۲۵ مرداد ۱۳۹۳

جنازه‌های ۱۷ اسد را هنوز دفن نکرده‌ایم

 مختار وفایی
همه‌چیز به‌خوبی جریان داشت، پدرم آبیاری می‌کرد، من و بچه‌های قریه در جوی آب کنار حویلی‌مان مصروف آب‌بازی بودیم. قریه از صمیمت و آرامش لبریز بود. برخی‌ها زیر سایه‌های درختان
به قصه‌پردازی مصروف بودند و برخی‌ها در مزارع‌شان بیل می‌زدند. هوا نسبتاً گرم بود، حوالی چاشت بود که صدای تیراندازی از آن‌سوی قریه به گوش ما رسید. بی‌خیال به آب‌بازی‌مان ادامه دادیم. لحظاتی نگذشت که مادرم سراسیمه رسید، مرا از جوی آب کشید و داخل حویلی رفتیم. هنوز نمی‌دانستم چرا چشم‌ها همه نگران‌اند. قریه در سکوت وحشتناکی فرو رفته بود. زنان همسایه به خانۀ ما گردآمده بودند. وحشت از چشم‌ها و صورت همه می‌بارید. اما من به آب‌بازی فکر می‌کردم، به این‌که مادرم چرا نگذاشت آب‌بازی کنم.
مادرم نگران پدرم بود. می‌گفت او در ‌مزرعه آبیاری می‌کرد، نکند طالبان او را با خود برده‌اند!
من نمی‌دانستم طالبان کیستند و از ما چه می‌خواهند؟ مادرم با زنان همسایۀمان از نگرانی‌های‌شان می‌گفتند، سرم روی پای مادرم بود. ناگهان مرد خشمگینی با ریشی انبوه و چوبی در دست وارد حویلی شد. به تعقیبش مردان مسلحی که راکت و پیکا به شانه‌های‌شان بودند نیز وارد حویلی شدند. همه از ترس می‌لرزیدند. زنان همه به زمین می‌نگریستند تا مبادا چشم‌شان به چشم‌های آن جلادان چوب‌به‌دست خشمگین بیافتند.
پرسیدند: مرد‌های‌تان کجاست؟ همگی سکوت کرده بودند سوال بی‌پاسخ ماند. مرد چوب‌به‌دست نزدیک‌تر آمده و برای بار دوم پرسید: مرد‌های‌تان کجاست؟ مادرم با صدای لرزان و شکننده جواب: بازار رفته آن مرد، فریاد زد: شما دروغ می‌گویید، در بازار هیچ‌کس نیست، آن‌هایی که بودند را دستگیر کردیم سربازانش همه‌جا را بازرسی کردند و رفتند تا چند روز از پدرم خبری نبود. همه نگران بودیم، نگران اینکه پدرم به جرم‌های نکرده‌اش تیرباران نشده باشد پدرم دو روز بعد، در نیمه‌های شب به خانه رسید و برایم از طالبان، وحشت، قتل، خون و چرایی کشتار‌ها توضیح داد.‌ من شش سال بیش نداشتم، تاهنوز گفته‌های پدرم را به یاد دارم که می‌گفت: همین‌که شنیدم طالبان به قریه نزدیک شدند، به طرف کوه‌ها فرار کردم، چون طالبان دنبال شیعه‌ها و هزاره‌ها می‌گشتند‌. پدرم می‌گفت: بیچاره هزاره‌ها، طالبان هزاره‌ها را قتل عام می‌کنند‌. بعد‌ها قصه‌هایی در مورد قتل عام هزاره‌ها در چمتال، قزل‌آباد و دیگر نقاط شهر مزارشریف در ۱۷ اسد شنیدم‌.
اکنون در کنار مردی نشسته‌ام که شاهد به‌رگبار‌بستنِ ۶۲ تن از آشنایان، دوستان و همسایه‌هایش در روز ۱۷ اسد، در قریۀ خَلَچی ولسوالی چمتال ولایت بلخ بوده و با ساعت‌ها زیستن در میان اجساد غرقه‌به‌خون و گذراندن ۴۷ روز در زندان مرگ‌آفرین طالبان در جوزجان، جان سالم به‌در برده است.
داکتر ویس ارزگانی از باشندگان اصلی چمتال و از جمله خوشبخت‌هایی است که از دمِ تیغ قتل عام طالبان در قریۀشان جان ‌سالم‌ به‌در برده است. او به گفتۀ خودش با وجودی که یادآوری از ۱۷ اسد برایش آزار‌دهنده است، حاضر شد برایم از آن‌روز‌ها، دیده‌ها و شنیده‌هایش صحبت کند.
ارزگانی می‌گوید، هنوز ولایت بلخ آرامی بود و حرفی از آمدنِ طالبان روی زبان‌ها نبود. گرمای مزارشریف باعث شد تا برای تفریح به قریۀمان در ولسوالی چمتال برویم.
او می‌افزاید که مردم قریه حوالی ساعت ۱۱ از طریق «رادیو شریعت» آگاه شدند که خطوط مجاهدین در مزار شکست خورده و طالبان این شهر را تصرف کرده‌اند. چون مردمان ولسوالی چمتال مسلح نبودند، گمان نمی‌رفت که طالبان با مردمان بی‌گناه و غیر‌جنگجو کاری داشته باشند. به همین سبب، هیچ‌کس برای فرار تلاش نکردند و همه منتظر اتفاقات بعدی بودند.
او به یاد می‌آورد که طالبان با ورود به قریه‌های هزاره‌نشین ولسوالی چمتال، چگونه وحشیانه ده‌ها مرد جوان و مسن را با دست‌های بسته جلوِ چشم همگان به گلوله بستند. او از نخستین‌باری که چشمش به موجوداتی به نام طالب افتاد چنین می‌گوید:
در خانه با خانواده نشسته بودیم که دروازۀ حویلی‌مان یکباره با لگدِ محکمی باز شد و متعاقباً چندین تن از طالبان در حالی که راکت و پیکا در شانه داشتند، با دشنام‌دادن به قوم هزاره و بزرگان مذهبی، دستانم را بستند و با لت‌و‌کوب مرا بیرون کشیدند. 
او می‌گوید که طالبان پس از چندین ساعت بازرسی خانه‌ها و بازداشت مردمان قریه، نزدیک به صد تن را با دستان بسته در یک محل در قریۀ خَلَچی جمع کردند و به‌جز از چندتا نوجوان و مرد مسن همه را جلوِ چشمان‌مان به رگبار بستند.
او می‌افزاید که بنابر آمار منتشر‌شده و شاهدان رویداد، طالبان در روز نخست ورودشان به چمتال (۱۷ اسد) در دو محل مردم را جمع کرده و قتل عام کردند. یک گروه ۶۲ را نفری را در قریۀ خَلَچی و یک گروه دیگر که آماری از آن در دست نیست را در قریۀ پالوزاولی به رگبار بستند. ویس ارزگانی می‌گوید که در میان ‌کشته‌شده‌هایی‌ که با چشم‌هایم دیدم، چهار کاکا، پسر عمه، دو نواسۀ عمه و شماری دیگری از بستگانم نیز بودند.پ
بر اساس آمار منتشر‌شده، طالبان در جریان ۱۷، ۱۸ و ۱۹ اسد، تنها در ولسوالی چمتال ۳۶۰ تن را کشته و صد‌ها خانه را به تاراج بردند. طالبان با عقده‌هایی کورکورانۀ مذهبی و دستورات کفرخواندنِ هزاره‌ها توسط ملاعمر، یکی از وحشتناک‌ترین صحنه‌های قتل عام و جنایات ضد بشری را در مزارشریف خلق کردند که نمونۀ آن را فقط می‌توان در تاریخ ستمِ عبدالرحمان خان مشاهده کرد.
کارتة زراعت، سیدآباد، دشت شور، حاجت‌روا، قزل‌آباد و سایر نواحی هزاره‌نشین در شهر مزارشریف و قریه‌های خَلَچی و پالوزاولی ولسوالی چمتال، از جمله مناطقی‌اند که بیشترین قتل عام‌ها را در جریان سه روز قتل عام طالبان در این شهر شاهد بودند.
در روز نخست تصرف ولسوالی چمتال توسط طالبان، پس از چندین ساعت قتل عام و به رگبار بستنِ گروه‌های بازداشت‌شدۀ مردمی، صد‌ها تن دیگر را با لت‌و‌کوب شدید به زندان‌ها فرستادند. زندان‌های ولایت بلخ، دیگر ظرفیتِ پذیرایی زندانیان را نداشتند. در روز دوم قتل عام، موترهای کانیتینری سربسته برای انتقال زندانیان به ولایت جوزجان اقدام کردند. از شدت گرمای تابستان، گرسنگی، تشنگی و نبود هوای آزاد در داخل کانتینیر‌ها، ده‌ها تن در مسیر مزارشریف‌ـ‌جوزجان، جان باختند. در این میان شخصی که روایتگرِ این تلخ‌کامی است، می‌گوید که مو‌تر حاملِ ما دارای ترپال بود و با شکاف‌کردنِ ترپال و واردشدن هوا، از مرگ نجات یافتیم.
از او می‌پرسم که آیا طالبانی که به قریه‌های چمتال هجوم بردند، محلی بودند یا از دیگر شهر‌ها‌؟
او چیزی به یاد ندارد، چون در آن‌زمان جوان ۱۷ ساله‌یی بوده است که بیشترین سال‌های عمر‌‌ش را در شهر مزارشریف و به‌دور از هم‌روستایی‌هایش سپری کرده بود. آن‌سو‌تر از ما، مردی مسنی از باشندگان چمتال نشسته است که خودش را سید امیر مشهور به «شَکراَو» معرفی می‌کند. او می‌گوید که شاهد همة رویداد‌ها و جنایات طالبان در چمتال بوده است. او ادامه می‌دهد: من شاهد بودم، ملا غوث‌الدین، ملا روزی دین، ملا نصرالدین و ملا تاج‌محمد از پشتون‌های ولسوالی چمتال بودند که فرماندهی جنگجویان چمتال را به عهده داشته و دستور قتل و تاراج قریه‌های هزاره‌نشین را در این ولسوالی صادر کرده بودند.
این پیرمرد که او را طالبان به خاطر مسن‌بودن و به قول خودش «بیکاره‌بودن» و پر‌بودنِ اتاق زندانیان‌‌ رها کرده و از مرگ نجات یافته است، می‌گوید: سه روز تمام قتل عام شدیم، خانه‌های ما را چور کردند. حتا یک ترازوی قصابی داشتم در خانه پنهان کرده بودم،‌‌ همان را نیز بردند.
این شاهد می‌گوید که، پس از تخلیه‌شدنِ قریه‌های هزاره‌نشین در جریان سه روز قتل عام از وجود مردان، زنان و اطفال باقی‌مانده، برخی از جنازه‌ها را به‌طور پراکنده در گوشه و کنار افتاده بودند، دفن کردند.
او می‌گوید که در دو محلِ قتل عام، طالبان پس از به رگبار بستن مردم، جنازه‌ها را به‌شکل دسته‌جمعی زیر خاک کرده و روی جنازه‌ها مو‌تر دواندند که تاهنوز آن جنازه‌ها، به‌طور رسمی، با نماز جنازه و حضور بستگان دفن و کفن نشدند. چون دیگر تفکیک آن‌ها از همدیگر ناممکن شده بود.
آقای «شکَراَو» به یاد دارد که: طالبان در جریان سه روز، در ولسوالی چمتال یک‌سره قتل عام کردند و خون هزاره‌ها را نوشیدند. او با تکان‌دادنِ سر، با خودش آرام می‌گوید که خداوند همه را از شّر طالبان نجات دهد.

۲۱ مرداد ۱۳۹۳

معمای گسترش جغرافیای جنگ در شمال؛ قدرتمندی طالبان یا ضعف نهادهای امنیتی؟

مختار وفایی
از افزایش ترورهای هدفمند، اختطاف و بیشتر‌شدنِ افراد مسلح غیر‌مسئول از شمار نیروهای امنیتی در ولایات شمال که بگذریم، از حد‌اقل شش ماه بدین‌سو، طالبان به‌طور بی‌سابقه‌‌ای در برخی از این ولایات قدرت‌نمایی کرده و مناطق وسیعی را در حملات گروهی و چریکی‌شان تصرف کرده‌اند.

تغییر استراتژی در جغرافیای جنگ افغانستان، معمایی است که از سال ۲۰۰۹ بدین‌سو، هرازگاهی روی زبان‌ها می‌افتد. برخی‌ها باورمند‌اند که مدیریت جنگ در افغانستان، از جای دیگری کنترول می‌شود و این مدیریت سال‌ها قبل در پی تشدید کشتار مردمان جنوب و غرب کشور در اثر نا‌امنی‌ها، در صدد تغییر جغرافیای جنگ در کشور برآمد و شمال، که از آن به عنوان بستر امنِ افغانستان نام‌برده می‌شد، برای این جابه‌جایی انتخاب شد.

اکنون شمال افغانستان دیگر امن نیست و عبور از شاهراه‌های این ولایات، هرازگاهی حتا برای مردمان عادی و بی‌هیچ مأموریتی مرگ‌آفرین شده است.

منابع امنیتی در ولایات شمال، ضمن تأیید گسترش برنامه‌های جنگی طالبان، از قدرتمندی و برخوردار‌شدنِ جنگجویانِ این گروه از سلاح‌های ثقلیه نیز خبر می‌دهند.

پیچیدگی و فرورفتنِ انتخابات ریاست‌جمهوری در هاله‌‌ای از ابهام که به‌شمول نهادهای امنیتی، سایر بخش‌های حکومتی و غیر‌حکومتی را در خودش گیر انداخته است از یک طرف، کاهش کمک‌های اقتصادی کشورهای جهان و خروج نیروهای خارجی از سوی دیگر، بر گسترش نا‌امنی در افغانستان سایه انداخته است.

به باور آگاهان، فقر، بیکاری و نا‌امیدی نسبت به آینده، از دیگر عواملی‌اند که بر پر‌رنگ‌شدنِ صفوف نیروهای دهشتگر در افغانستان و ولایات شمال کشور کمک کرده است. منابع امنیتی تأیید می‌کنند که طالبان در ولایات شمال، به‌خصوص نقاط فقیر‌نشین و آسیب‌پذیر، با سر‌دادنِ شعار کفرستیزی و اسلام‌گرایی، در پی فریب ذهنیت‌های عامه‌اند و کمیسیون دینی و فرهنگی آنان، توانسته است، صد‌ها جوان و نوجوان را برای آموزش مسایل دینی و مهارت‌های جنگی به مدارس پاکستان فرستاده و از این طریق صفوف جنگی آنان، روز‌به‌روز نیرومند‌تر می‌گردد.
چه‌کسانی در شمال می‌جنگند؟
جنگ طالبان جنگ نیابتی است، جنگی که به نیابت از دستگاه استخباراتی پاکستان و کشورهای منطقه علیه نیروهای امنیتی و مردم افغانستان صورت می‌گیرد. شواهد به‌دست‌آمده از نبردهای رویارویی نیروهای دهشتگر با نیروهای امنیتی در ولایات شمال بیانگر این مسئله است.

حضور علنی مشاوران پاکستانی طالبان که اکثراً اعضای باتجربة سازمان استخباراتی آی. اس. آی می‌باشند در جنگ‌های رویارویی آنان با نیروهای امنیتی در این ولایات، از دیگر عواملی‌اند که طالبان توانسته‌اند، در برابر دستگاه‌های امنیتی، قد بلند کنند و آتش جنگ را در این جغرافیا گسترش دهند.
تاکنون در ولایات بغلان، کندز، بلخ، سرپل و فاریاب دیده شده است که حرکت‌ها و برنامه‌های جنگجویان طالب، به رهبری و هدایت مشاوران پاکستانی آنان صورت گرفته و ارتباطات آنان همواره در آن‌سوی مرز استوار بوده است.
منابع امنیتی در ولایات شمال تأیید می‌کنند که فرماندهی جنگ‌ها و عملیات‌های وسیع طالبان در مقابل نیروهای امنیتی را طالبان خارجی که عمدتاً پاکستانی‌هایند، در اختیار دارند.
حضور صد‌ها جنگجوی تاجیکستانی، ازبیکستانی، چچینی و پاکستانی در صفوف طالبان، قدرت جنگی آنان را افزایش داده و عدم حمایت قدرتمند دولت مرکزی از نیروهای امنیتی در مقابل این جنگجویان به گسترة نا‌امنی افزوده و باعث تسلط بیشتر دهشتگران بر اوضاع شده است.
منابع امنیتی از حضور پر‌رنگ جنگجویان وابسته به تحریک اسلامی ازبیکستان در کنار طالبان خبر داده و تأیید می‌کنند که هماهنگیِ نزدیکی میان نیروهای تحریک اسلامی ازبیکستان، جنگجویان تاجیکستانی، گروه حقانی و نیروهای وابسته به ملاعمر در برابر نیروهای امنیتی و مردم افغانستان به وجود آمده است.
 
هم‌اکنون که طالبان در بخشی از مهم‌ترین ولسوالی‌های ولایات کندز، فاریاب، سرپل، بغلان و برخی از مناطق بلخ، جوزجان و سمنگان، نبض اوضاع را در دست دارند، مقامات امنیتی و مسئولان حکومتی‌ ‌از کمبود تشکیل نیروهای امنیتی و بی‌توجهی حکومت مرکزی به خواست‌های آنان در برابر تهدیدات طالبان و مقابله با آنان شاکی‌اند.

دروازۀ شمال، در پرتگاه سقوط

از فاریاب به عنوان دروازة شمال نام ‌برده می‌شود و اکنون این ولایت از نا‌امن‌ترین ولایات شمال است. این ولایت از اهمیت ‌‌استراتژیک‌ و امنیتی برای حکومت و نیروهای طالبان برخوردار است. از مدتی بدین‌سو، اوضاع امنیتی در این ولایت به نفع طالبان دانسته می‌شود. حضور پر‌قدرت جنگجویان طالبان در ولسوالی‌های قیصار، المار، بلچراغ، دولت‌آباد، کوهستان، گرزیوان و برخی از حومه‌های شهر میمنه، بیانگرِ گسترش بستر نا‌امنی و طالبان در این ولایت است.

مردم دیگر از شاهراه‌ها و مسیرهایی که ولسوالی‌های این ولایت را به مرکز وصل می‌کنند، با چهره‌های اصلی‌شان نمی‌توانند عبور کنند. آنان مبجور‌اند، ریش بگذارند و لباس‌های شبیه طالبان بپوشند، تا از مرگ در امان بمانند.

نقیب‌الله فایق، از اعضای مجلس نمایندگان که اوضاع فاریاب را از نزدیک بررسی کرده است، می‌گوید: «نیمی از فاریاب در آستانۀ سقوط به دست طالبان است. نیروهای طالبان توانایی گشت‌و‌گذار در تمام ساحات فاریاب را دارد و شبانه جنگجویان این گروه وارد شهر میمنه شده و در اطراف خانة فرمانده امینه گشت می‌زنند
ولسوالی کوهستان، از مهم‌ترین ولسوالی‌های ولایت فاریاب است که از اهمیت بالایی در کنترول اوضاع بر چهار ولایت شمال برخوردار است. مرز مشترک این ولسوالی با ولایات غور، بادغیس، سرپل و مرکز ولایت فاریاب به نیروهای متصرف‌کنندة آن کمک می‌کند تا مناطق وسیعی را در آن ولایات تحت کنترل در بیاورند.

از یک ماه بدین‌سو طالبان در نزدیک به تمامی ساحات این ولسوالی حاکمیت دارند.

مسئولان در این ولسوالی حکایت‌های عجیبی از پیشروی‌های طالبان در این ولسوالی دارند. امام‌یار تقوا، ولسوال این ولسوالی می‌گوید، این ولسوالی که ۱۳۳ قریه دارد، تنها ۷ سرباز امنیتی در آن موجود است.

به گفتة آقای تقوا، شمار جنگجویان طالب در این ولسوالی به بیشتر از ۸۰۰ تن می‌رسند که جنگجویان پاکستانی، چچینی، تاجیکستانی و ازبیکستانی نیز در صفوف آنان حضور دارند.

ولسوال کوهستان می‌افزاید که در تشکیل فرماندهی امنیه این ولسوالی مجموعاً ۵۲ افسر و سرباز شامل می‌باشند که به شمول فرمانده امنیه، همه از وظیفه فرار کرده و در خانه‌های‌شان به سر می‌برند.

آقای تقوا قدرتمندی طالبان را در این ولسوالی تأیید کرده و می‌افزاید که دولت مرکزی به درخواست‌های همشیگی آنان مبنی بر فرستادن قوای بیشتر امنیتی برای بیرون‌راندنِ طالبان از این ولسوالی سکوت کرده است.

به گفتة آقای تقوا، پس از مدت‌ها و بار‌ها درخواست از وزارت داخله و دفاع، دو هفته قبل یک عملیات نظامی در این ولسوالی راه‌اندازی شد، اما نتوانست لانه‌های محکم طالبان را در این ولسوالی نابود سازد. آقای تقوا می‌افزاید، اندکی پس از این عملیات‌، اوضاع دوباره تحت کنترل طالبان درآمده و در این روز‌ها، هیئت‌های طالبان در تمام ۱۳۳ قریة این ولسوالی گشت‌و‌گذار کرده و از مردم عشر و ذکات جمع‌آوری می‌کنند. به نقل از ولسوال کوهستان، نیروهای طالبان از ولایات بادغیس، غور، سرپل و مرکز ولایت فاریاب در این ولسوالی تجمع کرده‌اند و تصمیم دارند، پس از پیشروی‌های بیشتر، این ولسوالی را به عنوان «ولایت کوهستان امارت اسلامی»، اعلام کرده و آن را مرکز فرماندهی و لانۀ محکم‌شان که بتوانند سایر بخش‌های ولایات شمال را از طریق آن کنترل کنند اعلان خواهند کرد.

در عین حال، منابع در ولسوالی‌های المار، گرزیوان، دولت‌آباد و قیصار این ولایت نیز از گسترش روز‌افزون قدرت طالبان سخن زده و از پیامدِ بدِ بی‌توجهی حکومت نسبت به سقوط زودهنگام این ولسوالی‌ها به دست طالبان هشدار می‌دهند.

در همین حال برخی از کار‌شناسان مدعی‌اند که بی‌توجهی حکومت به اوضاع امنیتی شمال، یک برنامة سنجیده‌شده و از قبل تعیین‌شده می‌باشد. حاجی بشیر‌احمد ته‌ینج، نمایندة مردم فاریاب در پارلمان، تأیید می‌کند که وزارت داخله و دفاع، نا‌امنی‌های فاریاب را نادیده گرفته و بی‌توجهی این نهاد‌ها، به نا‌امنی و گسترش قدرت طالبان در این ولایت افزوده است.

به گفتة آقای ته‌ینج، شماری از گروه‌های مسلحی برخی از احزاب سیاسی نیز، به شعله‌ور‌شدنِ نا‌امنی در این ولایت کمک می‌کند. این عضو پارلمان هشدار می‌دهد هرگاه حکومت به این توجهی ادامه دهد، فاریاب را به عنوان یک ولایت مهم، به‌زودی از دست خواهد داد.

برخی از منابع در ولایت فاریاب که از گرفتنِ نام‌شان خودداری می‌کنند، تأیید می‌کنند که رقاب میان حزب جمعیت و حزب جنبش نیز بر خرابی و نا‌امنی اوضاع تأثیرکرده است. به گفتة برخی از این منابع، شماری از فرماندهان وابسته به این دو حزب، به‌طور غیر‌قانونی مسلح شده و رقابت‌های منفی آنان بر شعلة نا‌امنی‌ها در این ولایت می‌افزایند.
سرپل، جوزجان، بغلان، کندز و بلخ نیز طی چندین ماه گذشته، شاهد نا‌امنی‌های رو‌به‌گسترش بوده است.
خداداد حیدری، آمر امنیت فرماندهی امنیة سرپل می‌گوید که طالبان از دو ماه بدین‌سو، با تغییر تاکتیک‌های جنگی، از سلاح‌های ثقیلة بیشتری برخوردار شده و نیروهای جنگی‌شان نیز افزایش یافته است.
این مقام امنیتی سرپل، از اوضاع امنیتی در ولسوالی‌های کوهستان، صیاد، گوسفندی و برخی از مناطق اطراف شهر سرپل ابراز نگرانی کرده و قدرتمندی طالبان در برخی از مناطق ولایت سرپل را برنامۀ تعیین‌شده توسط رهبری این گروه دانسته و حضور جنگجویان خارجی و مشاروان پاکستانی را در کنار طالبان تأیید می‌کند.
نگرانی‌های مشابهی در ولایات کندز و بغلان نیز وجود دارد. در جبهات جنگی طالبان در این ولایات نیز مشاروان پاکستانی و جنگجویان خارجی حضور دارند و طالبان به‌شدت در تلاش تصرف نقاط مهم و ‌استراتژیک آن ولایت‌اند.

در ولایت جوزجان نیز همزمان با اوج‌گیری حملات خونین طالبان بر پوسته‌های امنیتی و مردمان ملکی، چندین گروهی از پولیس‌های محلی که در ولسوالی‌های قوش‌تپه و برخی از نقاط سرپل تأمین امنیت می‌کردند، دو هفته قبل توسط وزارت داخله منحل شد و به گفتۀ عبدالحی حیات، رئیس شورای ولایتی جوزجان، هم‌اکنون طالبان در پوسته‌های این نیروهای جابه‌جا شده و مناطق وسیعی را تحت حاکمیت‌شان دارند.

بلخ، که از امن‌ترین ولایات شمال محسوب می‌شد، طی سه ماه اخیر شاهد پنج مورد انفجار تنها در محوطۀ شهر مزارشریف بوده است. در عین حال رزاق قادری، معاون فرماندهی امنیة بلخ، حضور یک گروه جنگجوی طالب را در ۱۵ کیلومتری شمال شهر مزارشریف در شهرکی به نام «افغانیه» تأیید می‌کند.

این مقام امنیتی هم‌چنان می‌افزاید که طالبان در کوه‌های البرز ولسوالی چمتال نیز حضور دارند.

منابع در ولسوالی چمتال می‌گویند که ده‌ها جنگجوی طالب در کوه البرز در حالی‌که مشاوران پاکستانی نیز در کنارشان حضور دارند، آمادگی بیشتر برای حملات بیشتری را در ولایت بلخ می‌گیرند.

هرچند ولایت بلخ، هنوزهم از ولایات امن محسوب می‌شود و حاکمیت دستگاه امنیتی در این ولایت، قابل اطمینان است، اما ادامۀ بی‌توجهی حکومت مرکزی و سرگردانی‌های انتخاباتی، طالبان را قدرتمند ساخته و اوضاع این ولایت را نیز تهدید می‌کنند.

منابع آگاه در ولایات شمال، هشدار می‌دهند که طالبان جهتِ تصرف مناطق بیشتر و گسترش دامنِ نا‌امنی در همه نقاط ولایات شمال، پس از برگزاری انتخابات دور اول در شانزدهم حمل، در تشکیلات رهبری و نظامی‌شان در این ولایات تغییرات آورده، هم‌چنان ده‌ها فرمانده آزاد‌شده از زندان‌ها، دوباره به صفوف طالبان پیوسته و محکم‌تر از قبل، کمر را علیه مردم افغانستان بسته‌اند.

۰۴ مرداد ۱۳۹۳

در ادامۀ سیاهه‌نویسی‌های ارگ!

ارگ در بیانیه‌یی که پس از نزدیک به ده ساعت از تیرباران شدنِ 14 انسان بی‌گناه به جرم هزاره بودن در غور منتشر کرده است، به نقل از زبان کرزی چنین می‌نویسد:
»حامد کرزی رییس جمهوری اسلامی افغانستان کشتار افراد ملکی در ولایت غور را به شدیدترین الفاظ محکوم کرد
از یک انسانِ بی‌شعور که در همدستی با برادران خون آشام‌اش، سال‌هاست از بدن‌های نحیف و ضعیف ما خون می‌مکد، انتظارِ بیشتر از این را نداریم.
در بیانیه‌ی ارگ، کشته شدگانِ غور بطور معمول افراد ملکی گفته شده و صرف نام ولایت تغییر کرده و بقیه همان ادبیات و جمله‌های همیشگی است که در سایر بیانیه‌ها منتشر می‌شود.
متن پیام این‌گونه است:
1- حامد کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان کشتار افراد ملکی در «ولایت غور» را به شدیدترین الفاظ محکوم کرد.
2 -حامد کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان ضمن محکوم نمودن شدید این عمل وحشیانه، گفت که هدف قرار دادن افراد بیگناه بخصوص زنان و کودکان معصوم یک عمل نابخشودنی و خلاف تمامی ارزش های دینی و انسانی است.
3 -رئیس جمهور کرزی به مسئولین امنیتی کشور هدایت داده است تا چگونگی وقوع این حادثهء تروریستی را جداً پیگیری نمایند.
4 - رئیس جمهور کشور مراتب همدردی و تسلیت عمیق خویش را به بازمانده گان شهدا ابراز می کند و از بارگاه خداوند ج برای آنان صبر جمیل تمنا دارد.
در این پیام، من هیچ حرف تازه‌یی نمی‌بینم که احساس کنم، ما رییس جمهور داریم و او در غمِ ما شریک است.
کرزی هنوز ندانسته است که برادران اش، همه افراد ملکی را نمی‌کشند، بل از روی شناس‌نامه و هویت می‌کشند. 14 تن در غور به دلیل هزاره بودن تیرباران شده اند، نه به دلیل ملکی بودن جناب رییس جمهور!
کرزی و دستگاه عبدالرحمن خانی وی طی سیزده سال حاکمیت در افغانستان، ضمن اینکه بشکل بی‌رحمانه‌یی کمک‌های جامعه‌ی جهانی را به افغانستان بباد سپرد، چهره‌ی دیگری از عبدالرحمن خان را به نمایش گذاشت و بارِ دیگر «امپریالیسم داخلی» را به ارمغان آورد.
قاتل هزاران انسان را با دندان‌های تیزتر از زندان‌ها رها کرد و در برابر خون‌های ریخته شده‌ی شهروندان کشوری که خودش را رییس جمهور آن می‌داند، با مکارگی تمام و سیاست‌های ماکیاولستی به چشم مردم خاک زد.
من به عنوان یک شهروند، به چشم تمام جهانیان که طی سیزده سال بما پول، غذا، لباس، تفنگ و آب و نان فرستادند و انتظار داشتند که افغانستان بسوی بهبودی می‌رود، به خیرگی و سرشکستی می‌نگرم.
من با تمام عشق و علاقه‌یی به وطن و سرزمین ام دارم، به عنوان یک شهروند این سرزمین، از جبر جغرافیا، از این‌که در این خاک نفرین شده زاده شده ام، خسته ام.
من هیچ امیدی به بازگشت کرزی و برادران‌اش، بر سرِ سفره‌ی انسانیت ندارم!
و شاید بازگشتی وجود ندارد، چون شاید خون و ریشه و فلسفه‌ی وجودی این موجودات، از همان بدوِ پیدایش با خون‌آشامی و تباهی گِره خورده است.
شاید یک روزی من و شماهایی که از بیچارگی مان، در فیسبوک این حرف‌ها را می‌نویسم نیز، در دمِ تیغِ بی‌رحم این «برادران» سرِ مان را از دست دهیم!
مختار وفایی

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...