌بی مهرو را به دنیا بخشیده اند؛ از بلخ، هرازگاهی به عنوان جایگاه و خواست‌گاهِ این شجاعان نام‌برده شده است. در واقع، در وضعیت و جوِ فرهنگی حاکم بر افغانستان، تنها نسلِ شجاعان است که می‌توانند،

کاروان سه هزار جلد کتاب آرمان شهر در مزار شریف

تصویر
نود و یکمین برنامه ی (گفتمان پلی میان نخبه گان و شهروندان)و کاروان سه هزار جلد کتاب بنیاد آرمان در شهر در شهر مزار شریف با حضور گسترده ی از فرهنگیان؛ادیبان، استادان و دانشجویان دانشگاه های این شهر عصر روز چهارشنبه در دانشگاه ابن سینا برگزار گردید. جواد دروازیان به نمایندگی از بنیاد آرمان شهر گفت: بنیاد آرمان شهر که از شش سال بدینسو فعالیتش را آغاز نموده؛هم اکنون دفتر مرکزی آن در کابل و چندین نمایندگی در ولایات کشور دارد که فعالیت های حقوق بشری؛مدنی ؛فرهنگی و نشراتی از فعالیت های عمده ی آن می باشد. به گفته ی دروازیان تاکنون بنیاد آرمان شهر صد عنوان کتاب را در حوزه های حقوق بشری؛ادبی؛سیاسی و مدنی منتشر نموده است. در این محفل صالح محمد خلیق نویسنده و رییس اطلاعات و فرهنگ بلخ؛استاد عفیف باختری از شاعران معاصر؛تقی واحدی داستان نویس و فرخنده رجبی نویسنده و دانشجوی دانشگاه بلخ روی موضوعات،کتاب؛کتابت و کتاب خوانی که عنوان بحث های این گفتمان تعیین شده بود بحث کردند. صالح محمد خلیق در مورد فرهنگ کتاب خوانی و کتاب نگاری در بلخ گفت: از زمانه های دور، بلخ شاهد فرهنگ غنی کتاب خوانی

گفت و گوی ویژه با؛ بانو نیلوفر لنگر،شاعر جوان بلخی

تصویر
نیلوفر لنگر: اگر شعر ننویسم اضطرابی در درونم از فوران می ایستد! گفتگو از: مختار وفایی هویدا :کمی از حال و هوای این روزهایت بگو؟ نیلوفر لنگر : ...  اینروزها شکسته ترم از همیشه ها  خوب ... زندگی حادثه یی عجیبیست ، وقتی من به او سرمیزنم، حوصله ام را ندارد، وقتی او به من شبیخون میزند در من توان مقابله نیست.... اینروزها دنیا دگرگون شده، یا من فکر میکنم چیزی در حال تحولست در من، امیدی نو ، ناامیدی های نو، خوابی برای ماندن ، با تعبیری برعکس ، گلوی بسته، با کوله باری از فریاد و صدها دغدغه ی دیگر .... اما ببین ؛ این زندگی خیلی بی انصاف است ، امیدی داری و ناامیدی "هایی" ؛ یعنی برای یک امید باید مرتبه ها ناامید شد و حال من هم چنین است... - چه چیزی میان شما ، شعر و زندگی پیوند ایجاد کرده است؟ - آها ... من ، شعر، زندگی ... ... خوب؛  مگر میشود شعر و زندگی را ازهم جدا کرد؟ یا مرا که سخت به این دو چسپیده ام، ازین وسط کنار کشید؟؟؟ نه ... ممکن نیست ، من گاهی برای شعر زنده گی میکنم و گاهی هم برای زندگی شعر میسرایم ... میان من، شعر وزندگی، حرفی یا بهتر بگوی