وقتی در مدرسه مصروف آموزش مسائل دینی
بودم، یکی از موارد اجباری مشخص کردن مرجع تقلید بود. هرکس باید برای زندگیاش یک
آیتالله را مرجع تعیین میکرد. رساله این آیتالله از شخصیترین موارد که بستر
خواب است تا عمومیترین موارد مقلد را همراهی میکند.
آیتاللهها در همان صفحات اول رسالههای شان با کوبیدن مهر و عناوین دنبالهدارشان تاکید کرده اند که بر هر مومن بالغ واجب است تا در عبادات و معاملات یا مجتهد یا مقلد و یا محتاط باشد.
برای اولینبار وقتی توضیحالمسائل یک شیخ بنام آیتالله فاضل لنکرانی را دیدم، شیفته زیبایی طرح جلد و بوی خوش کاغذ آن شدم. سه جلد توضیحالمسائل آیتالله لنکرانی را با خودم به خانه بردم تا بقیه نیز از آن مستفید شوند.
خودم روزانه یک ساعت را مشخص کردم تا نزد یک استاد توضیحالمسائل بخوانم. پس از یک هفته که احکام نجاست، طهارت، صلوات و جماعت را نزد استاد خواندم، بقیه را خودم مرور کردم.
هرماه محمولههای از کتابهای تازه چاپ شده چند آیتالله ایرانی به مدرسه ما میرسیدند. در محموله بعدی توضیحالمسائلی از خمینی، شیرازی، سیستانی و چند آیتالله دیگر از جمله محقق کابلی نیز برای ما رسید.
من باید تصمیم میگرفتم که مقلد یکی از اینها شوم.
یک توضیحالمسائل از هرکدام این آیتاللهها را گرفتم تا بخوانم و در مشوره با دوستانم مرجع تقلیدم را مشخص کنم.
اساتید ما در سخنرانی و صحبتهای شان میگفتند: کسی که مرحع تقلید نداشته باشد، شبیه کسی است که میگوید مسلمان است اما پیامبر و قرآن را نمیشناسد.
قبل از اینکه همه را مرور کنم و عاقلانهتر تصمیم بگیرم، به استادم گفتم من خمینی را مرجع تقلیدم تعیین میکنم چون حامی مستضعفان جهان است و رهبر شیعیان.
استادم گفت: مرجع تقلید باید زنده و حاضر باشد، امام خمینی رحمتالله علیه فوت کرده، اما چون بزرگتر و محترمتر از آیتاللههای زنده است میتوانی از ایشان تقلید کنی.
چند روز بعد که رسالههای آیتاللهها را ورق میزدم تا یکی از آنها که امور را آسانتر گرفته باشد پیدا کنم، متوجه شدم که اگر طرح جلد و نام نویسنده این رسالهها را خط بزنی، هیچ کدام از دیگری قابل تشخیص نیست.
هرگز مقلد نشدم و مدتی گیج و سرگردان از این رساله به آن رساله پریدم تا اینکه پی بردم آنچه که در رسالهها نوشته شده، فقط آدمها را به تقلید کورکورانه، تعطیل کردن شعور و منطق، زندگی بدوی و پیرو ماندن دعوت میکنند.
در ضمن همه این رسالهها حاصل زحمت یک بیچاره است که در ابتدا توضیحالمسائل چاپ کرده، بقیه همان نوشتهها را با اندکی ویرایش و تغییر عنوان به نام خود چاپ کرده اند.
در دنیای مدرن که همه امور با شعور، منطق و اسباب دقیق و محاسبه شده قابل تشخیص است، چرا دنبال تقلید از رسالههای برویم که زندگی را براساس رسوم صدر اسلام و اصول قرونوسطا به گروگان میگیرد.
ما در عصر مدرن که هیچ چیز از هیچکس پنهان نیست و تقریبا همه رازهای پیچده کیهان و سِحر جادوگران و ملاها کشف و برملا شده اند، هنوز میان توحش و تمدن، بدویت و مدنیت گیر کرده ایم.
آیتاللهها در همان صفحات اول رسالههای شان با کوبیدن مهر و عناوین دنبالهدارشان تاکید کرده اند که بر هر مومن بالغ واجب است تا در عبادات و معاملات یا مجتهد یا مقلد و یا محتاط باشد.
برای اولینبار وقتی توضیحالمسائل یک شیخ بنام آیتالله فاضل لنکرانی را دیدم، شیفته زیبایی طرح جلد و بوی خوش کاغذ آن شدم. سه جلد توضیحالمسائل آیتالله لنکرانی را با خودم به خانه بردم تا بقیه نیز از آن مستفید شوند.
خودم روزانه یک ساعت را مشخص کردم تا نزد یک استاد توضیحالمسائل بخوانم. پس از یک هفته که احکام نجاست، طهارت، صلوات و جماعت را نزد استاد خواندم، بقیه را خودم مرور کردم.
هرماه محمولههای از کتابهای تازه چاپ شده چند آیتالله ایرانی به مدرسه ما میرسیدند. در محموله بعدی توضیحالمسائلی از خمینی، شیرازی، سیستانی و چند آیتالله دیگر از جمله محقق کابلی نیز برای ما رسید.
من باید تصمیم میگرفتم که مقلد یکی از اینها شوم.
یک توضیحالمسائل از هرکدام این آیتاللهها را گرفتم تا بخوانم و در مشوره با دوستانم مرجع تقلیدم را مشخص کنم.
اساتید ما در سخنرانی و صحبتهای شان میگفتند: کسی که مرحع تقلید نداشته باشد، شبیه کسی است که میگوید مسلمان است اما پیامبر و قرآن را نمیشناسد.
قبل از اینکه همه را مرور کنم و عاقلانهتر تصمیم بگیرم، به استادم گفتم من خمینی را مرجع تقلیدم تعیین میکنم چون حامی مستضعفان جهان است و رهبر شیعیان.
استادم گفت: مرجع تقلید باید زنده و حاضر باشد، امام خمینی رحمتالله علیه فوت کرده، اما چون بزرگتر و محترمتر از آیتاللههای زنده است میتوانی از ایشان تقلید کنی.
چند روز بعد که رسالههای آیتاللهها را ورق میزدم تا یکی از آنها که امور را آسانتر گرفته باشد پیدا کنم، متوجه شدم که اگر طرح جلد و نام نویسنده این رسالهها را خط بزنی، هیچ کدام از دیگری قابل تشخیص نیست.
هرگز مقلد نشدم و مدتی گیج و سرگردان از این رساله به آن رساله پریدم تا اینکه پی بردم آنچه که در رسالهها نوشته شده، فقط آدمها را به تقلید کورکورانه، تعطیل کردن شعور و منطق، زندگی بدوی و پیرو ماندن دعوت میکنند.
در ضمن همه این رسالهها حاصل زحمت یک بیچاره است که در ابتدا توضیحالمسائل چاپ کرده، بقیه همان نوشتهها را با اندکی ویرایش و تغییر عنوان به نام خود چاپ کرده اند.
در دنیای مدرن که همه امور با شعور، منطق و اسباب دقیق و محاسبه شده قابل تشخیص است، چرا دنبال تقلید از رسالههای برویم که زندگی را براساس رسوم صدر اسلام و اصول قرونوسطا به گروگان میگیرد.
ما در عصر مدرن که هیچ چیز از هیچکس پنهان نیست و تقریبا همه رازهای پیچده کیهان و سِحر جادوگران و ملاها کشف و برملا شده اند، هنوز میان توحش و تمدن، بدویت و مدنیت گیر کرده ایم.
دیروز جمعی از کلهگُندههای جامعه
تشیع افغانستان در کابل جمع شدند و رساله آیتالله بهسودی را افتتاح کردند.
این اتفاق خندهدار مرا به سالهای انداخت که قرار بود مرجع تقلیدم را مشخص کنم.
این اتفاق خندهدار مرا به سالهای انداخت که قرار بود مرجع تقلیدم را مشخص کنم.
0 Comments