۱۵ دی ۱۳۹۳

حضور گسترده‌ی تروریستان آسیای میانه، در شمال افغانستان

گذشته‌ی نفوذ و گسترش دوباره‌ی جنگجویان طالب در جغرافیای شمال، پس از سرنگونکی رژیم طالبان، بر می‌گردد به سال‌های 1387 و 1388؛ اما شدت تحرکات طالبان، گسترش حضور نیروهای القاعده و در تازه‌ترین مورد حضور روز افزون تروریستان کشورهای آسیای میانه در ولایات فاریاب، سرپل و کندز، اتفاقات تازه‌یی است که تحولات بزرگی را در پی خواهد داشت.
منابع امنیتی در ولایات شمال، یک‌ماه قبل از حضور گروه‌هایی از تروریستان ازبیکستانی خبر دادند که با خانواده‌های شان در مناطق تحت کنترل طالبان  در ولسوالی کوهستانات ولایت سرپل جابجا شده اند. این تروریستان که شمار آنان به 20 خانواده می‌رسد، مردها وظیفه‌ی حضور در جبهه‌ی جنگ علیه دولت افغانستان و زن‌ها ماین‌سازی و آموزش آن را به جنگجویان طالب به عهده دارند.
به دنبال این حضور بی‌سابقه‌ی تروریستان ازبیکستانی، اکنون منابع امنیتی در ولایت فاریاب می‌گویند که بیشتر از 140 تن از تروریستان کشورهای آسیای میانه، همراه با خانواده‌های شان در مناطق تحت کنترل طالبان جابجا شده و در صفوف جنگ علیه نیروهای امنیتی حضور دارند.
به نقل از منابع امنیتی،این تروریستان مجهز به سلاح‌های سبک و سنگین اند و هنوز از هویت آنان اطلاع دقیقی در دست نیست. ولسوالی‌های المار، قیصار و دولت‌آباد، از جمله ولسوالی‌های نا امن فاریاب است که این 140 خانواده، در همین مناطق جابجا شده اند.
 نظام‌الدین قیصاری، فرمانده نیروهای مردمی در قیصار که علیه طالبان می‌جنگند می‌گوید که ده‌ها خانواده از این تروریستان در ولسوالی قیصار جابجا شده اند. قیصاری می‌گوید که زنان و مردان با چهره‌های نقاب‌پوش در محلات گشت و گذار می‌کنند و مردمان محل اجازه ندارند چهره‌های آنان را مشاهده کرده و با آنان وارد صحبت شوند.
این فرمانده مردمی می‌گوید که حضور این تروریست‌ها، قدرت‌ تازه‌یی به طالبان بخشیده است.
در همین حال نبی الهام، فرمانده امنیه ولایت فاریاب ضمن تایید آنچه گفته شد، با  ابراز نگرانی از حضور تروریست‌های منطقوی در فاریاب، آنان را دردسر تازه‌یی برای امنیت ولایات شمال می‌داند.
منابع امنیتی در شمال افغانستان تایید می‌کنند که طالبان زمینه‌ی حضور تروریستان منطقوی را فراهم ساخته و عملیات‌های مشترکی را علیه نیروهای امنیتی افغان انجام می‌دهند. شواهد بدست آمده از میدان‌های نبرد در ولایات کندز، بغلان، سرپل، فاریاب و جوزجان نشان داده اند که تروریستانی از کشورهای تاجیکستان، ازبیکستان، چچین، عربستان و پاکستان در قطار طالبان، علیه دولت افغانستان می‌جنگند. اکنون در واقع به این که شمال، به مکانِ امنی برای تروریستان منطقوی تبدیل شده هیچ شکی نیست، اما حضور روز افزون تروریستان وابسته به طالبان، القاعده، گروه حقانی، تحریک اسلامی ازبیکستان یا جندالله و سایر شبکه‌هایی تروریستی که در آسیای میانه و منطقه فعالیت دارند، جدا از نا امن‌سازی افغانستان چه اتفاقاتی را در پی خواهد داشت؟
هجوم به مرزهای کشورهای آسیای میانه
یک منبع اطلاعاتی می‌گوید که ورود ستیزه‌جویان آسیای میانه در شمال افغانستان، برنامه‌یی است که از مدتی بدینسو از سوی شبکه‌های استخباراتی برخی از کشورهای قدرتمند دخیل در امور افغانستان مدیریت می‌شود. به نقل از این منبع، ستیزه‌جویانی که تاکنون به شمال افغانستان اعزام شده اند، اکثراً اعضای تحریک اسلامی ازبیکستان (جندالله) و بنیادگرایانی اند که علیه حکومت‌های آسیای میانه می‌جنگند و از چندین سال بدینسو، تحت آموزش‌های نظامی و بنیادگرایانه در مدارس دینی پاکستان بوده اند.
کشورهای آسیای میانه که یکی از مهم‌ترین مراکز رشد و گسترش بنیادگرایی اسلامی بوده اند، اکنون پس از سال‌ها آرامی که ناشی از سرکوب بی‌رحمانه‌یی گروه‌های بنیادگرا طی دو دهه‌ی اخیر بوده است، شاهد بروز تحرکاتِ علیه امنیت جمعی شان می‌باشند.
با این حال، گسترش جغرافیای جنگ در شمال افغانستان و حضور روز افزون تروریست‌های ازبیکستانی، تاجیکستانی و چچینی و افزایش نا امنی در مرزهای آسیای میانه با ولایات شمال، حکایت از  بازی جدیدی به مدیریت شبکه‌های استخباراتی در افغانستان و آسیای میانه دارد که عدمِ مهار آن به فاجعه‌یی بزرگ‌تر از خود کشورهای آسیای میانه خواهد انجامید.
آنچه را برخی از منابع نیز تایید می‌کنند، نقش قدرت‌های دخیل در جنگ افغانستان، در سازماندهی ستیزه‌جویان آسیای میانه در شمال افغانستان است. به باور این منابع، ناآرامی درمرزهای آسیای میانه و نفوذ تروریستان در کشورهای هم‌مرز با افغانستان، می‌تواند برای روسیه نیز که اکنون در تقابل با ایالات متحده قرار دارد، سرگرمی و دردسر ایجاد کند.
منابع امنیتی در ولایات شمال افغانستان، با ابراز نگرانی از روند حضور افزون تروریستان منطقوی و افزایش تحرکات طالبان، مهار این جریان را نیازمند امکانات، نیروها و تجهیزات بیشتری می‌دانند. به گفته‌ی این منابع، تاکنون هیچ اراده‌ی برای مهار گروه‌های دهشت افگن و جلوگیری از حضور تروریستان منطقوی به ولایات شمال وجود ندارد. این منابع متعقد اند که حمایت قدرتمند دستگاه استخباراتی و بسیج نیروهای مردمی توسط رهبران قدرتمند مردمی، می‌تواند، مانعی برای تبدیل شدنِ افغانستان به پایگاه تروریستان منطقوی باشد.

رجوع به جنرال دوستم
نا آرامی‌های اخیر در مرز کشورهای آسیای میانه در شمال افغانستان، باعث بروز نگرانی‌هایی در میان رهبران حکومت‌های آسیای میانه شده است.
منابع نزدیک به جنرال دوستم، معاون اول ریاست جمهوری و رهبر قدرتمند مردمی در شمال می‌گویند که رهبران کشورهای آسیای میانه، هرکدام جداگانه خواهان ایجاد ارتباط مستقیم و محکم با جنرال دوستم هستند. به نقل از این منابع، رهبران کشورهای آسیای میانه، به جنرال دوستم به عنوان کسی می‌نگرند که می‌تواند از ایجاد آشوب از آدرس افغانستان، در آن کشورها جلوگیری کند.
این منابع می‌افزایند که رهبران کشورهای آسیای میانه، در تماس‌های شان با افغانستان از رهبران حکومت وحدت ملی و بخصوص از شخص جنرال دوستم خواسته است تا با تامین امنیت مرزهای آسیای میانه و سرکوب تروریستانی که در شمال افغانستان جابجا شده اند، آنان را از دخیل شدن در یک جنگ ناخواسته نجات دهند.
هرچند امید به اینکه جنرال دوستم می‌تواند تاحدی در سرکوب گروه‌های تروریستی در شمال موثر واقع گردد، بی‌جا نیست، اما اگر واقع‌بینانه به آنچه در شمال در حال شکل‌گیری است ببینیم، بازی‌ فراتر از حدی است که کلید مهار آن در دست جنرال دوستم باشد.
جنرال دوستم، اکنون معاون اول ریاست جمهوری است و در نْه ولایت شمال، تنها دو الی سه والی مورد حمایت دارد.در ساختارهای امنیتی و استخباراتی نیز، نفوذ او طی یک‌دهه‌ی گذشته، به شدت ضعیف شده و تا اکنون بجز از چند فرمانده محلی و نیروهای وفادار مردمی، امکانات دیگری در اختیار ندارد.
هرچند سفر اخیر جنرال دوستم، به شمال افغانستان همراه با دست‌آوردهایی زیادی از جمله پیوستنِ صدها جنگجوی طالب به صفوف نیروهای دولتی  بود، اما برنامه‌یی که برای نا آرامی‌مرزهای آسیای میانه و ایجاد درد سر برای آن کشورها سنجیده شده، چیزی متفاوت از آنچه است توانایی مهار آن در جنرال دوستم دیده شود.
رهبران آسیای میانه از جنرال دوستم خواسته است تا در مرزهای آن کشورها، افراد وفادار و متعهدش را در رهبری نیروهای سرحدی بگمارد و همچنان با استفاده از فرماندهان محلی اش در آن مناطق، جلو نفوذ تروریستان را  در مرز آن کشورها بگیرد.
 با این حال، جنرال دوستم اگر بتواند  با سهمی که در حکومت وحدت ملی دارد، خواسته‌های کشورهای آسیای میانه را بر آورده سازد، نام نیکی برای خودش و آسایشی برای مردم شمال افغانستان را بدست خواهد آورد.
تلاش برای تامین امنیت در شمال، جلوگیری از نفوذ تروریستان به کشورهای آسیای میانه و در مقابل  بدست آوردن حمایت و امکانات از کشورهای آسیای میانه توسط جنرال دوستم، از جمله برنامه‌هایی است که وی، این روزها برای عملی شدنِ آنان تلاش دارد.
جنرال دوستم اگر بتواند با مهار نمودنِ مخالفت‌هایی که با عملکردهای ضد طالبانی‌اش در ارگ جریان دارد و همگام ساختنِ رهبران حکومت افغانستان در سرکوب تروریستان شمال موفق شده و از نفوذ آنان در آسیای میانه جلوگیری کند،  افغانستان و آسیای میانه را از افتادن در آشوب بزرگی نجات داده است، اما اگر سیاست طالب‌پروری در حکومت افغانستان باعث شود این جریان مهار نه بلکه مانند گذشته تقویت گردد، زمینه برای افتادن افغانستان بدست تروریستان و ایجاد یک بحران منطقوی فراهم خواهد شد.
نگرانی کشورهای آسیای میانه از افتادن در دام یک بحران امنیتی که امروز و آینده‌ی آنان را تهدید می‌کند، در حالی است که افزایش تنش میان ایالات متحده و روسیه، خروج نیروهای ناتو از افغانستان، قدرتمندی روز افزون طالبان و القاعده، علاقه‌مندی گروه‌های تروریستی مانند داعش به حضور در افغانستان و آسیای میانه و گسترش فعالیت‌های بنیادگرایانی که خواهان برپایی خلافت اسلامی در آسیای میانه هستند، به تروریستان منطقوی کمک می‌کنند تا بهشت گم‌شده‌ی شان را در نبرد با حکومت‌های آسیای میانه جستجو کنند.

۲۹ آذر ۱۳۹۳

حضور زنان ازبیکستانی، در صفوف طالبان، در شمال افغانستان



 مختار وفایی
ده تن از زنان ازبیکستانی از یک ماه بدینسو، در یکی از ولایات نا امن شمال جابجا شده و در صفوف طالبان فعالیت می‌کنند.
کاظم کنعان سخنگوی فرماندهی پولیس سرپل،  ضمن تایید این موضوع می‌گوید که این ده تن در منطقه‌ی زرشالی ولسوالی کوهستانات ولایت سرپل جابجا شده و برای زنان محل از جهاد و شورش علیه حکومت تبلیغ می‌کنند. به نقل از کنعان، این ده تن در ماین سازی مهارت دارند و ضمن تبلیغ و تلاش برای جلب توجه مردمان محل به جنگ علیه حکومت، برنامه‌های آموزشی را برای جنگجویان طالبان برگزار می‌کنند.
هنوز از هویتِ این ده تن، اطلاعات موثقی در دست نیست، اما منابع تایید می‌کنند که این زنان عضویت گروه تحریک اسلامی ازبیکستان یا (جندالله) را دارند. تحریک اسلامی ازبیکستان، یکی از گروه‌های تروریستی آسیای میانه است که از چندین سال بدینسو در تبانی با گروه طالبان، در شمال افغانستان نفوذ گسترده‌یی یافته است.
سخنگوی فرماندهی امنیه سرپل، سرپل می‌گوید که اطلاعات موثق آنان نشان می‌دهد که هر یک از این زنان، ضمن فعالیت‌های تبلیغی و آموزشی برای زنان محل و جنگجویان طالب، در اختیار یکی از فرماندهان نام نهاد طالبان قرار دارند. به نقل از کنعان، این زنان تلاش می‌کنند تا خانم‌های محل را متقاعد سازند که فرزندان و شوهران شان را به صفوف طالبان بفرستند. قبلاً  فتواهایی مبنی بر جایز بودنِ جهادالنکاح از سوی گروه‌های تروریستی در خاورمیانه منتشر شده بود که پس از آن، شماری از زنان در برخی از کشورهای مسلمان، عازم سوریه و عراق شده و خودشان را در اختیار جنگجویان قرار دادند. این اسلام‌گرایان بدین باور اند که جنگجویان جهادگرا، در صفوف جهاد از خانواده‌های شان دور اند و جایز است که هر زنِ مسلمان با یک جهادی مرد همبستر شود. برخی از مبلغین اسلامی، این کار زنان علاقه‌مند به جهادالنکاح را، برابر با نبرد در برابر کفار و حضور آنان در صحنه‌ی جنگ خوانده اند. هرچند، حضور زنان ازبیکستانی در صفوف جنگجویان طالب در ولایت شمالی سرپل، بی‌سابقه بوده است، اما منابع می‌گویند که احتمال دارد، طالبان نیز برای جلب و جذب بیشتر نیرو از میان مردم و رفع نیازهای جنسی شان، دست به چنین اقدامی زده باشند.

۲۳ مهر ۱۳۹۳

اعتراض در برابرِ استبداد محلی!

 خبرنگاران و فعالان مدنی کندز، در برابر استبداد حکومت محلی این ولایت اعتراض کردند.
بتازگی اداره‌ی ثارنوالی کندز، در مخالفت با قانون رسانه‌های همگانی، چندین خبرنگار از جمله مسوول دفتر میدیوتیک را به اتهام توهین به مقام ولایت کندز احضار کرده است. حاجی غلام سخی بغلانی مرد فیودالی است که از نزدیک به هفت ماه بدینسو والی کندز است و دیده شده است که مسایلِ همچون مدنیت، آزادی بیان، حقوق شهروندی و آرامش مردم کندز، برایش چندان اهمیت ندارد.
من یک‌سال قبل زمانی که انور جگدلگ والی کندز بود، به آن ولایت سفر کردم و با همه خبرنگاران آن از نزدیک صحبت کردم.
وقتی کندز و کار رسانه‌یی در آن ولایت را دیدم، دلم به اوضاع اطلاع‌رسانی و خبرنگارانِ از هم پاشیده‌ی بلخ سوخت. بلخ با تمامِ شور و غوغایی که نام اش دارد، درون‌اش تهی از ارزش‌های در حد بلخ بودن است. بلخ فاقد یک روزنامه‌ی معیاری و فعال است، اما کندز یک روزنامه دارد. بلخ فاقد یک مرکز همگانی که همه خبرنگاران خود را در آیینه‌ی آن ببیند است، اما کندز یک مرکز فعال رسانه‌یی دارد که به عنوان یک محل امن برای همه خبرنگاران کندز مطرح است. سخنگویان پولیس و مقام ولایت بلخ، خبرنگاران را به ندرت می‌بینند، اما سخنگویان والی و فرماندهی امنیه کندز، در رفت و آمد نزدیک با مرکز رسانه‌یی خبرنگاران بود/ است.
آنچه مایه‌ی تاسف است، از هفت ماهی که حاجی غلام سخی حکومت محلی کندز را رهبری می‌کند، نه تنها محدودیت‌های غیر منطقی و نابخردانه‌یی بر خبرنگاران وضع شده، بلکه اوضاع امنیتی و ناآرامی‌های دورن شهری نیز در این ولایت به اوج خود رسیده است.
خبرنگاران حق شرکت در اکثریت برنامه‌های مقام ولایت را ندارند و گزارش سانسور شده‌ی نشست‌ها و برنامه‌های مقام ولایت به ایمیل خبرنگاران فرستاده می‌شود.
در نشست‌های که خبرنگاران دعوت می‌شوند، برخی از خبرنگاران لابی، سوالاتِ از قبل تهیه شده را بامشورت والی بصورتِ نمادین مطرح می‌کنند و فرصتِ مطرح شدنِ پرسش‌ را از اکثریت خبرنگاران می‌گیرند.
امیدوارم این وضعیت دیر نپاید و انتظار می‌رود مردم کندز، در یک تصمیم عاقلانه و همگانی، باری را از روی دوش شان بردارند که در صورت دوام، زخمِ عمیقی برجای خواهد گذاشت.
مختار وفایی

۲۲ مهر ۱۳۹۳

صدای سرپل شوید!

نزدیک به چهل تن سربازان ارتش و پولیس در سرپل، به خاک و خون افتیده اند.
مسوولان بی‌کفایت و عیاشِ حکومت محلی سرپل، یا در سفرهای خارجی بسر می‌برند و یا خودشان را در چهاردیواری‌های سمنتی قفل کرده اند.
روز یک‌شنبه یک کاروان بزرگ ارتش و پولیس در منطقه‌ی علف‌سفید سرپل به محاصره‌ی صدها طالب درآمد و پس از ساعت‌ها نبرد، نزدیک به 40 سرباز ارتش و پولیس به خون افتیدند.
گفته می‌شود رهبری جبهه‌ی طالبان را در این جنگ، ملا نادر شخصی که چند روز قبل از زندان پل‌چرخی آزاد شد به عهده داشته است.
متاسفانه که رسانه‌ها نیز با بی‌توجهی از کنار این فاجعه می‌گذرند. آنانی که قلم، مایک و کمره در دست دارند، بیشتر دنبالِ شکار لقمه‌های آماده و جاروکشیدن به ریشِ‌های پشم‌آلود اربابان شان است تا جستجوی حقایق!
نمی‌دانم این سرپل ولایت درجه چندم است که این‌گونه همگی بی هیچ سرتکان دادنی از کنار بزرگ‌ترین جنایت بشری می‌گذرد.
رییس جمهور غنی که این‌قدر هیاهوی اصلاحات و تحول برپا کرده، باید ذره‌بینِ تخصص‌گرایی اش را طرف سرپل نیز چرخ دهد، تا فاجعه‌ی افتادنِ این ولایت را بدست مافیاهای قومی و حزبی ببیند!
اوضاع اسفبار ولایت سرپل، حاصلِ ظلم و ستمِ عیاشانی است که در راس حکومت محلی آن قرار دارند.

۲۱ مهر ۱۳۹۳

چریکِ آرژانتاینی در خیابان‌ها و مغازه‌های بلخ



 مختار وفایی / روزنامه جامعۀباز
در آن لحظه که «ماریو تران» افسر ارتش بولیوی و مامور اعدام ارنستو چه‌گوارا، پس از سرکشیدنِ جرعه‌ی ویسکی، تیرهای مسلسلی را به بدنِ «چه» وارد کرد و یکی از این تیرها قلب او را شکافت، شاید به ماجرایی می‌اندیشید که گلوله‌های تفنگ وی نقطه‌ی انجامش را نشانه گرفته بود. افسران ارتش بولیوی که با جسدِ بی جانِ چه گوارا عکس‌های یادگاری گرفتند، شاید نمی‌دانستند که این مرگ نه تنها پایان ماجرایی بنام چه گوارا نیست، بلکه این مرگ به زندگی او معنی بیشتر می‌بخشد.
ارنستو دلاسرنا چه‌گوارا، در سال 1928 در آرژانتین در یک خانواده‌ی روشنفکر و ثروتمند زاده شد. او رشته‌ی پزشکی را خواند، اما هیچ‌گاه یک طبیب خوب نشد. سلیا مادرش از تاثیرگزارترین اشخاص در زندگی اش بوده و چنانچه خودش در خاطرات اش نوشته، تا قبل از آشنایی با فیدل کاسترو در سال 1955در مکزیک، مادر روشنفکر اش، حامی و همکار سرسخت برنامه‌ها و زندگی اش بوده است.
او در زمانی که دانشجوی طب بود، با دوست‌اش آلبرتو گرانادو توسط موترسایکیل، از کشورهای آمریکای لاتین دیدن کرد و شورِ انقلاب و شورش، از همین سفر در ذهن آرمانگرای او نقش بست.
پس از این سفر، چه گوارا درد و رنج نهفته در آمریکای لاتین را پی برد و با وجودی که از کودکی دچارِ مریضی «آسم» بود، کمر را برای انقلاب و مبارزه‌یی بست که در نهایت نا تمام ماند.
چه‌گوارا پس از آشنایی با فیدل کاسترو، در کوبا علیه حکومت رییس جمهور باتیستا جنگید و ارتش او را سقوط داد. نقش او در حکومتِ به رهبری فیدل کاسترو برجسته و موثر بود، اما روح عصیانگرِ چه‌گوارا به آزادی کوبا اکتفا نکرد و فرمان انقلاب را در چندین کشورِ آمریکای لاتین که از سلطه‌ی امپریالیسم ایالات متحده رنج می‌بردند صادر کرد. او از کوبا خارج شد و  مدتی در کنگو بود، در آنجا  همراه با انقلابیون کنگو بر ضد رژیم دست نشانده ایالات متحده و آپارتاید افریقای جنوبی جنگید، بلاخره به بولیوی رفت و همراه د‌ه‌ها تن چریک  دست به مبارزه بر ضد دولت تحت حمایت امریکا زد، اما این بار بخت با او یاری نکرد و بعد از نزدیک به یک سال مبارزه ، محل فعالیت او توسط سازمان سیا تشخیص شد و طی یک عملیات بزرگ توسط ارتش بولیوی دستگیر و تیر باران گردید . چه گوارا هرچند پس از اعدام قرار بود در محل مخفی بدور از دید مردم دفن شود و چنین هم شد تا نام و آرمان‌اش از ذهن جهانیان زدوده شود، اما این تصور اشتباه جنرالان بولیوی و سازمان سیا بزودی ثابت شد و اندکی پس از مرگ چه گوارا، عکس‌های او تبدیل به سمبول عصیانگری، شورش، انقلاب و مبارزه علیه استبداد و حکومت‌های مستبد شد. چندی بعد عکس‌های چه گوارا روی میلیون‌ها تی‌شرت رفت و هواداران او صفوف تظاهرات و شورش‌های انقلابی شان را با تصاویر او رنگین ساختند.
در واقع چه‌گوارا یک طبیب ، چریک، سیاست‌مدار، شاعر، نویسنده و یک مارکسیست بود که اکنون پس از گذشت 47 سال از اعدام‌اش، هوادارانِ بیشتری را در سراسر جهان بخود جلب کرده و حتی در خیابان‌ها و مغازه‌های بلخ نیز بر روی هوداران اش لبخند می‌زند.
چه گوارا در آرژانتین تولد و بزرگ شد، در بوئنس‌آیرس تحصیل کرد، در کوبا جنگید و در بولیوی تیر باران شد. تقریباً از یک‌دهه بدینسو تصاویر، افکار، کتاب‌ها و نقل قول‌های این چهره‌ی افسانوی انقلاب ضد امپریالیستی، وارد دنیای جوانان ولایت بلخ نیز شده است. اکنون که 47 سال از اعدام چه گوارا می‌گذرد، صدها تن از جوانان بلخی، تی‌شرت‌های را بر تن دارند که عکس چه‌گوارا، با واژه‌ی انقلاب روی آن حک شده است.
چه چیزی پای یک عصیانگر و انقلابی آمریکای لاتین را به بلخ کشانده است؟
نیلوفر لنگر، شاعر و نویسنده‌ی جوان در بلخ که از علاقه‌مندان افکار و مبارزات سیاسی چه‌گوارا است می‌گوید:
«فقدان آزادی واقعی و عدالت، عقده‌ی آزادی خواهی و غلبه بر دشمن در ذهن اجتماع جنگ زده‌ی مثل افغانستان و عطش جوانان برای رسیدن به آزادی و کمال مطلوب، شاید یکی از دلایل علاقمندی به فرمانده چه‌گوارا که معمولا هم‌چون تندیس آزادیخواهی مطرح گردیده است باشد.»
چه‌گوارا یک مارکسیست انقلابی بود و به مبارزه‌ی مسلحانه اعتقاد داشت. او نفرت از امپریالیسم را فریاد می‌زد و همه را برای براندازی نظام سرمایه‌داری دعوت می‌کرد. با این همه شاید زندگی چه‌گوارا باعث شده است تا او صدای خواسته‌ها و رویاهای میلیون‌ها جوانی باشد که عکس‌ها و پوسترهای او را حمل می‌کنند.
در میان هواداران چه‌گوارا در ولایت بلخ، بیشتر به پسران جوانی بر می‌خوریم که علیه اوضاع کنونی اعتراض دارند و راهی برای تغییر اوضاع جستجو می‌کنند. در این میان مغازه‌های شهر نیز از چندین سال بدینسو، تی‌شرت‌، کلاه و سیگارهای را وارد بازار می‌کنند که با تصاویر و شمایلِ چه گوارا مزین شده اند.
چه‌گوارا یک چریک تفنگ بدست بود، اما هواداران او در افغانستان، در اوضاع کنونی که انقلاب و شورش از نوع گوارایی نا ممکن بنظر می‌رسد، از او چه می‌خواهند؟
ریحان آریا دانشجوی علوم سیاسی که  تی‌شرت چه‌گوارا بر تن دارد می‌گوید: چه گوارا در ولایت بلخ، علاقه‌مندانی زیادی دارد، بخصوص جوانان، او را بخاطر اندیشه‌ی آزادی‌خواهی اش دوست دارند. به باور این دوستدار «چه»، هدف هواداران چه‌گوارا، این نیست که رد پای او در تمام عرصه‌های زندگی دنبال کنند. چه‌گوارا انقلاب کرد، جنگ کرد و نظام مستبد کوبا را نابود کرد. اما این همه در افغانستان کنونی نیاز نیست و قرار نیست که ما با الگوگیری از چه‌گوارا شورش برپا کنیم. به باور آریا، آنچه باعث پیوند میان چه‌گوارا و نسل جوان افغانستان شده، تاکتیک‌های جنگی و مبارزات نظامی‌اش نیست، بلکه زندگی، بزرگ اندیشی، آزادی‌خواهی و اعتماد به‌نفسی است که با تمام دشواری‌ها، نسبت به پیروزی و غلبه بر ظلم و ستم داشت.
با این حال، آنچه روح زندگی سیاسی و مبارزات نظامی چه‌گوارا را زنده می‌سازد، مبارزه علیه نظام سرمایه‌داری و امپریالیسم بود. سال‌هاست که عکس تاریخ‌ساز چه‌گوارا که توسط آلبرتو کوردا گرفته شد، باعث شده است که ده‌ها شرکت‌ تجارتی در سراسر جهان، محصولات شان را با استفاده از همین عکس و سایر سمبول‌های او،  پول‌های هنگفتی را به جیب مالکان شان واریز کنند.  چه‌گوارا دقیقاً علیه همین نظام و اوضاعی جنگید که اکنون از عکس‌ها و پوسترهای او به عنوان منبع عایداتی استفاده می‌کنند.
حیات‌الله حبیب‌زاده، فروشنده‌ی یکی از مغازه‌های لباس در شهر مزارشریف در حالی که تی‌شرت چه‌گوارا بر تن دارد، می‌گوید، از پنج سال بدینسو تی‌شرت‌های چه‌گوارا را در مزارشریف وارد می‌کند و مشتریان زیادی را بخود جلب کرده است. حبیب‌زاده می‌گوید با وجودی که هزینه‌ی این تی‌شرت‌ها دو برابر لباس‌های عادی است، اما جوانان نسبتِ علاقه‌مندی به چه‌گوارا، این تی‌شرت‌ها را با هزینه‌ی بلند خریداری می‌کنند.
با این حال، در افغانستان که فرهنگ مطالعه ضعیف و معمولا به خوانش چپترهای دانشگاهی خلاصه می‌شود، آیا جوانان آگاهانه به اسطوره‌های مانند چه‌گوارا علاقه‌مند اند، یا از روی احساسات و شوق عکس‌های او را بر سینه‌ حمل می‌کنند؟
داکتر فرهاد رویین که 25 سال دارد و تی‌شرت و کلاهی که نماد چه‌گوارا شناخته می‌شود را پوشیده است، می‌گوید:
در ولایت بلخ جوانان زیادی خود را رهرو و دوستدار فرمانده چه‌گوارا می‌پندارند. من شک دارم که همه‌ی آنان آگاهانه و از روی اعتقادات سیاسی به فرمانده علاقه‌مند شده باشند. من با جوانان زیادی از این طیف صحبت کرده ام، اکثریت آنان حتی نمی‌دانند که چه‌گوارا بخاطر چی و چرا مبارزه کرد!؟
در این میان به آنانی که تی‌شرت چه‌گوارا می‌پوشند و دوستداران اویند، اگر کمی دقت کنیم، سه گروه را می‌یابیم:
-        آنانی‌که بطور آرمانگرایانه برعلاوه با آشنایی با اندیشه و افکار فرمانده، خواهان عملی نمودنِ راهکارهای او مبنی بر آزادی‌خواهی و رهیدن از زیر بار ظلم و استبداد اند.
ـ آنانی که بطور پراکنده با اندیشه‌ها و نقل قول‌های فرمانده چه‌گوارا آشنایی دارند و صرف از جنبه‌های فکری و توانایی‌های او در زندگی روزمره درس می‌گیرند.
و گروه سوم جوانانی اند که صِرف بخاطر زیبایی و شوق، تی‌شرت‌های چه‌گوارا را می‌پوشند.
با این حال، به گفته‌ی آقای رویین، نسل نوِ افغانستان باید تلاش کنند تا بجای ترویج مُدل‌پرستی، اندیشه‌های که تاریخ طی نموده و بشریت از آن بهره برده اند را واکاوی نموده و نسخه‌یی را برای درد کنونی جامعه‌ی افغانستان تجویز کنند. او در عین حال مناسب می‌داند که از هواداران چه‌گوارا بجای تظاهر، از او به عنوان یک انسانی که علیه ستم و بهره‌کشی مبارزه کرد، الگو گرفته و اعتماد بنفس او را در رسیدن به خواست‌های انسانی، سر مشق عملی نمودنِ آرمان‌های خود قرار دهند.
چه‌گوارا به باور بسیاری‌ها، جدا از اینکه یک شورشگرِ انقلابی و یک مارکسیست بود، نویسنده و اندیشمندی خوبی نیز بود. مارکز بزرگترین نویسنده‌ی معاصر در مورد چه‌گوارا شعر سروده است و همچنان او در خاطرات‌اش از ملاقات‌های متعدد و رابطه‌ی نزدیک با سیمین دوبوار، ژان‌بل سارتر و دیگر اندیشمندان بزرگ معاصر در اروپا و آمریکا یاد کرده است.
قابل یاد آوری است که جسد چه‌گوارا پس از تیرباران شدن در 9 اکتبر، قرار بود سوزانده شود که با مخالفت برخی از مقامات ارتش بولیوی مواجه شد. پس از آن، دست‌های «چه» از بدنش جدا شد و بدن‌اش در محلِ مخفی که بلاخره در سال 1997 کشف شد دفن شده بود. دست‌های جدا شده از بدنِ چه‌گوارا مدتِ یک‌سال پس از مرگ او در بولیوی نگهداری می‌شد، تا بطور مرموزی به کوبا انتقال داده شد.
اکنون دست‌های چه‌گوارا در «کاخ انقلاب» کوبا نگهداری می‌شود و هرازگاهی بروی مهمانان و مقامات خارجی به نمایش گذاشته می‌شود.

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...