گرسنه کلمات
یکی از روزنامههای جنوب سویدن، با من و نیلوفر مصاحبه کرد و آنرا دیروز شنبه، با عکسهای سه تایی ما منتشر نمود . مصاحبه نسبتاً طولانی و با چهار قطعه عکس، در دو صفحه منتشر شده است. من بعد از ظهر دیروز شنبه، رفتم تا یکی دو نسخه از این روزنامه را بخرم، چون در سایت روزنامه اشتراک ندارم و نمیتوانم به جز از عنوان، بقیه متن را بخوانم. تقریباً به هفت فروشگاه بزرگ شهر سر زدم. در برخی از فروشگاهها، روزنامه تمام شده بود، چون ساعات آخر روز بود. در برخی دیگر از فروشگاهها، زمان فروش روزنامه پایان یافته بود و روزنامههای باقیمانده را جمع کرده بودند. بلاخره پس از نزدیک به دو ساعت جستجو، دست خالی به خانه برگشتم و در راه به یاد روزهایی افتادم که در مزارشریف روزنامهفروشی میکردم. فروش که نه، چون کسی نمیخرید، رایگان توزیع میکردم . صبح زود، خورجین کوچک دوچرخهام را حدود 500 نسخه روزنامه پر میکردم و به سمت ادارات دولتی میرفتم. محافظان برخی از ادارات مرا برای رساندن روزنامه به دفاتر روسا و مسئولان، راه نمیدادند و در برخی ادارات محافظان و کارگران، روزنامه را میگرفتند و آن را طیارهگک ساخته به هو