۲۶ دی ۱۳۹۵

دویدن دنبال توهمات

زندگی در رویاها و دویدن دنبال توهمات ضمن این‌که دردی را دوا نمی‌کند، به تلخی زندگی در این جغرافیا نیز می‌افزاید.
 یکی برای پشتونستان آهنگ می‌خواند دیگری برای خراسان تار می‌زند. یکی فارسی را به‌دری ترجمه می‌کند، دیگری نوشتن به پشتو را مایه‌ی ننگ می‌داند.

 من زبان مادری‌ام فارسی است، اما اگر‌زبان‌های پشتو، ازبیکی، پشه‌یی و ...‌را یاد داشته باشم یک امتیاز و سرمایه است.

 کوبیدن به دیوار فروریخته‌ی گذشته و زندگی در توهماتِ مانند خراسان و پشتونستان همان‌قدر بی‌مزه است که یک محترم کتاب طنزی را به زبان پشتو بنام «گوزونه» منتشر کرده بود.

 حقیقتِ این جغرافیا، همین گونه‌‌گونی است و تا وقتی ظرفیت همگرایی و یکی شدن‌ و زندگی در حال‌ را در خود پیدا نکنیم، حال ما بدتر از این نیز می‌شود.