اگر شما طالب دارید، ما راسیست داریم

نخستین‌بار، کودک بودم که نام کشور سویدن را از طریق فعالیت‌های « کمیتۀ سویدن برای افغانستان» شنیدم. این کمیته پروژه‌هایی در حمایت از معارف در مناطق روستایی و از جمله در روستای ما در شمال افغانستان تطبیق می‌کرد. سال‌های بعد، یکی از بهترین مکاتب دخترانه توسط «کمیتۀ سویدن در افغانستان»، در روستای ما ساخته شد که باعث خلق شادمانی‌ها و امیدهای فراوان در میان مردم گردید.


دوسال قبل، وقتی که در فبروری 2019، وقتی وارد سویدن شدم، تصور چندان روشنی از این کشور نداشتم. همینقدر می‌دانستم که سال‌ها قبل، وایکینگ‌ها صاحبان این سرزمین بودند و مردمانش، عاشق تنهایی، رعایت فاصله اجتماعی، سکوت، احترام به بشر و آزادی‌های مدنی استند. اندکی هم در مورد افتخارات علمی، تکنولوژی، ثروت و رفاه سویدنی‌ها می‌دانستم.

 نخستین چیزی که با ورود به شهر مالمو نظرم را جلب کرد، طراحی‌های زیبای خانه‌ها و مسلط بودن رنگ سرخ تیره در شهر بود. بسیاری از خانه‌ها، ویلاها و دیوارها هم‌رنگ به نظر رسیدند. شهر به شدت آرام و ساکت به نظر می‌رسید. روز نخست که ما وارد شهر شدیم، احساس کردم روز تعطیلی است. روز بعد و چند هفته همینطور دوام کرد و من احساس بودن در یک تعطیلی عمومی را داشتم. در هفته‌های نخست این سکوت برایم بسیار دلگیر می‌نمود. از پنجرۀ خانه که به بیرون می‌دیدم، بیشتر پنجره‌های خانه‌های مردم پرده داشتند و از صدای جیغ و داد اطفال، خنده‌ها و گریه‌های بلند، بلندگوهای خُرده فروش‌ها و هارن موترها خبری نبود.

با همسرم نیلوفر تصمیم گرفتیم تا شهر را با قدم زدن کشف کنیم. هر روز یک تا سه ساعت قدم می‌زدیم. روزهای زیادی در شهر گُم شدیم، اما با هر بار گم شدن، چیزهای خوبی می‌یافتیم. یک هفته پس از رسیدن، نامه‌یی از شهردار شهر دریافت کردیم. شهردار در نامه‌یی که پای آن امضا کرده بود، ما را به شهر خوش‌آمدید گفته و آرزو کرده بود که در این شهر احساس بودن در خانه را داشته باشیم. یک نقشه‌ی مفصل از شهر و چند برگه‌ی معلوماتی در مورد مکان‌های دیدنی شهر نیز شامل بسته‌یی بود که از سوی شهردار دریافت کرده بودیم.

از طریق ادارۀ فرهنگ شهر و به کمک دوست خوب ما نعیمه دوستدار، با حلقه‌یی از فعالان فرهنگی و ادبی شهر آشنا شدیم و در جلسات متعددی برای صحبت و شنیدن دعوت شدیم.

با حضور در این جلسات و برنامه‌ها، پنجره‌های زیادی بروی ما گشوده شدند که هر کدام، تصویر واقعی‌تری از جامعۀ جدید را به ما معرفی می‌کرد.

این‌را شاید بسیاری‌ها بدانند که سویدن یکی از بهترین کشورها در ارایه‌ی خدمات رفاهی است، اما در کنار آن، یکی از بلندترین نرخ‌های مالیات را دارد.

آموزش در سطوح مختلف در سویدن رایگان است و این کشور از نخستین کشورها در جهان است که قانون حق دسترسی به اطلاعات را تصویب کرده است.

چالش‌ها و دشواری‌های زندگی در سویدن نیز فراوان استند. شاید یکی از چیزهایی که همواره می‌شنوید فعالیت گروه‌های ضد مهاجر باشد، اما آنان را نباید خیلی جدی گرفت. یک دوست سویدنی من می‌گفت: «هیچ جامعه‌ی یکرنگ و یک‌دست نیست، حتی سیستم آموزشی و زندگی در سویدن نیز راسیست تولید می‌کند. چنانچه شما در افغانستان طالب دارید، ما هم در این‌جا راسیست داریم و راسیست‌ها و طالبان شاید دو روی یک سکه باشند.»

تعداد زیادی از مهاجران، از بروکراسی و گاهی عدم تطبیق عدالت در پرونده‌های شان، از حکومت سویدن شاکی اند، اما این موارد به بحث‌های طولانی و عمیق نیاز دارد که من قصد پرداختن به آنان را ندارم.

حالا که دوسال از زندگی‌ام در این شهر می‌گذرد، با این شهر خو گرفته‌ام و با امیدواری بیشتر به رویاهایی که در این شهر می‌توانند محقق شوند فکر می‌کنم. به ادامه‌ی تحصیل، آموزش، آموختن و آموختن... چیزی که تشنه‌ی آن هستم...



Photo: Jon Willén

Post a Comment

1 Comments

Anonymous said…
برایت در تمام عرصه های زندگی آرزوی موفقیت دارم ❤