دوماه قبل و در نیمههای روز زمانی که از چهارراهی مزدحم پلسرخ میگذشتم، ناگهان پس از صدای خفیف چند شلیک در چند قدمیام، جوانی را دیدم که روی جاده افتاده و دارد جان میدهد. من مات و مبهوت آنطرفتر ایستاده بودم و مردم از هرسو بر سر جسد نیمهجان آن قربانی که در وسط چهارراه افتاده بود، جمع شدند. یک پسرک نوجوان نیز در میان تماشاچیان ایستاده بود که با نگاهی به لحظهی جان سپردن آن جوان غرق در خون، بیوقفه به آیسکریم لیس میزد. همه یا تاسف میخوردند و یا هم فقط نگاهی میانداختند و میرفتند . حدود ۳۰ دقیقه طول کشید تا از حوزهی پولیس که در ی…
Follow me in Social media