۲۹ شهریور ۱۳۹۲

فاجعه‌یی پس از یاوه‌گویی وزیر دفاع!

چند روز قبل بسم‌الله محمدی وزیر دفاع که با توپ و تانک به ولسوالی وردوج بدخشان رفته بود، ادعا داشت که نیروهای امنیتی افغان، طی عملیات‌هایی مستقلانه، این ولسوالی را از وجود طالبان پاک‌سازی کرده است.
اما اندکی نگذشت که نیروهای طالبان در یک کمین، 27 تن از نیروهای پولیس را که بیشتر آنان جوانان تازه پیوسته به صفوف پولیس بودند کشتند و چندین تن دیگر را زخمی و اسیر نموده که بعداً همه‌یی آنان را از پٌشت به گلوله بستند...
در میان این سرباران کشته شده، پسرجوانی بنام «حسن» از قریه‌ی ما بود که یک‌سال قبل پس از فراغت از مکتب برای یافتنِ لقمه‌یی نان به نیروهای پولیس پیوسته بود.
ماه سنبله به پایان رسیده بود و خانواده‌یی حسن، چشم براه معاش ماهانه‌ی او بود، دیروز خبر تیرباران شدن حسن بدست طالبان به گوش مادر و پدرش رسید...
نمی‌دانم اتفاقاتِ ناگواری را که همه روزه در گوشه و کنارِ این سرزمین خون و خشم هستم، چگونه و به کدام زبان روایت کنم...
من واقعاً خسته ام، خسته ام، خسته ام، از این‌همه جنایت و فاجعه...
برادر بزرگ‌ترِ من نیز سرباز ارتش ملی است. مادرم، شب‌ها بدون استثنا او را بیاد می‌آورد و باخودش اشک می‌ریزد...سر سفره‌ از او یاد می‌کند و جای خالی او را در کنارش لمس می‌کند...
می‌دانم مادرم چه می‌کشد، وقتی خبر تیرباران شدن سربازان ارتش را می‌شنود..
برای برادرم و دیگر فرزندان واقعی این سرزمین دعای پیروزی و سلامتی می‌کنم...

اوج ابتذال رسانه‌یی در آشفته بازار رسانه‌های بلخ



مختار وفایی
هم اکنون، بیشتر از پنجاه رسانه‌ی چاپی در دفتر ثبت جواز رسانه‌های ریاست اطلاعات و فرهنگ بلخ، با نام‌های مختلف به عنوان هفته نامه، ماه‌نامه، روزنامه و گاه‌نامه به ثبت رسیده که از این میان چند نشریه‌ی محدود در این ولایت فعال و نیمه فعال اند. چند روز قبل، در میان جمعی از نسخه‌های نشریه‌های مختلف در روی یک میز، چشمم به اوراقی خورد که در بالای صفحه‌ی آن با خط درشت، نوشته بود: « هفته نامه زند». در نخست خرسند شدم، از این‌که یک نام جدید در جمع رسانه‌های چاپی بلخ پیوسته است، با میل و علاقه، آن‌را برداشتم و به صفحات آن چشم دوختم. در شرح نام این هفته نامه چنین نوشته شده بود: هفته نامه زند، موثق‌ترین، پایگاه خبری افغانستان و جهان.
نام این هفته نامه که همان تخلص صاحب امیتاز آن است، فشرده‌ی شناسه‌ی آن چنین آمده است: نام هفته نامه: زند، صاحب‌امیتاز: نصیر احمد نقشبندی زند، پژوهشگر سیاسی: نصیر احمد نقشبندی زند، همکاران قلمی: ویس احمد نقشبندی زند، صفی‌الله نقشبندی زند...مهم‌ترین عنوان خبری در این «هفته‌نامه» چنین آمده بود: رییس پایگاه خبری زند: آیا پارلمان مرکز خیانت و فساد است؟ هر چند نوشتن در مورد هرزه‌گویی‌‌های که در اوراق این هفته نامه آمده است، کار بیهوده و ضیاع وقت است، اما تاسف و اندوهی که با دیدن این هفته نامه، به هر آگاه و کارمند رسانه‌یی دست می‌دهد.را خواستم به خوانندگان نشریه‌ی هویدا منتقل کنم.در یک نگاه کلی باید گفت، اوراقی را که چند دوست بنام « هفته نامه زند»تزیین کرده اند، یک دروغ و جفای بزرگ در حق جامعه‌ی رسانه‌یی بلخ است و اندک‌ترین معیار  رسانه، خبر، گزارش، نویسندگی، مقاله، ادب، خرد، توانایی، حقیقت و اطلاع‌رسانی، در واژه‌های که در صفحات این اوراق کاپی و ریختانده شده است، دیده نمی‌شود. این‌که با کدام جرائت این عالی جنابان به خودشان اجازه داده اند که نام اوراق مملو از خودنمایی و فریبندگی را «موثق‌ترین پایگاه خبری افغانستان و جهان» بدانند، باید مسوولان اطلاعات و فرهنگ از آنان بپرسند. نخستین تیتر نشر شده در این اوراق، که نقل قولی از، به اصطلاح رییس این پایگاه دروغ پراگنی جهان است، در آن کاملاً حرف‌های بی‌مایه و کاپی شده از صفحات انترنتی آمده است که معلوم نیست این عالی جناب با این خود فریبی‌ها دنبال کدام گم‌گشته اش سرگردان است.جدا از این‌که هیچ نشانه‌ی از «پایگاه خبری» بودن در این نشریه به چشم نمی‌خورد، صاحب امتیاز آن به طور کاذب و خودخواهانه‌یی مطلبی را به نقل از خودش با عکسی که در آن «اکت» کرده است به عنوان تیتر اول آن منتشر کرده و در هر پاراگراف موضوعات منتشر شده در این اوراق، ده‌ها اشتباه دستوری و متنی به چشم می‌خورد که بدور از هرگونه اخلاق رسانه‌یی و نوشتاری است.این آقا که به طور کاذبانه و آشکاری، نام این «ناگاه‌نامه» را «هفته‌نامه» و «موثق‌ترین پایگاه خبری افغانستان و جهان» گذاشته است، اکثریت مطالب منتشر شده در آن از صفحات انترنت و فیسبوک کاپی شده است! به نظر من دست اندرکاران این «ناگاه‌نامه»، یا مردم  و مخاطبان را اشتباه گرفته اند، یا خودشان سخت دچار اشتباه اند و از کاری که می‌کنند، آگاهی ندارند. سرمقاله که بیانگر دیدگاه و نظر رسانه‌های چاپی شمرده می شود، در اوراق این «نا گاه‌نامه» دیده نمی‌شود و به این اساس، می‌توان نام آن‌را از « هفته‌نامه زند» به‌ » شب‌نامه زند» تغییر داد، تا باشد حد اقل ماهیت اصلی این اوراق برای خوانندگان و گردانندگان آن روشن گردد. جامعه‌ی رسانه‌یی کشور، یک‌دهه‌ی گذشته در کنار این‌که افتخارات و دست آوردهای خوبی در عرصه‌ی رشد و انکشاف رسانه‌ها داشته است، متاسفانه گاه‌گاهی شاهد چنین بیهودگی‌ها و جفاهای نیز بوده است که نام رسانه در اختیار تعدادی از آدم‌های ناآگاه و استفاده جو قرار گرفته و با کارهای بی‌هوده و نسنجیده‌ی شان لکه‌یی ننگینی بر صفحه‌ی طلایی رسانه‌ها و مطبوعات کشور گذاشته اند!

گذار از سنت‌های جامعه برای رسیدن به هدف

گزارش از مختار وفایی
روایتی از زندگی و کار خانمی که برای اولین بار دوکان‌نداری را توسط زنان را در شهر مزارشریف رایج ساخت.
رقیبه خانم 46 ساله‌ی است که از سی سال بدینسو مصروف بافت و فروش صنایع دستی است.
او سی سال قبل در خانه، انواعی از صنایع دستی را برای تزیین خانه می‌دوخت که هشت سال قبل به تشویق ریاست امور زنان در یک نمایشگاه صنعتی در روز نوروز شرکت نمود.
خانم رقیبه می‌گوید که سرمایه‌ی او در نخستین نمایشگاه صنعتی نوروز یک هزار افغانی بوده است و پس از آنکه کارهای دستی وی مورد استقبال گرم مردم و مهمانان این نمایشگاه قرار گرفت، باعث شد وی در این راه بیشتر زحمت بکشد.
خانم رقیبه از هشت سال بدینسو صنایع دستی و تولیداتش را خودش در بازار به فروش می‌رساند و دوسال در فرودگاه مزارشریف در یک کانتین مصروف فروش تولیدات دستی اش بوده است که می‌گوید عاید این دو سال زحماتش وی را توانسته است خودکفا بسازد.
خانم رقیبه در میان خانم‌های صنعت پیشه‌ی بلخ، نخستین خانمی است که صنایع دستی اش را در روی بازار خودش به فروش رسانده است. وی می‌گوید که برای نخستین بار رییس امور زنان بلخ از وی خواست تا جرات نموده و دوکانی را  در سطح شهر بازکند تا دوکان‌داری توسط زنان در شهر مزارشریف رایج شود.
خانم رقیبه هم اکنون دو کانتین فروش صنایع دستی که شامل، لباس‌های زنانه، مردانه، طفلانه، واسکت، لنگی، جیلک، دستمال، پیراهن، چادر، چادری و انواعی از وسایل تزیینی می‌باشند در فرودگاه مزارشریف دارد و شش دوکان دیگر  نیز در مارکیت زنانه رابعه بلخی دارد که در آن تولیدات صنایع دستی به فروش می‌رسد.
خانم رقیبه تکه های مورد نیاز اش را از کراچی پاکستان و دبی وارد می‌کند و هم اکنون 40 خانم کارگر برای وی صنایع دستی می‌بافند.
بیشترین خریداران دوکان های فروش صنایع دستی خانم رقیبه در فرودگاه مزارشریف افراد خارجی اند و بیشترین موردی را که آنان خریداری می کنند، « چادری‌گک» ها می باشند.
سرمایه‌ی کلی فروش‌گاه‌های خانم رقیبه اکنون نزدیک به دوصدهزار دالر امریکایی می‌رسد که وی این‌همه را نتایج تلاش‌های شبانه روزی اش می‌داند.
رقیبه بارها خواسته است تا کارهایش را در قالب یک انجمن یا اتحادیه و یا شرکت رسمی صنایع دستی انسجام بخشد، اما بلندبودن هزینه و زحمات بیش از حد گرفتن جواز فعالیت وی را از این کار منصرف کرده است.
وی مطمئن است که اگر جواز یک شرکت رسمی را داشته باشد، می تواند بیشتر از این موفقیت بدست اورده و سرمایه اش را گسترش دهد.
خانم رقیبه از موقعیت مارکیت رابعه بلخی ناراض است و همچنان می‌گوید که این محل جای مناسبی برای فروش صنایع دستی نیست، چون از محل عبور و مرور مردم دور است و کمتر خانم‌ها از موجودیت این مارکیت آگاهی دارند و آنانی هم که آگاهی دارند به دلیل دور بودن از شهر نمی‌توانند تا اینجا بیایند.

پولاد علم‌دار های تقلبی در مزارشریف

خلق را تقلیدشان بر باد داد
 ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
(خداوندگار بلخ)
نویسنده: مختار وفایی
افغانستان کشوری است با باورها و عقاید دینی، مذهبی، عنعنوی و مردمی، که بسیاری از این باورها در مواردی زیادی به افراط دچار شده و همواره متزلزل بوده است.
در این کشور همه چیز وارداتی است. از ملاهای مساجد که از مدارس پاکستان و ایران تربیه می‌شوند، تا لباس، کفش، قلم، کتابچه، کتاب، خوراک، پوشاک، کاغذ تشناب و دهن‌کجی‌های اجتماعی که آن‌را گاهی «فرهنگ اصیل» می‌نامیم. در کشوری که مردم آن به شدت تحت فشار فقر اقتصادی و فرهنگی قرار دارد، اربابان قدرت که سرمایه‌ی شان اکثراً از میله‌های تفنگ و خون فرزندان بیچارگان و ستم‌دیدگان این سرزمین نشات گرفته است، روز بروز چاق‌تر و قوی‌تر می‌شوند و در عین حال چهره‌های فقر و بیچارگی در میان طبقه‌ی مذدور و تهی‌دست روز بروز تاریک‌تر و خشن‌تر می‌شوند.
وقتی به بیچارگی‌ها و نداشته‌‌های مردم این سرزمین نگاهی بیاندازیم، می‌توان فقر را در این کشور از چند زاویه‌ی مختلف با تراژیدی‌های وحشتناک به تماشا نشست. یکی از کشنده‌ترین انواع فقر، فقرفرهنگی است. اکثراً جوامعی که... دچار فقر فرهنگی اند، دیده شده است که تابع تحولات روزمره بوده و به کوچک‌ترین تکانه‌های زمانه از هم پاشیده است.افغانستان، اکنون در پرت‌گاهی وحشتناک فقر فرهنگی بسر می‌برد.از‌ یک‌دهه‌ بدین‌سو دیده شده است که بازار، فرهنگ، زبان، زندگی و سلیقه‌های جوانان این سرزمین، گاهی در گروٍ  بدماشان سریال‌های هندی و گاهی در گروٍ بدماشان سریال‌های ترکی بوده است.بازار رسانه‌های تصویری کشور که هدف نهایی اکثریت آنان سود و سرمایه است، در چنین وضعیتی از سودٍ بزرگی بهره‌مند هستند. از مدتی بدین‌سو سریال ترکی بنام «وادی گرگ‌ها» در تلویزیون طلوع نشر می‌شود.
این سریال که بیشتر جنبه‌ی نظامی و استخباراتی دارد، با محوریت بازی‌گر جوانی بنام « پولاد علم‌دار» که نقش یک آدم ملی‌گرا و وطن پرست را دارد و هم‌چنان بازی‌گر دیگری آن که نقش یک شخص خاین و  وطن‌فروش را بنام‌ «اسکندر کبیر» دارد، اذهان عامه و بخصوص قشر جوان را بخود جلب نموده و در مواردی باعث خشونت در میان خانواده‌ها و اجتماع شده است. با نشر این سریال، بازارٍ واردکنندگان کالاهای تجارتی نیز رونق گرفت. این‌روزها در بازار از موترهای که در این سریال دیده می‌شود گرفته، تا لباس، کتابچه‌ و بیک‌های دانش آموزان مکاتب با عکس‌های بازی‌گران این سریال تزیین شده و این‌ها به پر فروش‌ترین کالاهای تجارتی تبدیل شده است. هم‌چنان موزیک‌های این سریال از پر فروش‌ترین موزیک‌های مبایل در بازار «موزیک‌فروش‌ها» است. در کنار این‌همه حرکات و «دیالوگ»های بازی‌گران این سریال نیز حرف روز در مجالس و محافل جوانان است.بیش‌ترین طبقه‌ی که از نشر این سریال‌ها زیان می‌بینند، اطفال هستند، چون حافظه‌ی پاک و ظریف اطفال آماده‌ی پذیرش هرنوع رفتار و کرداری است که در اطراف آنان  به وقوع می‌پیوندد. نمونه‌ی از این مورد را چندی قبل در ولسوالی دهدای ولایت بلخ شاهد بودیم، که یک دانش آموز خٌرد سال با تقلید از رفتار یکی از بازی‌گران سریال «وادی گرگ‌ها» بنام « بابه زیزا» گوش یک هم‌صنفی اش را بٌرید. به نقل از یک منبع، این دانش آموز یک چاقو در بیک خود داشت و هم‌واره «اکت‌»های آن بازی‌گر سریال را در همه جا در می‌آورد و می‌گفت: « او بچای ظالم! مه بابه زیزا هستٌم »، تا موفق شد گوش یکی از هم‌صنفانش را ببٌرد! در همین حال، در شهر مزارشریف دیده شده است که شماری از یاغیان و کوچه‌گردان، گروه‌های را برای بی‌نظمی‌ اجتماعی تشکیل داده اند و با تقلید از گروه‌های مٌخرب این سریال دنبال «بدماشی» هستند.این همه تقلیدهای بی‌جا از سطح پایین درک اجتماعی و فرهنگی، و نا آگاهی مردم و جوانان نسبت به مسایل پیرامون شان ناشی می‌شود که می‌توان آن‌را فقر فرهنگی نامید. تقلیدهای بی‌جا و بدون آگاهی ویران‌گر است و جامعه‌ی افغانستان در میان موجی از رفتارها و کردارهای قرار گرفته است که تقلید بی‌جا از این همه جامعه و بخصوص نسل جوان را به پوچی و تباهی بیش از حد خواهد کشاند!

جامعه‌ی گوسفندی و حکومت گرگ‌ها

نویسنده: مختار وفایی
حتماً این حرف برترانت راسل دانشمند و فیلسوف غرب را شنیده ایم که گفته است:«جامعه‌ی گوسفندی لایق حکومت گرگان است.» مثال زنده و واضح این حرف را می‌توان در فضای کنونی افغانستان به وضوح مشاهده کرد. این‌جا حکومت‌گران و قدرت‌مندان هر چند سخنرانی‌های شان را با واژه‌های: «دموکراسی، حقوق بشر، شرافت، آزادی، ترقی، سربلندی و ...» آرایش می‌کنند، اما می‌بینیم که سیاست غیر انسانی تعدادی از این سیاست‌مداران کشور، اوضاع را هر روز پیچیده‌تر و بحرانی‌تر می‌سازد. در این میان ملتی که هنوز از دود خمپاره‌های طالب و حکمتیار نفس راحت نکشیده بود، شاهد حضور ناگهانی سیاست‌های غلط جهانی و فریب‌های سیاست‌مداران کشور شد که سرنوشت آنان تاهنوز در کشتی نا کجا آباد بسوی یک مسیر مبهم در حرکت است. اکنون نزدیک به دوازده سال از عمر حکومت حامد کرزی می‌گذرد، اما هنوز مشخص نیست که کدام کشور دوست و کدام کشور دشمن افغانستان است؟! هنوز مشخص نیست که طالب کی است و چه می‌خواهد؟! هنوز مشخص نیست که رییس جمهور کشور نماینده‌ی ملت افغانستان است، یا نماینده‌ی سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای بیگانه؟!
رییس جمهور کشور از سازمان‌های استخباراتی کشورهای همسایه پول دریافت می‌کند، وزیر و نماینده‌ی مجلس، شراب، تریاک، آرد و هیرویین قاچاق می‌کند؛ برادر رییس جمهور بانک را می‌دزدد؛ پولیس محلی از مردم عشر و ذکات جمع آوری می‌کند...و ده‌ها جنایت و خیانتی که روزانه از اذهان عامه و چشم رسانه‌ها پنهان می‌ماند، در این کشور جریان دارد، که عامل برخی از آنان قدرت‌مندان و حکومت‌گران برحال دانسته شده اند. اما در این میان، ملت؛ طبقه‌ی که بدور از بازی‌های کثیف سیاسی است و در پی یافتن لقمه‌یی نان، در مرزهای ایران و پاکستان تیرباران می‌شود!ملتی که فقط در روزهای انتخابات و معاملات سودجویانه‌ی چندتا رهبر در روز انتخابات بدرد می‌خورد.
ملتی که رهبران آنان به سادگی، صداقت و فداکاری بیش از حد آنان می‌خندند.ملتی که باید اعتراف کند، در دورهای قبلی انتخابات دچار اشتباهات فاحشی شده است، انتخاب بیش از 50 فیصد وکلای بی‌سواد در پارلمان، انتخاب اکثریت بی‌سواد در برخی از شوراهای ولایتی و انتخاب رییس جمهور دست‌نشانده.این همه نشانه‌های یک حکومت گوسفندی است که برتراند راسل چنین جامعه‌ی را لایق حکومت گرگانی شبیه حکومت‌گران کنونی افغانستان می‌دانند!
تاوقتی که ملت افغانستان، بدون در نظرداشت، شمالی، جنوبی، مذهبی، قومی و لسانی، پای صندوق‌های رای‌گیری نروند و سیاست‌گران نیز سیاست‌های انسانی را در این کشور در پیش نگیرند، دست‌یابی به یک جامعه‌ی انسانی، مردم سالار، توام با صلح و برابری، یک آرمان شهری بیش نیست که رسیدن به آن فقط در رویاها ممکن خواهد بود!

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...