پست‌ها

دیپلماسی افغانستان در خانه‌های کرایی اسلام‌آباد

تصویر
مختار وفایی ساختمان دو‌طبقه‌ای، با سه ‌محافظ پاکستانی، یک بازرسی ساده که فقط مبایل‌ها را نگهداری می‌کند و چند اتاق ساده و بدون نشان‌های تاریخی و ملی افغانستان در حالی که پرچم کهنه و چرکین سه‌رنگ در مقابل دروازۀ ورودی بر سر چوبی آویزان شده، تصویری از سفارت افغانستان را در اسلام‌آباد، ‌مهم‌ترین پایتخت کشور منطقه که بیشترین رفت‌و‌آمدهای دیپلماتیک را با آن داریم، نشان می‌دهد. من و شماری از همکاران افغان و پاکستانی ام، در ملاقات با سفیر افغانستان در اسلام اباد    مسیر کابل‌ـ‌اسلام‌آباد، همواره‌ یکی از پر‌رفت‌و‌آمدترین مسیرهای دیپلماتیک میان این دو کشور بوده است. گفت‌وگوهای صلح، روابط اقتصادی، فرهنگی و نیازهای دو کشور به همدیگر در عرصه‌های مختلف، سفرهای پی‌هم مقامات رهبری میان دو کشور و مخصوصاً دیپلما‌ت‌ها را به همراه دارد. با این‌همه‌ نیازهای دوطرفه، پاکستان یکی از فعال‌ترین نمایندگی‌های دیپلماتیک را در کابل دارد و انتظار می‌رود که افغانستان نیز بر اساس اهمیت روابط با پاکستان، نمایندگی دیپلماتیک فعال و درخور‌ شأن را در اسلام‌آباد داشته باشد. روز یک‌شنبه ۲۳ اگست با جمعی از اشترا

از یاد نبریم!

تصویر
قربانیان 17 اسد را از یاد نبریم. قربانیان بی‌گناهی که سرهای شان به نیزه‌های خشم و تعصب سربازان تشنه بخون ملاعمر در گرمای تابستان 17 اسد در مزارشریف بالا شده و اندوه نا تمامی را برای ما رقم زدند . قاتلان 17 اسد پس از هژده سال، بار دیگر به آرامش و رفاه مردم چشم دوخته و در پی ساختنِ سناریوهای وحشتناک تری از 17 اسد هستند. اگر غفلت کنیم و 17 اسد را از یاد بریم و تسلیم جبر و جفای طالبانی شویم، انتظار نداشته باشیم که این‌بار با رحم و ترحمی درنده‌های طالبانی روبرو شویم . دیروز جمعی از فعالان مدنی، نویسندگان، فرهنگیان و اهل معارف بلخ با حضور حاجی محمد عبده، رییس کمیسیون عدلی و قضایی پارلمان کشور بر سرِ تابوت سپیدپوشِ شهدای 17 اسد در شورای ولایتی بلخ، سرود سوگ سرودند و شمع اندوه روشن کردند . به روح شهدای بی نام و نشانِ 17 اسد درود فرستاده و ستمی که ملاعمرهای کور و جور بر ما روا داشتند را از یاد نمی‌بریم !

من از طرز خرامت می‌شناسم

تصویر
اشرف غنی و راحیل شریف در کابل اشرف غنی احمدزی و داکترعبدالله عبدالله که به زعم خودشان ناجیان این ملت اند، حالا به دلیل بی‌کفایتی و رسوایی‌های روز افزون شان با خشم و نفرت گسترده‌ی مردم مواجه شده اند. غنی و عبدالله اکنون که تخت و بخت شان را در پرتگاه سقوط و در حال از دست رفتن می‌بینند، در تلاش اند که از هر راه ممکن، آبی روی این خشم مردم بریزند . یکی از بهترین و کوتاه‌ترین راه‌های جوگیر شدنِ مردم ما، دشنام دادن پاکستان و غُریدن علیه آن کشور است . برخی از صفحات انترنتی پی‌هم پیام‌هایی ا ز زبان غنی و عبدالله نشر می‌کنند که حوادث اخیر کشور را به نحوی به سیاست‌ها و برنامه‌های پاکستان ربط داده و هشدارهای مبنی بر عواقب بدتر این رویکردها به آن کشور داده اند. حالا که شعار مرگ به پاکستان و نفرین فرستادن به آی.اس.آی توسط ارگ‌نشینان این‌قدر مصرف داخلی دارد که می‌تواند خشم مردم را از یاد شان برد، باید اندکی در این مورد تامل کنیم . حامدکرزی زمانی در مورد مداخله‌ی پاکستان و سایر کشورها در امور افغانستان گفته بود: هر کشور قدرتمندی علاقه دارد در امور دیگران دخالت کند، اگر ما هم قدرت می‌داشت

نی، اوضاع حقوق بشری را در نُه ولایت شمال بررسی می‌کند

تصویر
مسوولان دفتر نی، حمایت کننده‌ی رسانه‌های آزاد افغانستان خبر داده اند که این دفتر، برنامه‌یی را روی دست دارد که بر اساس گفت وگو با ۹۰۰ تن از شهروندان ولایات شمال، بیشتر از یک‌دهه تلاشِ سازمان‌های حقوق بشری را در این ولایات بررسی می‌نماید. نورآغا شریفی، مسوول دفتر ساحوی نی در شمال افغانستان می‌گوید که این سروی در ولایات بلخ، جوزجان، سمنگان، سرپل، تخار، بدخشان، بغلان، فاریاب و کندز صورت می‌گیرد که از هر ولایت صد نفر از گروه‌های مختلفی همچون دانشجو، روزنامه‌نگار، داکتر، فعال مدنی، فعال سیاسی، دوکاندار، تاجر، معلم و ...به پنج پرسشِ پژوهشگران این دفتر برای دسترسی به چگونگی اوضاع حقوق بشر در این ولایات پاسخ خواهند داد. تلاش‌ها برای اعاده‌ی حقوق شهروندی و دسترسی به حقوق بشری افراد پس از سقوط رژیم طالبان و   استقرار نظام دمکراسی در افغانستان توسط صدها نهاد مدنی و حقوق بشری در سراسر افغانستان آغاز شد که تاکنون میلیون ها دالر کمک‌های بیرونی و داخلی در این راستا به مصرف رسیده است. هرچند   موثریت تطبیق این پروژه‌ها را در راستای آموزش حقوق بشری برای مردم و بهبود اوضاع نمی‌توان نادیده گرفت، اما

فقر و بیکاری، دلیل مرگ حامد نیست...

تصویر
حامد مقتدر دوست من بود. هم‌دیگر را خوب می‌شناختیم و گاهی باهم شعر می‌خواندیم و حرف می‌زدیم. او هیچ‌گاه از سوی من و دیگران جدی گرفته نمی‌شد. آن هم به دلیل پرداخت‌های نوگرایانه‌اش در شعر و هنر بود. نقاشی می‌کرد و حرف‌های زیادی در مورد نقاشی‌ها و شعرهایش داشت که هیچ‌گاه کسی جدی نگرفت. در نشست‌های ادبی، وقتی نوبت می‌رسید به خوانش شعر مقتدر، متوجه می‌شدم که همگی یا می‌خندیدند و یا بی اعتنا با مبایل و خودشان مصروف می‌شدند، به استثنای یکی دو تا که گاهی چیزهای در مورد شعرهایش می‌گفتند و آخر هم جنگ شان می‌شد. او همیشه معترض بود و شور عجیبی در درونش نسبت به پیرامونش داشت. آخرین بار او را نزدیک به یک‌ماه قبل در یکی از چاپ‌خانه‌های مزار دیدم. من مصروف هفته‌نامه هویدا بودم که آنجا دنبال مجله‌ی دیبورا آمده بود. باهم حرف زدیم و چندتا مجله بدستم داد و گفت این را به اطفالی که خواندن بلد اند بده. تازه ایجادش کردیم. من و ریحان خانمم باهم کار می‌کنیم و تصمیم داریم از طریق همین مجله برای کودکان روی جاده شعر بنویسیم، مطلب منتشر کنیم و بدست همان‌ها به دیگران بفروشیم...اسم مجله دیبورا بود. گفتم