از کافههای مالمو
دختر سوئدی، دلتنگ پسری در کابل است مختار وفایی در گوشهی یکی از کافههای دنج و آرام شهر مالمو که دیوارهای آن پر است از نقاشی، شعار و عکسهای از مردمان و روزگاران قدیم، نشستهایم. آخرِ هفته است و من مثل همیشه خسته و نیازمند یک چرت طولانی هستم. او قهوهاش را مینوشد و پشت سرهم از من سوال میپرسد. عذرخواهی میکند که قهوه من هنوز نرسیده و او با شتاب به سمت طرح پرسشهایش رفته است. پس از لحظاتی، کارگر کافه، قهوه را میآورد و با لبخند جلوی من میگذارد. کسی که در مقابلم نشسته، یک روزنامهنگار سوئدی است و روی یک تحقیق در مورد زندگی مهاجران اخراج شده از سوئد کار میکند. بی وقفه در مورد امنیت، اجتماع و تحولات افغانستان میپرسد و گاهی هم در مورد کارهای خودم و اوضاع رسانه و آزادیبیان. باری هم از من میپرسد که آیا خبرنگار بودن در افغانستان خطرناک است؟ زن بودن خطرناک است؟ میگویم خبرنگار بودن و زن بودن شاید در همه جای جهان در یک حدی خطرناک باشد، اما در افغانستان بیشتر از بقیه جاها خطرناک است. میپرسد: جوانانی که از افغانستان به اروپا پناهنده شدند و دوباره از این جا برگشت داده شدند،