پست‌ها

تامین امنیت، بازسازی و مبارزه با کشت مواد مخدر در بغلان

تصویر
  (نگاهی به کارنامه و برنامه های عبدالستار بارز، والی بغلان) عبدالستار بارز، در شهر میمنه ولایت فاریاب زاده شده و در رشته زراعت تحصیل کرده است. آقای بارز، تاکنون در بخش های مختلف حکومتی کارکرده که مهم ترین آن، نزدیک به ده سال معاونیت مقام ولایت فاریاب می باشد. آقای بارز، در حالی که پس از ایجاد حکومت وحدت ملی، مدتی را بحیث سرپرست ولایت فاریاب ایفای وظیفه می کرد، از سوی مقامات رهبری کشور، بتاریخ 14 میزان بحیث والی ولایت بغلان گماشته شد. والی جدید بغلان، درحالی در این ولایت آغاز به کار کرد که اوج نگرانی های امنیتی در این ولایت وجود داشته و حتی احتمال سقوط آن بدست طالبان تصور می شد. اکنون که نزدیک به سه ماه از فعالیت آقای بارز بحیث والی بغلان می گذرد، فشرده یی از کارنامه، دست آوردها و برنامه های آینده اش برای بغلان را مرور می کنیم. دست‌آوردها: دربخش امنیت:   والی بغلان می گوید که بیشترین توجه اش را در این ولایت ابتدا روی تامین امنیت نموده و تا کنون دست آوردهای مهمی در این بخش داشته است. آقای بارز از حمایت وتشویق از نیروهای خیزش مردمی   و توزیع مواد غذائی و البسه زمستانی

تلاش برای تامین امنیت و بسیج مردم در حمایت از دولت

تصویر
(نگاهی به کارنامه و برنامه‌های احمد فیصل بیگزاد، والی بدخشان)   یادداشت: «جایزه حکومت‌داری برتر» عنوان پروسه‌یی است که توسط شماری از نهادهای مدنی و رسانه‌یی در شمال افغانستان راه اندازی گردیده است. این پروسه میزان رضایت مردم از کارنامه‌ی والیان حکومت وحدت ملی در شمال و شمال‌شرق افغانستان را با راه اندازی رای‌گیری آنلاین سنجیده و الگوی حکومت‌داری برتر در این ولایات را معرفی می‌کند. به عنوان یکی از برگزار کنندگان این برنامه، سلسه گزارش‌هایی را که از کارنامه و برنامه‌های والیان شمال و شمال‌شرق تهیه گردیده جهت اطلاع‌رسانی بیشتر این جا نشر می کنم. پاسوال احمد فیصل بیگزاد باشنده اصلی قریه ختایان از مربوطات شهر تالقان مرکز ولایت تخار است. وی قبل از این به صفت والی در ولایات فاریاب و تخار اجرای وظیفه کرده و پس از روی کار آمدن حکومت وحدت ملی در ماه عقرب سال روان   به حیث والی ولایت بدخشان برگزیده شد. آقای بیگزاد می‌گوید دارای تحصیلات عالی و تجارب کافی در حکومت‌داری می‌باشد. احمدفیصل بیگزاد روز چهاردهم عقرب در مراسم معرفی‌اش به عنوان والی ولایت بدخشان ، انکشاف در عرصه‌های مع

نخستین اثر تحقیقی در مورد شولگره منتشر شد

تصویر
دره‌گزباستان (نیم‌نگاهی به ولسوالی شولگره)، عنوان اثری است که پس از یک ونیم سال تحقیق در مورد گذشته های دور، دیروز و امروز ولسوالی شولگره، در ماه اسد سال جاری منتشر کردم. من دراین تحقیق، جغرافیای کوچکی از یک سرزمین وسیع را در صفحات تاریخ پالیده و در مورد چگونگی جغرافیا و چگونه زیستنِ مردمان آن نوشته ام. تلاش کرده ام دیروزِ بی مفهوم آنان را برای شان تعریف کرده و مکتوبی از نیکوکاری گذشتگان را جلوشان بگذارم. مطمینم زمان و پولی که در این راه هزینه شد، بی‌جا و عبث نیست، اما امیدوارم این اثر بتواند بیشتر از آنچه تصور اش را دارم، مورد قبول مردم واقع شود. این کتاب در 150 صفحه، با ویراستاری علی موسوی، صفحه‌آرایی و طرح جلد آصف آذر، پیش‌گفتاری از دکتر سید محمدعلی جاوید و با حمایت مالی حاجی محمد عبده، وکیل مردم بلخ و رییس کمیسیون عدلی و قضایی پارلمان افغانستان در یک هزار تیراژ منتشر شده است. من از تمامی دوستانی که مرا در این راه یاری رسانیده اند سپاسگزارم! نسخه پی دی اف کتاب را می توانید از لینک به صورت رایگان دانلود کنید. https://drive.google.com/file/d/1LnJ29G6tCHIUPm7BFXft4q

طعمه‌های معصوم سیاست

تصویر
گلوله‌های جنایت و وحشت هیچ مرزی نمی‌شناسند. دیروز شکریه ۹ ساله را که از آغوش یک مادر هزاره به دنیا آمده بود و همراه با پدرش به صورت بی‌رحمانه‌‌ سر بریدند و امروز کودکان بی‌‌گناه یک مادر پشتون را در سید‌آباد میدان‌وردک به خم‌پاره بستند. سال‌هاست مرگ به صورت‌های گوناگون برای ما دهان باز کرده است. گاهی جاده‌ها به روی ما منفجر می‌شوند، گاهی آب‌های شور یونان ما را خوراک ماهی و نهنگ می‌سازند و گاهی خم‌پاره‌ها و شمشیرهایی که قرار است اسلام‌گرایان تروریست را پیروز و فاتح یک جنگ کثیف و انسان‌خوار بسازند، تکه‌های بدن ما را به خیابان‌ها فرش می‌کنند. رهبرانی که دیروز وعدۀ تغییر سرنوشت را با تکرار آیاتی از قرآن می‌دادند، امروز به‌مثابه دشمنان بی‌کفایت و خودخواهی برای مردمی بدل شده‌اند که همه دعا می‌کنند اگر خیری از این بازی‌گران صحنۀ خون و جنایت برای‌شان نمی‌رسد، حداقل شری نرسد. مردم با صداقت و راستی یک‌و‌نیم سال قبل پای صندوق‌های رأی حاضر شده، انگشت‌های‌شان را رنگی ساخته و به آینده لبخند زدند؛ اما اندکی نگذشت که گودال‌های دفن امیدهای مردم دهان باز کردند و پی‌هم مرگ و خون و خشونت آفریدند.

به استواری یک کوه

تصویر
ا و را به استواری کوه و به سختی صخره‌ها دیده بودم. سال‌هاست باهم رفیق هستیم، اما هیچ‌گاه از موضع ضعف و عجز با کسی صحبت نکرد. همیشه اراده و نیرویی برای انجام هرکاری داشت، بجز از ترک تحصیل و مهاجرت . روگار سخت دانشجویی‌اش را در مزار شاهد بودم. شب‌ها باهم در جاده‌های خلوت قدم می‌زدیم و برایم از اهداف و برنامه‌هایش می‌گفت. اهدافی که موفقانه یکی پی دیگر آنان را بدست می‌آورد. قیس رحمانی و همسرش سیاره صمدی رفقای من است. قیس مانند درختی در کوهسار است. درختی که در لای سنگ و صخره روییده و در آفتاب و طوفان بزرگ شده است . دیروز صدای لرزان و سنگین‌اش را پشت تلفن شنیدم. امروز با تماشای صحبت اش در تلویزیون گریستم. او که ماجرای چگونگی غرق شدن قایق حامل شان آب‌های شور یونان و مرگ فرزند چهارماهه‌اش را شرح می‌داد درک کردم که بی‌وطنی و بی‌چارگی او به چه سرحدی کشانیده است تا درس و دانشگاه را در ترکیه رها کرده و راهی اروپا شود... از دیروز تاحالا نتوانستم حرفی بنویسم.  مات و مبهوت مانده ام. این‌که چرا قیس تصمیم گرفت اروپا برود. آن هم در چنین فصلی. در روزهایی که قایق‌های بادی یکی پی دیگر غرق می‌شو