پست‌ها

نمایش پست‌ها از اوت, ۲۰۱۸

ازبیکستان از طالبان چه می‌خواهد؟

تصویر
مختار وفایی   به تاریخ 10 اگست، شماری از اعضای دفتر طالبان در قطر که در راس آنان شیرمحمد عباس استانکزی   قرار داشت، به تاشکند سفر کرده و با مقامات ازبیکستانی از جمله   با عبدالعزیز کاملوف وزیر خارجه این کشور ملاقات کردند. هرچند ظاهراً سفر اعضای دفتر طالبان به ازبیکستان در جهت تلاش های این کشور برای کمک به پروسه صلح عنوان شد، اما اطلاعات نشان می‌دهد که مقامات ازبیکستان در ملاقات با اعضای طالبان، دنبال هدف مهمی در شمال افغانستان بوده اند. سفر هیات دفتر طالبان به تاشکند، دقیقا چند روز بعد از شکست کامل گروه داعش در ولسوالی درزاب ولایت جوزجان و تسلیم شدن ده‌ها عضو خارجی این گروه به طالبان صورت گرفت. در نبرد 21 روزه میان طالبان و داعش در جوزجان، ده‌ها جنگجو از دو طرف درگیری کشته شده و در نهایت مولوی عبدالرحمان رهبر خودخوانده این گروه، تصمیم گرفت تا بخشی از آنان به جانب حکومت و بخش دیگر به جانب طالبان تسلیم شوند. 250 عضو داخلی این گروه با اطمینان از اینکه شبیه میهمان توسط چرخبال‌های حکومت از معرکه نجات داده شده و از نقل و نبات شورای امنیت لذت خواهند برد پس از گیرماندن در محاصره مرگ

جنون کشتار، وجه مشترک اشرف غنی و هبت‌الله

تصویر
مختار وفایی اشرف غنی یک دمکرات و دانش‌آموخته دانشگاه‌های معتبر غرب است، اما ملا هبت‌الله دانش‌آموخته مدارس دینی در پاکستان که جهاد، درشت ترین سرفصل درس‌های بوده که او فرا گرفته است.   غنی فعلاً رییس حکومتِ به ظاهر مشروع است و ملاهبت‌الله رهبر گروه مسلحی که مخالفت این حکومت است. هردو با تمام تفاوت‌هایی که در شیوه زندگی، فکر، اندیشه و کارنامه‌های شان دارند، اما یک وجه مشترک میان این دوتن که طی سه سال اخیر و با دست یافتن هردو به مقام‌های ریاست و رهبری آشکار شد غیر قابل انکار است: جنون کشتار، سرکوب و انحصار. هبت‌الله پیرو ایدیولوژی جهاد است و معتقد به نظامی که استوار بر حدیث و روایت باشد، اما اشرف غنی پیرو باورهای به ظاهر دمکرات و استقرار یک نظام دمکراسی قابل انحصار می‌باشد. هبت‌الله از سوی پاکستان و چند نهاد استخباراتی کشورهای منطقه حمایت می‌شود، اما اشرف غنی بر حمایت‌های مالی، نظامی و سیاسی ایالات متحده، ناتو و بقیه شرکای بین‌المللی افغانستان استوار است. هردو به ریختن خون بی‌گناهان علاقه‌ی فراوان دارند چون فکر می‌کنند از این طریق به آنچه برای شان هدف تعیین شده می‌رسند.   اشرف غنی

چه کسی شرم‌سار تاریخ خواهد بود؟

تصویر
وزیر و فرماندهی که سربازش را می‌فروشد و نظاره‌گر گندیدن اجساد آنان است یا خبرنگاران؟ سخنگویانی که به چشم مردم خاک می‌زنند یا خبرنگارانی که می‌کوشند تصویر واقعی از آنچه اتفاق افتاده را به مردم برملا کنند؟ دیروز وزرای دفاع و داخله در پیوند به رویداد هولناک غزنی کنفرانس مطبوعاتی داشتند. برمک و بهرامی نشان دادند که وزرای یک کشور در حال جنگ، نه تنها بر جزییات آنچه در چند قدمی پایتخت می گذرد واقف نیستند، بلکه می‌توانند با تمام وقاحت و زشتی در حالی که لباس‌های ملکی بر تن دارند، با چهره های افسرده، پاسخ های بی سر و ته، توجیهات احمقانه و مسوولیت گریزی در مقابل رسانه ها حاضر شوند. ما با بیست گروه تروریستی طرف هستیم، اردوی ما نوپای است، برای جلوگیری از تلفات ملکی حمله نمی کنیم، نیروهای ما شجاعانه می جنگند و ...چند حرف مفت دیگر از جمله حرف‌های مشهوری است که معمولاً در افغانستان مسوولان امنیتی را از پرسش‌های خبرنگاران نجات می دهند. سخنگویان حکومت از چهار روز بدینسو جار زدند که نیروهای تازه نفس در راه اند. راهی که در دو ساعت آنرا میتوان آنرا طی کرد. مردم آواره و گرسنه و زخمی در کوچه ه

شکنجه‌ی برقی و لت‌وکوب یک جوان توسط یک مسول امنیتی سرپل

تصویر
سرپرست حوزه دوم فرماندهی پولیس ولایت سرپل یکی از باشندگان این شهر را شکنجه‌ی برقی و لت‌وکوب کرده ضمن مطالبه ۵۰ هزار افغانی از او خواسته است که به رسانه‌ها و حکومت حرفی نگوید وگرنه کشته می‌شود. مهدی کاظمی فرزند محمد، جوان ۳۳ ساله از قریه نوآباد حوزه دوم مرکز ولایت سرپل است که توسط میوند، سرپرست حوزه دوم امنیتی پولیس سرپل شکنجه برقی و لت‌وکوب شده است. مقام‌های محلی در گفت‌وگو با خبرگزاری افق، شکنجه‌ی برقی و لت‌وکوب شدن مهدی، توسط میوند را تایید کرده است. مهدی کاظمی در گفت‌وگو با خبرگزاری افق، روایت درناکی دارد که نشان می‌دهد او ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه( ۱۵ اسد ۱۳۹۷) از شهر کهنه، پهلوی حوزه‌ی اول امنیتی پولیس به طرف شهر نو روان بوده که چند تن از یک موتر سرخ به قصد بازداشت او پایین می‌شوند. مهدی می‌گوید: «آنان خواستند مرا با خود ببرند، من تقلا کردم تا دستم را رها کنم و پرسیدم، به من چه کار دارید؟ یکی شان تفنگچه را کشید و مرا به زور داخل موتر شان انداختند. « اما مهدی‌ اعتراف می‌کند که من تاکنون هیچ جرمی را مرتکب نشده بودم   و هنوز نمی‌دانستم که چرا بازداشت شده ام و نمی‌شن

جنازه‌های ۱۷ اسد را هنوز دفن نکرده‌ایم

تصویر
-مختار وفایی ‌ «طالبان چون طوفانی این روستا را جارو کردند و حدود 70نفر اهالی روستا را به قتل رسانیدند. بعضی‌ها را سر بریدند و بعضی‌ها را زنده زنده پوست کردند.» * در یک   ظهر گرم تابستان همه‌چیز به‌خوبی جریان داشت، پدرم آبیاری می‌کرد، من و بچه‌های قریه در جوی آب کنار حویلی‌مان مصروف آب‌بازی بودیم. قریه از صمیمت و آرامش لبریز بود. برخی‌ها زیر سایه‌های درختان به قصه‌پردازی مصروف بودند و برخی‌ها در مزارع‌شان بیل می‌زدند. هوا نسبتاً گرم بود، حوالی چاشت بود که صدای تیراندازی از آن‌سوی قریه به گوش ما رسید. بی‌خیال به آب‌بازی‌مان ادامه دادیم. لحظاتی نگذشت که مادرم سراسیمه رسید، مرا از جوی آب کشید و داخل حویلی رفتیم. هنوز نمی‌دانستم چرا چشم‌ها همه نگران‌اند. قریه در سکوت وحشتناکی فرو رفته بود. زنان همسایه به خانۀ ما گردآمده بودند. وحشت از چشم‌ها و صورت همه می‌بارید. اما من به آب‌بازی فکر می‌کردم و اینکه صدای تیراندازی، ممانعت مادرم از آب‌بازی، نگرانی و اضطراب زنان روستا که در خانه‌ی ما جمع شده بودند چه ربطی باهم دارند؟ مادرم نگرانِ پدرم بود. می‌گفت او در ‌مزرعه آبیاری می‌کرد، نکند طالب