ما از همدیگر میترسیم
در این سکوت تلخ و در این روزهای دلگیر که پر است از خبرهای گرسنگی و آوارگی، خبرهای خوش و اتفاقات خوب از روز و شب ما محو شده است. پس از آنکه شهر مزارشریف به تاریخ 13 آگوست به دست طالبان سقوط کرد، فردای آن چهره شهر و رفتار مردم عوض شد. هرکسی در خلوت خودش درگیر است و تماس و روابط اجتماعی میان مردم محدود شده است. احساس میکنم همه از همدیگر میترسیم. طالبان یک نظام پولیسی دارند و همه احساس میکنیم که مخبر و جاسوس در یک قدمی ماست. به همین دلیل همه از همدیگر میترسیم، چون ممکن است همسایه، راننده تکسی، مغازهدار و حتی یک عضو خانواده به جبر یا اختیار در استخدام طالبان درآمده باشد تا از مردم خبرچینی کند. روش طالبان برای جمعآوری اطلاعات از مردم همین است. پسر را علیه پدر، برادر را علیه برادر و همسایه را علیه همسایه استفاده میکند تا به هدف شان که جاری شدن ترس و وحشت در دل مردم است برسند. فعلاً که بیشتر از یک ماه از حاکمیت طالبان میگذرد اوضاع چنین است. شبی که شهر مزارشریف سقوط کرد، همسایه ما که فرمانده پولیس بود، نیمه شب زنگ دروازه ما را زد و التماس کرد که بگذاریم خانه ما پنهان شود. او آن شب