۲۸ فروردین ۱۳۹۳

تنفس در هوای افغانستان، سوار بر صفحات روزنامه‌ها

 22 سال دارد و زاده‌ی بلخ است. با وجود جوانی، صاحب‌امتیاز و مدیرمسوول یک هفته‌نامه و وب‌سایت خبری به نام «هویدا» است. خودش می‌گوید: «از چهار سال بدینسو با مطبوعات داخلی و خارجی کار می‌کنم. بیشتر، گزارش‌های تحقیقی در زمینه‌های فساد اداری، صلح، خشونت‌های خانوادگی و حقوق بشر می‌نویسم.»
 
به گزارش خبرنگار رسانه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در رسانه‌های ایران اصولا بیشترین موضوعی که از افغانستان برجسته می‌شود به جنگ، طالبان و مهاجرت مربوط است. ما کمتر درباره‌ی شرایط روزنامه‌نگاری و جامعه‌ی مطبوعاتی افغانستان چیزی می‌دانیم. از همین رو، با «مختار وفایی» - روزنامه‌نگار افغان - گفت‌وگویی غیرحضوری انجام شد. در این گفت‌وگو، او از تیراژهای 10هزار تایی روزنامه‌های افغانستان، مخاطبان کم روزنامه‌ها، وضعیت بد روزنامه‌نگاران، تاریخ روزنامه‌نگاری این کشور، رشد روزنامه‌نگاری در یک دهه‌ی اخیر، سندیکای روزنامه‌نگاری این کشور و آموزش روزنامه‌نگاری سخن گفت.

در ایران کمتر درباره‌ی تکثر مطبوعات در افغانستان اطلاعاتی وجود دارد؛ در افغانستان چند روزنامه با چه تعداد صفحه و قیمتی فعالیت می‌کنند؟ 
درافغانستان نزدیک به 200 رسانه‌ی چاپی فعال است شامل 30 روزنامه و بقیه به‌شکل هفته‌نامه، ماهنامه و گاهنامه، تمرکز روزنامه‌ها در افغانستان در پایتخت کشور - کابل - است. روزنامه‌های افغانستان در کنار این‌که فضای باز و آزادی‌های خوبی را تجربه می‌کنند، از کاستی‌هایی نیز رنج می‌برند. از جمله فقدان مخاطب و خواننده، یکی از مهم‌ترین چالش‌های روزنامه‌ها در افغانستان است. نبود فرهنگ روزنامه‌خوانی در افغانستان باعث شده است که روزنامه‌ها نتوانند جایگاه خوبی در میان مردم داشته باشد. قیمت روزنامه‌ها در افغانستان ارزان است، یعنی یک روزنامه که در سایز A3 و در 10 صفحه منتشر می‌شود، 10 افغانی (معادل 500 تومان) قیمت دارد. تعداد صفحات روزنامه‌های افغانستان نیز بین 4 تا 10 صفحه است. تیراژ روزنامه‌های افغانستان عمدتا از 500 برگ تا 10 هزار برگ است که روزنامه‌ی 8 صبح، از پرتیراژترین روزنامه‌های افغانستان شمرده می‌شود.

رویکرد اصلی این روزنامه‌ها چیست؟ بیشتر در حوزه‌ی سیاست می‌نویسند یا فرهنگ؟

در افغانستان تا حالا کمتر اتفاق افتاده است که روزنامه‌ای با رویکرد فرهنگی آغاز به نشرات کرده باشد، چون 90 درصد روزنامه‌های افغانستان از منابع خارجی آب می‌خورند و منابع خارجی به‌دنبال منافع خودشان هستند و این منافع بیشتر در قالب سیاست است تا فرهنگ. البته پرداختن به فرهنگ نیز بخشی از نشرات روزنامه‌های افغانستان است، یعنی هیچ روزنامه‌ای را نمی‌توان یافت که یک صفحه‌ای، ستونی یا بخشی برای فرهنگ نداشته باشد، اما محور پردازش اصلی روزنامه‌های افغانستان سیاست است و همین رویکرد از دیدگاه من، باعث شده است که روزنامه‌ها نتوانند در میان مردم و خانواده‌ها، برای خودشان مخاطب و خواننده جذب کنند.

وضعیت و شرایط رفاهی روزنامه‌نگاران افغان به چه شکل است؟ از نظر امنیتی شرایط خوبی دارند؟

از دید کلی، وضعیت روزنامه‌نگاران در افغانستان، بدتر از ایران و سایر کشورهای منطقه است. اینجا امنیت شغلی به‌طور کلی وجود ندارد، از بیمه‌ی روزنامه‌نگاران اصلا خبری نیست و امنیت جانی روزنامه‌نگاران نیز از چالش‌هایی است که هر ساله، ده‌ها روزنامه‌نگار قربانی خشم و ناآگاهی نیروهای دهشت‌افگن و مقامات دولتی می‌شوند. در افغانستان با وجودی که زمینه‌ی ابراز عقاید وجود دارد و در ماده‌ی 34 قانون اساسی افغانستان آمده است، «آزادی بیان از هر تعرضی مصوون است» اما آزادی پس از بیان در این کشور هرگز وجود ندارد، چون هم نیروهای دهشت‌افگن و هم تاحدی، دولت افغانستان به روزنامه‌نگاران به چشم دشمن می‌نگرند.

سابقه‌ی روزنامه‌نگاری در افغانستان به چه زمانی برمی‌گردد؟ اگر بخواهید یک مقایسه میان روزنامه‌نگاری در شرایط فعلی افغانستان و زمان طالبان انجام دهید، چه می‌گویید؟

روزنامه‌نگاری در افغانستان فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرده است؛ برای اولین‌بار در سال 1875 میلادی یا 1204 هجری شمسی، در زمان حاکمیت «امیر شیرعلی‌خان» روزنامه‌ی شمس‌النهار با 16 صفحه به نشرات آغاز نمود (منتشر شد). این روزنامه پس از چندسال نشرات، توسط دولت انگلیس که در آن زمان سیاست خارجی افغانستان را مدیریت می‌کرد بسته شد. پس از شمس‌النهار، سراج‌لاخبار دومین روزنامه‌ای بود که 1280 هجری شمسی در زمان حاکمیت امیر حبیب‌الله‌خان پسر عبدالرحمان‌خان به نشرات آغاز کرد. مسوولیت نشر این روزنامه را عبدالرئوف قندهاری و بعدا محمود طرزی برعهده داشت. اولین رسانه‌ی چاپی زنان در افغانستان در زمان حاکمیت امان‌الله خانه که خود را از مشروطه‌خواهان آن زمان می‌دانست به‌نام ارشاد النسوان، آغاز به نشرات نمود. روزنامه‌ی ارشاد النسوان در دفاع و بلند بردن (بالا بردن) سطح فکری زنان بنشر می‌رسید. این روزنامه تحت نظر ملکه ثریا همسر امان‌الله‌خان منتشر می‌شد.

به‌طور کلی اگر نگاهی به تاریخچه‌ی فعالیت روزنامه‌ها در افغانستان بیندازیم، سایه‌ی حاکمیت و سانسور حکومت را در همه‌ی دوره‌ها به‌طور علنی و آشکار بر فعالیت روزنامه‌نگاران مشاهده می‌کنیم. آزادی نسبی روزنامه‌ها در افغانستان یک‌بار در سال 1343 در زمان حاکمیت ظاهرشاه به‌وجود آمد که این آزادی باعث به‌وجود آمدن ده‌ها روزنامه‌ی چاپی در کشور شد. با پایان حکومت ظاهرشاه و روی کار آمدن حکومت‌های داوودخان، حزب دمکراتیک خلق و مجاهدان، ده‌ها روزنامه بسته شدند و سانسور شدید بر روزنامه‌های که فعالیت داشتند وجود داشت، در این دوره‌ها تعداد محدوری از نشریاتی که منتشر می‌شدند، به‌جز از توصیف شاه و سران حکومت حرفی برای گفتن نداشتند. با روی کار آمدن رژیم سیاه طالبان، قبر روزنامه‌ و رسانه برای نزدیک به پنج سال در افغانستان کَنده شد و هیچ صدایی به‌جز شریعت وارونه‌ی آن‌ها شنیده نمی‌شد.

طالبان که یک گروه تاریک‌اندیش و بنیادگرای اسلامی است، در زمان حاکمیت‌شان، به‌جز از کتاب‌های اسلامی و شرعی، سایر کتاب‌ها و نشرات (نشریات) را شیطانی و کفری تلقی و از نشر هرگونه نشریه‌ای جلوگیری می‌کردند. در زمان حاکمیت این گروه دهشت‌افگن، نشریه‌هایی به‌نام شریعت، حزب مؤمن و الخلافة الاسلامیة در افغانستان منتشر می‌شدند که صرفا منعکس‌کننده‌ی اخبار جنگ، فرمان‌های رهبران طالبان، اعلامیه‌های دولتی و دیگر دیدگاه‌های این گروه بودند. ضمن این‌که هیچ روزنامه‌ی آزادی در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان فعال نبود، اکثریت روزنامه‌نگاران نیز از این کشور فرار کردند و برای زنده ماندن به کشورهای بیرونی پناه بردند.

پس از سقوط رژیم طالبان و آغاز دوره‌ی دموکراسی در افغانستان، موجی از روزنامه‌ها و سایر رسانه‌ها، به نشرات آغاز کردند که وضعیت کنونی آزادی بیان و رسانه‌ها، در مقایسه با سال‌های حاکمیت طالبان در افغانستان، اصلا قابل مقایسه نیست.

در شرایط فعلی آیا در افغانستان سندیکایی مخصوص روزنامه‌نگاری فعالیت می‌کند؟

بله؛ سندیکای روزنامه‌نگاری در افغانستان وجود دارد و در بیشتر از یک‌ دهه‌ی گذشته، همین اتحادیه‌های روزنامه‌نگاری در اکثر موارد باعث شده است که حکومت نتواند در برخی از موارد دست و بال روزنامه‌نگاران را ببندد. فشار و تلاش برای اعمال نفوذ حکومت از یک‌سو، ناامنی و گسترش روزافزون علیه روزنامه‌نگاران از دیگر سو، باعث شده است که روزنامه‌نگاران در تلاش زودودن این تهدیدات با تشکیل اتحادیه‌های صنفی باشند. با وجود این‌که از تأثیرگذاری این سندیکاها چشم‌پوشی نمی‌توان کرد، اما باید گفت که متأسفانه در برخی از موارد همین سندیکاها نیز فرمایشی عمل می‌کنند و رویکردشان نسبت به مسائل روزنامه‌نگاری، پروژه‌ای و عایداتی شده است.

رابطه‌ی حکومت با روزنامه‌نگاران و مطبوعات چگونه است؟

حکومت افغانستان با وجود این‌که آزادی بیان را یکی از دستاوردهای مهم و ارزشمندش طی یک ‌دهه‌ی اخیر می‌داند، اما از هر راهی برای سوءاستفاده و نفوذ در رسانه‌ها استفاده کرده است. هم‌چنان جدی نگرفتنِ خشونت و عاملان خشونت علیه روزنامه‌نگاران از سوی حکومت و افزایش روزافزون خشونت‌ها از آدرس مقامات حکومتی علیه روزنامه‌نگاران، حکایت از جدی نگرفتنِ روزنامه‌نگاران از سوی حکومت دارد. سالانه در افغانستان ده‌ها روزنامه‌نگار، کشته، زخمی، تهدید و توهین می‌شوند، اما طی سال‌های اخیر، هیچ موردی را نداشته‌ایم که عاملان آن بازداشت و به پنجه‌ی قانون سپرده شده باشند. نوع نگاه حکومت به روزنامه‌نگاران، نگاه دشمنانه است. در حالی که روزنامه‌نگاران بی‌طرفانه به قضایا پرداخته و در اکثر موارد در تلاش همراهی حکومت و مردم افغانستان بوده‌اند.

به آزادی بیان اشاره کردید، با وجود آزادی بیان طبیعتا خط قرمزهایی هم وجود دارد، آیا این خطوط براساس قانون مطبوعات مشخص می‌شوند؟

افغانستان برای اولین‌بار، از یک ‌دهه‌ بدینسو، به‌طور بی‌سابقه شاهد رشد و گسترش روزافزون مطبوعات است و این دوره را با تمام کاستی‌ها و دشواری‌های آن می‌توان طلایی‌ترین دوره‌ی فعالیت مطبوعات آزاد تاریخ افغانستان نامید. قانون مطبوعات در افغانستان وجود دارد، اما متأسفانه چیزی که باعث اخلال آزادی مطبوعات شده است، نبود «قانون حق دسترسی به اطلاعات» است. این قانون قرار بود چند سال قبل به تصویب برسد، اما چند سال است که در آرشیف (آرشیو) وزارتخانه‌ها و مجلس نمایندگان سرگردان است. یکی از کارشکنی‌های حکومت افغانستان در زمینه‌ی مطبوعات به تصویب نرساندن همین قانون است، چون حکومت فکر می‌کند، با تصویب این قانون، دست و پای حکومت در برخی موارد بسته می‌شود، اما این رویکرد حکومت از نوع نگاه دشمنانه‌ی آن به مطبوعات سرچشمه می‌گیرد و دستگاه نظام حاکم به‌شدت دچار اشتباه شده است. چیزی که به‌عنوان خط قرمز مطبوعات در افغانستان مطرح است، تنها پرداختن و نقد مسائل دینی و مذهبی است.

سطح تحصیلات روزنامه‌نگاران در افغانستان در چه حدی است؟ آیا شرایط برای آموزش تخصصی روزنامه‌نگاری در این کشور فراهم است؟

با وجود این‌که در دانشگاه‌های دولتی و خصوصی افغانستان دانشکده‌های مستقل روزنامه‌نگاری وجود دارد، اما چند دهه جنگ و نابسامانی زمینه‌های تحصیل را از مردم این کشور ربود. همان‌گونه که در سایر بخش‌ها، در افغانستان نداشتن تحصیلات مسلکی باعث به‌وجود آمدنِ چالش‌ها در آن بخش‌ها شده است، در رسانه‌ها نیز فقدان افراد کارکشته و مسلکی باعث به‌وجود آمدنِ چالش‌هایی شده است. مثلا در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های آن‌لاین افغانستان، مسائل ویرایشی و نگارشی کمتر مراعات می‌شود و در برخی از موارد می‌بینیم که روزنامه‌نگاران برای جلب توجه مردم، در تلاش استفاده از ژورنالیزم زرد هستند و به افترا، توهین، تهمت، بزرگ‌نمایی و کوچک‌نمایی پناه می‌برند.

گفت‌وگو از خبرنگار ایسنا، زینب داداشلو

۲۶ فروردین ۱۳۹۳

هر شهروند، یک رسانه!


با وجودی که افغانستان در گودالی از چالش‌های اجتماعی، ساختاری، فرهنگی، سیاسی و اداری غرق است، اما کاروان تکنولوژی و روند جهانی شدن، وسایل و ابزارهایی را در اختیار شهروندان این کشور قرار داده است، تا بتوانند کشورشان را با استفاده‌ی درست از آنان، در مسیر هموار و ترقی سوق دهند.
آگاهی و روشن‌گری با استفاده از تکنولوژی، درسایه‌ی درک و دانایی، تغییرات ریشه‌دار اجتماعی و شکل‌گیری گروه‌های خودجوش روشن‌گر را بدنبال دارد.
شبکه‌های اجتماعی و سایر صفحات انترنتی، می‌توانند به عنوان ابزارهای مفید و تاثیرگذار در روند آگاهی‌دهی و شکل‌دهی سازمان‌های روشن‌گر اجتماعی نقش ایفا نموده و باعث تغییرات ریشه‌یی در ساختار اجتماعی در سطوح مختلف گردد.
ما به عنوان نسلی که خواهان تغییر و براندازی سنت‌های آزاردهنده و ذهنیت‌های واپس‌گرا هستیم، با استفاده‌ی عقلانی از ابزارهای روز، علیه تاریکی و نابرابری می‌ایستیم.
ما وقتی می‌توانیم تاثیرگذار باشیم که هر کدام ما یک رسانه باشیم!
...............................
تصاویر از جریان برنامه‌ی چهار روزه‌ی « آموزش وبلاگ‌سازی و وبلاگ‌نویسی» در شهر مزارشریف، که از سوی مجله‌ی فانوس، برای 40 تن از دانشجویان سال چهارم دانشکده‌های حقوق و علوم سیاسی، شرعیات و ژورنالیزم دانشگاه بلخ راه اندازی شده بود.

۲۵ فروردین ۱۳۹۳

مرگ ارواح مشترک در افغانستان



مختار وفایی
هم‌گرایی، هم‌پذیری و هم‌دلی از نخستین و اساسی‌ترین نیازهای بشر برای زیست جمعی مسالمت‌آمیز و رفتن بسوی یک جامعه‌ی متعالی است.
چیزی که می‌تواند این مقوله‌ها را به واقعیت‌های عینی جامعه مبدل کند، مشترکات روحی، زبانی، جغرافیایی، دینی و سایر مشترکاتی است که از سرمایه‌های معنوی یک جامعه بوده و در شکل‌گیری و ارتباط باهمی میان مردم نقش مهم‌تری دارند.از روح مشترک می‌توان به عنوان مهم‌ترین و حیاتی‌ترین ارزش‌های که می‌تواند زیست باهمی و مسالمت‌آمیز را  میان انسان‌ها رقم بزند نام‌برد.
هرچند تاریخ بشر در کُل با ارتکاب جنایات و هم‌دیگر کُشی رقم خورده است، اما جامعه‌ی چندصدایی افغانستان به دلیل فقدان روح مشترک، وحشتناک‌ترین و جنون‌آمیزترین شیوه‌های هم‌نوع‌کُشی و انسان‌کُشی را تاهنوز مشاهده کرده است.
تمام زمینه‌های که باعث بوجود آمدنِ روح و حس مشترک میانِ انسان‌ها می‌شود، در جغرافیایی بنام افغانستان نیز وجود دارد، اما آنچه ام‌روز به راحتی مشاهده می‌شود و فقدان آن هرج و مرج را دامن زده و باعث تیزشدنِ تیغ‌ نفاق و بی‌باوری در اجتماع شده است، مرگ ارواح مشترک در این جامعه‌ می‌باشد.
این وضعیت را می‌توان در آیینه‌ی رویدادهای که در گوشه‌ و کنار افغانستان اتفاق می‌افتند بخوبی مشاهده کرد.
بطور نمونه، وقتی جنایتی در بامیان علیه شکیلا که از یک پدر و مادر هزاره بدنیا آمده است اتفاق می‌افتد، فقط فعالان مدنی بامیان در اعتراض به آن صدا بلند می‌کنند؛ از ولایات قندهار، بلخ، زابل و بدخشان هیچ صدایی در سرزنش این جنایت شنیده نمی‌شود. و یا اگر جنایتی این‌چنینی در نیمروز و قندهار رخ می‌دهد، هیچ‌ صدایی از سمنگان، بادغیس و فاریاب شنیده نمی‌شود.
یعنی کار انسان‌دوستی در افغانستان بجایی  رسیده است که گاهی احساس می‌شود، درد هرکس بخودش مربوط است!
در حالی‌که مطئناً فرد فردِ این مملکلت درد جنایت‌های که در حق آنان روا داشته می‌شوند را احساس می‌کنند، اما پرده‌های تبعیض و نفاق، احساس همدردی و باهمی روحی و فزیکی را از این مردم گرفته است.
دلایلِ این که چرا روح مشترک و حس هم‌گرایی در میان باشندگان این سرزمین تاهنوز شکل نگرفته است را می‌توان در دو نکته خلاصه کرد:
-        تک‌تازی و انحصار قدرت: ظلم و استبداد بر اقلیت‌های قومی و مذهبی، تفوق‌جویی برخی از گروه‌های قومی و زبانی بر سایر باشندگان این سرزمین در طول تاریخِ، باعث شده است که دیگر این‌جا بنی آدم اعضای یک‌دیگر نباشند و احساس هم‌گرایی و باهمی از آنان گرفته شده و هرکس فقط در برابر خودش احساس مسوولیت کند.
در حالی‌که لازمه‌ی یک جامعه‌ی انسانی، هم‌نوع دوستی و احساس مسوولیت شهروندان آن در قبال هم‌دیگر و اتفاقات آن سرزمین است، در مواردِ زیادی دیده شده است که این احساس از مردم افغانستان گرفته شده و جای آن‌را قصاوت، نفاق و انتقام پر کرده است.
-        خواست رهبران جامعه:ردِ پای تلاش رهبران جامعه برای حفظ، تداوم و شعله‌ور شدنِ آتش نفاق و جدایی‌طلبی اقوام، چیزی است که بطور آشکار در صفحات خونینِ تاریخ افغانستان و بخصوص در دوره‌های جنگ‌های داخلی دیده می‌شود. در میان افراد و گروه‌های رهبری کننده‌ی جامعه، نقش مهم و تعیین کننده‌ی خط فکری و عملی جوامعِ سنتی و به شدت مذهبی مانند افغانستان را، علما و روحانیون به عهده دارند که در افغانستان هنوز هم این گروه بر فکر، روح و عمل‌کرد مردم حاکم اند.
حتی رهبران سیاسی و حکومتی از لحاظ کاریزماتیک در مقایسه با علمای دینی در افغانستان ، ضعیف‌تر اند.
فقدان سواد و آگاهی در جامعه‌ی افغانستان باعث گردیده است که علما، روحانیون و بحث‌های افراط‌گرایانه‌ی مذهبی و دینی برخی از آنان، نقش رهبری کننده‌‌ی در راه و روش فکری و عملی افراد در این جامعه داشته باشد.
برخی از دانشمندان معتقد اند که: در جوامعی که از علم، صنعت، ارتباطات و تکنولوژی خبری نیست، روحانیت و داعیه‌های دینی و مذهبی، نقش تعیین کننده‌ی در سرنوشت آنان دارند.
این‌که جامعه‌ی روحانیت در طول تاریخی که نقش رهبری جامعه‌ی افغانستان را داشته است، چگونه عمل‌ نموده و چه اشتباهاتی را دچار شده است، یک بحث طولانی و زمان‌بر می‌خواهد. اما آنچه آشکار است، این است که این رهبران خرقه‌پوش نتوانسته اند یک روح جمعی را در این مملکت بوجود بیاورند، تا در سایه‌ی آن دین، مذهب و مردم از رفتن به سیاه‌چال بدبختی و دهشت نجات یابند.
آنچه بی‌نهایت دردآور است، این است که این قشری از جامعه هنوز هم، اندک‌ترین احساس زیست باهمی را در جامعه،حتی بصورت تظاهر، ابراز نکرده و در برابر جنایات علیه مردمِ این مملکت، همواره خاموش مانده اند.
سکوت در برابر جنایت، می‌تواند معانی و تفسیرهای مختلفی را در ذهن آدم تداعی کند.
داستایوسکی، در «جنایات و مکافات» با طرح این پرسش که: چه کسانی در برابر جنایات مسوول اند؟ می‌گوید:
«همه‌ی دست‌های که به کمک ستمدیده بلند نشده، آلوده به این جنایت است؛ تنها جنایتکار نه، بلکه همه‌ی کسانی که در برابر جنایت سکوت کرده اند آلوده به جنایت هستند.»
داستایوسکی با این حرف اش، پرده از واقعیتِ بر می‌دارد که از اذهان مردم افغانستان پوشیده نگه‌داشته شده و با استفاده از فقدان آگاهی و دانایی در میان مردم، بگونه‌ی زمینه‌سازی شده است که هیچ‌کسی نتواند علیه این وضعیت اعتراض کند.
اعتراض در برابر ِ این که: چرا رهبران و به ویژه جامعه‌ی روحانیت در آب و نان و شادی با مردم شریک اند، اما در اندوه و غم از آنان دور؟
فرض کنیم برخی‌ها در برابر جنایاتِ که علیه بشر افغانستانی روا داشته شده است، اعتراض‌های نمادین برپا می‌کنند؛ اما این بسنده نیست، باید جامعه‌ی روحانیت که بیش از هر گروه دیگری، رهبری جامعه را بدست دارد، علیه این وضعیت بشورَد و پرچمِ هم‌دیگر کُشی و انسان‌کُشی را در این سرزمین بزمین بزند.
ابوذر غفاری از نزدیک‌ترین شخصیت‌ها به پیامبر اسلام، می‌گوید:  در شگفتم از کسی که نان در خانه نمی‌یابد و با شمشیر برهنه بر مردم نمی‌شورَد»
ابوذر غفاری در این‌جا منظور اش از نان، فقط یک لقمه غذای شبانه‌روزی نیست، بلکه شوریدن با شمشیر، نه تنها علیه ظالمان، بلکه علیه مردمی است که ظلم را می‌بینند و هیچ نمی‌گویند.
وقتی گروه‌های خون‌آشام و دهشت افگن، در شب جشن نوروز، در نماز عید، در مسجد و میدان ورزشی، مردم را به خون و آتش می‌کشند، چه دست‌های دیگری در این جنایات آلوده اند؟
بدون شک دست‌های جامعه‌ی روحانیت و مردمی که سال‌هاست در برابر این وضعیت انگشت بر دهان نهاده و فقط با سکوت، خودشان و مردم را فریب داده اند.
جامعه‌ی روحانیت افغانستان ضمن این‌که مسوولیت دینی، ایمانی و انسانی شان را فراموش کرده اند، با سکوت در برابر جنایات دهشت‌افگنان، در هم‌سویی با آنان قرار گرفته و در حال از دست دادن جایگاه شان در میان مردم اند.
روحانیون و رهبران افغانستان اگر خواهان یک اجتماع انسانی و سالم در این کشور استند، با قرار گرفتن در کنار مردم و تحمل دردهای آنان، روح مشترک و زیست مسالمت‌آمیز باهمی را بوجود آورده و راه را بسوی یک آینده ثابت و روشن باز کنند. در غیر این صورت، ادامه‌ی وضعیت کنونی و سوءاستفاده رهبران از عدم آگاهی مردم، می‌تواند هم‌چنان طبل نفاق، جهل، انتقام و نادانی را در این کشور بنوازد تا در هیاهوی آن، دشمنان مردم افغانستان از این مردم قربانی بگیرند.

۱۴ فروردین ۱۳۹۳

بهار 93

به پندار من، یکی از اشتباهات کشورهای جهان سوم و بخصوص حوزه خاورمیانه، این است که، هیچ‌گاه این کشورها از تجربیات هم‌دیگر در موارد مهم و سرنوشت‌ساز درس عبرت نگرفته اند.
باوجودی که در برخی موارد نظام‌های سیاسی، نوع حکومت‌داری، باورها و فرهنگ‌های گوناگون در این کشورها حاکم اند، اما می‌شود از تجربیات سیاسی و راه رفته‌ی هم‌دیگر درس عبرت گرفت.
ایران یکی از همسایه‌های نزدیک (از هرلحاظ) به افغانستان است؛ جدا از برخوردهای سیاسی میان این دو کشور؛ می‌توان از تجربه‌ی ملت ایران در انتخابات و تعیین سرنوشت آن‌ها بدست خودشان درس گرفت.
تحریم انتخابات و افتادن ایران بدست احمدی‌نژاد، یکی از تجربه‌های ملت اصلاح‌طلب ایران بود که در مدت حاکیمیت این آقا، بدون شک ایرانیان هزینه‌های گزافی در قبال این اشتباه شان پرداختند.
حضور میلیونی ایرانیان در  انتخابات اخیر در پای صندوق‌های رای‌دهی، توانست راه را برای ادامه‌ی احمدی‌نژادی‌ها بسته و اشتباه گذشته را تاحدی جبران کنند.
ما هم در دو دور گذشته، خام بودیم و برسمِ قبیله حکومت را به یک برادر ناراضی سپردیم، که حاصل اش از دست رفتنِ فرصت‌های طلایی و آتش زدن خواسته‌های مردم شد.
این‌بار با آگاهی و دانایی و روشنایی، در انتخابات با حضور میلیونی شرکت می‌کنیم و بار و بستره‌ی قبیله‌گرایان و عقب‌گرایان را به دریای نیل می‌اندازیم!
پیش بسوی براندازی افراط و تفریط!

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...