تکسی به آرامی جادهها و کوچههای زیبای شهر "یونشوپنگ" را به مقصد
محل تجمع روزنامهنگاران که همه برای شرکت در یک برنامه دعوت هستیم طی میکند. در
سکوتی که داخل تکسی حکمفرماست از پنجره، به ابرهای تیره، آسمان تاریک و جادههای
خلوت و زیباییهای شهر خیره شدهام.
دوستی که بغلدستم نشسته سکوت را شکست و گفت: "راننده همه کوچههای شهر
را دور میزند تا پول بیشتری بگیرد."
گفتم: چطور؟
گفت: "اینها براساس هر ثانیهی که مسیر را طی میکنند پول میگیرند و به
همین دلیل از راههای دورتر میروند تا پول بیشتری بگیرند."
دوست دیگر با تایید این حرف گفت: "ها ولا، راننده تکسی در سویدن مثل
قصاب است، چنان بیرحم که تا گوشت در استخوان داشتی باشی آنرا میکَند و نوش
جان میکند."
من که به جز یکی دو بار آنهم در هنگام ناچاری و عجله، تکسی استفاده نکرده ام
از هزینه و کرایه تکسی در سویدن چندان آگاهی ندارم.
راننده که مرد میانسال، با موهای مِشکی و لباسهای شیک بود، از آیینه عقبنمای
تکسی به ما خیره شد و به سویدنی پرسید: از افغانستان هستید؟
- بله از افغانستان هستیم.
گفت: "من از عراق هستم و فارسی کم کم میفهمم."
- عالیست، دوستان زیادی از عراق میشناسم که فارسی صحبت میکنند.
گفت: "شما گفتید راننده های تکسی قصاب استند. ما قصاب نیستیم، قانون
قصاب است که مالیهی سنگین بر ما وضع کرده..."
بقیه حرفش را به زبان سویدنی توضیح داد و همینقدر فهمیدم که گفت: "اینجا
در سویدن از قصابی و بیرحمی و فریب دادن خبری نیست، شاید در کشورهای دیگر رانندههای
تکسی قصاب باشند، اما اینجا نیستند."
چنان این واژه قصاب حالش را بهم زده بود که تا پیاده شدیم در مورد قوانین و
مالیات در سویدن توضیح داد.
#Jönköping
0 Comments