۱۸ تیر ۱۳۹۹

عاید روزانه طالبان از شاهراه بغلان-مزار چند است؟


گروه طالبان از روز شنبه گذشته تاکنون در ساحه چشمۀ شیر شهر پلخمری و دشت خواجه الوان شاهراه بغلان-مزار، ایست‌های اخاذی و بازرسی ایجاد کرده و از موترهای باربری مالیات سنگین جمع‌آوری می‌کند.
روزانه از 200 تا 300 عراده موتر باربری که حامل اموال تجارتی استند از این مسیر عبور می‌کنند.
طالبان از هر موتر باربری به شمول محموله‌های مواد خوراکی، نفت‌کش، گاز و بقیه اقلام تجارتی، 35000 (سی و پنج هزار افغانی) به نام مالیات اخاذی می‌کنند. هرکسی که از پرداخت این پول سرکشی کند، توسط طالبان در روی جاده تیرباران شده و موترش به آتش کشیده می‌شود.
تاجرانی که اموال شان در شهرهای ایبک و پلخمری گیر مانده اند می‌گویند که نیروهای دولتی هیچ اقدامی برای برچیدن ایست‌های بازرسی و اخاذی طالبان انجام نداده اند.
حدود 700 عراده موتر باربری تنها در منطقه رباتک گیر مانده و منتظر برچیده شدن ایست‌های اخاذی طالبان در دشت خواجه الوان و منطقه چشمۀ شیر استند.
در صورتی که جلو اخاذی طالبان گرفته نشود، تاجران برای محافظت از محموله‌های تجاری شان، با این گروه وارد معامله شده و پول‌های هنگفتی به جیب فرماندهان طالبان ریخته می‌شود.



۱۷ تیر ۱۳۹۹

اعترافات آدم‌کُش‌های که توسط سیدحسن شریفی استخدام شده بودند

فهیمی به رئیس جمهور: شریفی بلخابی برای ترور من قاتل استخدام کرده بود


نامه سرگشاده محمدحسین فهیمی نماینده پیشین مجلس به رئیس جمهوری اسلامی افغانستان
جلالتمآب محمد اشرف غنی رئیس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان!

     ضمن ادای احترام و آرزوی صحت و توفیقات مزید جناب‌عالی؛ از آنجایی‌که یکی از شعارهای اصلی جناب شما، مبارزه با فساد اداری و مقابله با زورگویی می‌باشد، بدین وسیله به استحضار میرساند، من پس از دو دور نمایندگی مردم در پارلمان، دوباره در میان مردم خود به ولسوالی بلخاب ولایت سرپل رفتم تا در کنار آنها در حد توان برای فراهم آوری زندگی بهتر کار کنم و مصروف فعالیت‌های عام‌المنفعه بودم.
     تاریخ 30 حمل 1399 خورشیدی، نیمه‌های شب، دو نفر بنام‌ های سید داوود و سید عبدالله باشندگان فعلی کابل، بالای خانه مسکونی‌ام واقع قریه «دوشاخ» ولسوالی بلخاب ولایت سرپل، حمله مسلحانه تروریستی انجام دادند. خوشبختانه خودم از این حمله تروریستی جان بسلامت بردم، متاسفانه عبدالرحیم کارگرم شهید و مهدی پسر نوجوانم با اصابت چندین گلوله به شدت زخم برداشت. حمله کنندگان پس از انجام حمله تروریستی‌شان، از ساحه فرار نمودند که بعد از اطلاع‌دادن به پولیس در اثر دستور کتبی قوماندان امنیه ولسوالی بلخاب به مردم برای دستگیری آنها، مظنونین تروریستی از سوی بسیج مردمی دستگیر و به پولیس تسلیم گردیدند.
     پس از تحقیقات توسط نهادهای عدلی و قضایی محلی از مظنونین مذکور، معلوم و مشخص گردید که این دو فرد از سوی سیدمحمدحسن شریفی نمایندۀ فعلی ولایت سرپل در ولسی جرگه و سید شاه حسین حسنی دستیار و سید احمد راننده ایشان در مقابل پرداخت ۳۰۰۰ دالرآمریکایی، ۶۰۰ هزار افغانی، یک عراده موتر هایلکس و دو میل سلاح کلاشنکوف از کابل اجیر، استخدام و توظیف شده و در بلخاب برادر سیدمحمدحسن شریفی(سیدعلی) اسلحه و مهمات را آماده و آنها را تجهیز نموده تا مرا ترور نمایند.
    اسناد و مدارک رسمی که قضیه را کاملاً روشن ساخته است:
الف) موجودیت ویدیو ۱۷ دقیقه‌ای اعتراف مظنونین مبنی بر ترور من در مقر قوماندانی امنیه ولسوالی بلخاب در حضور ولسوال، ثارنوال، مدیر تروریزم، آمریت جنایی، پرسونل قوماندان امنیه و تعدادی از نمایندگان و محاسن سفیدان مردم.
ب) اظهارات کتبی و رسمی مظنونین در نزد پولیس و حارنوالی مبنی بر ترور من.
ج) وثیقه اقرار خط شماره ۱۰ بر ۱۷ مورخ ۱۳۹۹/۲/۱۴ خورشیدی مرتبه محکمه ابتدائیه ولسوالی بلخاب مبنی بر استخدام‌شدن مظنونین فوق‌الذکر برای ترور بنده از سوی سیدمحمدحسن شریفی بلخابی و مابقی شرکای جرمی‌اش.
     شواهد و اسناد موجود نشان می‌دهد که عمل تروریسی علیه بنده از سوی «سیدمحمدحسن شریفی بلخابی » با انگیزه سیاسی طراحی و عملی گردیده است. اما فرد مذکور، دستیار، راننده و برادرش تا اکنون تحت تحقیق و بازپرس نهادهای عدلی و قضایی قرار نگرفته است. زیرا ریاست ثارنوالی استیناف ولایت سرپل «سید یحیی احمدیار»از تبار و افراد وفادار و مورد حمایت خودش میباشد.
     جناب آقای رئیس جمهور!
     طی این مدت به مقام محترم معاونیت دوم ریاست جمهوری، وزارت محترم داخله، ریاست محترم امنیت ملی، شورای امنیت ملی، ولسی جرگه، مجلس سنا، کمیسیون مستقل حقوق بشر و مهم‌تر از همه به اداره عالی لوی ثارنوالی شکایت خود را تقدیم نمودم، با توجه به دلایل مطروحه و وخامت اوضاع، خواستار انتقال دوسیه از ولایت سرپل به کابل و رسیدگی قانونی به آن از سوی لوی ثارنوالی شدم. زیرا؛ یک، فاعلین و عاملین اصلی درکابل در مقام قدرت قرار دارند. دو، حارنوالی ولایت سرپل به لحاظ موضوعی صلاحیت و توان بررسی این قضیه را ندارد. سه، حارنوالی ولایت سرپل بی‌طرفی خویش را در قبال قضیه حفظ نکرده/نمی‌کند. چهار، افراد و اشخاص معلوم و مشخص را که در قضیه به انواع مختلف مسئولیت دارند تحت جلب و تحقیق قرار نداده/نمی‌دهد. پنج، حارنوالی استیناف سرپل تحقیق همه‌جانبه و بی‌طرفانه را در قبال موضوع انجام نداده اند. شش، اسناد و اوراق دوسیه را که به لحاظ قانونی حق ماست بعنوان متضرران جرم در اختیار داشته باشیم، به دسترس ما قرار ندادند/ نمی‌دهند و معلومات را از ما پنهان می‌سازند. اما با کمال تأسف تا این‌دم که این نامه را می‌نویسم، بیشتر از دو و نیم ماه از این حمله تروریستی می‌گذرد، هیچ نهادی «بخصوص لوی ثارنولی» به شکایت ما توجه نکرده و هیچگونه اقدام عملی و قانونی و بموقع را در راستای رسیدگی به موضوع انجام نداده است.
     با این‌حال امکان رسیدگی بی‌طرفانه و تأمین عدالت در نهادهای محلی ولایت سرپل وجود ندارد و نگرانی از تضیع حقوق متضرران جرم (یکی از اصول محاکمه عادلانه، حضور متضرران در پروسۀ عدلی میباشد) متصور است؛ جهت رسیدگی بی‌طرفانه و همه‌جانبه به موضوع، کوتاه کردن دست‌های پیدا و پنهان که جریان پروسه تحقیق و رسیدگی به قضیه را مختل می‌سازند، جلب و احضار و دستگیری شرکا و معاونین این جرم تروریستی (سیدمحمدحسن شریفی

بلخابی، سیدعلی، سید شاه حسین حسنی، سید احمد و سید)، تأمین عدالت و هدر نرفتن خون و حقوق قربانیان جرم و مجازات عاملین و مرتکبین آن، مستلزم رسیدگی به قضیه از سوی لوی حارنوالی در کابل میباشد.
     امید است که شخص جناب‌عالی با هدایت به نهادهای مسئول (لوی ثارنوالی) در جهت تطبیق قانون و تأمین عدالت و پیگرد عدلی فاعلین و عاملین اصلی قضیه تروریستی، عطف توجه نمایند.

                                                                             با تجدید احترام
محمدحسین فهیمی
نمایندۀ دوره‌های پانزدهم و شانزدهم ولسی جرگه از ولایت سرپل
۱۳۹۹/۴/۱۶


۱۶ تیر ۱۳۹۹

کاش از آسیای مرکزی می‌آموختیم


پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و هم‌زمان با استقلال جمهوری‌های آسیای مرکزی، عربستان و ایران محموله‌های بزرگی از قرآن و حدیث را با ترجمه به زبان‌های اُزبیکی، فارسی(تاجیکی)، قزاقی و ترکمنی به آن کشورها صادر کردند. انجمن‌های خیریه از عربستان، قطر، امارات، ایران و حتی پاکستان فعالیت‌های به ظاهر خیرخواهانه را در آن کشورهای آغاز کردند و در مدت کوتاهی مساجد زیادی ساخته شدند و مبلغان مذهبی موج موج در جامعه پاگذاشتند. حاصل این فعالیت‌ها، شکل‌گیری گروه‌های جهادگرا در همه کشورهای آسیای میانه بود که نمونه‌های بارز آن، تحریک اسلامی اُزبیکستان به سرکردگی طاهریولداشف و یوسف نمنگانی و احزاب اسلام‌گرا در تاجیکستان بودند. این گروه‌ها به حمایت نهادهای خیریه کشورهای عرب، شعار برپایی حکومت‌های اسلامی را جار زدند و اندکی بعد دست به ماشه علیه حکومت‌های شان وارد جنگ شدند.
حاکمان جمهوری‌های آسیای میانه با درک این تهدید، قدرتمندانه علیه نیروی مخرب اسلام‌گرایی اقدام کردند. 
جهادگرایان آسیای میانه یا تسلیم شدند و یا به افغانستان و پاکستان پناه بردند. حاکمان کشورهای آسیای میانه جلو فعالیت نهادهای به ظاهر مددرسان عرب و ایرانی را گرفتند و اکنون در آسایش و آرامش به سر می‌برند.
هرچند افغانستان از دست رفته است، اما هنوز امیدهای ما کاملاً خاکستر نشده اند. هرکس در حد توان، علیه این موج سیاه بیایستیم. نگذاریم کشور به کارخانه تولید تروریست بدل شود.

۱۵ تیر ۱۳۹۹

مدارس دینی یا ماشین‌های تولید نیرو برای جنگ؟

عربستان قصد دارد صد باب مدرسه دینی و یک دانشگاه اسلامی در افغانستان بسازد. در کنارش وعده کرده که یک باب شفاخانه نیز می‌سازد.
در یک‌سال اخیر حاکمان عربستان در داخل آن کشور دست به اصلاحات و تغییرات چشم‌گیری زدند که باعث حیرت همگان شد. در چند قدمی مکه، مَی‌خانه‌های باز شدند که در آن الکول و انواع شراب سرو می‌شود و دختران زیبارو برای مردان ثروتمند عرب می‌رقصند. زیباترین آوازخوان‌های موطلایی نیز از کشورهای غربی دعوت می‌شوند تا برای زنان و مردان مست عرب آواز بخوانند و برقصند. این یک حرکت به جلو به است و اگر اصلاحات محمدبن سلمان چنین ادامه یابد، زنان و مردان عرب به آزادی‌های نسبی در داخل عربستان دست پیدا می‌کنند.
با این حال حاکمان عربستان برای ما در ماه رمضان خرما کمک می‌کنند و حالا هم قصد دارند صد باب مدرسه و یک باب دانشگاه اسلامی بسازند.
دانشگاه را قرار است در ننگرهار بسازند‌. محلی که نخستین‌بار اسامه بن‌لادن در آن فرود آمد و جهادی‌های عرب را برای جنگ علیه حکومت کمونیستی افغانستان بسیج کرد. جایی که زادگاه داعش و پایگاه کنونی "دولت اسلامی خراسان" است. دانشگاه دولتی ننگرهار پر است از اعضای جریان‌های تندرو و افراطگرای مانند حزب التحریر، طالبان و داعش.
عرب‌ها محل ساخت این دانشگاه را با دقتِ تمام انتخاب کرده اند و از این سرمایه‌گذاری را برای سال‌های طولانی بهره خواهند برد.هنوز مشخص نیست مدارس در کدام ولایات ساخته می‌شوند اما حدس می‌زنم که در هرجا ساخته شود در کنترل نیروهای وهابی و افراطی خواهند بود.
موضع عربستان در قبال افغانستان واضح و روشن است. عرب‌ها پشتیبان سال‌ها جهاد و ترور در افغانستان بوده اند و حالا نیز در پی رقابت‌های منقطوی، تلاش دارند ماشین‌های تولید نیرو برای جنگ‌های آینده را در افغانستان مستقر کنند.
همه می‌دانیم نیازهای اساسی مردم افغانستان در اوضاع تیره و تار کنونی چی است. نان، سرپناه و ختم جنگ. با این حال حاکمان عربستان با نیت خیرخواهانه برای ما مدرسه و دانشگاه اسلامی می‌سازند؟! این مدارس و دانشگاه در چه عرصه‌یی استفاده خواهند شد؟
یقین من این است که تحفه این مدرسه‌ها و دانشگاه برای ما همان چیزی خواهد بود که از مدارس دینی مستقر در پاکستان دریافت کردیم.


۱۲ تیر ۱۳۹۹

درۀگز باستان؛ شناس‌نامه ولسوالی شولگره

جای تاریخ نگاری و ثبت احوال جمعی، در فرهنگ و زندگی مردم افغانستان بیشتر از هر چیز دیگری خالی بوده است. به همین دلیل وقتی بخواهی در مورد یک شهر، یک قبیله و یا سرگذشت یک گروه اجتماعی مطالعه کنی، دشوار است که به منابع موثق و دقیق دست پیدا ‌کنی.

وقتی تصمیم گرفتم در مورد درۀ‌گز اطلاعاتی جمع‌آوری کنم، منابع قابل اتکا اندک بودند. سراغ مردم رفتم تا روایت‌های شفاهی و حال و احوال کنونی را بنویسم. نکاتی را هم به کمک یک دوست دانشمند از لابلای کتاب های قطور تاریخی یافتم که در متن می خوانید. درۀ‌گز جغرافیای با اهمیت در شمال افغانستان است، اما وقتی من جستجو کردم حتی یک برگة معلوماتی هم در مورد این جغرافیا و مردمی که در آن زیست دارند در کتابخانه ها و انترنت وجود نداشت. یعنی هیچ‌کسی به خود زحمت این را نداده تا یک صفحه در مورد اینکه بر مردمان این جغرافیا چه رفته است چیزی بنویسید.

این نوشتار حاصل جستجوی من در کتاب‌های تاریخ و ضبط روایت‌های شفاهی از زبان کهنسالان است.

در این نوشتار به خاطر زنده نگهداشتن و احترام به روح تاریخِ کهنِ سرزمین ما، به جای بوینه‌قره و شولگره، درۀ‌گز به کار برده شده است.

من هر سه نام را می‌پسندم، به دلیل این‌که درۀگز فارسی، بوینه‌قره اُزبیکی و شولگره پشتو است. فعلاً ساکنان درۀگز به هر سه زبان صحبت می‌کنند و این تنوع که از تاریخ و سرگذشت زادگاه من می‌آید، به زیباییِ طبیعی و کم‌نظیرش می‌افزاید.

نسخه چاپی این اثر در سال 2014 در مزارشریف منتشر شد. نسخه پی.دی.اف را بازبینی کردم و حالا در اختیار همگان قرار می‌دهم تا همه بتوانند آنرا بخوانند. این در واقع یک شناسنامه است که با خواندن آن، تصویر واضحی از درۀگز، مردمانش و سرگذشت آنان بدست می آورید. با  یک کلیک روی عکس، کتاب را دانلود کنید و بخوانید.

                                                                                             👇



۱۰ تیر ۱۳۹۹

امپراتور و مِشر به همدیگر لبخند می‌زنند

عطامحمد نور و جمعه خان همدرد سال‌های زیادی را در دشمنی و زدنِ همدیگر سر کردند. عامل اصلی این دشمنی، تسلط بر بلخ و منابع عایداتی این ولایت بود. با مسلط شدن نور بر بلخ، همدرد برای سال‌های زیادی از بلخ متواری شد. گاهی در لوگر و پکتیا، گاهی در جوزجان و فاریاب وظیفه اجرا کرد. هرچند همیشه در تلاش نشستن بر کُرسی مقام ولایت بلخ بوده است. نه کرزی و حکمتیار او را در رسیدن به این رویا یاری کرد و نه اشرف غنی.

خانۀ همدرد در شهر مزارشریف از سال‌ها بدینسو تحت ترصد ۲۴ساعته نیروهای استخباراتی عطامحمد نور بود. باری در سال ۲۰۱۴ برای مصاحبه با همدرد به خانه‌اش در مزارشریف رفتم. وقتی از خانه‌اش بیرون شدم، در حالی که به سمت دفتر رانندگی می‌کردم، متوجه شدم که توسط مردان مسلح موترسایکیل سوار تعقیب می‌شوم.  با دستیار همدرد تماس گرفتم و گفتم تحت تعقیب هستم، آیا این افراد مربوط شماست؟ گفت، نه این یک روند عادی است و  افراد عطامحمدنور رفت و آمدها نزد «مشرصاحب همدرد» را تحت نظر دارند. من به وحشت افتادم و به سختی توانستم از تعقیب فرار کنم. آن‌ها تا چهارراهی سیدآباد مرا تعقیب کردند و شاید خودشان خواستند از تعقیب من دست بردارند.

در آن مصاحبه من از همدرد دلیل دشمنی دیرینه‌اش با نور را پرسیدم. همدرد گفت من ادعایی علیه شخص عطامحمدنور  ندارم، فقط گاهی در مورد بی عدالتی در حکومت محلی بلخ انتقاد می‌کنم و تلاش ما این است که انکشاف و توزیع قدرت در این ولایت متوازن باشد.

چند روز بعد از آن مصاحبه، در حالی که همدرد مزارشریف را به قصد کابل ترک می‌کرد، در دروازه خروجی شهر، با نیروهای پولیس شاهراه درگیر شد. در آن درگیری 2 محافظ همدرد کشته شدند و خودش به شدت تحقیر گردید. فرماندهی نیروهای پولیس شاهراه را سمونوال آصف خالمراد از افراد نزدیک و مورد اعتماد عطامحمدنور به عهده داشت. همدرد نیروهای شاهراه را ملیشه‌های عطامحمدنور خواند و در آن درگیری را یک حمله به جان خودش عنوان کرد.

در انتخابات پارلمانی 1389، گلرحمان همدرد پسر جمعه خان همدرد از حوزه بلخ نامزد بود و رای نیاورد. همدرد در کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که ساحات تحت نفوذ او توسط «طالبان ساختگی عطامحمدنور» در روز انتخابات نا امن شدند و به همین علت هوادارانش از رای دادن محروم گردیدند.

گلرحمان همدرد در انتخابات پارلمانی 2018 بار دیگر از حوزه بلخ نامزد شد و اینبار به یاری جنرال ولی محمد احمدزی فرمانده قول اردوی 209شاهین، توانست از نا امن ترین روستاهای پشتون نشین نیز رای بیاورد. عطامحمدنور این اقدام جنرال احمدزی را که باعث برنده شدن گلرحمان همدرد در انتخابات شد محکوم کرد.

حالا جمعه خان همدرد در بلخ یک آدرس مشروع و نسبتاً توانمند دارد. پسر تحصیلکرده و تجارت‌پیشه‌اش صدای او و متحدان سیاسی اش را از بلندگوی مجلس نمایندگان بلند می‌کند. در این وضعیت، عطامحمدنور نیز در غم و شادی با او ابراز همدردی و همراهی می‌کند.

اگر قرار باشد کسی شمار درگیری‌های مسلحانه میان عطامحمدنور و جمعه خان همدرد و افراد کشته شده میان این دوتن را بشمارد، شاید باور به این‌که آنان شمشیر کین را کنار گذاشته و لبخندهای شان صادقانه و از روی مهر و دوستی است سخت باشد.                                                       مختار وفایی

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...