پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۲۰

صدای الاهه سرور؛ اعتراض علیه نابرابری جنسیتی

تصویر
الاهه سُرور دختری از یک خانواده به شدت محافظه‌کار و مذهبی است. پدر بزرگش ملا است و او تحت قیودات سخت‌گیرانه بزرگ‌ شده است. با الاهه سُرور در جریان کنسرت در شهر مالمو، سوئد خانواده‌اش باری او را بخاطر حضورش در عرصه موسیقی طرد کرد و مدتی در کابل مخفیانه و با پوشش مردها زندگی می‌کرد.   مسیری را که الاهه تا رسیدنش به روزهای روشن پیموده پر   از سیاه‌چاله‌های است که ریشه در نفرت و تعصب جامعه مردسالار افغانستان در برابر زن‌ها دارد. جامعه‌ی که زن‌های آگاه و آزاد را طرد می‌کند و از قدرت زنان به شدت می‌هراسد. جامعه‌ی که باور دارد زنان باید دنباله‌رو، محتاج، پرده‌نشین و در نهایت یک شی قابل خرید و فروش باشند. هرچند وضعیت در سال‌های اخیر اندکی به نفع زنان تغییر کرده است. الاهه سرور اخیرا در شهر مالمو در جنوب سوئد کنسرت اجرا کرد. این کنسرت در ادامه‌ی تور اروپایی او بود که آلبوم "ترانه‌های مادران‌مان" را اجرا می‌کند. در مورد این آلبوم که نوعی اعتراض زنانه است و شهامت زنان در تاریخ موسیقی فولکلور افغانستان را زنده کرده شاید بعدا بنویسم.   این آلبوم اعتراضی جسورانه علیه نابرابری

کابوس

شب خواب دیدم گروهی از دوستانم آدم‌خوار شده اند و پس از خوردن دو دست دیگرم سراغ من آمده اند. به پدرم پناه بردم، اما دیدم که برادرم نیز در جمع آدم‌خواران است . خواب زشت و وحشتناکی بود.صبح که به دوستان آدم‌خوارم گفتم، یکی گفت تعبیرش برعکس است و به این معنا که مرا زیاد دوست دارند     😊

کبوتران سپید و گنبدهای سبز

تصویر
امروز این عکس را در توییتر دیدم. چقدر حس آشنا دارم با پرهای این کبوترهای سپید و این گنبد سبز. هیچ شهری برای من مزار نمی‌شود. شهر نوجوانی و شهر سرگردانی. شهر ترس و شهر عاشقی. دوست دارم این شهر را و سخت دلتنگش شده ام. کاش همه جا از این کبوترها و از این گنبدهای سبز می‌بود. حتی اگر می‌بود شاید به زیبایی مزارشریف نمی‌رسید. مساله اعتقادی و اعتقادات به کنار، اما زیر این گنبد سبز بطور عجیبی به آرامش می‌رسم. روزهای زیادی که گرفتار دلتنگی، هیجان، ترس و بیم‌ بودم به این گنبد پناه برده ام. از پنجره‌های آهنی و ضریح طلاکوب آن محکم گرفته و گریسته‌ام...یا گوشه‌ی روی قالین‌های گران‌قیمت آن نشسته و با آهنگ موزونی که در سقف آن می‌پیچد به آرامش رسیده ام...کبوتران سپید و گنبدهای سبز...

گفت‌وگوی من با ملا عبدالمنان نیازی، متهم اصلی کشتار مزارشریف

تصویر
در ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ و در اوج جنگ طالبان و نیروهای مدافع شمال در افغانستان، با شکست خطوط دفاعی شهر مزارشریف که متشکل از نیروهای احزاب وحدت اسلامی، جمعیت اسلامی، جنبش ملی و برخی فرماندهان حزب اسلامی حکمتیار بود، طالبان وارد مزارشریف شدند و ضمن تیرباران نمودن هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی، سه شبانه‌روز ساکنان این شهر عمدتا   هزاره‌ها و شیعیان را قتل عام کردند. ملا عبدالمنان نیازی و ملا فاضل مظلوم، به عنوان فرماندهان لشکر مهاجم طالبان به مزارشریف، پس از تصرف این شهر، دستور کشتار صادر کردند. براساس گزارش سازمان دیده‌بان حقوق بشر، در سه شبانه‌روز، بیش از دو هزار نفر و براساس گزارش منابع مردمی، از هشت تا ده هزار نفر کشته شدند که بیشتر آنان هزاره‌ها و شیعیان بودند. در جریان کشتاری که در شهر مزارشریف راه افتاد، هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی نیز در کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در این شهر تیرباران شدند. ملا عبدالمنان نیازی در هرات ملا عبدالمنان نیازی که در سال ۲۰۱۵ از شورای رهبری طالبان در پاکستان جدا شد و شاخه انشعابی ایجاد کرد، تا اوایل ۲۰۲۱ که در درگیری میان گروهی کشته شد، از تلاش ب

ده فکاهی و چند کنایه از زبان حاجی محمد محقق

تصویر
حاجی محمد محقق از چهره‌های مطرح جهادی در افغانستان است که فعلا بحیث معاون ریاست اجرائی حکومت وحدت ملی کار می‌‌کند. کم پیش آمده که او در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایش برای وضاحت بیشتر، یک فکاهی یا کنایه نگوید. او همچنان رقبای سیاسی‌اش را گاهی با کنایه و حرف‌های زننده آزار می‌دهد. گاهی هم فکاهی و کنایه‌های محقق منجر به واکنش‌های گسترده شده است تا آنجایی که یک فکاهی او در جریان اعلام حضور گروه انتخاباتی صلح و اعتدال در کابل، توسط ملاها توهین به قرآن تلقی شده و به شدت محکوم شد.   در این ویدیو ده فکاهی و چند کنایه خنده‌دار و جنجال برانگیز از حاجی محمد محقق را ببینید.

#کارگر

به پدرم تماس گرفتم و مرگ برادر بزرگش را تسلیت گفتم. پرسیدم کاکایم چطور و چرا ناگهانی فوت کرد؟ گفت: جور و سالم بود. صبح رفته بود سرِ مزرعه‌اش و در برگشت به خانه حالش به یک‌بارگی بد شد و فوت کرد. کاکایم 85 سال سن داشت و تا چند ساعت قبل از مرگش نیز کار می‌کرد.

صحبت با تنها خبرنگار سویدنی که ملاعمر را ملاقات کرده است

تصویر
در یک برنامه آموزشی که برای روزنامه‌نگارانی از کشورهای مختلف در شهر یون‌شوپنگ سوئد برگزار شده بود، نینا یلمگرِن از روزنامه‌نگاران کارکشته سوئدی را ملاقات کردم. او آمده بود تا بخشی از برنامه آموزشی را تدریس کند و به ما از تجارب کاری‌اش نیز بگوید. متاسفانه او را قبلاً نمی‌شناختم، در حالی که او دو کتاب بسیار مهم در مورد افغانستان نوشته است. در جریان تدریس و بحث، نینا به عنوان یکی از جاهای که کار کرده از افغانستان نام برد و گفت در بسیاری از شهرهای افغانستان بوده و ده‌ها بار در جریان جنگ‌ داخلی و رژیم طالبان به این کشور سفر کرده است. کتاب‌های نینا را دیدم که یکی تحت عنوان «افغانستان! هیچ مشکل نیست» و دیگری « افغانستان، قبل از چشم‌های تو» به زبان سوئدی منتشر شده. هیچ یک از این کتاب‌ها هنوز به فارسی‌دری برگردان نشده است. نینا در جریان تدریس در شهر یون‌شوپنگ در وقفه چای و پایان تدریس، با نینا سر صحبت را باز کردم. رفتار او به شدت خشک   و جدی است. زن مهربان و پر تلاشی است و بی‌باکانه و صریح حرف می‌زند. تا جایی که یک‌بار با خودم گفتم چه آدم مغروری! اما به دلیل اینکه حرف‌های او در مو