۰۴ شهریور ۱۳۹۴

دیپلماسی افغانستان در خانه‌های کرایی اسلام‌آباد

مختار وفایی
ساختمان دو‌طبقه‌ای، با سه ‌محافظ پاکستانی، یک بازرسی ساده که فقط مبایل‌ها را نگهداری می‌کند و چند اتاق ساده و بدون نشان‌های تاریخی و ملی افغانستان در حالی که پرچم کهنه و چرکین سه‌رنگ در مقابل دروازۀ ورودی بر سر چوبی آویزان شده، تصویری از سفارت افغانستان را در اسلام‌آباد، ‌مهم‌ترین پایتخت کشور منطقه که بیشترین رفت‌و‌آمدهای دیپلماتیک را با آن داریم، نشان می‌دهد.
من و شماری از همکاران افغان و پاکستانی ام، در ملاقات با سفیر افغانستان در اسلام اباد
  مسیر کابل‌ـ‌اسلام‌آباد، همواره‌ یکی از پر‌رفت‌و‌آمدترین مسیرهای دیپلماتیک میان این دو کشور بوده است. گفت‌وگوهای صلح، روابط اقتصادی، فرهنگی و نیازهای دو کشور به همدیگر در عرصه‌های مختلف، سفرهای پی‌هم مقامات رهبری میان دو کشور و مخصوصاً دیپلما‌ت‌ها را به همراه دارد. با این‌همه‌ نیازهای دوطرفه، پاکستان یکی از فعال‌ترین نمایندگی‌های دیپلماتیک را در کابل دارد و انتظار می‌رود که افغانستان نیز بر اساس اهمیت روابط با پاکستان، نمایندگی دیپلماتیک فعال و درخور‌ شأن را در اسلام‌آباد داشته باشد. روز یک‌شنبه ۲۳ اگست با جمعی از اشتراک‌کنندگان کنفرانس «گفت‌وگو میان جوانان افغانستان و پاکستان» به ملاقات نمایندۀ دیپلماتیک حکومت افغانستان در اسلام‌آباد رفتیم. سفارت در یکی از محله‌های اسلام‌آباد به نام «لقمان حکیم رود» موقعیت دارد. من که قبلاً سفارت پاکستان در کابل و کنسولگری آن کشور را در مزارشریف از نزدیک دیده بودم، تصور داشتم که نمایندگی دیپلماتیک افغانستان در اسلام‌آباد نیز باید چیزی شبیه نمایندگی‌های اسلام‌آباد در افغانستان مجهز و قابل افتخار باشد.
چندی قبل هنگامی ‌که ما از سفارت پاکستان در کابل دیدن می‌کردیم، پاکستانی‌ها با توضیح بخش‌های مهم و مختلف نمایندگی دیپلماتیک‌شان در کابل می‌گفتند که این سفارت‌ از لحاظ ساختمان و وسعت، بزرگ‌ترین سفارت در منطقه است. هرچند نباید به این مسئله تأکید کرد که سفارت باید حتماً در یک کاخ مجلل و شیک باشد تا دیپلماسی موفقی داشته باشیم، اما این هم پذیرفتنی نیست که سفارت افغانستان در مهم‌ترین کشوری که با آن دچار رفتارهای رقابتی هستیم، در یک خانۀ کوچک و کرایی به‌سر ببرد. سفارت، حیثیتِ یک دولت در کشور میزبان است؛ چه از لحاظ کارکرد و چه از لحاظ شکل ظاهری. سفارت افغانستان در اسلام‌آباد را سه سال قبل نیز دیده بودم. آن زمان عمر داوودزی سفیر افغانستان در اسلام‌آباد بود. از آقای داوودزی نیز پرسیدم که چرا ساختمان سفارت کرایی است و هنوز جای مشخصی برای نمایندگی دیپلماتیک افغانستان در اسلام‌آباد وجود ندارد؟ آقای داوودزی گفته بود که ۱۲ جریب زمین در زمان حکومت داوودخان، در بهترین موقعیت اسلام‌آباد و در شهرک دیپلماتیک برای اعمار ساختمان سفارت خریداری شده و نقشۀ ساختمان آن نیز مهندسی شده و به‌زودی کار بازسازی آن را آغاز می‌کنیم. اکنون که پس از سه سال با جمعی از جوانان افغانستان و پاکستان به این سفارت سر زدیم، همان فضای خانوادگی و دلسردکننده در سفارت حاکم است.
روز یک‌شنبه هنگامی که ساعت ۱۰ به ملاقات آقای سفیر رفتیم، تنها خانم آقای سفیر از ما استقبال کرد. جانان موسی‌زی که چندین سال تجربۀ کار به‌عنوان سخنگوی را در دستگاه دیپلماسی افغانستان دارد و ‌تا حدی با رفتارهای دیپلماتیک پاکستانی‌ها آشناست، اکنون به‌عنوان سفیر افغانستان در اسلام‌آباد کار می‌کند. وقتی پاکستان بزرگ‌ترین سفارت را در کابل دارد و از همان آدرس بزرگ‌ترین تصامیم را در مورد چگونگی سرنوشت افغانستان می‌گیرد و ما هم که ادعای ایستادگی و جهاد را در برابر پاکستان داریم، آیا خجالت‌آور نیست که سفارت کشور ما هنوز ساختمان ندارد و دیپلمات‌ها و نماینده‌های حکومت در مهمان‌خانه‌های اسلام‌آباد به‌سر می‌برند؟
ما وقتی چندی قبل از سفارت پاکستان در کابل دیدن می‌کردیم، معاون سفیر پاکستان با صدای بلند ضمن این‌که می‌گفت «پاکستان برادر بزرگ افغانستان است و ما این تعهد را داریم که به‌عنوان برادر بزرگ، همیشه در کنار افغانستان باشیم.» با اوج شکوه و غرور دیپلماسی به سفارت‌شان اشاره می‌کرد که بر اساس همین اهمیت، پاکستان بزرگ‌ترین سفارتش را در منطقه، در کابل تأسیس کرده است. اما وقتی با جوانان افغانستان و پاکستان از سفارت افغانستان در اسلام‌آباد دیدن کردیم، چیزی شبیه سرشکستگی و نا‌امیدی به من دست داد. تنها کسی که از ما ‌در سفارت استقبال کرد، خانمِ سفیر بود؛ آن هم ‌به صورت غیر‌رسمی و در بالای مجلس نشسته و نظاره‌گر بحث ما بود. بحث به زبان انگلیسی بود و سفیر به اکثر‌ سوالات ما جواب نمی‌داد. ادعایش نیز این بود که نمی‌خواهم رازهای دیپلماتیک ما را همه بدانند. من در مورد خانۀ دایمی افغانستان در اسلام‌آباد از آقای سفیر به زبان فارسی پرسیدم تا دوستان پاکستانی‌مان متوجه این مسئله نشوند. آقای موسی‌زی همان حرف سه سال قبل داوودزی را تکرار کرد که دوازده جریب زمین در شهرک دیپلماتیک اسلام‌آباد داریم سفیر افغانستان در اسلام‌آباد، در اخیر نشست ضمن ‌تأکید بر این‌که هیچ حرفی از جریان گفت‌وگوی ما در هیچ رسانه‌ای نشر نشود، به من گفت: بنویس که سفارت افغانستان در اسلام‌آباد مکان دایمی ندارد و حکومت افغانستان باید برای ما بودجه‌ای را تخصیص دهد تا برای نماینده‌ها و دیپلمات‌های خود امکانات منظمی داشته باشیم

۲۱ مرداد ۱۳۹۴

از یاد نبریم!

قربانیان 17 اسد را از یاد نبریم. قربانیان بی‌گناهی که سرهای شان به نیزه‌های خشم و تعصب سربازان تشنه بخون ملاعمر در گرمای تابستان 17 اسد در مزارشریف بالا شده و اندوه نا تمامی را برای ما رقم زدند.
قاتلان 17 اسد پس از هژده سال، بار دیگر به آرامش و رفاه مردم چشم دوخته و در پی ساختنِ سناریوهای وحشتناک تری از 17 اسد هستند. اگر غفلت کنیم و 17 اسد را از یاد بریم و تسلیم جبر و جفای طالبانی شویم، انتظار نداشته باشیم که این‌بار با رحم و ترحمی درنده‌های طالبانی روبرو شویم.
دیروز جمعی از فعالان مدنی، نویسندگان، فرهنگیان و اهل معارف بلخ با حضور حاجی محمد عبده، رییس کمیسیون عدلی و قضایی پارلمان کشور بر سرِ تابوت سپیدپوشِ شهدای 17 اسد در شورای ولایتی بلخ، سرود سوگ سرودند و شمع اندوه روشن کردند.
به روح شهدای بی نام و نشانِ 17 اسد درود فرستاده و ستمی که ملاعمرهای کور و جور بر ما روا داشتند را از یاد نمی‌بریم!

من از طرز خرامت می‌شناسم

اشرف غنی و راحیل شریف در کابل
اشرف غنی احمدزی و داکترعبدالله عبدالله که به زعم خودشان ناجیان این ملت اند، حالا به دلیل بی‌کفایتی و رسوایی‌های روز افزون شان با خشم و نفرت گسترده‌ی مردم مواجه شده اند. غنی و عبدالله اکنون که تخت و بخت شان را در پرتگاه سقوط و در حال از دست رفتن می‌بینند، در تلاش اند که از هر راه ممکن، آبی روی این خشم مردم بریزند.
یکی از بهترین و کوتاه‌ترین راه‌های جوگیر شدنِ مردم ما، دشنام دادن پاکستان و غُریدن علیه آن کشور است.
برخی از صفحات انترنتی پی‌هم پیام‌هایی از زبان غنی و عبدالله نشر می‌کنند که حوادث اخیر کشور را به نحوی به سیاست‌ها و برنامه‌های پاکستان ربط داده و هشدارهای مبنی بر عواقب بدتر این رویکردها به آن کشور داده اند. حالا که شعار مرگ به پاکستان و نفرین فرستادن به آی.اس.آی توسط ارگ‌نشینان این‌قدر مصرف داخلی دارد که می‌تواند خشم مردم را از یاد شان برد، باید اندکی در این مورد تامل کنیم.
حامدکرزی زمانی در مورد مداخله‌ی پاکستان و سایر کشورها در امور افغانستان گفته بود: هر کشور قدرتمندی علاقه دارد در امور دیگران دخالت کند، اگر ما هم قدرت می‌داشتیم در امور واشنگتن و کاخ سفید دخالت می‌کردیم.
غنی و عبدالله که اندکی فرصت و حوصله‌ی دقت را ندارند تا ببینند که این یک سال بر در و دیوار ارگ و قصر سپیدار چه گندهای ریخته اند.
درست است که پاکستان بخشی از سیه‌روزی‌های این ملت را رقم می‌زند، اما این کاملاً اشتباه و احمقانه است که همه گندها و تبه‌کاری‌های این مملکت را بریزیم پای آی.اس.آی و خود مان را فرشته‌ی این اوضاع تلقی کنیم.
غنی و عبدالله اگر واقعا می‌خواهند به پاکستان بفهمانند که انتقام مردم شان را می‌گیرند، جرات کنند و مانند راحیل شریف _که اندکی پس از حادثه با چوب دست داشته اش بدونِ اطلاع قبلی به کابل آمد_بروند اسلام آباد و در همان‌جا به پاکستانی‌ها هشدار بدهند که دست از کشتار مردم شان بردارند ورنه خون پاکستانی‌ها رنگین‌تر از خون مردمان کابل نیست.

نی، اوضاع حقوق بشری را در نُه ولایت شمال بررسی می‌کند



مسوولان دفتر نی، حمایت کننده‌ی رسانه‌های آزاد افغانستان خبر داده اند که این دفتر، برنامه‌یی را روی دست دارد که بر اساس گفت وگو با ۹۰۰ تن از شهروندان ولایات شمال، بیشتر از یک‌دهه تلاشِ سازمان‌های حقوق بشری را در این ولایات بررسی می‌نماید. نورآغا شریفی، مسوول دفتر ساحوی نی در شمال افغانستان می‌گوید که این سروی در ولایات بلخ، جوزجان، سمنگان، سرپل، تخار، بدخشان، بغلان، فاریاب و کندز صورت می‌گیرد که از هر ولایت صد نفر از گروه‌های مختلفی همچون دانشجو، روزنامه‌نگار، داکتر، فعال مدنی، فعال سیاسی، دوکاندار، تاجر، معلم و ...به پنج پرسشِ پژوهشگران این دفتر برای دسترسی به چگونگی اوضاع حقوق بشر در این ولایات پاسخ خواهند داد.
تلاش‌ها برای اعاده‌ی حقوق شهروندی و دسترسی به حقوق بشری افراد پس از سقوط رژیم طالبان و  استقرار نظام دمکراسی در افغانستان توسط صدها نهاد مدنی و حقوق بشری در سراسر افغانستان آغاز شد که تاکنون میلیون ها دالر کمک‌های بیرونی و داخلی در این راستا به مصرف رسیده است. هرچند  موثریت تطبیق این پروژه‌ها را در راستای آموزش حقوق بشری برای مردم و بهبود اوضاع نمی‌توان نادیده گرفت، اما انتقادهایی نیز بر چگونگی و موثریت این پروژه ها وارد است که دفتر نی تلاش دارد با پرسش از 900 تن شهروند ولایات شمال، به نتیجه ی ممکن در این راستا دست یابد. آقای شریفی مسوول ساحوی دفتر نی در شمال ابراز داشته است که این بررسی توسط کارآگاهانِ باشگاه فارغان نی انجام می‌شود و نتایج آن طی یک کنفرانس مطبوعاتی به مردم ابلاغ خواهد شد.
پنج پرسش عمده که پاسخِ 900 تن از شهروندان ولایات شمال به آن ها، می‌تواند بیانگر اوضاعِ حقوق بشری در این ولایات، پس از یک و نیم‌دهه تلاش و مصارف هنگفت توسط نهادهای مدنی و حقوق بشری باشد.
*
از شرایط حقوق بشری در شمال افغانستان راضی هستید؟
*
به نظر تان بزرگترین دستاورد حقوق بشری در شمال چیست؟
*
چی راهکارهای برای تقویت ارزش های حقوق بشری پیشنهاد می کنید؟
*
بیشترین موارد نقض حقوق بشری که در ولایت شمال اتفاق می افتد کدام ها اند؟
*
اگر از 1 تا 10 امتیاز بدهید کدام یک از ولایت شمالی بهترین وضعیت حقوق بشری را دارد؟

فقر و بیکاری، دلیل مرگ حامد نیست...

حامد مقتدر دوست من بود. هم‌دیگر را خوب می‌شناختیم و گاهی باهم شعر می‌خواندیم و حرف می‌زدیم. او هیچ‌گاه از سوی من و دیگران جدی گرفته نمی‌شد. آن هم به دلیل پرداخت‌های نوگرایانه‌اش در شعر و هنر بود. نقاشی می‌کرد و حرف‌های زیادی در مورد نقاشی‌ها و شعرهایش داشت که هیچ‌گاه کسی جدی نگرفت.
در نشست‌های ادبی، وقتی نوبت می‌رسید به خوانش شعر مقتدر، متوجه می‌شدم که همگی یا می‌خندیدند و یا بی اعتنا با مبایل و خودشان مصروف می‌شدند، به استثنای یکی دو تا که گاهی چیزهای در مورد شعرهایش می‌گفتند و آخر هم جنگ شان می‌شد.
او همیشه معترض بود و شور عجیبی در درونش نسبت به پیرامونش داشت.
آخرین بار او را نزدیک به یک‌ماه قبل در یکی از چاپ‌خانه‌های مزار دیدم. من مصروف هفته‌نامه هویدا بودم که آنجا دنبال مجله‌ی دیبورا آمده بود.
باهم حرف زدیم و چندتا مجله بدستم داد و گفت این را به اطفالی که خواندن بلد اند بده. تازه ایجادش کردیم. من و ریحان خانمم باهم کار می‌کنیم و تصمیم داریم از طریق همین مجله برای کودکان روی جاده شعر بنویسیم، مطلب منتشر کنیم و بدست همان‌ها به دیگران بفروشیم...اسم مجله دیبورا بود. گفتم چه اسم و طرح قشنگی. گفت آره.. طرح از خودم است و .دیبورا هم اسم یکی از فرزندانم...
حامد مقتدر شاعر و نویسنده که دو روز قبل خودکشی کرد
مطلب اصلی یادم رفت. می‌خواستم بگویم که مقتدر را فقر نکشت. فقر اگر آدم بکشد، باید نیمی از جمعیت افغانستان بمیرند و حلق آویز شوند. مرگ او اعتراض به وضعیت موجود است. مرگ او از نبود نان نیست از نبود اوضاعی است که او را در درونش حل می‌کرد.کسی از بستگانش که هیچ درک و فهمی از او و کارهایش ندارد، در کنار جسد اش در شفاخانه، به رسانه‌ها گفته است که مقتدر به دلیل بیکاری و فقر خودکشی کرد. خُب از او گله‌یی نیست، چون آن‌ها باید به مردم و قبیله‌ی شان دلیلی داشته باشند و به گفته‌ی خود مقتدر، مرگی با پایانِ باز را آنان هیچ گاه درک نخواهند کرد...
رسانه‌ها و دوستان خبرنگار هم بجای این که بروند سراغ دوستان نزدیک مقتدر و روانشناسان تا دلیل این خودکشی واکاوی شود، رفته اند از ملا پرسیده اند که اسلام در مورد خودکشی چه دستوری دارد...واضح می‌خواهم بگویم که مقتدر خیلی داراتر از ماهایی بود که با شنیدن خبر مرگ‌اش، به بیکاری و فقر او تاسف می‌خوریم.
او را فقر نکشت...

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...