پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2019

امستردام، از چرس افغانستان تا آغوش رایگان

تصویر
در یکی از شلوغ‌ترین مکان‌های شهر باشکوه # امستردام ، چندتن با آغوش‌های رایگان ایستاده، به همه از روی مهربانی لبخند می‌زنند. آنسوتر کافی‌شاپ‌ها به هزاران تن چرس/حشیش پیشکش می‌کنند و در جای جای این شهرِ پر از زیبایی‌های بی‌نظیر، بساط رقص و شادی برپاست . بار نخست است که این مهربانی و زیبایی را از نزدیک می‌بینم. به گروه #FreeHugs   نزدیک شدم که بپرسم می‌توانم ازشان عکس بگیرم یا خیر؟ یکی گفت بله می‌توانی عکس بگیری. دیگری بغلش را باز کرد و گفت بیا در آغوش رایگان .   کریسمس را تبریک گفت و آرزو کرد روزهای بهتر و زیبایی پیش‌رو داشته باشم. چه شهری چه شکوهی!   این ویدیو لحظه‌هایی از چند ساعت گشت زدن در کوچه‌های شهر امستردام است. ویدیو را تماشا کنید و با من همسفر شوید.

به پایان آمد این دفتر

تصویر
روزهای آخر سال ۲۰۱۹ است و ذهنم برخلاف سال‌های گذشته، پر است از سوژه‌های عجیب غریب. این روزها بارها شده که قلم را بر می‌دارم و روی ورق سوژه‌ها را لیست می‌کنم. بعد عینکم را کنار می‌گذارم و دوباره آنان را مرور می‌کنم. روی برخی سوژه‌ها خط می‌کشم، برخی را برجسته می‌کنم و برخی دیگر را تصحیح یا حذف...خوشحالم که ذهنم خالی نیست، اما مهم است که راه درست و گزینه مناسب را بتوانم شناسایی و تعقیب کنم. یک‌سال دیگر پیش روست نباید هدر برود. فعلاً دو تصمیم   نهایی شد که با یکی خوشحال و با دیگری اندکی ناراحت شدم. یک: چند روز شرکت ممتاز هاست که میزبان وب‌سایت تحلیلی خبری هویدا است ایمیل فرستاد که   وبسایت باید آپدیت شود و باید طبق معمول پول بپردازم. سالانه یک مقدار پول برای دامنه و طراحی وبسایت می‌پردازم که اوایل سال ۲۰۱۹ ششمین سال از پرداخت این هزینه بود. براساس تغییراتی که در زندگی و کارم اتفاق افتاده، تصمیم گرفتم وب‌سایت تحلیلی خبری هویدا ( www.howayda.org ) را متوقف بسازم. یعنی دیگر فعال نیست و گفتم خداحافظ هویدا! این خداحافظی اندکی ناراحت کننده بود، چون از کار با هویدا خاطره‌های خوب دارم. و

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

تصویر
  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی است که همه جهان را در خود فرو برده و چاره‌ی جز پذیرفتن و کنار آمدن با آن‌را نداریم. برخی‌ها این تحول را «بحران» و دیگر آنرا «یک گام به جلو» در ادامه‌ی پیشرفت تکنولوژی و تغییر جهان می‌دانند. این تحولِ بزرگ در جهانِ مدرن و کشورهای مترقی سال‌ها قبل اتفاق افتاده و بدون شک، دامنِ ما را که   تاریکی و صدای مسلسل‌ها باعث شده از تحولات عمیق و پیشرو در جهان دور بمانیم نیز گرفته است. هرچند مانند بقیه و مثل همیشه، آماده‌ی ارایه‌ی یک جاگزین خوب و موثر بجای روزنامه‌های کاغذی هنوز نیستیم، اما اگر نگاهی به تیراژ روزنامه‌ها و رسانه‌های چاپی در کابل که بیشتر از ۶ میلیون انسان را در خود جا داده بیاندازیم، جز نا امیدی و سرخوردگی چیز دیگری بدست ما نمی‌آید. در یکی از شهرهای جنوب سویدن ( Jönköping )، همراه با روزنامه‌نگارانی از کشورهای مختلف، از بزرگ‌ترین روزنامه شهر که ۱۵۴ سال قدامت دارد دیدن کردیم. این روزنامه از ماه جنوری سال ۱۸۶۵ تحت نام Jönköping Posten فعالیت دا

یک روز در حلب

تصویر
شام‌گاه دیروز چهارشنبه در ختم کارگاه آموزشی در مکتب رسانه‌یی فوجو در شهر یون‌شوپنگ سویدن، سالن تاریک شد و همه آماده‌ی تماشای یک مستند از فیلم‌ساز سوری بنام علی‌آل‌ابراهیم شدیم . One day in Aleppo مستند سه سال قبل و در اوج بمباران شهر حلب ثبت شده و ماجراهای تلخ و تکان‌دهنده‌یی را به تصویر کشیده است.   حلب از بزرگ‌ترین شهرهای سوریه و پایتخت تجاری این کشور است بصورت بی‌رحمانه با بارانی از بمب‌ها ویرانی می‌شود و مردمانش زیر آوارهای از خاکستر می‌میرند. در مستند دیدیم که سقف خانه‌های این کهن‌ترین شهر خاورمیانه روی اعضای خانواده‌ها می‌ریزند و کودکان میان سیم‌ها و خشت‌ها لِه می‌شوند. پدر در مقابل چشم کودک و کودک در مقابل چشم مادر در اثر خمپاره تکه‌پاره و صدای غُرش هلیکوپترها و جت‌های جنگی شهر و مردمان بی دفاعش را در وحشتی وصف ناپذیری فرو می‌برد...من در لحظه‌ی که دیدم ساختمانی در اثر انفجار یک بمب که از هوا پرتاب شد فروریخت و کودکی میان سیم‌ها و خشت‌ها گیر مانده و برای زنده ماندن دست و پا می‌زد گریستم...شاید بخاطری گریستم که یک پدر هستم، چون دیدنِ هیچ صحنه‌ی به اندازه مرگ یک کودک و خش

ما قصاب نیستیم، قانون قصاب است

تصویر
تکسی به آرامی جاده‌ها و کوچه‌های زیبای شهر "یون‌شوپنگ" را به مقصد محل تجمع روزنامه‌نگاران که همه برای شرکت در یک برنامه دعوت هستیم طی می‌کند. در سکوتی که داخل تکسی حکم‌فرماست از پنجره، به ابرهای تیره، آسمان تاریک و جاده‌های خلوت و زیبایی‌های شهر خیره شده‌ام . دوستی که بغل‌دستم نشسته سکوت را شکست و گفت: "راننده همه کوچه‌های شهر را دور می‌زند تا پول بیشتری بگیرد ."   گفتم: چطور؟ گفت: "این‌ها براساس هر ثانیه‌ی که مسیر را طی می‌کنند پول می‌گیرند و به همین دلیل از راه‌های دورتر می‌روند تا پول بیشتری بگیرند ." دوست دیگر با تایید این حرف گفت: "ها ولا، راننده‌ تکسی در سویدن مثل قصاب‌ است، چنان بی‌رحم که تا گوشت در استخوان‌ داشتی باشی آن‌را می‌کَند و نوش جان می‌کند ." من که به جز یکی دو بار آن‌هم در هنگام ناچاری و عجله، تکسی استفاده نکرده ام از هزینه و کرایه تکسی در سویدن چندان آگاهی ندارم . راننده که مرد میان‌سال، با موهای مِشکی و لباس‌های شیک بود، از آیینه عقب‌نمای تکسی به ما خیره شد و به سویدنی پرسید: از افغانستان هستید؟ - بله از افغان

مولانا عبدالله مدیر مرکز ملی شمارش آرا در کمیسیون انتخابات را توهین نژادی و تهدی به مرگ کرده است

تصویر
  ترجمه نامه نماینده خاص سرمنشی ملل متحد برای افغانستان به رئیس کمیسیون مستقل انتخابات هیئت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) دفتر نماینده خاص دبیر کل ملل متحد 10 نوامبر 2019 محترم خانم نورستانی، هدف این نامه ابراز رسمی نگرانی شدید سازمان ملل متحد در مورد رفتار کمیشنر مولانا عبدالله در جلسه ای که اخیرا در تاریخ 5 نوامبر 2019 برگزار گردید می باشد. در این جلسه تعدادی از مشاوران تخنیکی پروژه حمایت از انتخابات ملل متحد (UNESP) و همچنین دو تن کمیشنران بین المللی که حق رای ندارند، بعلاوه شخص شما و دیگر کمیشنران کمیسیون مستقل انتخابات و مقامات ارشد درالانشای کمیسیون مستقل انتخابات اشتراک داشتند . مشاروان تخنیکی پروژه حمایت از انتخابات و کمیشنران بین المللی هنگام برگزاری این جلسه شاهد اظهارات کمیشنر مولانا عبدالله علیه آقای بشیرعلی، مدیر دیتابیس مرکز ملی شمارش آرا، بودند که شامل تهدید مستقیم به مرگ و همچنین اشاراتی موهن درباره مذهب و قومیت آقای علی بود. سازمان ملل متحد این نوع رفتارها را کاملا غیرقابل قبول و شدیدا مغایر با ماده 17 قانون انتخابات، که بیان می دا

از کافه‌های مالمو

تصویر
دختر سوئدی، دلتنگ پسری در کابل است مختار وفایی   در گوشه‌ی یکی از کافه‌های دنج و آرام شهر مالمو که دیوارهای آن پر است از نقاشی، شعار و عکس‌های از مردمان و روزگاران قدیم، نشسته‌ایم. آخرِ هفته است و من مثل همیشه خسته و نیازمند یک چرت طولانی هستم. او قهوه‌اش را می‌نوشد و پشت سرهم از من سوال می‌پرسد. عذرخواهی می‌کند که قهوه من هنوز نرسیده و او با شتاب به سمت طرح پرسش‌هایش رفته است. پس از لحظاتی، کارگر کافه، قهوه را می‌آورد و با لبخند جلوی من می‌گذارد.   کسی که در مقابلم نشسته، یک روزنامه‌نگار سوئدی است و روی یک تحقیق در مورد زندگی مهاجران اخراج شده از سوئد کار می‌کند. بی وقفه در مورد امنیت، اجتماع و تحولات افغانستان می‌پرسد و گاهی هم در مورد کارهای خودم و اوضاع رسانه و آزادی‌بیان. باری هم از من می‌پرسد که آیا خبرنگار بودن در افغانستان خطرناک است؟ زن بودن خطرناک است؟ می‌گویم خبرنگار بودن و زن بودن شاید در همه جای جهان در یک حدی خطرناک باشد، اما در افغانستان بیشتر از بقیه جاها خطرناک است. می‌پرسد: جوانانی که از افغانستان به اروپا پناهنده شدند و دوباره از این جا برگشت داده شدند،

مماتی مزار، در یک خانه غصبی قرارگاه نظامی ساخته است

تصویر
«مماتی‌باش»، از چهره‌های محبوب یک سریال تلویزیونی ترکی بنام «وادی گرگ‌ها» است که در رسانه‌های افغانستان چندسال بصورت پیهم نشر ‌شد. مماتی باش، شخصیت جالبی دارد. در مقابل دوستانش مهربان و در مقابل دشمنانش بی رحم است. گاهی دچار احساسات   می‌شود و گاهی سخت‌دل و بی‌پروا. اگر کسی به اعتمادش خیانت کند، تا خط آخر برای انتقام می‌ایستد. مماتی از چهره‌های محبوب سینمای ترکیه در افغانستان است و بسیاری‌ها تلاش می‌کنند مانند مماتی باشند. البته بیشتر به خاطر توانایی‌هایش در عرصه انتقام‌جویی، جنگ و از میان برداشتن رقبا. اخیراً یک باند خرابکار از ولسوالی سالنگ بازداشت شد که توسط شخصی بنام مستعار «مماتی سالنگ» رهبری می‌شد. مماتی سالنگ ظاهراً دغدغه سیاسی داشت و گاهی برای تامین نیازهای مالی اش از مردم اخاذی می‌کرد. او برای خودش کابینه و تشکیلات مشخصی داشت و حتی یک تن را بحیث سخنگو منصوب کرده بود. مماتی سالنگ پس از آنکه بخاطر اخاذی از شرکت برق، یکی از پایه‌های برق وارداتی را در سالنگ منفجر کرد و کابل در تاریکی فرو رفت، توسط ماموران ویژه امنیت ملی بازداشت و زندانی شد. هرچند هیچ شباهتی میان مماتی‌باش

چرا هر چیزی از جنس وطنی‌اش، فاجعه است؟

تصویر
سینمای بالیوود فیلمی تولید کرده بنام پانی‌پت، خیانت بزرگ . این فیلم به لشکرکشی احمدشاه ابدالی به هندوستان و مشخصاً جنگ خونینی که در سال ۱۷۶۰ میلادی میان نیروی ۶۰هزار نفری احمدشاه ابدالی و نیروی ۲۰۰هزار نفری مرهته‌ها و راجپوت‌ها رخ داد پرداخته است. پیروز این نبرد خونین نیروهای احمدشاه ابدالی بود و لشکریان مرهته‌ها و راجپوت‌ها بی‌شمار کشته شدند. احمدشاه ابدالی موسس و شاه افغانستان بود که با لشکرکشی به هندوستان، در پی تقویت حکومت مسلمان‌ها و گسترش سلطه و حاکمیت افغان‌ها بود. اکنون سانجی دات در نقش احمدشاه ابدالی این رویدادها را روی پرده سینما آورده است. فیلم به تاریخ ۶دسمبر در سینماهای هند به نمایش می‌رود، اما تحلیلگران وطنی در جایگاه منتقدان سرسخت تاریخ و سینما، از همین حالا و فقط با دیدن پوستر فیلم، به نقد آن شروع کرده اند. راستی چرا هرچیزی از جنس وطنی اش اینقدر فاجعه است؟ حتی تحلیل وطنی! یک عده داد می‌زنند که سانجی دات در نقش منفی، تلاش کرده از احمدشاه ابدالی چهره ظالم، بغاوت‌گر و ستمگر را به نمایش بگذارند و عده‌ی به همدیگر تبریکی می‌دهند که چهره واقعی احمدشاه که پشتون ها

شکنجه در قشم، نگرانی در کابل و مردمانی با تجربه‌های مشابه

مختار وفایی در گوشه‌ یک روستای تاریک و ساکت در شهرستان فلاورجان اصفهان، پس از ۱۰ ساعت کار در گلخانه‌‌ای با دمای حدود ۴۰ درجه، به اتهام «اصرار برای دریافت دستمزد و بی‌ادبی به ارباب» مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. بهار سال ۱۳۸۸ هجری خورشیدی بود که پس از چند روز بیکار ماندن در خانه، با امیرعلی، مالک گلخانه‌‌ای در دشت ده‌سرخ اصفهان، سر کار رفتم. آن‌ روز به دلیل بدخُلقی و دستورات پی در پی صاحب کار، بیشتر از ساعت‌های معمول کاری کار کردم، اما در آخر روز هنگامی که قرار بود دریافت دستمزد، مرحمی بر خستگی‌هایم باشد، مورد ضرب و شتم بی‌رحمانه‌‌ای قرار گرفتم. امیرعلی بیرون از گلخانه، به ماشینش تکیه داده بود و سیگار دود می‌کرد. به سمت او رفتم و با تواضع برایش گفتم: «ارباب کار تمام شد. اگر لطف کنید پولم را بدهید که راه دور است و دیرم شده.» ارباب دود سیگارش را به صورتم پُف کرد و گفت: «برو فردا بیا. باز هم کار داریم، پول دو روز را یک‌جایی می‌دهم.» وقتی گفتم کار این گلخانه تمام شد، گلخانه بعدی کجاست، گفت: «به تو مربوط نیست. فردا بیا پول دو روز کارگری‌ات را از