۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

فئودال روستای ما درگذشت

 حاجی رستم بای، فئودال روستای ما بود. نام او با زمین، زمین‌داری و عیاری گِره خورده بود. همیشه خنده‌ی بر لب داشت که واقعی‌ بود. مرد دسترخوان‌دار و سخی که با تهی‌دست و ثروتمند یک‌سان حرف می‌زد.
پدرم او را ماما صدا می‌زد و او همه ما را خواهرزاده صدا می‌زد. من هیچ‌گاه نپرسیدم که چه رابطه‌ی میان این ماما و خواهرزادگی وجود دارد، چون اوج احترام و صمیمیت را در  زبان و رفتارش می‌دیدم.
آن سال‌های نه چندان دور که او هنوز به خانه خدا مشرف نشده بود و " رستم بای" بود را به یاد دارم.
او اسب‌های داشت برای بُزکشی، کارگرانی داشت برای شخم‌زدن زمین‌های حاصل‌خیزش و پسرانی که در روستا به ذکاوت و هوشیاری شهره بودند.
کودک بودم که اولین‌بار چشمم  صفحه رنگی تلویزیون را دید. در خانه رستم‌بای بودیم و در عروسی یکی از پسرانش.
سال‌های بعد که به شهر کوچید بیشتر می‌دیدمش.
یک روز به من زنگ زد و گفت خواهرزاده زود بیا خانه کارت دارم.
خانه‌اش که رسیدم گوشه‌یی نشسته بود و تلویزیون تماشا می‌کرد. گفت: او خواهرزاده حرامزاده،(همیشه مزاح و شوخی می‌کرد) در حق وکیل...چه کار کردی که از دستت فغانش برامده؟
گفتم: حاجی ماما من کاری نکردم، اتفاقی افتاده؟
گفت: وکیل...(یک نماینده بلخ در پارلمان) با من تماس گرفت و گفت خواهرزاده‌ات چیزهای در مورد من در رسانه‌ها منتشر کرده و باید جلوش را بگیری...
یکی از گزارش‌هایم واکنش سخت یک عضو پارلمان را در پی داشت که آن نماینده با حاجی رستم بای مرحوم رابطه تجاری و رفاقت داشت.
نمی‌دانم چگونه دانسته بود که این مرد بزرگوار می‌تواند مرا به تعبیر وی "اصلاح" بسازد.
پس از آن هربار که مرا می‌دید می‌گفت: او خواهرزاده باز فِغان کدام وکیل را کشیدی؟

باورم نمی‌شود که آن مرد تنومند و آن زمین‌دارِ سخی به زمین افتیده باشد.
سال گذشته حاجی ملُک‌بای درگذشت. مردی که به صلح و مصالحه شُهره آفاق بود. در پی آن جمادار کاکا درگذشت. مردی که همیشه حرفی برای خنداندن دیگران داشت. هفته گذشته حاجی ملامحمد حمیدی درگذشت. پیر خرد مند و شاعر آوارگی‌ و غربت ما.
احساس می‌کنم روستای ما برای همیشه خالی شده است. خالی از مردانی که در حرف و عمل یک سر و گردن از دیگران بالا بودند و پیش‌قدم در همه کارهای خیر و صلح.

روح تان قرین آرامش باد.
برای بازماندگان آرزوی صبوری و شکیبایی دارم.

۲۲ فروردین ۱۳۹۹

روزهای سختی در پیش است

فکر می‌کنم در این روزهای پر از مرگ، وظیفه ما تنها این نیست که در خانه بمانیم و مُرده‌ها را حساب کنیم. ما باید خودمان را آماده‌ی کار و زندگی در جهانی بسازیم که شکل و شمایل آن به میل کرونا تغییر می‌کند.
جهانی که رویاها، موقعیت‌ها، ظرفیت‌ها و توانایی‌ها در آن متفاوت خواهد بود. در آن جهان شاید تنها کسانی پیروز باشند که طرح نو در اندازند.
من حداقل کاری که می‌توانم این است که تلاش می‌کنم خودم را از لحاظ ذهنی آماده‌‌ بسازم تا از تغییراتی که در راه است نترسم.
روزهای سختی در پیش است.
باید قوی بمانیم!

دریغ از یک گیلاس آب، امیرمحمد چگونه به کرونا مبتلا شد و چگونه جان داد؟


مختار وفایی
امیرمحمدنوری مرد ۵۳ ساله بود که  ساعت هشت صبح روز چهارشنبه در شفاخانه ویژه مراقبت از بیماران کوید۱۹ در شهر مزارشریف فوت نمود. امیرمحمد تا هفت ساعت قبل از مرگ، با دوستان و خانواده‌اش تماس تلفنی داشت و نیز با یکتن از خبرنگاران بصورت تصویری صحبت کرده بود.
جریان صحبت تصویری امیرمحمد با حسن سرداش خبرنگار در فاریاب نشان می دهد که امیرمحمد تا هفت ساعت قبل ازمرگ می توانست بدون دستگاه آکسیجن صحبت کند. او در این تماس ویدیویی، پیهم از نارسایی مسوولان شفاخانه می‌گوید و می‌افزاید که در بیست و چهارساعت فقط یکبار به او سر زده اند.
همسرِ امیرمحمد کارمند جمعیت هلال احمر در شمال افغانستان است و خود امیرمحمد در بخش ترانسپورت این اداره کار می‌کند. او از یک ماه بدینسو گروه سیار این اداره را برای بررسی مسافران در کمربند ورودی شهر مزارشریف همراهی می‌کرد. این گروه سیار مسوولیت دارد تا کسانی را که وارد شهر مزارشریف می‌شوند از لحاظ صحی بررسی کنند تا افراد آلوده به کرونا شناسایی شوند.

رسول باور(مستعار) یکی از دوستان نزدیک امیرمحمد که تا ساعات پایانی آخرین شب زندگی‌اش با او در تماس بوده می‌گوید که امیرمحمد در آخرین شب به شدت تشنه بود، اما مسوولان شفاخانه به او یک گیلاس آب نداده اند. به گفته رسول باور، مسوولان شفاخانه مراقبت از بیماران کوید۱۹ در مزارشریف، در بیست و چهار ساعت، فقط نصف یک قرص نان برای امیرمحمد داده بود و امیرمحمد به دلیل اوضاع نابسامان شفاخانه و رفتار غیر انسانی داکتران موظف، به شدت از لحاظ روحی آسیب دیده بود.
امیر محمد در پیام صوتی که به این دوست خود فرستاده می‌گوید که در جریان بررسی مسافران در کمربند ورودی شهر مزارشریف به کرونا آلوده شده است. باوجودی که امیرمحمد کارمند صحی نبود و در بخش ترانسپورت اداره جمعیت هلال احمر کار می‌کرد، اما داکترهای موظف در گروه سیار این اداره، او را موظف کرده بودند که مسافران را بررسی کنند. این برخورد غیرمسلکی داکتران موظف توسط جمعیت هلال احمر نه تنها جانِ امیرمحمد را گرفت، بلکه باعث شد تا افراد دیگری نیز به این ویروس مصاب شوند. طغرول باجه امیرمحمد که با او تماس داشته نیز به کرونا مصاب شده است. ممکن است افراد دیگری از جمله اعضای خانواده و همکارانش نیز به این ویروس مصاب شده باشند که هنوز تحت بررسی و آزمایش قرار نگرفته اند.
دفتر جمعیت هلال احمر در شمال افغانستان با پخش خبرنامه‌یی تایید کرده است که امیرمحمد در کمربند ورودی شهر مزارشریف در جریان بررسی مسافران به کرونا مصاب شده است. این اداره وضاحت نداده است که چگونه مسوولیت یک داکتر و یک کارمند صحی را به یک راننده واگذار کرده است؟ کاری که زندگی امیر محمد را به کام مرگ کشاند و عاملان آن باید مورد مواخذه قانونی قرار بگیرند.
امیرمحمد پس از آلوده شدن به ویروس کرونا، پنج روز در قرنطینه خانگی بود و پس از بدتر شدن وضعیت تنفسی‌اش به شفاخانه مراقبت از بیماران کوید۱۹ منتقل شد. او پنج روز دیگر را در این شفاخانه سپری کرد و یک روز پس از آن‌که نتایج آزمایش‌هایش مثبت اعلام شد فوت کرد.
امیرمحمد تا آخرین شبی که زنده بود، به خانواده و دوستان نزدیکش گفته بود در مورد اینکه او در جریان کار در کمربند ورودی مزارشریف به کرونا آلوده شده چیزی نگویند. همکاران امیرمحمد در جمعیت هلال احمر، از او خواسته بودند که در این مورد چیزی نگویند، چون ممکن است به دلیل تهدید کرونا، کار آنان تعطیل شده و آنان از امتیازات محروم شوند.
در فایل‌های صوتی که امیرمحمد به دوستانش در مسنجر فیسبوک فرستاده به وضوح دیده می‌شود که او از همکارانش بابت اینکه او را وادار به بررسی مسافران کرده عصبانی است. او حتی ابتدایی‌ترین سواد در بخش مراقبت‌های صحی را نداشت، اما داکتران موظف در کمربند ورودی مزارشریف از او در این زمینه استفاده کرده است.
اعضای خانواده امیرمحمد از مرگ مشکوک او و عدم رسیدگی کارکنان شفاخانه مراقبت از بیماران کوید۱۹ در مزارشریف ناراحت استند.
مرگ امیرمحمد اعتراض و نگرانی گسترده‌ی باشندگان شهر مزارشریف از بی توجهی مسوولان صحی و کارکنان شفاخانه مراقبت از بیماران کوید۱۹ را در پی داشته است.
مسوولان صحت عامه بلخ و دفتر جمعیت هلال احمر در شمال، تاکنون هیچ پاسخ قناعت‌بخشی در این مورد نداده اند.

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...