همه بچههای ارتش احساس وطندوستی دارند، خدا حفظ شان کند!
برادرم، در ولسوالی گرشک ولایت هلمند - یکی از نا امنترین نقاط افغانستان- در ارتش خدمت میکند. او تازه به خانه برگشته است و از خاطرات اش در ارتش و نبرد با طالبان سخن میزند . او روایتهایی جالبی دارد. از جمله میگوید که: ما در یک ستاد 80 نفری ارتش هستیم که همه با صمیمیت یک خانواده باهم کار میکنیم. او از تقویت روحیهی ضد طالبانی و موفقیتهای ارتش در نبردها با طالبان میگوید. او همچنان با گلوی بغض گرفته از شهادت همراهان اش سخن میزند که شاهد آخرین نفسهای زندگی شان بوده است. او که به شدت از شهادت همراهانش به دست طالبان اندوهگین است، از شهادت دردآور یک همراهش بنام عینالله سخن میزند. او میگوید: عینالله پسرِ شجاع و کاکه بود که در زندگی فقط یک خواهر داشت. عینالله بخاطر تامین زندگی خودش و خواهرش به ارتش پیوسته بود و معاش ماهانه اش را برای خواهرش در ولایت تخار میفرستاد. برادرم میگوید که من و عینالله در میان 80 تن از همراهان مان صمیمیتر از همه بودیم. او سرنوشت غمانگیز عینالله با اندوه سنگینی که در درون اش احساس میکنم روایت میکند. او میگوید عینالله در یکی از عملیاتها و