۲۷ شهریور ۱۴۰۰

ما از همدیگر می‌ترسیم

 در این سکوت تلخ و در این روزهای دلگیر که پر است از خبرهای گرسنگی و آوارگی، خبرهای خوش و اتفاقات خوب از روز و شب ما محو شده است. پس از آنکه شهر مزارشریف به تاریخ 13 آگوست به دست طالبان سقوط کرد، فردای آن چهره شهر و رفتار مردم عوض شد. هرکسی در خلوت خودش درگیر است و تماس و روابط اجتماعی میان مردم محدود شده است. احساس می‌کنم همه از همدیگر می‌ترسیم. طالبان یک نظام پولیسی دارند و همه احساس می‌کنیم که مخبر و جاسوس در یک قدمی ماست. به همین دلیل همه از همدیگر می‌ترسیم، چون ممکن است همسایه، راننده تکسی، مغازه‌دار و حتی یک عضو خانواده به جبر یا اختیار در استخدام طالبان درآمده باشد تا از مردم خبرچینی کند. روش طالبان برای جمع‌آوری اطلاعات از مردم همین است. پسر را علیه پدر، برادر را علیه برادر و همسایه را علیه همسایه استفاده می‌کند تا به هدف شان که جاری شدن ترس و وحشت در دل مردم است برسند. فعلاً که بیشتر از یک ماه از حاکمیت طالبان می‌گذرد اوضاع چنین است.

 شبی که شهر مزارشریف سقوط کرد، همسایه ما که فرمانده پولیس بود، نیمه شب زنگ دروازه ما را زد و التماس کرد که بگذاریم خانه ما پنهان شود. او آن شب را در خانۀ ما گذراند تا اگر طالبان به جستجویش آمدند در خانه خودش پیدایش نکند. او فردای آن‌روز خانۀ ما را ترک کرد و تا اکنون خبری از او نیست. از آن شب به بعد، دیگر کسی زنگ دروازه ما را نزد. افغان‌ها عادت دارند که دلتنگ مهمان شوند. در فرهنگ ما مهمان دوست خدا تعریف شده است و زمانی که مهمان در خانه باشد، همه خوشحالیم. مهمان با خودش نور و روشنایی و مهربانی می‌آورد. هرچند که نمی‌توانیم غذای قیمتی بپزیم، اما همین یک تکه نان را باهم تقسیم می‌کنیم.

صبح روز دوشنبه سیزدهم سپتامبر، در سکوت مطلق دور سفر نشسته بودیم و صبحانه می‌خوردیم. پس از یک ماه،  زنگ دروازه به صدا درآمد. مادرم رفت و زن یکی از همسایه‌ها را با خوشحالی به داخل خانه رهنمایی کرد.

زن همسایه حامل یک پیام خوش بود: « فردا به عروسی پسرم بیایید. عروسی در منزل پدر عروس به صورت بسیار کوچک برگزار می‌شود و فقط شما و چند همسایۀ نزدیک را دعوت کرده‌ایم.»

او اصرار کرد که حتماً در مراسم عروسی شرکت کنیم، چون تعداد دعوت شده ها بسیار اندک استند.

فردای آنروز که باید به مراسم عروسی می‌رفتیم، نتوانستم خود را آراسته کنم و  لباس‌های مخصوص عروسی بپوشم. نتوانستم موهایم را شکل بدهم و لباسی را بپوشم که بازوانم، پاهایم و موهایم آزاد و برهنه باشند. در روزهای اخیر در رسانه‌ها دیدم که طالبان با تبلیغ یک تجمع زنان که خودشان را پارچه‌های سیاه پوشانده اند و هیج کجای صورت شان مشخص نیست، آنرا به عنوان لباس زنان افغان معرفی کرده اند. آنچه را من دیدم، لباس نیست، بلکه نمادی است شبیه ارواح و لشکر مردگان که در برخی از فیلم‌های سینمایی می‌توان دید. در هیج کجای تاریخ افغانستان، زنان افغان چنان لباسی نپوشیده اند.

من و مادرم لباس‌های سنتی که سر تا پای ما را می‌پوشاند پوشیدیم. تحمل این لباس‌ها دشوار است، اما اگر باعث شود از شلاق طالبان در امان بمانیم، آنرا تحمل می‌کنیم.

خانۀ پدر عروس که محل برگزاری مراسم عروسی بود، در مرکز شهر موقعیت دارد. وارد خانه  که شدیم عروس و داما کنار پنجره و روی مبل نشسته بودند و  میز پیش روی شان با گل و شیرینی و تحفه‌هایی از دوستان شان تزئین شده بود. همه اعضای خانواده و مهمانان به عروس و داماد تبریکی می‌دادند، اما از صدای موزیک، رقص و ازدحام خبری نبود. ما افغان‌ها به تجملات و تشریفات علاقه شدیدی داریم و هیچ‌گاه چنین مراسم عروسی که در سکوت و اندوه فرو رفته باشد را ندیده بودم. در چند قدمی خانۀ پدر عروس، یکی از حوزه‌های امنیتی طالبان موقعیت دارد و سربازان طالبان با کلاشنکوف‌های شان منطقه را تحت نظارت داشتند. طالبان موسیقی را حرام می‌دانند و تاکنون بارها افرادی را به خاطر شنیدن موسیقی شلاق زده اند. خانواده‌های عروس و داما نیز تصمیم گرفته اند که هیچ نوع موسیقی و رقص در مراسم اجرا نشود و به جای آن برای روزهای بهتر و خوشبختی عروس و داماد دعا بخوانیم.

در این مراسم عروسی فقط کودکان بلند می‌خندیدند و بدون موزیک ادای رقص گروهی در می‌آوردند. آنان از ترسی که در دل‌های ما بود آگاه نبودند.

خوشحالی کودکان و رقص و شادی آن‌ها اندکی از سکوت و اندوه مراسم می‌کاست. از تهِ دل دعا کردم که وقتی این کودکان بزرگ می‌شوند، آنچه را ما می‌بینیم تجربه نکنند. در یک دنیای آزاد و بدون ظلم و ستم زندگی کنند.


زینب وفایی

این خون نشانی از خشم خداست

 فکر نمی‌کردم نوشتن این کتاب به من آرامش از دست رفته در نوجوانی‌ام را برگرداند. نوشتن معجزه‌ای شد برای درمان آن دردها و زشتی‌ها که برایم به کابوس ابدی بدل شده بودند.

قبل از نوشتن، تصور می‌کردم که اگر روزی این چرخه‌ی سرگردانی و آوارگی و مرگ در ورای مرزها تمام شود، می‌توانم به آن همه اتفاقات نه بگویم و دیگر بی‌خیال شان شوم. منتظر بودم تا این وضع تمام شود و حال من خوب گردد.

اما چه شد؟ هر روز بدتر از دیروز. دوباره همان گرداب. دوباره بدتر از همیشه، آواره‌ در مرزها و خوراک گرگ‌ها و صخره‌ها. با تفاوت این‌که دروازه‌های بیشتری به روی ما بسته شدند و داشتن سه تکه نان که ابتدایی‌ترین نیاز بشر است، به بلندترین رویای ما بدل شده است.

فکر می‌کنم در این مرحله که هیچ دستی بسوی ما دراز نیست - و در هر زمان دیگری-، نوشتن و خواندن تکیه‌گاه خوب و یک نسخه درمانی فوق‌العاده است. هم به این دلیل و هم‌ برای مکتوب ساختن رنجی که بر ما تحمیل شده است باید بنویسیم. امروز بیشتر از هر زمان دیگری، باید روایت‌ها را قبل از این‌که به دست بادهای سریع فراموشی برسند بنویسیم.

کتابخانه داوت اساک و اداره فرهنگ شهر مالمو، دیروز چهارشنبه، برنامه‌ی رونمایی کتاب مرا برگزار کردند.

کریستین کارلسون ناشر کتاب گفت که نسخه فارسی/دری کتاب نیز تا سه هفته دیگر منتشر می‌شود.

از حضور همه دوستان که تشریف آوردند و حمایت کردند سپاسگزارم.





Detta blod vittnar om Guds vrede

۲۲ شهریور ۱۴۰۰

به مار کُبرا اعتماد کن اما به یک افغان نه: روایت طبیب بریتانیایی از افغانستان

مختار وفایی

کتاب «در دربار امیر عبدالرحمان»، روایت جذاب و تاریخی از مردم و شهرهای افغانستان در دورۀ حاکمیت عبدالرحمان خان است که نخستین بار در سال 1895 در لندن منتشر شده است. نویسندۀ این کتاب، داکتر جان آلفرد گری، پزشک دربار امیر عبدالرحمان است که از سال 1889 تا 1893، در دربار عبدالرحمان خان خدمت کرده است. داکتر گری، در مقدمۀ کتاب خود نوشته است که این کتاب حاصل نامه‌هایی است که او از افغانستان به همسرش در لندن می‌نوشته است.

این کتاب برای نخستین‌بار در سال 1399 خورشیدی، توسط اکبر بریالی به فارسی برگردان شد و توسط نشر نبشت منتشر گردید. نسخۀ فارسی این کتاب 567 صفحه است که آن‌را محمد کاظم کاظمی ویرایش و صفحه‌آرایی کرده است.

اکبر بریالی در «یادداشت مترجم» نوشته است که این کتاب براساس شیوه‌های علمی نوشته نشده، اما روایت صادقانه و رُمان‌گونه از چشمدیدهای یک طبیب اروپایی است.

چیزی که خواننده در نخستین لحظات پس از بدست گرفتن این کتاب، با آن مواجه می‌شود، زبان پر از دشنام و کنایه داکتر گری است. داکتر گری در سراسر این کتاب، بارها از افغان‌ها به عنوان یک مشت دزد، راه‌گیر و آدم‌کش یاد کرده است. با این حال او از زیبایی‌های طبیعت افغانستان، مهربانی‌های عبدالرحمان خان در حق خودش و دشواری‌ها و لذت‌های سفر به ولایات مختلف افغانستان نیز به زیبایی نوشته است.

داکتر گری نقاش نیز بوده است و یک تمثال امیر عبدالرحمان که توسط وی نقاشی شده، در نسخۀ اصلی و ترجمۀ فارسی کتاب نشر شده است.

 

ملتی متشکل از راه‌گیران و آدم‌کشان

داکتر گری در ابتدای روایت خود می‌گوید که در آن زمان، رفتن به افغانستان و راه یافتن به آن کشور چنان دشوار بوده که برخی از محققانِ ماجراجو، به طور مخفیانه وارد قلمرو افغانستان می‌شدند و به تحقیق می‌پرداختند. گری می‌گوید، زمانی که برای ورود به افغانستان به هندوستان رسید، در میان بومیان هندوستان ضرب زبان شده بود که هرکس به کابل برود، در واقع سر بر کف گذاشته است. او می‌نویسد: «هندوستانی‌ها می‌گویند به مار کبرا می‌توان اعتماد کرد به افغان نه.» داکتری گری در ادامۀ این حرف می‌نویسد که «البته مردم افغانستان از قدیم‌الایام از این شهرت برخوردار اند و ملتی اند ناآرام و متشکل از راه‌گیران و آدم‌کشان.»

آلفرد گری و دستیارش یحیا در کابل

داکتر گری وقتی برای ورود به افغانستان به هندوستان می‌رسد، تلاش می‌کند در مورد مردم افغانستان و این‌که چگونه می‌توان در میان آنان زندگی کرد، از افسران انگلیسی و هندوستانی‌هایی که در افغانستان بوده اند معلومات جمع‌آوری کند. در جایی می‌نویسد: « از افسرانی که در 1880 در آنجا (افغانستان) سرگرم خدمت بوده اند، در مورد سرشت انتقام‌جو و خیانت‌کار افغان‌ها شنیدم.»

داکتر گری که در پشاور منتظر فرمان ورود به افغانستان است که عبدالرحمان خان برای تامین امنیت او، چهل تن از محافظانش را به پشاور اعزام می‌کند. داکتر گری، به نقل از خُردضابطان بریتانوی، محافظان عبدالرحمان را «اوباشان امیر» می‌نامد و می‌نویسد: «یکی دوتای شان چشمان تنگ داشتند، با استخوان‌های برجستۀ رخسار و این‌ها هزاره بودند.»

 

داکتر گری به صورت مفصل جریان سفرش از پشاور تا کابل را شرح می‌دهد و ساکنان روستاهای مسیر را نیز یکی یکی مورد مطالعه و قضاوت‌های خنده‌دار قرار می‌دهد. او در ادامۀ شرح این مسیر، در مورد  قبایل ساکن در دو سوی پشاور که پشتون‌ها هستند می‌نویسد: « مردان شان ستیزه‌جو و دزدانی اصلاح‌ناپذیر، ولی جنگجویان ورزیده اند.»

داکتر گری در نگاه مختصری که به اقوام ساکن در افغانستان دارد مشخص می‌شود که او همه‌چیز را از چشم دربار عبدالرحمان خان می‌بیند و در جای جای نوشته‌اش، از عبدالرحمان به عنوان یک پادشاه مهربان، عادل و پیش‌رو که قصد دارد افغانستان را به سمت مدنیت و رفاه هدایت کند نام می‌برد.

داکتر گری، در یکی از بخش‌های کتاب، تحت عنوان « ساکنان افغانستان»، از برده‌های دربار عبدالرحمان نوشته است.

« بردگان کابل کسانی اند که از کافرستان اختطاف شده اند و یا اسیران جنگی اند، متعلق به قبایلی که در برابر امیر شوریده اند.» منظور از کافرستان همان نورستان و منظور از اسیران جنگی، هزاره‌هایی است که توسط سپاهیان عبدالرحمان گرفتار شده بودند. داکتر گری، در مورد هزاره‌ها می‌نویسد: «سرشت هزاره‌ها دارای سادگی خاصی است، چیزی که شدیداً متغایر با دورویی افغان‌هاست. به نظر من، تمام کار شاقۀ کابل را آنان می‌کردند. هزاره‌ها باروت و تفنگشان را خود می‌سازند و تیرانداندازانی بسیار ورزیده اند. قوم هزاره خیلی آزادی‌دوست است و طی نسل‌ها کم‌وبیش مستقل بوده است.»

داکتر گری با تکیه بر برخی از تحقیق‌های که در آن زمان صورت گرفته بودند، در مورد شماری از اقوام ساکن در افغانستان توضیح داده است و در مورد ترکمن‌ها و ازبیک‌ها نوشته است که «فطرت سرد و بی احساس شان در تقابل شدید با سرشت عاطفی افغان‌ها و فارسی‌هاست.»

قابل تذکر است که داکتر گری، کلمۀ «افغان» را گاهی به منظور قوم پشتون و گاهی به منظور همه ساکنان افغانستان استفاده کرده است و مترجم نیز همین‌گونه به فارسی برگردان کرده است.

 

غلام بچگان، اسیران جنگی و دربار امیر

داکتر گری، به لطف امتیازات و جایگاهی در دربار عبدالرحمان داشته، از ارباب خود، با القاب گوناگون و با توصیف‌های بسیار یاد کرده است. گری همچنان در جاهای مختلف از اصطلاح غلام‌بچگان استفاده می‌کند و به توصیف پسران نوجوان و خوش‌رو که در خدمت امیر عبدالرحمان بوده اند می‌پردازد. بنا بر این روایت، شماری از غلام‌بچگان از کافرستان (نورستان) اختطاف شده و شمار دیگر پسران خان‌ها و شخصیت‌های بانفوذ بوده اند که به خدمت امیر درآمده بودند.  داکتر گری می‌نویسد: «خوش‌رو بودن باعث ترقی‌های سریع در دربار امیر می‌شود. بعضی از غلام‌بچگان دربار، بچه‌های اعیان، افسران و اشخاص ثروتمند اند. دیگران برده‌هایند.»

داکتر گری از چندین تن از افسران عالی‌رتبه ارتش عبدالرحمان و چند مقام ارشد حکومت یاد می‌کند که از غلام‌بچگی در دربار، به مقامات عالی در دولت رسیده اند.

این نکته در روایت داکتر گری جالب است که امیر عبدالرحمان در برخی سفرهای دور و دراز مانند مسیر کابل و بلخ و در بیشتر سفرهای کوتاه به هدف شکار و تفریح، روی تخت روان می‌رفته است. گری بارها از تخت روان امیر یاد می‌کند.

«جلالت‌مآب وقتی بر تخت روان سوار است، عصایی در دست دارد و اگر سرعت کافی نباشد حمال دم دست را با نوک آن خله می‌زند. غلام‌بچگان جوان با یونیفورم طلاکاری شده سوار بر اسبان در گرداگردش می‌جنبیدند.»

با وجودی که قتل عام گستردۀ هزاره‌ها توسط عبدالرحمان، از موضوعات برجسته و مهم دورۀ حاکمیت او بر افغانستان است، اما داکتر گری، در کتاب خود حرف زیادی در این مورد به میان نیاورده است. او فقط در چند مورد، چشم‌دید خود را از اسیرانی که در کابل و غلام‌بچگانی که در دربار دیده نوشته است.

داکتر گری در مورد غلام‌بچگانی که عبدالرحمان از میان اسیران انتخاب می‌کرده می‌نویسد:  «در حال حاضر اکثرا غلام‌ها در افغانستان هزاره اند، احتمالاً از این‌رو که هزاره‌ها تا همین اواخر در برابر امیر می‌جنگیده‌اند. در میان اسیران، کودکان و زنانی متعلق به دیگر اقوام سرکش نیز هستند. همچنان بردگان کافر که در کودکی از کافرستان اختطاف شده اند. وقتی در مزار بودم دسته‌ای از گروه اولی ( هزاره‌ها) به آنجا آورده شد. جلالت‌مآب (عبدالرحمان) ده دوازده نفر را برایش انتخاب کرد. پسرانی خوش‌رو بودند با سیمای فارسی.»

داکتر گری در سال نخست ماموریت‌اش که در کابل است در مورد اسیران جنگی می‌نویسد که بیشتر آنان زنان، کودکان و مردان هزاره اند.

« در این اواخر دیدن گروهی از زنان هزاره در کابل، منظره‌ای بسیار معمولی بود؛ با صورت‌های بی حجاب، لباس‌های آبی رنگ، کثیف، کهنه و پاره پاره که دسته‌ای کوچکی از سربازان با تفنگ‌های برچه‌پک شده آنان را همراهی می‌کردند. با ادامۀ جنگ، شمار اینان آنقدر افزایش یافته بود که جلالت‌مآب اغلب آن‌ها را به خدمتکاران وفادار یا افسران خود جایزه می‌داد تا به حرام‌سرای شان بیافزایند.»

 

آخرین ارمنی در افغانستان

داکتر گری، پس از ورود به کابل و آغاز به کار در در دربار امیر و شفاخانۀ کابل، از شخصی بنام  ارمنی یاد می‌کند که به حیث دستیار در کنار او گماشته شده است. ارمنی در همه ماجراها در کنار گری حضور دارد و این حضور، به جذابیت این روایت می‌افزاید.

ارمنی باشندۀ کابل است و مدتی در هندوستان تحصیل کرده و به همین سبب زبان انگلیسی را شکسته و ریخته صحبت می‌کند. امیر عبدالرحمان، ارمنی را به خدمت داکتر گری می‌گمارد  و به حیث دستیار او را همراهی می‌کند. داکتر گری از ارمنی به عنوان یک دستیار باهوش، زیرک و سختکوش یاد می‌کند و می‌نویسد که خانوادۀ او آخرین خانواده از جمع ارمنی‌های بوده که زمانی با نادرشاه افشار به کابل آمده و ساکن این شهر شده اند.

داکتر گری در کتابش نام واقعی ارمنی را ننوشته است، اما مترجم، عکس و نام واقعی ارمنی را از انترنت پیدا کرده و در ترجمۀ فارسی کتاب آورده است. نام ارمنی، یحیا است و از ساکنان آن زمانِ کابل بوده است.

داکتر گری از ملاقات با یک خانم نود سالۀ ارمنی مسیحی یاد می‌کند و می‌نویسد: «روزی در کابل برای عرض احترام نزد یک خانم مسیحی رفتم. زنی پیر و تقریباً نودسالۀ ارمنی بود. به تلخی گریست و برایم گفت که چگونه کلیسایی که یک شاه مسلمان برای آن‌ها ساخته بود، به دست مسیحان ( در جریان جنگ دوم افغان-انگلس) ویران گشت.»

من فکر می‌کنم این کتاب، یکی دیگر از منابع مهم تاریخی برای درک بهتر از وضعیت حکومت‌داری، مردم و اوضاع شهرهای افغانستان در جریان سال‌های 1889 تا 1893 است. شیوۀ روایت داکتر گری نیز همراه است با طنز، طعنه و تحقیر که چیزی از ارزش این اثر کم نمی‌کند.

گروه اخترمنصور، کابل را با نارضایتی ترک کرده اند

 صدر ابراهیم، قیوم ذاکر، علاءالدین آغا و ملا شیرین از فرماندهان ارشد ط/البان که به جناح منصوری مشهور استند، پس از اعلان کابینه طالبان، با نارضایتی کابل را ترک کرده و به هلمند رفته اند.

این افراد از جناح اخترمنصور رهبر پیشین طالبان استند و در رقابت برای بدست آوردن پست‌های کلیدی حکومت، کنار زده شدند.
با توجه به این‌که گروه داعش قبلا از جناح اخترمنصور سربازگیری کرده بود، در صورتی که رضایت فرماندهان این جناح در دولت جدید طالبان بدست نیاید، خطر پیوستن آنان به داعش وجود دارد.

گلوله و زندان، پاسخ طالبان به اعتراضات در افغانستان

 مختار وفایی

افغانستان پس از فروپاشی حکومت اشرف غنی در چهاردهم آگوست، برای سه هفته در سکوت مطلق فرو رفت. این سکوت روز دوشنبه و با برپایی تجمعات در شهرهای کابل و مزارشریف شکست و به دنبال آن روز سه شنبه کابل، مزارشریف و هرات شاهد تجمعات گسترده‌ای بودند که با خشونت، تهدید و بازداشت‌ معترضان از سوی طالبان همراه شد.

این تظاهرات پس از تصرف مرکز ولایت پنجشیر به دست طالبان و پخش نوار صوتی احمد مسعود رهبر جبهه مقاومت ملی برگزار گردید و بر خلاف گذشته، بیشترین اشتراک کنندگان آن زنان بودند.

واکنش طالبان به تجمعات اعتراضی در شهرهای بزرگ افغانستان، شلیک گلوله، لت‌وکوب، بازداشت و به زندان افکندن معترضان بود. در تجمع اعتراضی در کابل، چهارده تن خبرنگار و تصویربردار رسانه‌ها شکنجه و یا بازداشت شدند. در هرات دو معترض کشته شدند و حدود ده تن دیگر مجروح شدند. همچنان در مزارشریف، گردهم‌آیی اعتراضی در همان ساعت نخست توسط شلیک و تهدید پراکنده شد و حدود سی نفر توسط افراد طالبان بازداشت شدند. از سرنوشت بازداشت شدگان در شهرهای مزارشریف، کابل و هرات خبری در دست نیست و حتی خانواده‌های شان از آنان اطلاعی ندارند.

 

از کلمۀ مظاهره خودداری کنید

قبل از ظهر روز دوشنبه، ده‌ها تن از زنان در شهر مزارشریف با برپایی یک تجمع، خواهان حفظ آزادی‌های اجتماعی و سیاسی در حکومت آیندۀ افغانستان شدند و از طالبان خواستند تا جلو حضور زنان در عرصه‌های مختلف از جمله حکومت‌داری را نگیرند. این تجمع نیز به سرعت توسط تفنگداران طالب محدود شد و از حضور زنان بیشتر در محل برگزاری گردهم‌آیی جلوگیری صورت گرفت.

خدیجه رسولی یک اشتراک کننده این گردهم‌آیی می‌گوید که نخست طالبان مانع حضور خبرنگاران برای پوشش این تجمع شدند و سپس یک فرمانده آنان به نام حلیمی به زنان توصیه کرد که به خانه‌های شان برگردند، چون براساس شریعت اسلامی، صدای زنان را نباید مردان نامحرم بشنوند.

در ویدیویی که از از این گردهم‌آیی منتشر شده است، فرمانده طالبان به تکرار به زنان می‌گوید که نگران از دست رفتن حقوق شان نباشند، چون نظام جدید براساس شریعت اسلامی با زنان برخورد خواهد کرد.

این فرمانده طالبان به زنان می‌گوید: «بروید به خانه‌های تان، من شماره تماس خود را برای تان می‌دهم و از این طریق در مورد مشکلات تان باهم صحبت می‌کنیم.»

خدیجه رسولی می‌گوید که طالبان حرف آنان را نمی‌فهمند و با تجمعات اعتراضی چنان برخورد می‌کنند که انگار اعتراض‌کنندگان برای حل مشکلات شخصی شان به آنان مراجعه کرده اند. به گفته رسولی، گردهم‌آیی اعتراضی که روز سه شنبه و به ادامه تجمع روز قبل برگزار شد، به سرعت از سوی افراد مسلح طالبان جلوگیری گردید و حدود سی تن از اشتراک کنندگان بازداشت شدند. از سرنوشت بازداشت شدگان هیچ‌کس به شمول اعضای خانواده‌های شان مطلع نیستند.

خدیجه رسولی می‌گوید: «فرمانده طالبان به ما گفتند که ما به مشکلات شما رسیدگی می‌کنیم، اما اگر نام این کار را مظاهره بگذارید ما با روش دیگری برخورد خواهیم کرد. از کلمه مظاهره خودداری کنید تا ما حرف تان را به رهبری مان در کابل برسانیم.»

طالبان به دنبال ایجاد یک نظام پولیسی استند

شمسیه آزاد نام مستعار یکتن از برگزار کنندگان تظاهرات روز سه شنبه در شهر هرات است. او در صحبت با زمانه می‌گوید که طالبان به اعتراض کنندگان شلیک کردند که در نتیجه دو تن جان باختند و ده تن مجروح شدند. شمسیه می‌گوید که پس ازآنکه تجمع اعتراض کنندگان پراکنده شد، افراد طالبان به تعقیب و بازداشت اشتراک کنندگان و برگزار کنندگان این تجمع پرداختند. شمسیه می‌گوید که نظامیان طالبان زنان معترض را به صورت انفرادی ردیابی کرده و در صورت حضور دوباره در تجمعات اعتراضی تهدید به قتل کردند.

شمسه می‌گوید که طالبان از تجمعات مردمی هراس دارند و نشان دادند که در پی ایجاد یک نظام پولیسی و سرکوبگر استند تا هیچ صدایی بر خلاف میل آنان بلند نشود.

ویدیوهایی که از جریان تجمعات اعتراضی در شهرهای بزرگ افغانستان منتشر شدند، حاوی صحنه‌هایی از برخورد خشن جنگجویان طالبان با اعتراض کنندگان است. بزرگترین تجمع اعتراضی که در کابل برگزار شده بود نیز ده‌ها تن بازداشت شدند و شماری دیگر به شمول چهارده خبرنگار و تصویربردار رسانه‌ها، به مدت چندین ساعت بازداشت، شکنجه و بازجویی شدند.

شام روز سه شنبه و ساعتی پس از سرکوب اعتراضات در شهرهای بزرگ افغانستان، طالبان کابینۀ دولت جدید شان را اعلام کردند. در فهرست افرادی که توسط سخنگوی طالبان برای رهبری حکومت اعلام شد، نام سراج‌الدین حقانی رهبر شبکه حقانی به عنوان وزیر داخله/کشور اعلام شد. سراج‌الدین حقانی از مخوف‌ترین تروریست‌های تحت تعقیب ایالات متحده است و نام او در فهرست سیاه سازمان ملل نیز ثبت است.

سپرده شدن وزارت داخله به فردی مانند سراج‌الدین حقانی، نیت طالبان را برای چگونگی اداره شهرها و نحوه برخورد نیروهای این گروه با مردم مشخص ساخت. شبکه حقانی که به تبانی با القاعده و تروریست‌های خارجی شهرت دارد، مسوولیت مرگبارترین حملات انتحاری را در بیست سال اخیر، در شهرهای افغانستان از جمله در کابل به عهده داشته است. اعضای این شبکه بیشترین سهم را در نهادهای امنیتی دولت طالبان دارند.

تجمعات اعتراضی در شهرهای بزرگ افغانستان پس از آن برگزار شد که روز دوشنبه احمد مسعود رهبر جبهه مقاومت ملی افغانستان، در یک نوار صوتی از مردم خواست تا برعلیه ظلم و استبداد طالبان از هر طریق ممکن قیام کنند. اعتراض کنندگان هرچند به صورت مستقیم در جریان تظاهرات از احمد مسعود حمایت نکردند، اما محتوای سخنان آنان را محکومیت پاکستان بخاطر حمایت از طالبان، یورش طالبان به پنجشیر و جلوگیری از نقض آزادی‌های اجتماعی تشکیل می‌داد.



۱۹ شهریور ۱۴۰۰

جهان تاریک است، وقتی آنرا از پشت شکاف‌های برقع تماشا کنی

 من یک قابله هستم و کارم کمک به زنان است. این کار را با عشق و هیجان انجام می‌دهم و روزهای شنبه که در افغانستان، آغاز یک هفته جدید است، منتظرم تا زنانی را که در روزهای قبل کمک کرده‌ام صحت‌مندتر و سر حال‌تر ببینم.

ساعت هفت صبح روز شنبه چهاردهم آگست، با تجدید نیرو برای روزهای جدید، به سمت مرکز کوچک صحی که در آن کار می‌کنم حرکت کردم. سوار تکسی بودم و هنوز به محل کار نرسیده بودم که پدرم تماس گرفت:

-       کجایی زینب؟

-       نزدیک محل کارم هستم پدر. چرا؟

-       طالبان به دروازه‌های ورودی شهر رسیده اند. زود برگرد به خانه.

-       پدر جان، نگران نباش، من در مسیر دیدم که سربازان زیادی از شهر محافظت می‌کنند و طالبان نمی‌توانند این شهر مهم و پر از نیروی دفاعی را تصرف کنند.

صدای پدرم لرزان و پر از ترس بود.

وقتی به محل کارم که در مرکز شهر مزارشریف است رسیدم، شهر شبیه روزهای گذشته شلوغ نبود و مغازه‌ها نیز هنوز باز نشده بودند. از صدای موسیقی دلنواز رستوران‌ها، کافه‌ها، فروشگاه‌ها و صداهای کودکان دستفروش که مشتریان را صدا می‌زدند خبری نبود. با خودم گفتم، هنوز زود است، حتماً مردم تصمیم گرفته اند امروز دیرتر سر کار بیایند. نمی‌توانستم با حقیقتی که در چند قدمی‌ام بود کنار بیایم. در مقابل ترسی که پدرم را در خود فشرده بود مقاومت می‌کردم.

نخستین کسی بودم که به محل کارم رسیدم. در برنامۀ روزانه‌ام برای آنروز، ملاقات سه خانم باردار بود که یکی از آنان سر وقت رسید و از دو تن دیگر خبری نشد. خانمی که برای انجام معاینات آمده بود، پر از ترس و اضطراب بود. برخلاف روزهای قبل، برقع پوشیده بود و می‌گفت پس از سال‌ها و به دلیل این‌که ممکن است هر لحظه شهر به دست طالبان بیافتد، برقع پوشیده است و هنگام راه رفتن با برقع دچار نفس‌تنگی و اضطراب می‌شود.

از دو خانم‌ دیگر که زمان ملاقات داشتند خبری نشد. حوالی ساعت دوازده روز، تعداد اندکی از مغازه‌ها که باز شده بودند، سریع بسته شدند و مردم نیز به سرعت عجیبی از جاده‌ها غایب شدند. از محل کارم بیرون شدم تا اوضاع شهر را ببینم. شهر در وحشت فرو رفته بود. زندگی تعطیل شده بود و من به خودم قبولاندم که همه‌چیز تمام شده است.

https://www.standaard.be/
آنروز شنبه، فقط دو نفر دیگر از کارکنان مرکز صحی به محل کار آمده بودند. ما سه تن که در وسط یک شهر فرو رفته در وحشت گیر مانده بودیم، بیچاره و درمانده به نظر می‌رسیدیم. چگونه می‌توانستیم خودمان را به خانه برسانیم، در حالی که جنگجویان طالبان در قسمت‌هایی از مرکز شهر رسیده بودند و ما دارای آن «حجاب اسلامی» که مورد نظر طالبان است نبودیم. ما روسری‌های کوتاه، پطلون‌های معمولی و پیراهنی با دامن‌های که تا زانو می‌رسند پوشیده بودیم. این پوشش از نظر طالبان بی حجابی است و زنان زیادی به همین دلیل شکنجه شده اند.

ما هر سه توافق کردیم که با پوششی که صبح از خانه به محل کار آمده‌ایم دوباره به خانه بر نمی‌گردیم چون ممکن است در مسیر طالبان ایست‌های بازرسی ایجاد کرده باشند و به جرم رعایت نکردن حجاب اسلامی به دام آنان بیافتیم.

به رانندۀ تاکسی که هر روز مرا به محل کارم می‌رساند تماس گرفتم. او گفت، هنوز کار می‌کند، چون بسیاری از قسمت‌های شهر بدون درگیری به دست طالبان افتاده و خطر وقوع درگیری نظامی و انفجار زیاد نیست. به او التماس کردم که به خانه ما برود و سه دست لباس که مادرم آماده کرده است را با خود بیاورد.

پدر و برادرانم نمی‌توانستند دنبال من بیایند. یکی از آنان که قبلاً عضو نیروهای ارتش بود پنهان شده بود و دیگران نیز توصیه کردند که اگر با تاکسی به خانه برگردم مصوون‌تر است.

رانندۀ تاکسی ساعتی بعد، با سه دست لباس مادرم به محل کارم رسید. من و دو همکارم لباس‌های مادرم که زن سنتی و بزرگسال است را  با برقع‌های که هنگام راه رفتن خاک‌های روی جاده را اینسو و آنسو پخش می‌کردند پوشیدیم و به سمت خانه حرکت کردیم. برای نخستین‌بار فهمیدم که جهان به معنی واقعی‌اش تاریک و پر از اضطراب است، وقتی آنرا از شکاف‌های یک برقع تماشا کنی.

وقتی خانه رسیدم، مادرم گفت: این حال و روز را ببین. دختر شاد و پر انرژی 25 ساله، در ساعات نخست حاکمیت طالبان، تبدیل به یک زن افسرده و مضطرف 60 ساله شده است. شکر که سالم به خانه رسیدی دخترم.

تا شام آنروز که نفس‌های در سینه حبس شده بود، پرچم طالبان در مرکز شهر مزارشریف بلند شد و شهر تحت حاکمیت گروهی رفت مدعی است سربازان خدا برای تطبیق شریعت اسلامی در روی زمین استند.

از خودم بارها پرسیدم که فردا و روزهای بعد چگونه به محل کار بروم؟ آیا اصلاً اجازه دارم از چهاردیواری خانه بیرون شوم؟ 

۱۸ شهریور ۱۴۰۰

The Taliban's return to power in Afghanistan will be a risk for Cultural Heritage



Due to its geographical location, Afghanistan is one of the richest lands in the field of cultural heritage and historical places and monuments. But, the long war, religious intolerance, lootings of important artifacts, and arbitrary excavations by non-professionals, have destroyed Afghanistan's cultural legacy. Afghanistan's cultural heritage is now in danger as the Taliban regain power.
Since ancient times, Afghanistan has been the confluence of cultures reflecting history marked by complex indigenous encounters between the Achaemenid empire (ancient Iran empire), Greece of Alexandria, Buddhism, Hinduism, and Islam.
In this report, I will briefly explain what Afghanistan's heritage is, and what dangers it poses to its cultural and historical heritage.
What is cultural heritage in Afghanistan?
Afghanistan's two cultural and historical heritage sites are inscribed on the UNESCO World Heritage List, and four more have so far been added as test examples in the UNESCO World Heritage Site. During the 40 years of war, a huge section of Afghanistan's cultural heritage was looted and destroyed. Buddha statues in Bamiyan were among the artefacts destroyed by the Taliban, but what remains of its artefacts are listed on the UNESCO Cultural Heritage List.
Buddha statues:
On March 11, 2001, the Taliban blew up two large Buddha monumental statues in Bamiyan Province in Afghanistan. Salsal with a height of 53 meters and Shahmameh with a height of 35 meters, carved into the side of a cliff between 300 and 700 CE. The two statues were destroyed under the order of the then-Taliban leader Mullah Mohammad Omar who issued a fatwa against the monuments. The Statue of Shahmama was created in 507 CE and the Statue of Salsal in 554 CE, when the city of Bamiyan was the center of Buddhism and was on the road to the Silk Road.
These two statues represent a rare combination of Ancient Greek art and Buddhism.
After the Taliban took over Afghanistan in 1996, they looted and destroyed many antiquities, art, and cultural artefacts. Taliban leader Mullah Omar considered these symbols, sculptures, photographs, and artworks contrary to Islamic sharia and ordered their destructions. Although UNESCO and several countries around the world tried to stop the Taliban’s 2001 destruction of Buddhas at Bamiyan, Mullah Omar went ahead and issued a fatwa on these artefacts which were subsequently destroyed. Even though there are currently only holes left where both statues once stood, UNESCO has included them in a list of world cultural heritage sites and have made some efforts to protect them.
After the fall of the Afghan government on August 14th by the Taliban, UNESCO issued a statement on August 17th urging the Taliban and other groups in Afghanistan to stop the destruction of cultural heritage: “Afghanistan is home to a wide range of rich and diverse heritage, which is an integral part of Afghan history and identity, as well as of importance for humanity as a whole, that must be safeguarded. This includes sites such as the Old City of Herat, the UNESCO World Heritage sites of the Minaret and Archaeological Remains of Jam and the Cultural Landscape and Archaeological Remains of the Bamiyan Valley, where UNESCO has been working for several decades, as well as museums including the National Museum in Kabul. It is crucial for the future of Afghanistan to safeguard and preserve these landmarks.”
Minaret of Jam, the second tallest brick minaret in the world
The 65 meters tall Minaret of Jam is in a village called Jam in Ghor province. Minaret was built in 1194 and, after the Minaret Pole in New Delhi, India, is the second world’s tallest brick minaret, which in 2002 was included in the list of the world cultural heritage sites. Minaret of Jam is under threat of collapsing due to its location along the river and among the mountains. As the Taliban returns, the concerns about its destruction have increased.
Herat and Balkh cities
Kabul, Bagram, Sheberghan, Hadda, Surkh Kotal, Balkh, Ai Khanum, Kunduz, Herat, Logar, Mes Aynak and Bamiyan are among the most important historical sites in Afghanistan; each of them is evidence of Afghanistan's fruitful history. I will briefly explain the two cities of Balkh and Herat.
The city of Herat was established in 500 BC, an ancient city in the fertile plain beside the Hari Rud river. The city has a long and fascinating story in various periods of the14th century during the era of Alexander the Great of Macedon. By the time of its capture by the Ghorids in 1175 AD, Herat had become renowned for its production of metalwork, especially decorated or inlaid bronze.
In the late 14th century CE, under the rule of Timur's son, the destruction of the Genghis Khan was partially repaired. Queen Gowharshad, who ruled the city in the 15th century, carried out many constructions that led to the formation of the Timurid monuments in the city. Although Herat was damaged in the war, during the Taliban's rule from 1996 to 2001, it remained an important city with regards to its cultural heritage.
While the city of Balkh has endured devastating and long wars, it still holds more than 100 historical and cultural heritage sites. The ancient monuments in Balkh are relics of Zoroastrian, Buddhism, and early Islamic periods. Balkh is referred to as the center of production and promotion of the Zoroastrian faith, which later became one of the major commercial cities along the Silk Road. From 250 to 125 BC, Balkh was the capital of the Greek state of Balkh (known as the Diodotid Bactrian Kingdom). The kingdom ruled the vast geography that included Afghanistan, Uzbakestan,Tajikistan, Turkmenistan and regions of Iran, Pakistan and India. Balkh was one of the richest cities of antiquity at that time and was known as “land of a thousand golden cities”.
Balkh, in all periods of history, has been one of the key cities in the region. During 40 years of the devastating war in Afghanistan, many of the cultural and historical heritage of the city were either destroyed or looted.
Plundering Afghanistan's cultural heritage
In 1924, for the first time in Afghanistan, the National Museum was established. Afghan archaeologists, with the help of archaeologists from France, Italy, Germany and Russia, regularly explored different parts of Afghanistan. As a result of archaeologists' discoveries, the Kabul Museum became one of the world's largest collections of Asian- European art and of Islamic art.
The Greek Shisha, the Bronze Roman sculptures, the highlights of Buddhist marble, Indian tusks, and Greek statues each attested to the enduring relations between east and west in the early centuries. The prehistoric stone, which dates back 40,000 years, also included an incarnate statue that was expected to be the oldest statue of a human face. Also, an old pebble from 15,000 years ago was discovered in Balkh in 1965 and was kept in the National Museum of Kabul looted in 1992.
The National Museum of Kabul, one of Afghanistan's most important sources of cultural heritage, was destroyed and looted by jihadist groups after the collapse of the Afghan government in 1992 and the outbreak of civil war. Statues, stone objects, antiques, ivory, precious and Precious and expensive objects were sold by gunmen to antiquities smugglers. Some of these artifacts, including tusks, were later found in the home of former Pakistani Prime Minister Benazir Bhutto in London, which was never returned to the National Museum of Afghanistan.
Afghanistan's precious historical monuments and cultural heritage are exhanged from hand to hand between smugglers around the world, and some of them have been returned to the National Museum of Kabul in the last 20 years with the help of some countries, including the United States and Britain.
“Everything is allowed but, within the framework of Sharia law…”
The Taliban's logic is summed up in the "Sharia framework". They destroyed the huge, monumental statues of Buddhas of Bamiyan with the same argument. After August 14th when the Taliban took over Kabul, Zabiullah Mujahid, the group's spokesman, announced at a press conference that “everything is allowed but, within the framework of Sharia law”. With this Taliban’s interpterion of Sharia Law he said, “Artists should look for another job if their activities are against Sharia law”. Music is forbidden in terms of Islamic sharia. It was another new order that was mentioned by the Taliban’s spokesman.
On July 25, the Taliban arrested and executed Nazar Mohammad Khasheh, a well-known comedian in Kandahar and on Friday, August 27th, they shot Fawad Andarabi the local singer in Baghlan Province.
The Taliban went door-to-door to track down artists, painters, singers, journalists, writers and, human rights activists across Afghanistan. Although they had declared a general amnesty,
prominent figures in the media and human rights organizations are still subjected to torture and murder.
The second Taliban government is on its way and without doubt, Afghanistan's antiquities and cultural heritage are once again at risk and threatened. The Taliban have so far not made any clear position regarding Afghanistan's cultural heritage and monuments. Mullah Omar, the group's previous leader, considered sculptures and paintings against sharia law which led to no cultural or artistic activity under his rule.
Will the current Taliban leader also order the destruction of statues and antiquities? There is no guarantee that the tragedy that was the destruction of the Buddhas of Bamiyan will not be repeated. People in Afghanistan expect organizations, including UNESCO and all countries that respect cultural heritage as the heritage of humanity, to stop the destruction of Afghanistan's cultural legacy.
The Taliban must be subjected to additional pressure to stop destroying the history of humanity.
- Translated from Farsi to English: Parvin Ardalan

- Published: Dawit Issak Library 

۰۷ شهریور ۱۴۰۰

افغانستانِ طالبانی؛ جهادی‌های خارجی کجا شدند؟

مختار وفایی - رادیو زمانه

پس از آنکه در سال 1996 میلادی، طالبان برای نخستین بار حکومت شان را تحت قیادت ملا عمر در افغانستان ایجاد کردند، هزاران جهادی تحت تعقیب، ازکشورهای مختلف جهان به افغانستان سرازیر شدند تا تحت چتر حاکمیت یک جریان اسلامی به شدت افراط‌گرا که رهبر شان خود را «امیرالمومنین» می‌دانست زندگی کنند. شماری از این جهادی ها به شمول اسامه بن لادن رهبر شبکه القاعده با همراهان عرب‌تبارش، قبل از تشکیل حکومت طالبان نیز در افغانستان حضور داشتند. آغاز حضور جهادیست‌های عرب در افغانستان به اوایل 1980 میلادی، زمانی که شعلۀ جنگ برعلیه حکومت کمونیستی افغانستان بر افروخته شد بر می‌گردد.

ملا عمر رهبر  گروه طالبان که معتقد بود امیر مومنان جهان است، در برابر بقیه جهادیست‌ها احساس مسوولیت می‌کرد و در بیانیه‌هایش از جهادیست‌های که به افغانستان حضور داشتند، با عناوین انصار و برادران مهاجر استفاده می‌نمود.

پس از حادثه یازده سپتامبر ، زمانی که ایالات متحده آمریکا برای بازداشت اسامه بن لادن که دستور این حمله را صادر کرده بود، اقدام کرد، ملا عمر و شماری از همراهان او، از تسلیم دادن اسامه به آمریکا خودداری نمودند.

 ملاعمر برای این کار دو دلیل داشت. یکی اینکه او معتقد بود افغانستان یک سرزمین اسلامی و دارای دولت اسلامی است و مسوولیت دارد از جهادیست‌های مانند اسامه و همراهانش حفاظت کند؛ و از سوی دیگر او باور داشت که افغان‌ها به مهمان‌نوازی شهره استند و تسلیم دادن مهمان به دشمن بزرگی مانند آمریکا خلاف عرف جامعه افغانستان است. شماری از همراهان و نزدیکان ملاعمر که بعد از متلاشی شدنِ رژیم طالبان با رسانه‌ها صحبت کردند و خاطرات شان را حکایت نمودند، به نحوی از سرسختی ملاعمر برای تسلیم ندادنِ اسامه بن لادن ناراحت بودند.

اگر ملاعمر از جهادیست‌های خارجی دفاع نمی‌کرد و اسامه بن لادن را به آمریکا تسلیم می‌داد، شاید سرنوشت افغانستان کاملاً در مسیر دیگری هدایت می‌شد.

دوام حضور جهادیست‌های خارجی پس از 2001 در افغانستان

در جریان عملیات کوبنده نیروهای ناتو و گروه‌های محلی ضد طالب در سال 2001  که به فروپاشی رژیم طالبان انجامید، هزاران جهادیست از کشورهای مختلف نیز کشته و اسیر شدند. شمار زیادی از این جهادیست‌ها به شمول اعضای تحریک اسلامی ازبیکستان، جهادی‌های از چچین، تاجیکستان، قیرغیزستان، پاکستان و دیگر کشورهای آسیایی به مناطق کوهستانی وزیرستان شمالی در پاکستان متواری شدند. سران این گروه‌ها به شمول جمعه نمنگانی و طاهر یولداشف، در عملیات‌های جداگانه نیروهای هوایی ناتو، در سرحدات افغانستان و پاکستان کشته شدند.

در بیست سال اخیر و برخلاف دوران حاکمیت ملا عمر بر افغانستان، طالبان هیچ‌گاه حضور جنگجویان خارجی را در صفوف شان تایید نکردند، اما نیروهای خارجی، سازمان ملل و حکومت‌های قبلی افغانستان به رهبری حامدکرزی و اشرف غنی، همواره از حضور جنگجویان خارجی در صفوف طالبان سخن زدند.

در یکی از ماده‌های  توافقنامه میان طالبان و ایالات متحده که در ماه فوریه 2020 در دوحه امضا شد، بر قطع رابطه میان طالبان و سازمان‌های تروریستی مانند القاعده  تاکید شده است. همزمان با امضای این توافقنامه در قطر، ملا هیبت‌الله رهبر گروه طالبان با صدور یک اعلامیه، از جنگجویان این گروه خواست که در مناطق زیر سلطه شان، به جنگجویان خارجی اجازۀ فعالیت ندهند.

سخنگویان طالبان پس از امضای توافقنامه دوحه، بارها اعلامیه دادند که در صفوف این گروه، حتی یک جنگجوی خارجی حضور ندارد، در حالی که از ماه فبروری 2020 تا چهاردهم آگست که حکومت افغانستان فروپاشید، دستکم پنج عضو عرب‌تبار القاعده و ده‌ها جنگجوی پاکستانی در ولایات غزنی، هلمند، قندهار و جلال‌آباد توسط نیروهای امنیتی افغان کشته شدند.

همزمان با امضا شدن توافقنامه میان طالبان و ایالات متحده، گروه نظارت سازمان ملل نیز اعلام کرد که از 200 تا 500 جنگجوی القاعده در یازده ولایت افغانستان فعالیت دارند. براساس این گزارش، بیشترین جنگجویان شبکه القاعده که در میان طالبان فعالیت دارند، شهروندان کشورهای خاورمیانه و برخی کشورهای آسیایی از جمله پاکستان استند.

مجله دیپلمات در ماه آگوست سال 2020 و پس از امضای توافقنامه دوحه، در یک گزارش مفصل حضور جنگجویان خارجی را در صفوف طالبان بررسی کرد. فرانز مارتی نویسندۀ این گزارش با یک جنگجوی پاکستانی در ولایت غزنی صحبت کرد و نوشت: «او اذعان کرد که در صفوف طالبان فعالیت می‌کند و در میان سایر کارها، با ساختن چاشنی برای مواد منفجره به جهاد طالبان کمک می‌کند.»

در ماه جولای که جنگ همزمان در همه ولایات افغانستان تشدید شد، حمدالله محب مشاور پیشین شورای امنیت ملی افغانستان بارها در سخنرانی‌هایش از حضور گستردۀ جنگجویان خارجی در صفوف طالبان یاد کرد.

پس از آنکه شهر مرزی اسپین پولدک در ولایت قندهار به تاریخ 14 جولای به تصرف طالبان درآمد، حمدالله محب گفت که روزانه حدود 500 جنگجوی  پاکستانی، از شهرهای مختلف آن کشور وارد افغانستان می‌شوند تا طالبان را در تصرف شهرها کمک کنند.

اکنون که افغانستان به جز ولایت پنجشیر، به تصرف طالبان درآمده است، گزارش تازه و قابل اعتمادی در مورد چگونگی سرنوشت جنگجویان خارجی، خصوصاً اعضای القاعده در افغانستان منتشر نشده است.

پانزدهم آگوست و یک روز پس از تصرف کابل توسط طالبان، تحریک طالبان پاکستان از آزادی مولوی فقیرمحمد معاون پیشین این گروه خبر داد. مولوی فقیر محمد شهروند پاکستان است و سال‌ها به حیث معاون تحریک طالبان پاکستان فعالیت کرده است. او در سال 2013 توسط نیروهای امنیتی افغان بازداشت شد و تا چهاردهم آگوست در زندان بسر می‌برد. طالبان با تصرف شهر کابل، او را آزاد کردند. روزنامه «اندیا تودی»، چاپ دهلی به نقل منابع خود نوشت که طالبان 2300 تن تروریست را به شمول اعضای تحریک طالبان پاکستان، اعضای گروه القاعده و شبکه خراسان داعش از زندان‌های افغانستان آزاد کرده اند.

در همین حال دو منبع در کابل در صحبت با زمانه چشم‌دید شان از زندان‌ پلچرخی و زندان امنیت ملی را شریک ساختند. بریالی کمال که ماه نومبر سال 2020 به زندان پلچرخی منتقل شد و قرار بود سه سال در آنجا حب شود، با سقوط کابل و آزادی زندانیان، از آنجا آزاد گردید. بریالی می‌گوید که طالبان بعد از ظهر چهاردهم آگوست، پس از ورود به زندان پلچرخی  همه زندانیان را آزاد کردند، اما « بخش سوم» که مخصوص نگهداری زندانیان وابسته به داعش بود همچنان مسدود ماند. بریالی می‌گوید که تا آخرین لحظاتی که او و همراهانش از این زندان آزاد شده اند، هیچ خبری از آزادی زندانیان داعش نبود.

بریالی می‌افزاید که اعضای طالبان می‌گفتند که همه زندانیان شامل عفو عمومی استند و آزاد می‌شوند، به جز اعضای گروه داعش.

در پی سقوط کابل و آزادی زندانیان، خبر کشته شدن ضیاءالحق مشهور به ابوبکر خراسانی، فرمانده جنگجویان گروه داعش شاخه خراسان منتشر شد. خراسانی در ماه می ۲۰۲۰ توسط قطعات ویژه امنیت ملی افغانستان بازداشت شده بود و در جمع صدها زندانی داعش، در « بخش سوم»، زندان پلچرخی نگهداری می‌شد.

بریالی که شاهد بخشی از حوادث در زندان پلچرخی بوده است می‌گوید که خبر کشته شدن ابوبکر خراسانی، در همان لحظات نخستن ورود طالبان به زندان، میان زندانیان پیچیده بود. جزئیات کشته شدن این فرمانده ارشد داعش تاکنون افشا نشده است.

در همین حال احمد جواد کاکر یک تاجر محلی که در زندان امنیت ملی در کابل بسر می‌برد می‌گوید که بعد از ظهر چهاردهم آگوست و همزمان با هجوم طالبان به این زندان، یک قطعه نظامی ویژه به این زندان آمدند و اسلم فاروقی رهبر پیشین شبکه داعش در خراسان را با خود بردند. کاکر می‌گوید که قابل تشخیص نبود که این قطعه نظامی، مربوط به طالبان بود یا نیروهای خارجی مستقر در میدان هوایی کابل. پس از سقوط کابل، هیچ گزارشی در مورد سرنوشت تروریست‌های خارجی که در زندان‌های حکومت پیشین افغانستان بسر می‌بردند منتشر نشده است.  اسلم فاروقی شهروند پاکستان بود و در ماه آپریل سال 2020، توسط نیروهای ویژه امنیت ملی افغانستان بازداشت شد.

۴۰۸ تن از اعضای خارجی شبکه خراسان داعش به شمول اسلم فاروقی رهبر این گروه، در زندان‌های امنیت ملی بسر می‌بردند.

ضیاء سراج رئیس اداره امنیت ملی حکومت اشرف غنی در ماه اپریل گفته بود که 407 تروریست خارجی عضو داعش، از 14 کشور جهان در زندان‌های حکومت افغانستان بسر می‌برند. آقای سراج گفته بود که این تروریست‌ها از کشورهای پاکستان، ایران، اردن، ترکیه، اندونیزیا، الجزایر، بنگله‌دیش، هندوستان، مالدیف و چند کشور دیگر خاور میانه استند.

طالبان در دو ماه اخیر و با تصرف ولسوالی‌ها و سپس شهرهای افغانستان، در نخستین اقدام دروازه زندان‌ها ‌را شکستاندند و همه زندانی‌ها به شمول اعضای این گروه را آزاد کردند. اکنون که زندان‌های افغانستان خالی شده اند، مشخص نیست که تروریست‌های خارجی به کجا رفته اند و مصروف چه کاری استند.

 

بدخشان، پایگاه دشمنان چین و ازبیکستان

 

حضور اعضای حرکت اسلامی ازبیکستان (IMU) و حرکت اسلامی ترکستان شرقی (ETIM، در سال‌های اخیر در ولایت بدخشان افغانستان بارها خبرساز شده است. شورای امنیت سازمان ملل، در آخرین گزارش خود در مورد جنگ افغانستان که به تاریخ دوم ژوئن سال جاری منتشر شد، حضور اعضای این جریان‌های تروریستی را در ولایت بدخشان افغانستان تایید کرد.

در گزارش شورای امنیت سازمان ملل آمده است که حرکت اسلامی ترکستان شرقی متشکل از صدها جنگجوی اویغور است که در ولسوالی کران و منجان ولایت بدخشان حضور دارند. این گروه برای ضربه زدن به چین و تشکیل یک حکومت مستقل اسلامی برای اویغورهای چین فعالیت می‌کند.

براساس این گزارش، رهبری این گروه را حاجی فرقان، یک عضو ارشد پیشین القاعده به عهده دارد و تحت حمایت طالبان و در همکاری نزدیک با گروه‌های تروریستی مانند القاعده، داعش، جمعیت انصارالله و جماعت‌التوحید کار می‌کند.

این گزارش افزوده است که حرکت اسلامی ازبیکستان که مقر فعالیت آن نیز ولایت بدخشان است، حدود 700 جنگجو دارد و بسیاری از جنگجویان این گروه را خانواده‌های شان نیز همراهی می‌کنند. گروه دیگری که برای نخستین‌بار حضور و فعالیت‌اش در داخل افغانستان توسط همین گزارش شورای امنیت سازمان ملل تایید شد، گروه کتایب الامام البخاری (KIB) می‌باشد. این گزارش گفته است که اعضای این گروه از 25 تا 150 تن است و در ولایت بادغیس فعالیت دارند.

گزارش شورای امنیت سازمان ملل به این نکته نیز پرداخته است که فرماندهان و اعضای تحریک اسلامی ازبیکستان و حرکت اسلامی ترکستان شرقی، قبلاً در صفوف داعش در عراق و سوریه جنگیده اند. بسیاری از اعضای این دو گروه، پس از شکست داعش در عراق و سوریه، وارد افغانستان شده و در مناطق تحت سلطه طالبان به هسته‌های مرکزی شان که قبلاً در آن ساحات حضور داشتند ملحق شده اند.

اکنون که دولت دوم طالبان در راه است، این نگرانی بار دیگر در میان شهروندان افغانستان و کشورهای جهان مطرح است که ممکن است افغانستان طالبانی، بار دیگر به بهشت امن تروریست‌های جهان بدل شود.



پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...