۰۷ دی ۱۳۹۰

نشست چهار روزه ی شیران در ؛لویه چرگه"

نویسنده: مختار وفایی

حامد کرزی در هشتم مارچ سال جاری در یکی از سخنرانی هایش برگزاری لویه جرگه عنعنوی را مطرح نمود، لویه جرگه ی که هیچ گاه نمی توان به آن جایگاه قانونی را در شرایط کنونی افغانستان قایل شد. طرح برگزاری این لویه جرگه از سوی رییس جمهور در حالی مطرح گردید که کشور دارای شورای ملی می باشد. و در قانون اساسی کشور آمده است که: ...لویه جرگه در نبود شورای ملی بر گزار می گردد. برگزاری این لویه جرگه با مخالفت های شدیدی تعدادی از رهبران جهادی آگاهان و افراد سیاسی در کشور روبرو گردید. پارلمان که یکی از نهاد های مخالف با برگزاری این لویه جرگه بود تا یک روز قبل از بر گزاری این لویه جرگه به شمول رییس یک صد و هفتاد و یک تن از اعضای پارلمان برای اشتراک درین لویه جرگه ثبت نام کرده بودند، طالبان ادعا کرده بودند که نقشه ی امنیتی این جرگه را بدست آورده و پیام های تلفنی نیز به تعدادی از نمایندگان رسیده بود که آنها را در صورت اشتراک درین جرگه تهدید به مرگ نموده بود، اما با وجود این همه مخالفت ها آقای کرزی اسرار ورزید که باید لویه جرگه به همان وقت تعین شده اش بر گزار گردد.
گزینش اعضای لویه جرگه
نحوه گزینش این دو هزار اشتراک کننده بر همگان سوال بر انگیز می باشد و گفته می شود که کسانی که درین جرگه اشتراک نموده اند تعدای از آنها هیچ آگاهی در مواردی که باید درین جرگه روی آن بحث صورت گیرد ندارند و حتی نمی دانند که پیمان ستراتیژیک چیست؟ و در امضا و یا رد این پیمان چه منافع و زیان های مردم کشور ما در آن نهفته است، به گفته ی تعدادی از خبر نگاران، افرادی درین جرگه حضور داشتند که سواد کافی برای خواندن و نوشتن را ندارند. و نحوه گزینش این افراد نیز به دستور خود آقای کرز ی و والیان و ولسوالان بوده اند، مردم هیچ نقشی در گزینش این افراد نداشته اند ،بنابرین هیچ یک ازین افراد نمی توانند از مردم نمایندگی نمایند؛ پس این جرگه به اساس خواست ها و نیاز های مردم بر گزار نگردیده بود.!
روز اول:
این لویه جرگه روز چهار شنبه 25 عقرب با حضور بیش از 2000 تن از سراسر کشور با سخنان آقای کرزی آغاز به کار نمود. صبغت الله مجددی رییس ، نعمت‌الله شهرانی معاون اول، محمد عارف نورزی معاون دوم، محمد علم ایزد‌یار منشی اول، حیات‌الله بلاغی منشی دوم و صفیه صدیقی سخنگوی این جرگه تعین گردید. رییس جمهور کرزی در افتتاح این جرگه سخنرانی"تاریخی"نمودکه سوژه ی گردید برای رسانه های داخلی و خارجی، در نخستین روز و در لحظات افتتاح این لویه جرگه از آقای کرزی انتظار می رفت که درین سخنرانی اش به موارد بیشتری از جمله چونگی و اغاز دور دوم پروسه انتقال قدرت حرف بزند اما هیچ حرفی تازه ی برای گفتن نداشت و همان حرف های که همیشه یاد آور میشد دوباره تکرار نمود، آقای کرزی مثل همیشه گفت: ما به پایگاه های دایمی نظامی امریکا نیاز داریم و در صورتی این پایگاه ها را می پذیرم که نیروهای امریکایی عملیات شبانه ی شان را بس کنند و اختیار زندان ها را به افغان ها بدهند. رییس جمهور کرزی خظاب به حاضرین گفت: ما"شیر" هستیم و امریکا باما باید به عنوان "شیر" معامله نماید. آقای کرزی در حالی نام شیر را بر خودش نسبت داد که معنی شیر در فرهنگ عمیدآمده است: شیر می تواند درنده باشد ، شیر هیچ قانونی را نمی شناسد، شیر خطرناکترین درنده ی جنگل است و هرازگاهی که بخواهد به زیر دستانش حمله نموده و دیگران را می درد، اما آقای کرزی با کمال افتخار همه ی این ها به خود نسبت داد. روز اول به همین منوال گذشت...
سانسور رسانه ها در روز اول
به دنبال کارهای غیر قانونی اعضای این لویه جرگه در نسختین روز دست به سانسور رسانه ها زدند.
رسانه ها که به عنوان یک گروه ناظر بر عملکرد های حکومت عمل می کنند و همواره ملت را از کارها و فعالیت ها و چگونگی کارهای حکومت با خبر می سازند وهمیش نا رسایی ها و کمبودی های حکومت داران را به تصویر می کشند تا متوجه کمبودی های شان گردند، و همکار خوبی برای ملت و دولت بوده اند، اما مسؤولین برگزاری لویه جرگۀ در نخستین روز آغاز کاری این جرگه، مانع حضور خبرنگاران درین جرگه شدند.
از مجموع رسانه های داخلی و خارجی، تنها به تلویزیون ملی اجازه داده شد تا وارد مجلس شود. در حالی که این تلویزیون را نمی توان"ملی" نامید، بلکه کاملاً بلندگویی است که در اختیار حکومت قرار دارد و شهروندان و مردم هیچ گاه نتوانسته اند خواست ها و انتقاد های شان را راجع به مسوولین و حکومت ازین طریق به گوش شان برسانند. مسوولین این لویه جرگه ی غیر قانونی با این کارشان شاید می خواستند که مردم از کارها و عملکردهای غیر قانونی که در زیر این خیمه میگذرد غافل بمانند.
روز دوم
دومین روز کاری لویه جرگه ی عنعنوی با پرتاب دو فیر راکت در اطراف خیمه ی این جرگه آغاز گردید، پرتاب این دو فیر راکت ضمن اینکه یک تن از شهروندان شهر کابل را زخمی نمود ، باعث گردید تا تعدادی از اعضای این جرگه نیز ساعت ها بعد در خیمه حضور یابند و کارها نیز به کندی مواجه گردد. در روز دوم این جرگه روی مسوده پیمان استراتیژیک میان افغانستان و امریکا صحبت و نظر خواهی می گردید.
چهل کمیته ی کاری
اشتراک کنندگان به چهل کمیته ی کاری تقسیم شدند که هر کمیته دارای یک رییس می باشد تا نظریات این چهل نفر را در رابطه به موضوع گرفته و به هیئت اداری تسلیم نماید تا در اخیر با جمع بندی همه نظریات و پییشنهادات که درین مورد گردیده صحبت نمایندو به یک نتیجه برسند.
مشکلی که عدد"بی ناموسی" درین جرگه ایجاد کرد!
عدد "39" در میان مردم افغانستان یک عدد نحس است و تاهنوز این عدد توانسته است زیان های هنگفتی را در موارد مختلف به مردم و حکومت افغانستان وارد نماید. این که چرا مردم ازین عدد نفرت دارند تاهنوز دلایل و گفته های زیادی درین مورد گفته شده که هیچ کدام آن ریشه ی دینی،علمی و منطقی نداشته و فقط ناشی از فرهنگ ضعیف و بی سوادی و نا آگاهی مردم می باشد، متاسفانه بعد از ینکه این عدد در داخل مجلس نمایندگان کشور را یافت، اینبار در داخل لویه جرگه عنعنوی که نخبه ها و سر دمداران مردم افغانستان در آن جمع شده بودند و راجع به سرنوشت ملت شان می اندیشیدند مشکل بزرگی را ایجاد نمود.حالا با کدام منطق بپذیریم که کسانی که به این چنین مزخرفات سر فرود می آورند و وابسته به این چنین مزخرفات می باشند بتواند از مردم ما نمایندگی نموده و مشوره سرنوشت ساز را به حکومت بدهند!
اعضای این لویه جرگه که به 40 کمیته ی کاری تقسیم شده بودند، اعضای کمیته "39" حاضر نشدند تا در کمیته ی بانام "39" کار نمایند.
گفته می شود که اعضای این جرگه بر سر اتاق شماره 39 نیز حساسیت نشان دادند و درین مورد نیز سخت مشکل داشتند، درین روز که باید اعضای این جرگه بر سر مسوده ی پیمان استراتیژیک میان افغانستان و امریکا صحبت می کردند،مواد این پیمان که در آن خواست های امریکا مطرح شده است در اختیار اعضای لویه جرگه قرار نگرفتند و این روز نیز به بحث های بیهوده و مطالب حاشیه وی گذشت و در اخیر روز به هیچ کدام دست آورد و نتیجه ی نرسید.
روز سوم
طرح مصالحه با طالبان که از دیر زمانیست دغدغه ی حامد کرزی می باشد، این طرح تاهنوز ضمن اینکه هیچ دست آوردی ندارد، قربانی ها ی زیادی را از مردم ما گرفته است. ایجاد شورای عالی صلح که زمینه ی بود برای ایجاد حیف و میل پول های بیت المال و ملیاردها دالر کمک ها ی کشورهای خارجی توسط تعدای از افراد خاص که توسط حامد کرزی گماشته شده بود. آقای کرزی برای اینکه افراد و رهبران جهادی را که از وی نارضی بودند،مصروف نگه دارند و زمینه ی گرفتن معاش و رفتن سفرهای خارجی را برایشان مهیاسازند دست به ایجاد این شورا زد. و مدتی سر می خوبی برای تعدادی از افراد استفاده جو و معامله گر بود که خون آشامان، و قاتلان مردمان بی گناه ما را از زندان ها رها نمودند تا سریال تلخ طالب همچنان ادامه داشته باشد.
روز سوم جرگه ی نام نهاد کرزی نیز به مشوره گیری از اشتراک کنندگان در رابطه به مصالحه با مخالفین حکومت اختصاص داده شده بود.
نتیجه ی که بعد بر رسی و بحث ها و گفتگوها درین مورد از اذهان این افراد تراوش نمود همان گفته های بود که مدت هاست روشنفکران و سیاسیون افغانستان بر ان تاکید دارند، اما متاسفانه کرزی و جامعه جهانی نمی خواهد با از بین بردن و از میان برداشتن طالب بر اهداف شوم شان لگد بزند. مصالحه با پاکستان بجای طالبان حرفی بودکه بعد از ترور اقای ربانی رییس شورای عالی صلح از زبان آقای کرزی شنیده شد اما بعد هیچ گاه این حرفش را نخواست عملی نماید و روزهای اندکی ازین حرفش نگذشت که به سفارش اربابان پاکستانی اش پاکستانی را برادر و دوست خطاب نموده و گفت ما همواره در کنار پاکستان خواهیم ماند.
روز چهارم و پایانی
در روز چهارم و پایانی این جرگه تصمیم گرفته شد که افغانستان با امریکا پیمان اشتراتیژیک امضا نماید.
و اعضای لویه جرگه با پیمان استراتیژیک میان افغانستان و امریکا موافقت کردند، حامد کرزی در مراسم اختتامیه ی این جرگه سخنانی کوتاهی داشت و گفت: مشوره این جرگه را سر لوحه کارم قرار داده و بر عملی نمودن می کوشم.
اما در امر مصالحه با طالبان این جرگه گفته است که باید در مصالحه با گروه طالبان تجدید نظر گردد و با پاکستان نیز درین رابطه مذاکر ه گردد.
این خواست ها و موافقت اعضای این جرگه در حالی مطرح گردید که تاهنوز مشخص نیست که امریکا درین مورد چه خواست ها و انتظارات از افغانستان دارد!؟
لویه جرگه ی که در مغایرت با قانون اساسی کشور قرار داشته باشد و در گزینش شرکت کننده گان این جرگه مردم هیچ نقشی نداشته باشند؛ چگونه می توانیم بگوییم که درین جرگه خواست های مردم افغانستان بیان گردیده است، این لویه جرگه یک تربیون فرمایشی بود که از طرف اربابان قدرت با برنامه های پشت پرده و از قبل تعین شده با گردهم آوردن چند تن از "بلی گویان" کرزی راه اندازی گردیده بود، درین جرگه بیشتر از بحث و گفتگو بر روی موارد تعین شده و سرنوشت ساز ،اعضای این جرگه درگیر بحث های حاشیه یی پوچ و بی معنی شده بود که بی درایتی و نادانی شان را به دنیا اثبات نمودند.
گفته می شود که بعد از نهایی شدن متن این پیمان، حکومت این پیمان را به مجلس نمایندگان می فرستد تا نمایدنگان"واقعی" مردم راجع به این پیمان تصمیم بگیرند.
درینحال مجلس نمایندگان نیز از وضعیت خوبی برخوردار نیست و چالش بزرگی دامن این مجلس را گرفته است که از همان ابتدای تاهنوز نتوانسته است از آن رهایی یابد و به سرنوشت ملت و آینده ی کشوربیاندیشند ؛ وکلا هر کدام دنبال منافع شخصی خود هستند و تاهنوز هیچ دست آوردی برای مردم ندارند و منافع ملی نیز درینجا مد نظر گرفته نخواهد شد.
Wafayi_70@yahoo.com

۲۸ مرداد ۱۳۸۹

در مورد یکی از کُهن‌ترین شهرهای جهان که در ولسوالی شولگره ولایت بلخ موقعیت دارد چه می‌دانید؟

تا کنون در تمامی ساحات کوهستانی و باستانی درۀ‌گز (شولگره) تحقیق‌های باستان‌شناسانه صورت نگرفته است. اما به شمول ده‌ها موارد آثار باستانی که بصورت خودسرانه از سوی مردم و قاچاقچیان کشف و فروخته شده، یک اثر مهم تاریخی در سال ۲۰۰۷ میلادی توسط باستان‌شناسان فرانسوی و افغان کشف و به ثبت رسید. 

بلخ، از نخستین شهرهای جهان به شمار می‌رود که تاریخ آن به درازای تاریخ مدنیت و شهرنشینی بشر است.

جمشید شهر که در کوه چشمه شفا موقعیت دارد، با قدامت بیش از ۲۵۰۰ سال که مربوط به عصر امپراتوری هخامنشی‌ها می‌شود نیز به لحاظ تاریخی، از کُهن‌ترین شهرهای جهان است.

 بنابر موجودیت جمشید شهر در کوه چشمه شفا، در برخی از موارد درۀ‌گز را به نام جمشیدشهر نیز یاد می‌شود.

 در سال ۲۰۰۷ میلادی، باستان شناسان فرانسوی و افغان، که در حومه‌های ولایت بلخ مصروف کشف و شناسایی آثار باستانی بودند، در چشمه شفای درۀ‌گز به بقایای شهری برخوردند که برخی‌ها، آن را نخستین شهر جهان نامیده ‌اند.

«رولان بزنوال»(Roland Besenval)  مدير هيئت باستان شناسي فرانسوي در افغانستان،گزارش داد که بقایای یک شهر باستانی دوره هخامنشی در ولسوالی «درۀ‌گز» ولایت باستانی بلخ درسال ۱۳۸۷خورشیدی کشف و شناسایی شد. به باور کارشناسان قدامت این شهر به دو هزار و پنج صد سال در عصر هخامنشیها می‌رسد.

 از تحقیقات این گروه باستان‌شناس چنین استنباط می‌شود که کهن‌ترین آتشکده و شهر در حاشیه رود بلخ (رودخانه درۀ‌گز) در نزدیکی چشمه شفا در عصر هخامنشی‌ها ساخته شده باشد.

 این شهر با دیواری با ارتفاع پانزده متر و ضخامت نُه  متر محصور می‌باشد و بخش جنوبی شامل قلعه نظامی است. چنین به نظر می‌رسد که قسمت پایین دیوار از سنگ و بالای آن از خشت خام ساخته شده که طول و عرض هر خشت ۴۰ سانتی‌متر و ضخامت آن ۱۰ سانتی‌متر می‌باشد. ساختمان آتشکده در بخش مسکونی شهر از سنگ ساخته شده و قسمت بالایی آن اختصاص به افروختن آتش داشته است.

هخامنشیان از سال ۵۵۰ تا سال ۳۳۰ قبل از میلاد در باکترا(بلخ کنونی) و ایران قدیم حکومت کردند و بخش وسیعی از دنیای قدیم را تحت تسلط خود داشتند.

فیلیپ مارکیس باستان‌شناس فرانسوی می‌گوید که جمشیدشهر یک‌بار در پی حمله گسترده و بی رحمانه اسکندر کبیر در سال‌های ۳۳۴ قبل از میلاد ویران شد و بار دیگر در اثر تهاجم چنگیزخان در سال ۱۲۲۰ میلادی بر بلخ که نیروهای تحت فرمانش از درۀ‌گز عبور نمودند ویران گردید.

پژوهشگران  حین بازرسی تندیس‌های سنگی پهلوانان یا پادشاهان سوارکار که در حال نبرد با کرگدن یا اژدهایی غول‌پیکر استند.


منبع: کتاب دره گز باستان، نوشته مختار وفایی

۰۹ بهمن ۱۳۸۸

در مورد کار و‌ بار پیروان «حضرت خواجه روشنایی» در مزارشریف چه می‌دانید؟


«این یک شغل مقدس و پاک است، هرکس بخواهد این کار را شروع کند، باید یک نذر و خیراتی در روح حضرت خواجه روشنایی آغا که پیر و پیشوای جهازداران است، انجام دهد، وگرنه کارش بی‌برکت خواهد بود.»
محمدجمعه، مرد 43 سالة است که از آوان کودکی تا کنون زندگی خانواده اش را از چرخیدنِ شتری به دور خودش در یک اتاق نمناک، تامین می‌کند.
شتری که چشم چپ‌اش را بخاطر ندیدنِ پیرامون‌اش بسته است وظیفه دارد، چهل سیر سنگ را بدور دیگ چوبی که در آن دانه‌های کنجد ریخته شده است را بچرخاند، تا روغن تولید شود. چرخیدن بدور یک دیگ، در اتاقی با عرض و طول چهار متر، آن‌هم از ساعت 5 بامداد الی 5 بعد از ظهر، تنها با یک ساعت وقفه در چاشت.
مزار، سابقة طولانی در تولید روغن کنجد دارد. تا آن‌جایی که اکنون نیز یکی از جاده‌های مرکز شهر، بنام «گذرِگلة ‌جهازخانه» یاد می‌شود. مالکان این صنعت اکنون تاریخ‌چة دقیق آنرا بیاد ندارند، اما می‌گویند که این شغل پدری آنان است و گذشتة این شغل، از صدسال عبور می‌کند. اساسی‌ترین وسیلة تولید روغن کنجد، چُست و چالاک بودن شتر یا اسبی است که نقش مرکزی را در کارخانه‌های تولید روغن به عهده دارد. شترهایی ماده در این کار بیشتر از سوی مالکان جهازخانه‌ها پسندیده می‌شوند. به قول آن‌ها، شترهای ماده، آرام و بی‌جنجال اند. هرچند اسب نیز در برخی از موارد، در جهازخانه‌ها استفاده می‌شود، اما چون شترهای ماده بی‌آزار، کم مصرف، قدرتمندتر و ارزان‌تر اند، جهازداران، آنان را در کارشان بیشتر ترجیح می‌دهند.
محمد جمعه، مالکِ یکی از جهازخانه‌های مزارشریف است که بیشتر از 30 سال است در گذرِ چغدک کارخانة کوچکِ تولید روغن کنجد و زغیر دارد. او می‌گوید کسانی که روغن کنجد مصرف می‌کنند، صحت‌مندتر و شادتر از دیگران هستند. او معتقد است که این روغن برای امراض همچون درد کمر، درد قلنج، فشار و توانمندی بدن موثر است و مشتری‌هایی دارد که بدلیل مصرف این روغن در طول عمر، به داکتر مراجعه نکرده اند. او خانوادة 13 نفره اش را مثال می‌زند که در طول سال از این روغن استفاده نموده و هیچ‌گاه، تاهنوز دچار امراض فصلی نشده اند.
شغل مقدس
محمدجمعه نیز مانند بسیاری‌ از کارکنان این شغل، جهازداری را از پدرش به ارث برده است. او زمانی را بیاد می‌آورد که به گفتة خودش، در این کسب برکت بود و بازارشان گرم‌تر از امروز.
او می‌گوید که ده الی پانزده سال قبل، بیشتر از یک‌صد جهازخانه در مزارشریف فعالیت داشتند و حتی یک اتحادیة تحت نام جهازداران مزارشریف فعال بود که یکی از بزرگان، به عنوان «کلان‌تر» انتخاب شده بود و هیچ‌کس از قوانین و گفته‌های کلانتر که بازار روغن کنجد و زغیر را مدیریت می‌کرد سرپیچی نمی‌توانست.
او هم‌چنان حسرت روزهایی را می‌خورد که ارادتِ خاصی به رفتارها و قواعد اخلاقی صنفِ جهازداران وجود داشت. او از شخصی بنام «حضرت خواجه روشنایی آغا» که سال‌ها قبل فوت کرده است، به عنوان پیر و پدرِ صنعت جهازداری یاد  می‌کند و می‌گوید که جهازداران، ارادتِ خاص به این شخص قایل اند و تا چندسال قبل که اوضاع بازار بهم نریخته بود، جهازداران مزارشریف، هر هفته در حق پدرِ صنعت شان نذر و خیرات می‌کردند.
محمد جمعه شغل جهازداری را مقدس و پاک تعریف کرده و هربار نام «حضرت خواجه‌ روشنایی آغا» را با احترام و ارادتِ خاص به زبان می‌آورد. به باور جمعه، همین خواجه روشنایی آغا، صنعت جهازداری را، بیشتر از یک‌صد سال قبل کشف کرده و گسترش داده بود که تا اکنون پیروان آن، از طریق همین شغل امرار معاش می‌کنند. به قول جمعه، پس از فوت حضرت خواجه روشنایی، قبر او به زیارت‌گاه جهازداران تبدیل شده و تاچند سال قبل، جمعه‌ها جمعی از جهازداران برای شادی روح پیر صنعت و رونق بازار شان در مزار این پیر که در ولسوالی چهاربولک ولایت بلخ است، نذر و خیرات می‌کردند.
او هنوز هم معتقد به این رسمِ بجا مانده از گذشته‌های شان است که هرکس بخواهد در صنف جهازداران وارد شده و تولید روغن کنجد را آغاز کند، باید ختم و خیراتی برای شادی روح پیشوای جهازداران انجام دهد، تا بازار اش رونق بگیرد.
بی‌ بَرکتی در بازار
پیروان خواجه روشنایی آغا که اکنون شمار آنان در مزارشریف به 10 تن می‌رسند، می‌گویند که اکنون بازار جهازداران بی‌برکت شده و مالکان این صنعت نیز به سنت‌ها و قواعد پیشوای این صنعت بی‌توجه شده اند. خال محمد، در حالی که مصروف چرخاندن اسب به دور دیگ است، می‌گوید، همه چیز در زمان فراوانی و برکت امکان پذیر است. او اضافه می‌کند، حالا که فراوانی و برکت از این صنعت گرفته شده، هیچ لذت و خوشی در این کار باقی نمانده است. خال محمد 17 سال دارد و اوقات فراغت از مکتب را در جهازخانه برای تولید روغن سپری می‌کند.
روغن کنجد و زغیر، زمانی یکی از پرفروش‌ترین روغن‌های مصرفی در مواد خوراکه بود و مزارشریف، مرکز تولید این روغن دانسته می‌شد. اکنون تولید کنندگانِ این صنعت می‌گویند که با واردات روغن‌های متفاوت نباتی از خارج و صادرشدنِ زغیر و کنجد به کشورهای بیرون، آنان به حاشیه رانده شده و بازار تولید داخلی روغن کنجد به رکود مواجه شده است.
اکنون بقایای بیشتر از صد جهازخانة تولید روغن کنجد و زغیر در مزارشریف، 10 جهازخانة نیمه فعال است که بطور تقریبی هرکدام آن روزانه 20 الی 25 کیلو روغن تولید می‌کنند.
جواد جوان 23 سالة که این شغل را از پدر اش به ارث برده و با اسب سفیدی که روزانه از 60 کیلو کنجد، 25 کیلو روغن می‌سازد، می‌گوید:
کنجد و زغیر چون به بیرون از کشور صادر می‌شود، قیمت اش روز بروز افزایش می‌یابد. اگر کنجد و زغیر ارزان باشد، ما هم می‌توانیم تولیدات روغن خود را ارزان‌تر عرضه کنیم تا همه مردم توانایی خریداری آن‌را داشته باشند.
به گفتة جواد، یک کیلو روغن کنجد اکنون در بازار به قیمت 250 افغانی و یک کیلو روغن زغیر 180 افغانی به فروش می‌رسد. جواد از مسوولان حکومتی افغانستان می خواهد که برای صنعت جهازخانه، برنامه‌یی بسنجند و از بسته شدنِ جهازخانه‌های مزارشریف جلوگیری نماید. به گفتة جواد، جهازخانه‌ها جدا از این‌که روغن‌های شفاف، پاک و صحی تولید می‌کنند، یک نوع ارزش تاریخی و صنعتی نیز برای کشور دارد که اکنون با چنین کیفیتی در هیچ جای دنیا روغن کنجد و زغیر تولید نمی‌شود.
سوغاتِ مزارشریف
شیرپیره، حلوای کنجد، قندنبات، روغن زغیر و روغن کنجد که از جمله تولیدات مزارشریف می‌باشند، به عنوان سوغات این شهر نیز مشهور اند. تولید کنندگانِ روغن‌های کنجد و زغیر نیز می‌گویند که اکنون بیشترین مشتری‌ آنان کسانی اند که این روغن‌ را به عنوان سوغات به سایر شهرها و کشورهای بیرونی می‌برند. به گفتة بشیر، جوان 15 ساله که مسوولیتِ گرداندنِ شتر را در جهازخانة محمد جمعه به عهده دارد، گاهی افراد ثروت‌مند و برخی از هوتل‌داران نیز برای مهمانان مخصوص شان از این روغن استفاده می‌کنند. بشیر همچنان می‌گوید که مشتری‌هایی دارد که در طول سال بصورت همه وقت از این روغن استفاده می‌کنند. او اطمینان می‌دهد، کسی که این روغن را مصرف کند، پول‌اش به جیب داکتر نخواهد رفت.
مختار وفایی


۰۹ آذر ۱۳۸۸

افشاگر

فیلم Spotlight (افشاگر) را دیدم. فیلمی که بر اساس داستان واقعی از کار تحقیقی و موشکافانه یک گروه از روزنامه‌نگاران ساخته شده است.
یک گروه از روزنامه‌نگاران که در روزنامه بوستون‌گ
لوپ در ایالت بوستون آمریکا کار می‌کنند، به تحقیق و جمع‌آوری شواهد در مورد شایعات و خبرهای مرتبط به آزار جنسی کودکان توسط کشیش‌ها در کلیساهای کاتولیک می‌پردازند.
روند این تحقیق فراز و نشیب‌های فراوانی دارد، چون کلیسا قدرتمند است و همه روندهای قانونی و نهادهای قضایی را برای گم کردن رد پای جنایت کشیش‌ها دور می‌زند.
گروه تحقیق که به نام "دیده‌بان" کار می‌کنند، با وجود هراس از قدرت کلیسا و کارشکنی عناصر وابسته به کلیسا، از کارشان عقب‌نشینی نمی‌کنند و دنبال هر سرنخی می‌روند که آنان را به حقیقت نزدیک می‌کند.
گروه تحقیق در نهایت به اسنادی دست می‌یابند که نشان می‌دهند، ۷۰ کشیش در کلیساهای کاتولیک در بوستون به کودکان تعرض کرده اند.
با نشر این گزارش، صدها قربانی دیگر که توسط کشیش‌ها آزار و اذیت جنسی شده بودند، با روزنامه تماس می‌گیرند و خواهان نشر روایت‌های شان می‌شوند.
این تحقیق و افشاگری، شوک محکمی به نهادهای قدرتمند دینی در آمریکا و اروپا وارد کرد و راه اصلاحات را در این نهادها فراهم ساخت.
این فیلم را اگر تا حال ندیده‌اید حتما ببینید.
با دیدن این فیلم، حتما در ذهن تان به مدارس دینی در افغانستان و افشای پرونده تجاوز جنسی به دانش‌آموزان در مکاتب لوگر فکر می‌کنید‌.

۰۵ آذر ۱۳۸۸

خانه امن میلیونرها


مجلس نمایندگان بیشتر از این‌که «خانه ملت» باشد، «خانه امن میلیونرها» است. رحمانی رئیس مجلس یک میلیونر است که از پیمان‌کاری با ناتو به ثروت هنگفتی دست یافته.  عباس ابراهیم‌زاده معاون مجلس یک تاجر از بلخ است که از بس پول دارد به نام «عباس دالر» یاد می‌شود.

در راس بیشتر کمیسیون‌های مجلس نیز تاجران و مالکان بانک‌های خصوصی و شرکت‌های بزرگ قرار گرفته اند. بسیاری از این افراد، مالک دارایی‌های غیرقانونی، ذخایر اسلحه، باندهای قاچاق و گروه‌های مسلح استند.

یک نمونه کوچک: دوماه قبل حمید شریفی رئیس کمیسیون اقتصاد مجلس، با 200هزار یورو پول نقد در میدان هوایی بازداشت شد، در حالی که طبق قانون، هر شخص می‌تواند در سفر فقط 10هزار دالر با خود داشته باشد. توقع از اعضای مجلس نمایندگان، در زمینه حمایت از قانون‌مداری و شفافیت، یک کار بیهوده است.

مجلس نمایندگان، فعلاً خانه امن میلیونرها است، نه خانه ملت.

واکنش‌های رئیس و اعضای مجلس را در روزهای اخیر بببینید. همه نگران اند که مبادا کسی به ثروت‌های سیاه شان دستبرد بزند.


۲۲ مهر ۱۳۸۸

کاکا حبیب، کمی یِرغه برو!

 مختار وفایی - روزنامۀ جامعۀباز
گل‌محمد در پایانِ یکی دیگر از روزهای کاری‌اش قرار دارد. در کنار شلوغ‌ترین خیابانِ شهر مزارشریف در حالی که موترهای شیشه‌سیاه و قیمتی از کنار‌ش در حال عبور است، در قفسة گاری‌اش لم داده و حاصلِ زحمت یک‌روزه‌اش را می‌شمارد. نگاهی به اطرافش می‌اندازد و به نشانی رضایت، پول‌هایش را در جیب بغلی‌اش گذاشته و عابران را برای سوار‌شدن به گاری‌اش صدا می‌زند: نوشاد، نوشاد، نوشاد هله که حرکت است بخیر هله‌
 بلخ، یکی از بیست قدیمی‌ترین شهرهای جهان به شمار می‌رود. شهر مزارشریف که مرکز ولایت بلخ است، به دلیل قد‌مت تاریخی و هویت فرهنگی‌اش، از ارزش والایی در میان شهرهای تاریخی و فرهنگی جهان برخوردار است. هرچند روند جهانی‌شدن و توسعة تکنولوژی زندگی مردمِ این شهر را نیز دگرگون ساخته و زندگی سنتی با ابزارهای قدیمی را به حاشیه رانده، اما هنوز‌هم گاری‌ها، سماوارها، مغازه‌ها و کوچه‌هایی هستند که آدم را به یاد بلخ قدیم و صمیمیت‌ مردمان زمانش می‌اندازد.
 گاری از وسایل نقلیة سنتی و قدیمی است که تا یک‌دهه قبل رونق زیادی در حمل‌و‌نقل شهری در داخل شهر مزارشریف و برخی از قریه‌های ولسوالی‌های ولایت بلخ داشت. به نقل از برخی گاری‌وان‌های شهر مزارشریف، زمانی نزدیک به ۱۳۰۰ گاری به جای تکسی‌های امروزی کار حمل‌و‌نقل شهری را انجام می‌دادند، اما اکنون این وسیلة نقلیه کمتر مورد توجه مردم است.
 خیابان شهید عبدالعلی مزاری و مسیر نوشاد که از محله‌های شهر مزارشریف است، تنها مسیری است که تاهنوز ۱۰ عراده گاری در آن فعالیت دارند. گل‌محمد، یکی از ده گاری‌وانی است که از ۲۳ سال بدین‌سو، چرخ زندگی‌اش را وابسته به چرخش تایرهای گاری‌اش می‌داند. او با وجودی که از‌ کار و عاید‌ش راضی به نظر می‌رسد، اما می‌گوید: «چاره‌‌ای جز این نداریم. زندگی سخت شده، همین گاری است که از ۲۳ سال بدین‌سو زندگی‌ام را چرخانده، به همین رضایت داریم، چون چاره‌‌ا‌ی دیگر نیست
 گل‌محمد ۵ فرزند دارد و روزانه ۳۰۰ افغانی درآمد دارد. گاری گل‌محمد ظرفیت شش نفر سواری را دارد. او نزدیک به ۴ کیلومتر را طی می‌کند تا از هر‌سواری ۱۰ افغانی بگیرد.
 گل‌محمد می‌گوید که اسب او در یک شبانه‌روز ۱۵۰ افغانی مصرف دارد و صِرف از ۳۰۰ افغانی عاید در یک روز، ۱۵۰ افغانی برای خودش باقی می‌ماند.
 با این‌حال، هستند کسانی که هنوز‌هم گاری را بر موتر و سه‌چرخه‌ (زرنج) ترجیح می‌دهند.
 معصومه با دوتن از اطفالش که برای خرید به شهر رفته بودند، اکنون به خانه بر‌می‌گردند. او در حالی که وسط دو کودکش در عقب‌ گاری نشسته است می‌گوید:
 گاری برای ما زنان و مردان موسفید بهتر از موتر و سه‌چرخه است. گاری هم پولِ کمتری نسبت به موتر و سه‌چرخه می‌گیرد، هم بسلامت به مقصد‌مان می‌رسیم. معصومه به یاد می‌آورد که از سال‌های بسیار دور در رفت‌و‌آمد‌ش در شهر، از گاری استفاده کرده و همیشه به دوستان و خانواده‌اش نیز گاری‌سواری را توصیه می‌کند.
 او با اطمیمنان می‌گوید، در طول عمر‌ش که گاری سوار شده، یادی نمی‌دهد که روزی گاری او را به زمین زده ‌یا حادثة ترافیکی کرده باشد، در حالی که او شاهد حوادث خطرناک ترافیکی از موترها و سه‌چرخه‌ها بوده است.
 آن‌سوتر مرد مسنی در حالی که بر یال‌های اسبش دست می‌کشد، منتظرِ سواری‌هایی است که قفسة گاری‌اش را پُر کند. او خود را ‌محمدجان، فرزند رمضان، باشندة کارتة شفاخانة شهرمزارشریف معرفی می‌کند.
 از او در مورد وضعیت گاری‌سواری، اسب‌ و زندگی‌اش پرسیدم. محمدجان که چروک‌های چهره و سفیدی تارهای موهایش بیانگرِ رنج فراوان و زحماتِ شبانه‌روزی برای یافتنِ لقمه‌نانی است، اما ظاهراً آدم خندانی به نظر می‌رسد.
 او با ضرب‌المثلی صحبتش را آغاز کرد: «سال که گرم بیایه، سیاه‌سرها ریش می‌کشه؛ ‌زمانی لوکس‌ترین تکسی شهر، گاری من بود. صبح که از خانه می‌برآمدم، شام با جیبی پُر به خانه بر‌می‌گشتم. حالا که موتر و سه‌چرخه پیدا شده، هیچ‌کس سرِ ما بریک نمی‌گیره
 از محمد‌جان می‌پرسم، حالا که موترهای لوکس آمده و مردم هم آنان را نسبت به گاری ترجیح می‌دهند، چرا به این شغل که عاید‌ش نیز کم شده ادامه می‌دهد. او که در قفسة گاری‌اش نشسته، خودش را لم داده و قوطی نسوار‌ش را از جیبش کشید. مقداری نسوار زیر لبش گذاشت و ادامه داد: «نشنیدی که می‌گن تُفِ هرکس به دهنِ خودش شیرین است!؟ روزیِ ما را الله می‌دهد، همین گاری و همین اسب تاهنوز که ۵۶ سال دارم، زندگی‌ام را چلانده، پس از این هم خدا مهربان است. چه کنم او موترهای لوکس و کولر‌دار را که به درد من نمی‌خوره
 به گفتة محمد‌جان که از ۱۰‌سالگی با پدرش گاری‌وانی می‌کرده و این شغل را به ارث برده است، اکنون فقط زنان و مردان کُهن‌سال به خاطرِ فضای آزاد و اطمینان از عدم حادثات ترافیکی، گاری سوار می‌شوند.
 در حالی که گاری‌ در شهر مزارشریف از ۱۳۰۰ عراده به ۱۰ عراده کاهش یافته و احتمال انقراض این وسیلة قدیمی و سنتی نقلیه تا شش ماه دیگر از سوی مالکان آنان پیش‌بینی می‌شود، شماری از باشندگان مزارشریف، موجودیت آنان را باعث زیبایی و غنامندی تاریخ و سنتِ گذشته‌ها در شهر می‌دانند.
 حاجی فهیم که سوارِ گاری است و به مقصد نوشاد در حرکت است می‌گوید:
 گاری، یادگاری از گذشته‌ها و سمبولِ وسیلة نقلیة نیاکان ما‌ست. موجودیت این وسیله نه‌تنها ما را به یاد گذشته‌ها می‌اندازد، بلکه به زیبایی شهر نیز می‌افزاید. او می‌گوید که شهرداری باید برای گاری‌ها مکان مشخصی را در نظر گرفته و در مسیر حومه‌های شهر برای آنان زمینة کار را فراهم سازد.
 با این حال، حبیب‌الله، مالک یکی دیگر از گاری‌ها با شکایت از ترافیک و پولیس شهری می‌گوید:
 ترافیک و پولیس شهری ما را اذیت می‌کنند، مکان مشخصی که از گذشته‌ها در آن توقف کرده و بارگیری می‌کنیم گاهی از سوی ترافیک ممانعت صورت می‌گیرد. هیچ جای مشخصی برای ما در نظر گرفته نشده. روز بروز فضا برای کار ما قیدتر می‌شود.
حبیب‌الله می‌گوید که سه‌چرخه‌های زرنج حریف اصلی گاری‌ها‌ست و بسیاری از زرنج‌داران کنونی، گاری‌وان‌های سابق بوده‌اند. او نیز ترجیح‌ می‌دهد سه‌چرخه داشته باشد، اما می‌گوید هزینة یک گاری ۲۰ هزار افغانی است و هزینة یک سه‌چرخه ۵۰ هزار افغانی.
در قفسة جلوِ گاری در کنار حبیب‌الله نشسته و در مسیر نوشاد در حرکتیم. او به یاد می‌آورد زمانی را که در مسیر شهر و محلة نوشاد، نه کاخ‌های آسمان‌خراش کنونی وجود داشتند و نه این‌همه موتر و سه‌چرخه که فرصت کاری را از آنان بگیرند. او می‌گوید: سال‌ها قبل، این‌جا به معنی واقعی زندگی می‌کردیم. خوشحال بودیم و عایدی خوبی داشتیم. در همین مسیر تنها یک رستورانت ماما فقیر بود و چندتا دوکان. حالا ساختمان‌ها و کاخ‌های مجلل ایجاد شده و احساس می‌کنم دیگر من و این گاری‌ در این جاده‌ها جایی نداریم.
او از خاطراتش تعریف می‌کند و با نگاهی به عقب ادامه می‌دهد: اگر ملت و کشور در آرامی باشد، از هر‌راهی نان‌خوردن پیدا شده و ما هم خوشیم؛ اما اگر مملکت نا‌آرام باشد و مردم در بدبختی، ما هم جزو همین بدبخت‌ها بوده و ناآرام می‌باشیم. او از همه می‌خواهد که برای آرامی کشور دعا کنیم.
لحظات پایانی روز است و من به مقصد رسیده‌ام؛ به کاکا حبیب‌الله اشاره می‌کنم که باید همین‌جا پیاده شوم. او لجام اسب را به عقب کشیده و گاری را توقف می‌دهد. پیرمردی که در قفسة عقب نشسته است، صدا می‌زند: کاکا حبیب کمی یِرغه برو که شام نزدیک است. کاکا حبیب‌الله: چشم بابه جان اینه حرکتچُهگاری با چرخ‌هایش دور می‌شود و صدای پاهای اسب هم‌چنان تا مسیرهای دور در گوش‌هایم می‌پیچند

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...