یکی از قدیمیترین مجموعه شعرهای صوفی عشقری را از لینک زیر بصورت آسان و رایگان دانلود کنید.
۱۳ تیر ۱۳۹۸
۲۶ خرداد ۱۳۹۸
راه تاریک و جبهه نا معلوم
خسته ام خسته مثل یک سرباز، وقتی راهی
به جز فرار نداشت
با تفنگِ شکستهی در دست، صحنهی را که
انتظار نداشت
دشمنش پرچمی سپید بدست، تکهی از عذاب مادرها
پرچمِ قد خمیده و خونین، که پیامی جز
انتحار نداشت
مادرش نذر داده بود دیروز، تا دلیرش به
خانه برگردد
مادر! من به خانه برگردم؟ وقتی همسنگرم
قرار نداشت
کولهباری مرام بر دوشش، سنگرش سرزمین
آزادی
سنگری که برای اهریمن، عید و نوروزی و
بهار نداشت
خندهی تلخ روزگاری تلخ، سرنوشتِ مُدام
یک سرباز
پشت میز سیاست است اما، خندههای که
اختیار نداشت
راه تاریک و جبهه نا معلوم، رهبرش
میزبان اهریمن
روی قنداق یک تفنگ نوشت: مادر این جنگ
افتخار نداشت
مختار وفایی
۲۲ خرداد ۱۳۹۸
چرا خرید لباسهای داکترعبدالله خبرساز میشود؟
نشر ویویدی که داکتر عبدالله عبدالله
رئیس اجرایی کشور را در حال خروج از یک فروشگاه قیمتی در لندن نشان میدهد با
واکنشهای گسترده در شبکههای اجتماعی مواجه شد. هواداران عبدالله انتقادات را سرک
کشیدن به زندگی شخصی وی دانسته و گفته اند که این کار فضولی و مداخله در حریم
خصوصی افراد است. با چند نکته میخواهم واضح بسازم که چرا خرید و قیمت لباسهای
داکتر عبدالله همواره در شبکههای اجتماعی خبرساز میشود.
یک: داکترعبدالله یکتن از مسئولان درجهیک
فقیرترین کشور جهان است که فساد و اختلاس در آن معمول و رایج است. او تاجر نیست، یک
سیاستمدار است که خود را فرزند جهاد و مقاومت میداند.
دو: داکتر عبدالله در حالی مشتری قیمتیترین
فروشگاههای جهان است که در هیچ جایی نگفته است تجارتهای شخصی و خانوادگی دارد.
اگر او یک تاجر میبود، این کار او هیچ عیبی نداشت و انتقاد مردم نیز بیجا تلقی
میشد.
سه: عبدالله به اینکه مشتری برندهای قیمتی
جهان است شهرت دارد. نام عبدالله روی شیشه مغازه« House of Bijan»
که از قیمتیترین فروشگاههای جهان در ایالات متحده امریکا است با آب طلا حکاکی
شده است. ولادیمیر پوتین با سرمایه 100 میلیارد دالر، جورج کلونی با سرمایه 140
میلیون دالر، دیوید بکهام با سرمایه 771 میلیون دالر و شمار دیگر از تاجران و
ثروتمندان جهان از مشتریان این فروشگاه استند. همه مشتریان این فروشگاه یا رهبران
کشورهای ثروتمند استند یا ستارههای هالیود که سرمایههای آنان بر همه مشخص است.
اما سرمایه عبدالله چند و از کدام مدرک است؟ هیچ کس نمیداند.
چهار: بیش از 40درصد مردم افغانستان زیر خط
فقر زندگی میکنند و حدود 8میلیون تن در این کشور بیکار استند. آن وقت رهبر چنین
کشوری اگر مشتری قیمتیترین فروشگاههای جهان باشد خبرساز نیست؟
پنج: عبدالله هیچگونه پیشینه در عرصه
تجارت ندارد. قبلاً مجاهد بود، سپس وزیر خارجه شد، چندسالی اپوزیسیون بود و
فعلاً رئیس اجرایی کشور است. پس چگونه نامش در کنار میلیاردرها روی شیشه
قیمتیترین فروشگاه جهان با آب طلا حکاکی میشود؟
شش: داکتر عبدالله در سال 1394 خورشیدی،
سرمایهاش را در اداره عالی مبارزه با فساد اداری، 10 میلیون افغانی و 7هزار دالر
امریکایی ثبت کرده است. پس چگونه از فروشگاههای خرید میکند که یک جاکت خزانی آن
10000 یورو قیمت دارد؟
بیژن پاکزاد مسئول فروشگاه «خانه بیژن»
در مصاحبه با لاس آنجلس تایمز گفته است که عاید مشتریان این فروشگاه باید ماهانه
یک میلیون دالر باشد تا از این فروشگاه خرید کنند. متوسط خرید از این فروشگاه به
100هزار دالر امریکایی میرسد.
داکترعبدالله چون از مشتریانی بوده است
که بار بار به این فروشگاه مراجعه کرده، نامش با آب طلا روی شیشه آن حکاکی شده و
عکسی از وی نیز روی دیوار این فروشگاه بند است.
عبدالله با پوشیدنِ گرانترین لباسهای
جهان روی جنازه سربازی نماز میخواند که با معاش ماهانه دوازده هزار افغانی در
دفاع از وطنش جان باخته است.
عبدالله با همین لباسها در کنفرانسی
صحبت میکند که موضوع آن عوامل فقر و بیکاری در افغانستان است.
داکتر عبدالله اکثرا در جریان روز اگر دو کنفرانس یا سخنرانی داشته
باشد، برای هر کدام یک دست لباس جدا گانه میپوشد.
فعلا یک یورو معادل ۹۰ افغانی است. محاسبه کنید که هزینه یکدست لباس داکتر عبدالله چند افغانی میشود؟
معاش ماهانه یک معلم در افغانستان، ۸۰۰۰ افغانی، معادل ۹۰ یورو است.
یک معلم با معاش یک ساله خود میتواند از فروشگاهی که داکتر عبدالله مشتری آن است، تنها یک پیرهن یا کمربند بخرد.
فعلا یک یورو معادل ۹۰ افغانی است. محاسبه کنید که هزینه یکدست لباس داکتر عبدالله چند افغانی میشود؟
معاش ماهانه یک معلم در افغانستان، ۸۰۰۰ افغانی، معادل ۹۰ یورو است.
یک معلم با معاش یک ساله خود میتواند از فروشگاهی که داکتر عبدالله مشتری آن است، تنها یک پیرهن یا کمربند بخرد.
قیمت لباسهای فروشگاه ZILLI که ویدیوی نشر شده داکترعبدالله
را در حال خروج از یک شعبه این فروشگاه در لندن نشان میدهد:
کوت
خزانی: ۹۶۰۰ یورو
بوت: ۱۳۵۰ یورو
پطلون: ۸۱۰ یورو
جاکت: ۱۲۵۰ یورو
پیراهن (یخنقاق): ۶۵۰ یورو
کمربند: ۷۱۰ یورو
عینک آفتابی: ۶۷۵ یورو
بوت: ۱۳۵۰ یورو
پطلون: ۸۱۰ یورو
جاکت: ۱۲۵۰ یورو
پیراهن (یخنقاق): ۶۵۰ یورو
کمربند: ۷۱۰ یورو
عینک آفتابی: ۶۷۵ یورو
عکس دست راست: عبدالله در حال خروج از فروشگاه زیلی در لندن |
۱۲ خرداد ۱۳۹۸
چه کسی راست میگوید، من یا مهماندار هواپیما؟
هواپیما بالهایش را روی
اقیانوس پهن کرده و دل آسمانِ صاف و زلال را به سمت شهر کپنهاگن میدرید. آفتاب
هنوز بر بالهای هواپیما میتابید و من به دور دستها که فقط ابر، آب و آسمان بود
خیره شده بودم. شعاع نارنجی آفتابِ در حال غروب که بر بالهای هواپیما و سطح
اقیانوس میتابید تماشایی و آرامبخش بود.
تلاش داشتم با تماشای
منظرههای دلنشینِ روی اقیانوس، از خستگی و بیخوابی چند شب و روز گذشته اندکی
بکاهم. دیری نپایید که مهماندارِ هواپیما با برگهی در دست سراغم آمد و این خیال مرا باطل کرد.
از پنجره کوچک هواپیما چشمهایم
به خط خطیهای زیر ابرهای پراکنده دوخته شده بودند. ظاهراً نشانی از یک شهر بود،
اما از آن ارتفاع نمیشد تشخیص داد که شهر است تا شعاع نوری بر سطح آب. مهماندار
از فردی که در صندلی دست چپم نشسته بود پرسید: شما مختار وفایی هستید؟
با شنیدن صدای مهماندار، از
آن منظره تماشایی چشم بریدم و به وی که مرا جستجو میکرد نگاه کردم. مطمین نبودم
که نام مرا پرسیده، منتظر ماندم تا صحبتش با افرادی که در دو صندلی دست چپم نشسته
بودند تمام شود.
مهماندار یک سینی کوچک در
دست داشت که روی آن یک بوتل شراب 250 ملی لیتری، یک گیلاس جوس نارنج، یک گیلاس خالی،
دو پاکت میوه خشک، یک کارت با دست نوشته به زبان انگیسی و چند پرده دستمال کاغذی بصورت
منظم تزئین شده بودند.
مهماندار پس از آنکه
صحبتش با دو مسافر صندلیهای سمت چپ من تمام شد، از من پرسید: معذرت میخواهم آقا،
فکر کنم شما مختار وفایی باشید؟
گفتم: بله، مگر چه شده؟
مهماندار کارت دست نوشته
و آیپدی در دست داشت. این مرا یاد ماموران جریمه انداخت که با تیزهوشی و زرنگی،
رانندهها را در هر گوشه و کنار خیابانها جریمه میکنند. احساس کردم اشتباهی از
من سر زده است. آرزو کردم مقدار این جریمه اندک و برای جیبهای خالی من قابل تحمل
باشد.
مهماندار لبخندی زد و با
نشان دادن کارت دست نوشته گفت: «تولدتان مبارک آقا، این تحفهیی است از طرف پیلوت
و مهمانداران هواپیما. همه ما برای تان
سلامتی و طول عمر آرزو داریم. امیدوارم این را از طرف ما بپذیرید.»
در حالی که میخواست سینی
را روی میز مقابل صندلیام بگذارد پرسید: اوه ببخشید شما که با شراب مشکلی ندارید؟
گفتم، بسیار تشکر بابت این
تحفه زیبا و آرزوهای نیک تان، اما امروز تولد من نیست. تولد من براساس پاسپورت من
در 6 دسمبر است و امروز 31 می است.
مهماندار با تعجب بسیار و
با صدای کشیده گفت: واااااقعا؟
برای اینکه مطمین شود، آیپد
خود را نشان داد که در آن اسم من و اشیای روی سینی نوشته شده بودند. در ضمن در
پایین لیست نوشته بود: 69 یورو.
با دیدن 69 یورو، گفتم تشکر قربان، خیلی ممنون بابت این تحفه تان،
اما امروز تولد من نیست و من این را نمیخواهم. از اینکه جریمه نشده بودم راحت شدم.
اما چرا 69 یورو بابت یک گیلاس جوس و 250 ملی لیتر شراب بپردازم؟
مهماندار با مهربانی و
لبخند که ویژه مهمانداران هواپیما است گفت: حتما مشکلی در سیستم پیش آمده، به هر
حال، این تحفه برای شما در نظر گرفته شده و هیچ هزینهیی متوجه شما نیست. اگر مایل
باشید و پیشنهاد مرا بپذیرید، میتوانید از این تحفه و این پرواز لذت ببرید.
سینی را با احترام و تواضع
زیاد روی میز مقابل صندلیام گذاشت و آرزو کرد از پرواز و تحفهها لذت ببرم.
کارت را خواندم که در آن همه
اعضای پرسونل هواپیما ضمن تبریکی تولدم، آرزو کرده اند که روز خوبی در پرواز از
آمستردام به کپنهاگن داشته باشم.
در این فاصله که سرگرم صحبت
با مهماندار شدم آفتاب غروب کرده بود و هواپیما نیز روی شهرهای که به سختی میشد از
دل ابرهای پراکنده چگونگی شان را تشخیص داد در حرکت بود.
چند تن که در صندلیهای کنار
من نشسته بودند با لبخندی به زبان انگلیسی گفتند:« هَپی بیرددی».
یادم آمد که تاریخ تولد
من، در هیچ جایی دقیق و واقعی ثبت نشده است. این تاریخ که در اسناد رسمی ام 6
دسمبر ثبت شده و از چندسال بدینسو به این مناسبت کیک و شیرینی میخورم نیز واقعی
نیست. اعضای پرسونل هواپیما نیز امروز
بصورت تصادفی و با مشکلی که در سیستم بوده از تولد من تجلیل کردند. لحظهیی معلق
ماندم و به دور دستهای که آسمان و ابر و دریا بهم چسپیده بودند خیره شدم. به
روزهای فکر کردم که دنبال تاریخ دقیق تولدم بودم. وقتی از پدر و مادرم در این مورد
میپرسیدم، میگفتند آن روز که تو به دنیا آمدی سرد بود و هوا طوفانی. نشانه های
دیگری نیز گفتند تا توانستم از روی حدس و گمان، آن روز را 6دسمبر تعیین کنم.
بار دیگر صدای مهماندار که
اعلان کرد به فرودگاه کپنهاگن نزدیک شدهایم باعث شد از خیالهای واهی و تماشای دوردستهای
تاریک دست بکشم. با هر تکان هواپیما که به سرعت داشت به زمین نزدیک میشد، این
سوال در ذهنم تکرار میشد که تاریخ تولد من 6 دسمبر است تا 31 می؟ شاید این اشتباه
سیستم که مهماندار به آن اشاره کرد درستتر از آن تاریخ احتمالی باشد که خودم
آنرا تعیین کردهام. نمیدانم، شاید هر دو اشتباه باشند. به هر حال، به صندلی کناره
پنجره هواپیما لم دادم و یاد این شعر سهراب سپهری افتادم که میتواند حال آدم را
خوب کند:
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت...
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگر میرویند
قارچهای غربت...
هواپیما بر فراز اقیانوس |
شهری زیر ابرها پنهان است |
پیام پرسونل هواپیمای حامل ما |
۱۱ خرداد ۱۳۹۸
اول خودتان را نجات دهید
این دوست من سحر موسی نام دارد. شاعر و
نویسندهی از غزه فلسطین است.
به سحر گفتم که آیا میدانید هرسال در جمعه آخر ماه رمضان، هزاران تن از شهروندان شهیدپرور افغانستان برای آزادی قدس و جهت همدردی با مردم فلسطین تظاهرات میکنند؟
پرسیدم که فلسطینیها میدانند که اینروزها پوسترهای بزرگ تبلیغاتی در حمایت از فلسطین و قدس، چهره شهر کابل را تغییر داده؟
سحر موسی گفت، مردمی که در فقر، جنگ و بیعدالتی زندگی میکنند چطور از راهی به این دوری قدس را آزاد و فلسطین را حمایت میکنند؟
گفتم این را باید از جمهوری اسلامی ایران و ملاهای افغانستان بپرسیم، چون احتمالا حوزه علمیه قم نسخهی برای این کار نوشته است.
به سحر گفتم که آیا میدانید هرسال در جمعه آخر ماه رمضان، هزاران تن از شهروندان شهیدپرور افغانستان برای آزادی قدس و جهت همدردی با مردم فلسطین تظاهرات میکنند؟
پرسیدم که فلسطینیها میدانند که اینروزها پوسترهای بزرگ تبلیغاتی در حمایت از فلسطین و قدس، چهره شهر کابل را تغییر داده؟
سحر موسی گفت، مردمی که در فقر، جنگ و بیعدالتی زندگی میکنند چطور از راهی به این دوری قدس را آزاد و فلسطین را حمایت میکنند؟
گفتم این را باید از جمهوری اسلامی ایران و ملاهای افغانستان بپرسیم، چون احتمالا حوزه علمیه قم نسخهی برای این کار نوشته است.
سحر موسی گفت، متاسفانه فلسطین و قدس
به ابزاری در اختیار کشورهای مختلف از جمله ایران و برخی کشورهای عربی بدل شده است.
این کشورها منافع شان را زیر شعارهای حمایت از قدس و فلسطین دنبال میکنند که مواد
سوخت این بازی، احساسات و فقر مردم در کشورهای مختلف از جمله افغانستان است.
به
باور سحر موسی، مردم فلسطین مشکلات زیادی دارند و قدس نیز حاصل رویدادها و تنشهای
تاریخی است، اما منطقی و عاقلانه این است که مردم افغانستان باید اول شکم خودشان
را سیر کنند، کشورشان را از وحشتِ طولانیترین جنگ جهان نجات دهند و بعد اگر توان
کمک داشتند، از فلسطین دریغ نکنند.
سحر
موسی یک فلسطینی است و در نوارغزه بزرگ شده. شاد، پر انگیزه و امیدوار به آینده
است. در حالی که زنان افغانستان نه از آزادیهای اجتماعی در حد سحر موسی برخوردار
اند و نه چندان امیدی به آیندهی تیره و تار افغانستان دارند.
با حرفهای سحر موسی، یاد قصهی
"موکور" افتادم.
گفته میشود که در دهه ۶۰خورشیدی جهادیهای که علیه حکومت داکتر نجیب میجنگیدند در مناطق تحت سلطه شان برای آزادسازی قدس تظاهرات راه اندازی میکردند.
یک روز در بازار انگوری ولسوالی جاغوری ولایت غزنی مردم در جمعه آخر رمضان بعد از نماز جمعه تظاهرات کرده و شعارهای برای آزادی قدس و مرگ بر اسرائیل سر میدادند.
آنزمان جاغوری بدست گروههای جهادی بوده و ولسوالی مُقر در کنترول حکومت داکتر نجیب.
یک هموطن پشتو زبان از مُقر برای خرید به بازار جاغوری آمده بوده که متوجه میشود بازار در اثر تظاهرات مسدود است.
وطندار مُقری از یک نفر پرسیده که اینجا چه خبر است؟
نفر در پاسخ گفته، تظاهرات است برای آزادی قدس از دست اسرائیل.
وطندار مُقری با لهجه شیرین محلی خود گفته:
"نو بگو خو بیا موکور را آزاد کنین، پلسطین ره چی میکنی."
گفته میشود که در دهه ۶۰خورشیدی جهادیهای که علیه حکومت داکتر نجیب میجنگیدند در مناطق تحت سلطه شان برای آزادسازی قدس تظاهرات راه اندازی میکردند.
یک روز در بازار انگوری ولسوالی جاغوری ولایت غزنی مردم در جمعه آخر رمضان بعد از نماز جمعه تظاهرات کرده و شعارهای برای آزادی قدس و مرگ بر اسرائیل سر میدادند.
آنزمان جاغوری بدست گروههای جهادی بوده و ولسوالی مُقر در کنترول حکومت داکتر نجیب.
یک هموطن پشتو زبان از مُقر برای خرید به بازار جاغوری آمده بوده که متوجه میشود بازار در اثر تظاهرات مسدود است.
وطندار مُقری از یک نفر پرسیده که اینجا چه خبر است؟
نفر در پاسخ گفته، تظاهرات است برای آزادی قدس از دست اسرائیل.
وطندار مُقری با لهجه شیرین محلی خود گفته:
"نو بگو خو بیا موکور را آزاد کنین، پلسطین ره چی میکنی."
جزئیات درگیری نظامی در مرکز شهر مزارشریف؛ افراد مسلح، یک متهم را از چنگ نیروهای امینتی درآورده و با خود بردند
مختار وفایی
حوالی ساعت 10 روز شنبه، افراد مسلح تحت امر حاجی آصف آزادی مدیر مبارزه با
جرایم جنایی فرماندهی امنیه کاپیسا، پس از
یک درگیری نظامی در مرکز شهر مزارشریف، یک متهم بازداشت شده را از چنگ نیروهای
مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ درآورده و با خود بردند.
حاجی آصف آزادی لحظاتی پس از این رویداد، در صفحه فیسبوک خود نوشت که مورد
حمله تروریستی قرار گرفته و این حمله به دستور عبدالغفار امیری معاون و سرپرست مدیریت
مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ انجام شده است. آزادی تا چندی قبل بحیث آمر مبارزه
با جرایم جنایی فرماندهی امنیه بلخ کار می کرد که با تغییرات در رهبری فرماندهی
امنیه این ولایت، وی در همین بست به ولایت کاپیسا تبدیل شد.
با این
حال عبدالغفار امیری معاون و سرپرست مدیریت مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ میگوید
که آصف آزادی و افراد تحت امرش به هدف آزادسازی یک متهم به سربازان مبارزه با مواد
مخدر حمله کرده که در این درگیری یک سرباز و یک فرد ملکی زخم برداشتند.
امیری
میگوید که نیروهای مدیریت مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ، براساس هدایت ریاست
ثارنوالی اختصاصی معینیت مبارزه با مواد مخدر وزارت داخله، شخصی را بنام حبیب مشهور
به حبیب بوکه که کارمند پیشین مدیریت مبارزه با جرایم جنایی فرماندهی امنیه ولایت بلخ
بوده است را بازداشت کرد که آصف آزادی و افراد مسلح وی که توسط علم خان آزادی نیز
حمایت می شوند این متهم را از چنگ نیروهای امنیتی آزاد کرده و با خود بردند.
مکتوب
شماره ۲۳۳ مورخ ۱۳۹۸/۱/۵ مدیریت اداری
ریاست ثارنوالی اختصاصی معنیت مبارزه علیه مواد مخدر وزارت داخله و مکتوب شماره ۴۳۹
بر ۲۳۰ مورخ ۱۳۹۸/۱/۱۱ ریاست ولایتی پولیس مبارزه علیه مواد مخدر نشان میدهد که دستور بازداشت حبیب صادر شده است.
سرپرست
مدیریت مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ میگوید که حبیب بوکه بحیث محافظ و همکار با
حاجی آصف آزادی در زمان مسوولیت وی در مدیریت مبارزه با جرایم جنایی کار می کرد و
آزادی از فعالیت های غیرقانونی وی حمایت می کند. حبیب متهم به فروش مشروبات
الکولی، تابلیت کا و قاچاق مواد مخدر است.
براساس
گفته های عبدالغفار امیری، حبیب در قضیه قاچاق ۸۳ گرام مواد
مخدر تحت نام تابلیت K ، مقدار
۵۰
لیتر مشروبات الکولی و۴۰ لیتر بیر دخیل است و از سوی نیروهای مبارزه با
مواد مخدر ولایت بلخ تحت تعقیب بود.
نیروهای
مدیریت مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ به فرماندهی چاری طاهرزاده فرمانده تیم عملیاتی
این مدیریت، حبیب بوکه را در شمال روضه شریف در مرکز شهر مزارشریف بازداشت کرده و
از نزد وی یک میل سلاح کمری نوع بریتا و دو عدد موبایل به دست آورده اند.
عبدالغفار
امیری می گوید که نیروهای مبارزه با مواد مخدر ولایت بلخ حین انتقال مظنون به این
اداره در قسمت چهارراهی مخابرات با مداخله غیر قانونی آصف آزادی آمر مبارزه با
جرایم جنایی فرماندهی امنیه کاپیسا و ۱۲
نفر از افراد تحت امرش مواجه شده اند که
منجر به درگیری نظامی شده است.
به گفته آقای امیری، سپس علم خان آزادی نماینده بلخ در مجلس نمایند گان و پسرش اسماعیل آزادی فرمانده کمر بند عبوری بلخ- شبرغان با تعداد چهل نفر از افراد مسلح تحت امرشان به کمک حاجی آصف آزادی آمده و با لت و کوب و زخمی ساختن یک سرباز و یک فرد ملکی، حبیب بوکه را از چنگ نیروهای امنیتی درآورده و با خود بردند.
۰۷ خرداد ۱۳۹۸
لشکر فاطمیون: سوء استفاده ایران از فقر مهاجران افغانستانی
مختار وفایی
در ۳۰ عملیات سخت و مرگبار
علیه داعش حضور داشتم و ۳ بار مجروح شدم. ضمن
اینکه مسئولان سپاه پاسداران به وعدههای که به ما داده بودند عمل نکردند، حتی از
مداوای مجروحان «فاطمیون» سر باز زدند. من فعلاً با بدن مجروح در حالی که توانایی
کار هم ندارم، در تلاش برگشت به افغانستان هستم، چون به این نتیجه رسیدم که از عقیده
و مجبوریت ما سوءاستفاده شد.
این سخنان حسن رضایی عضو «لشکر فاطمیون» است که
پس از چهارسال عضویت در این گروه نظامی، اکنون به دلیل جراحتهای که در جریان
نبردها در سوریه برداشته، در ایران سرگردان است.
او که در ایران
«مصروف کارگری» بود، اوایل سال ۱۳۹۴ و پس از گسترش سیطره
داعش در سوریه و عراق، در حالی که سپاه پاسداران لشکر جنگجویانی را از میان
مهاجران افغاستانی در ایران سازمان میداد، به این گروه پیوست. حسن رضایی میگوید؛
سه بار در نبرد با داعش مجروح شده، بارها برای معالجه به بیمارستانهای مربوط به
سپاه مراجعه کرده، اما تحویل گرفته نشده است. او سرخورده و ناراحت
از وعدههای عملی نشده سپاه پاسداران میگوید که دنبال راهی برای برگشت به
افغانستان است.
رضایی و صدها مهاجر
افغانستانی در ایران برای جنگ در سوریه به کار گرفته شدند. حالا ایران «به ناچار»
یا خود خواسته نیروهایش را از این کشور خارج میکند و اعضای «لشکر فاطمیون»
سرگردان میان بازگشت به افغانستان یا تحمل شرایط ایران ماندهاند. روایت چند تن از
آنها را بخوانید.
فاطمیون، جنگجویان
اجارهای یا عقیدتی؟
«لشکر فاطمیون» در ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۹۲، توسط «سردار سلیمانی»
فرمانده سپاه قدس با هدف مبارزه با داعش ایجاد شد. در ابتدا فرماندهی آن را علیرضا
توسلی مشهور به «ابوحامد» از مهاجران افغانستانی در ایران به عهده داشت. این گروه
نقش عمدهی در جنگ علیه داعش تحت پرچم ایران داشت و نیروهای آن تا یکسال قبل به ۳۶۴۸۰ تن میرسید.
هرچند فعالیت این
گروه تحت عنوان شعارهایی چون؛ «دفاع از حرم اهلبیت»، مبارزه با تفکر ضد شیعی و
خدمت به مذهب تشیع صورت میگیرد، اما وعدههای جذاب مسئولان سپاه پاسداران برای
مهاجرانی که از فقر و گرسنگی کشورشان را ترک کردهاند، عامل اصلی در بسیج این لشکر
در جنگ سوریه دانسته میشود. شناسنامه ایرانی، حقوق ماهانه برای جنگجویان، خانوادههایشان
و حمایت دایم از خانواده کسانی که در جنگ کشته میشوند، از جمله وعدههای بود که
هزاران مهاجر افغانستانی را طی شش سال گذشته به جبهه سنگین جنگ در سوریه فرستاد.
نهادهای بینالمللی
مدافع حقوق بشر و حکومت افغانستان بارها در مورد سربازگیری حکومت ایران از مهاجران
برای جنگ در سوریه و عراق انتقاد کرده و آنرا نقض صریح اصول و رفتارهای بینالمللی
در باره مهاجران دانستند، اما حکومت ایران بدون توجه به این انتقادات، از میان مهاجران،
لشکر بزرگ ۳۴هزار نفری را سازمان
داد.
اکنون در حالی که جنگ
علیه داعش در سوریه پایان یافته و هزاران نیروی لشکر فاطمیون به ایران و افغانستان
برگشتهاند، شماری از اعضای این لشکر میگویند که مورد سوءاستفاده حکومت ایران
قرار گرفته و از آنان بحیث ابزار در جنگ سوریه استفاده شده است.
به گفته اعضای لشکر
فاطمیون، حقوق هر عضو این گروه، سه میلیون تومان در ماه بود؛ معادل حقوق
ماهانه یک سرباز ارتش در افغانستان.
وعدههای سرِ خِرمن
حسن رضایی یکی از
مهاجرانی است که به لشکر فاطمیون پیوست. او به «زمانه» میگوید؛ او و بسیاری از
اعضای لشکر فاطمیون با اجبار اقتصادی، اعتقاد مذهبی و اطمینان از وعدههای مسئولان
سپاه پاسداران، «برای دفاع از اماکن مقدس به جنگ علیه داعش رفتند، در حالی که هیچ
یک از وعدههای داده شده عملی نشده است». به گفته رضایی، پس از آنکه قاسم سلیمانی
در نامهای به خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران از «پایان سیطره داعش در
سوریه» سخن گفت، «مجروحان و خانواده کشته شدگان لشکر فاطمیون، مورد بی توجهی قرار
گرفتند».
فرهاد امیری باشنده
اصلی ولایت سرپل در شمال افغانستان و عضو دیگر لشکر فاطمیون است که طی دوسال حضور
در سوریه، در پانزده عملیات علیه داعش در نقاط مختلف سوریه شرکت کرده است. او میگوید؛
به دلیل فقر و بیکاری در
افغانستان، پنج سال قبل به ایران سفر کرد و «آنجا مصروف کارگری
بود» که تبلیغات و وعدههای سپاه پاسداران برای عضویت در لشکر فاطمیون توجه او را
جلب کرد. فرهاد میگوید که مسئولان سپاه پاسداران به او و همقطارانش وعده داده
بودند که «اگر از جنگ زنده برگشتند، صاحب شناسنامه ایرانی خواهند شد».
فرهاد اکنون با بدن
مجروح در شهر سرپل در شمال افغانستان به سختی زندگی خود را میگذراند. او میگوید
که حدود یکسال قبل و پس از جراحتهای عمیق در نبرد با داعش، از سوریه به ایران
برگشت تا زخمهایش را به کمک سپاه پاسداران معالجه کند. زمانی که فرهاد برای
دریافت کمکهای مالی و معالجه زخمهایش به سپاه پاسداران در تهران مراجعه کرد، به
مرز افغانستان فرستاده شد. فرهاد دیگر به درد جبهات جنگ نمیخورد و به همین دلیل
با یک دستلباس ژولیده و بدن مجروح از ایران اخراج شد.
فرهاد میگوید:« سپاه
پاسداران برای جلب توجه مهاجران افغان به جبهه جنگ در سوریه، وعدههای زیادی میداد
که بعداً فهمیدیم همه وعدههای سر خِرمن بودند. اگر وعدهها عملی میشد حالا من
صحتمند بودم، اما اکنون با بدن متلاشی شده در جنگ، تلاش میکنم لقمه نانی برای
زنده ماندن پیدا کنم.» فرهاد با ابراز پشیمانی میگوید که از «مجبوریت، اعتقاد و
اعتماد مهاجران افغانستانی در ایران سوءاستفاده شده است».
فرهاد روایتهای تکاندهندهیی
از جبهه جنگ در سوریه و کشته شدن همراهانش دارد؛ در یکی از عملیاتها علیه داعش در
دمشق، با ۱۷۰۰ تن از اعضای لشکر
فاطمیون به عملیات رفته است که پس از ۱۰ساعت نبرد، تنها ۳۰۰ تن زنده و سالم
برگشتند.
خانوادههای بیشماری
بی سرپرست شدند
محمود سادات از
فرماندهان لشکر فاطمیون که از سال ۱۳۹۳ تا اواخر ۱۳۹۷ در فعالیتهای نظامی
این گروه حضور داشته میگوید که طی شش سال گذشته، ۵۵۰۰تن از اعضای این لشکر
کشته، ۱۲۰۰تن مفقود و حدود ۷۰۰۰تن دیگر مجروح شده
اند.
محمود که در ردههای
مختلف نظامی در این گروه فعالیت کرده، میگوید که در ۹۰درصد عملیاتهای
فاطمیون علیه داعش در نقاط مختلف سوریه از جمله دمشق، ادلب، جورین و حلب حضور
داشته و چهار بار مجروح شده است. با وجودی که محمود تاکید دارد که برای دفاع از
اماکن مقدس جنگیده، اما از عدم توجه سپاه پاسداران به مجروجان و خانوادههای کشته
شدگان جنگ سوریه ناراحت است.
او میگوید که شخصاً
توقع پول و شناسنامه ایرانی از سپاه پاسداران ندارد، اما «وعدههای داده شده به
خانوادههای بیسرپرست که مررضاییان در جنگ سوریه کشته شدند، باید عملی میشد».
رسانههای اینترنتی و
کانال تلگرامی وابسته به «فاطمیون» همه روزه از برگزاری مراسمهای مختلف برای
دلجویی از زنان و فرزندان کشتهشدگان جنگ سوریه سخن میگویند، اما اعضای این لشکر
میگویند که «این برنامهها ریا و فریب است.»
«مراسم خاکروبی از مزار شهدا»، «جشن تولد برای فرزندان شهدا»،
«دلجویی نمایندگان رهبر ایران از مادران کشته شدگان» و مراسمهای یادبود برای کشته
شدگان از جمله برنامههایی است که در شبکههای رسانهای لشکر فاطمیون همه روزه
تبلیغ میشوند.
حسن رضایی میگوید که
هزاران خانواده مهاجر افغانستانی در ایران، در جریان شش سال جنگ علیه داعش در
سوریه، بیسرپرست شدند. به گفته رضایی، سپاه پاسداران در ابتدا به اعضای فاطمیون
وعده داده بودند که اگر در جنگ کشته شوند، خانوادههایشان شناسنامه ایرانی دریافت
کرده و از کمکهای دایمی حکومت برخوردار خواهند شد. اما آنچه اکنون بنظر میرسد
«تنها کاری که برای این خانوادهها صورت میگیرد، برگزاری جشن تولد برای یتیمها و
برپایی مراسم خاکروبی از سنگ مزارِ کشته شده است.»
کودکان سرباز در لشکر
فاطمیون
از آتش جنگ در سوریه
حتی کودکان مهاجر افغانستانی در ایران نیز در امان نماندند. دیده بان حقوق بشر در اکتبر سال ۲۰۱۶ اعلام کرد که سپاه
پاسداران ایران، کودکان زیر سن قانونی ۱۸سال را از میان
مهاجران افغانستان در قالب لشکر فاطمیون برای جنگ به سوریه فرستاده است. دیده بان
حقوق بشر قبر ۸ کودک مهاجر
افغانستانی که در جنگ سوریه کشته شده بودند را شناسایی و این عملکرد حکومت ایران
را مصداق «جنایت جنگی» دانست.
اعضای «لشکر
فاطمیون»در گفتوگو با «زمانه» هم حضور کودکان زیر ۱۸سال در جنگ سوریه را تایید میکنند.
محمود سادات میگوید که صدها کودک از میان مهاجران افغانستانی در ایران، بصورت
داوطلبانه و یا تحت تاثیر تبلیغات سپاه
پاسداران به گروه فاطمیون پیوستند که «شمار زیادی از آنان به دلیل نداشتن تجربه
نظامی، کشته شدند».
حکومت ایران، ضمن عمل
نکردن به هیچ یک از وعدههایش در قبال کسانی که در جریان جنگ علیه داعش کشته و
مجروح شده اند، در موارد زیادی «حتی زحمت انتقال اجساد را از سوریه به افغانستان
جهت خاکسپاری توسط خانوادههایشان متقبل نشده است».
به باور محمود،
«مجبوریت های اقتصادی» نیز در پیوستن همه افراد خصوصاً کودکان در لشکر فاطمیون نقش
داشت، «چون دستمزد کارگران افغان طی سالهای اخیر به دلیل اُفت ارز ایران در
بازارهای جهانی، کاهش یافته است.»
کانال تلگرامی «لشکر
فاطمیون» هم به تازگی برگهی از یک برنامه برای نوجوانان کشته شده افغان در سوریه
را منتشر کرده که مربوط به تاریخ ۱۸اسفند است. این برگه
با عنوان«یادواره شهدای نوجوان مدافع حرم»، با تصاویر چند نوجوان مهاجر در لباس
نظامی در شبکههای اجتماعی پخش شده است. تصاویر دیگری نیز در شبکههای رسانهیی «لشکر
فاطمیون» از جنگجویان این گروه نشر شده که حضور نوجوانان به وضوح در آنان مشاهده
میشود. این نشان میدهد که سپاه پاسداران برای نایل شدن به اهداف خود در سوریه،
از هیچ ابزاری دریغ نکرده است.
دیوان بینالملل
کیفری مقرر میداردکه بسیج اجباری یا داوطلبانه کودکان زیر ۱۵ سال در نیروهای مسلح و به کارگیری آنها
برای مشارکت فعال در مخاصمات مسلحانه جنایت جنگی است.
راضیه موسوی فعال
رسانهای در مزارشریف که دو برادرش بدون اجازه خانواده و در اثر تبلیغات و وعدههای
سپاه پاسداران به جذب فاطمیون شدند، میگوید که ایران «بهصورت بیرحمانه از
مجبوریت و اعتقادات افغانهای مهاجر در ماجراجوییهایش سوءاستفاده کرده است.»
موسوی که بارها در
مورد حضور افغانستانیها در جنگ سوریه گزارشهای مستند تهیه کرده، میگوید،
خانوادههای زیادی میشناسد که نوجوانان زیر ۱۸سالشان را در جنگ
سوریه از دست داده اند. او میافزاید که حکومت ایران، ضمن عمل نکردن به هیچ یک از
وعدههایش در قبال کسانی که در جریان جنگ علیه داعش کشته و مجروح شده اند، در
موارد زیادی «حتی زحمت انتقال اجساد را از سوریه به افغانستان جهت خاکسپاری توسط
خانوادههایشان متقبل نشده است.»
به باور راضیه موسوی،
مهاجرت یک پدیده طبیعی و حقوق بشری است، اما «حکومت ایران از مهاجران افغانستان همچون
ابزاری برای جنگ و وسیلهی اعمال فشار در دیپلماسیاش استفاده میکند».
جنگ با داعش تمام شد،
فاطمیون اما نه
اکنون پس از پایان
سیطره داعش در سوریه، بخشی از نیروهای فاطمیون در آن کشور باقی مانده و بخش دیگر
به ایران و افغانستان برگشتهاند. حسن رضایی که هنوز در ایران و در یکی کمپهای
فاطمیون بسر میبرد از زبان مرتضوی و سیدجواد دو تن از فرماندهان این گروه میگوید؛
«قرار است ۷۰۰۰تن نیروی زبده و
کارآزموده از میان ۳۴هزار تن عضو این لشکر
گزینش شده و در بدنه سپاه قدس باقی بمانند».
هرچند هنوز مشخص نیست
که هدف سپاه پاسداران از حفظ نیروی ۷۰۰۰ نفری مسلح در داخل
ایران چیست، اما این اقدام، نگرانیهای را در مورد استفاده از این نیروها علیه
اعتراضات در داخل ایران مطرح کرده است.
این گزارش قبلاً در سایت رادیو زمانه نشر شده است.
اعضای لشکر فاطمیون در سوریه |
اشتراک در:
پستها (Atom)
پست ویژه
بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانههای چاپی
شاید خداحافظی با رسانههای چاپی برای بسیاری از روزنامهنگاران و خوانندگان روزنامهها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...
-
یکی از قدیمیترین مجموعه شعرهای صوفی عشقری را از لینک زیر بصورت آسان و رایگان دانلود کنید. اینجا کلیک کنید http://www.mediafire....
-
- مختار وفایی مولوی حیات الدین حیات صاحبی، یک تن از خطبا و علمای دینی محافظه کار در شهر مزارشریف است که از چندی بدینسو در میان ش...
-
برخلاف آنچه تاکنون رایج بود مردان دیگر ، زنان سفید پوست را بر تیره پوست ترجیح نمی دهند . بر اساس یک تحقیق علمی که در دانشگاه "وست من...