دو غزلی که در یکی از محافل ادبی در بلخ خواندم بشنوید...
این شهر، شهر خاطره و شهر یار بود
هرچند روزهای سیاه و سپید داشت
با تو غرور قله ی سبز بهار بود
روزی که آمدی و فضا را بهم زدی
هرلحظه احتمال دوصد انفجار بود
حالا که می روی کمکی صبر کن ، دلم
شاید برای رفتن تو بی قرار بود
دیگر "مزار "نیست برایم "مزار" چون:
یک هفته با حضور تو "بالا حصار "بود
جا مانده ام کنار خودم بی کس و غریب
شاید، همین نصیب من از روزگار بود
مختار وفایی
"مزار"
مزار شریف
"بالاحصار" یکی از قصرهای زیبای شاهی"قدیمی"در کابل
2
نظرات
ارسال یک نظر