۱۸ مرداد ۱۳۹۷

شکنجه‌ی برقی و لت‌وکوب یک جوان توسط یک مسول امنیتی سرپل

سرپرست حوزه دوم فرماندهی پولیس ولایت سرپل یکی از باشندگان این شهر را شکنجه‌ی برقی و لت‌وکوب کرده ضمن مطالبه ۵۰هزار افغانی از او خواسته است که به رسانه‌ها و حکومت حرفی نگوید وگرنه کشته می‌شود.
مهدی کاظمی فرزند محمد، جوان ۳۳ ساله از قریه نوآباد حوزه دوم مرکز ولایت سرپل است که توسط میوند، سرپرست حوزه دوم امنیتی پولیس سرپل شکنجه برقی و لت‌وکوب شده است.
مقام‌های محلی در گفت‌وگو با خبرگزاری افق، شکنجه‌ی برقی و لت‌وکوب شدن مهدی، توسط میوند را تایید کرده است.

مهدی کاظمی در گفت‌وگو با خبرگزاری افق، روایت درناکی دارد که نشان می‌دهد او ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه(۱۵ اسد ۱۳۹۷) از شهر کهنه، پهلوی حوزه‌ی اول امنیتی پولیس به طرف شهر نو روان بوده که چند تن از یک موتر سرخ به قصد بازداشت او پایین می‌شوند.
مهدی می‌گوید: «آنان خواستند مرا با خود ببرند، من تقلا کردم تا دستم را رها کنم و پرسیدم، به من چه کار دارید؟ یکی شان تفنگچه را کشید و مرا به زور داخل موتر شان انداختند.«
اما مهدی‌ اعتراف می‌کند که من تاکنون هیچ جرمی را مرتکب نشده بودم  و هنوز نمی‌دانستم که چرا بازداشت شده ام و نمی‌شناختم که آن‌ها کی‌ها هستند. تااینکه یکی‌شان با غضب گفت، «حالا به حوزه برویم همرایت کار داریم.»
مهدی می‌افزاید، ما در نزدیکی حوزه‌ی اول بودیم، حدود یک‌صد متر رفته بودیم که موتر از پیش حوزه‌ی اول برگشت.
مهدی که هنوزهم جرمش را نمی‌داند گفت: «مرا به حوزه‌ی دوم پولیس در داخل شعبه‌ی سرپرست آمر حوزه بردند، من فقط می‌شناختم که میوند آمر حوزه‌ی دوم است. دیدم که میوند آن‌جا است، هنگامی که مرا دید، سرم حمله کرد و با مشت و لگد شدیدا لت‌وکوب کرد.»
این پایان قصه‌ی مهدی و میوند نیست. مهدی می‌گوید: «مرا به اتاقی انتقال دادند و لباسم را کشیدند. سرپرست حوزه(میوند) آب و کیبل خواست. دوباره به لت‌وکوب کردن با مشت و لگد شروع کرد. هرچه داد می‌زدم که چرا مرا می‌زنید؟ هیچ‌کس حرفی نمی‌زد تا اینکه میوند برای سربازان دستور داد؛ زود کیبل بیاورید! کیبل را آوردند و تا می‌توانست، مرا با کیبل زد و سپس توسط برق شکنجه کردند.»
او می‌گوید چند تن از سربازان نیز وارد این نزاع یک‌جانبه شد، «سرم سوار شدند و روی پاهایم نشستند و کسی بر روی بازویم فشار می‌داد. باسنم را با برق شکنجه می‌کردند. یکی از سربازان برچه آورد و میوند می‌خواست دندان‌هایم را بشکند.»
وی ادعا می‌کند که آمر حوزه از من ۵۰هزار افغانی خواست و گفت: «پس از این فروشندگان مواد مخدر را برای ما نشان بده، اگرنه کشته می‌شوی.»
آقای مهدی کاظمی می‌گوید «ما از میان‌دره‌ی ولسوالی صیاد در اثر جنگ بی‌جا شدیم و از دست طالبان فرار کرده‌ایم، اما حالا در شهر پولیس با ما چنین رویه می‌کند. من هم که چیزی در بساط ندارم و پوره کردن ۵۰هزار افغانی برایم سخت است. اما از ترس اینکه میوند، مرا نکشد، ۱۰هزار افغانی به او وعده شدم. میوند، ویزیت کارتش را که چهار شماره در آن درج است، برایم داد و گفت تا شام همین روز، ۱۰هزار افغانی را بیاور و به رسانه‌ها و حکومت چیزی نگو
مهدی می‌گوید: «از یک‌سو ترسیده بودم و ازسویی دیگر پولی هم نداشتم، اما بازهم میوند در غضب شد و مرا تهدید به مرگ کرد که اگر کسی دراین مورد چیزی شنید، باز من چند روز دیگر در حوزه‌ی اول می‌روم و آن‌جا از دستم رها نمی‌شوی، مرا می‌‌‌شناسی که چطور آدم هستم؛ اگر به رسانه‌ها و نهادهای حکومتی حرفی گفتی، از دستم کشته می‌شوی.»
مهدی می‌گوید: «من از هنگام دستگیری تا ساعت ۲ بعداز ظهر سراسر تحت شکنجه بودم. با تحمل درد و زجر شکنجه، درحالی که بدنم می‌سوخت، پول را وعده شدم و کارتش را گرفتم، ساعت ۲ عصر بود و مرا از دروازه‌ی حوزه بیرون انداختند. من همانجا افتیدم تا اینکه صاحب غرفه‌ای شیریخ فروشی که کمی آنسوتر دکان داشت، آمد و مرا به داخل اتاقش برد.»
مهدی در همان دکان شیریخ فروشی بیهوش می‌شود و زمانی به هوش می‌آید که در شفاخانه بستری است.
مهدی و اقاربش با وجود تهدید شدن به مرگ، به نهادهای عدلی و قضایی مراجعه می‌کند، در ولایت سرپل و سارنوالی از دست میوند، سرپرست حوزه‌ی دوم شکایت می‌کند.
ذبیح‌الله‌ امانی، سخنگوی والی سرپل، در گفت‌وگو با خبرگزاری افق، با تایید لت‌وکوب شدن مهدی توسط میوند، گفت: «پس از آنکه مهدی و اقاربش به نهادهای عدلی و قضایی مراجعه کردند، پولیس و مسولان جنایی، میوند را دستگیر کردند و اکنون تحت توقیف قرار دارد تا پرونده‌ی جنایت او بررسی شود.»
وی افزود که والی سرپل، آقای مهدی را دیده و اظهارات شان گرفته شده، دوسیه‌ی آنان به نهادهای عدلی و قضایی محول شده است تا در مورد آن بررسی و پس از روشن شدن قضیه، مجرم محاکمه شود.
به‌گفته‌ی امانی، مهدی یک فرد معتاد به مواد مخدر هم است. با آنکه مهدی مرض اعتیاد به مواد مخدر را رد نمی‌کند، اما می‌گوید: «من فقط تریاک می‌کشم و برای تامین مواد مخدر خود کار می‌کنم. مواد مخدر را از بازار تهیه می‌کنم، اما فروشندگان اصلی مواد مخدر را نمی‌شناسم و با هیچ‌کسی دیگری دست ندارم. اینکه من معتاد هستم؛ دلیل نمی‌شود که سزاوار این‌گونه شکنجه و محکمه‌ی صحرایی باشم.»
محمد ابراهیم نظری، پسرخاله‌ی مهدی به خبرگزاری افق گفت: «میوند، سرپرست حوزه دوم، بدون هیچ تجربه‌ی نظامی با حمایت فرمانده امنیه ولایت سرپل به این سمت رسیده است. میوند، دوهم ثارن است اما سرپرست حوزه‌ی امنیتی شهر شده است، او مورد حمایت قومندان امنیه و حلقات سیاسی در ولایت سرپل قرار دارد که بدون هیچ نوع اصول تعیینات به این سمت رسیده است.»
آقای نظری می‌افزاید، «اگر مهدی معتاد هم باشد، که جرمی را مرتکب نشده است، ولو مهدی مجرم هم اگر می‌بود، آمر حوزه که حق لت‌وکوب و شکنجه‌ی برقی را نداشت.»
هرچند با تماس مکرر خواستیم نظر قومندان امنیه ولایت سرپل را داشته باشیم، اما فرمانده امنیه سرپل دراین مورد پاسخ نداد.
شکنجه و لت‌وکوب شدن افراد توسط قومندانان و سواستفاده از صلاحیت کاری، یک امر تازه نیست.
رییس‌جمهور غنی روز گذشته در ولایت کاپیسا در دیدار با مقام‌های امنیتی این ولایت گفته بود که وضعیت امنیتی ولسوالی‌ها باعث شده است تا در ولایت‌‌های افغانستان، فرماندهان امنیتی بیش‌تر از صلاحیت شان عمل کنند و دست به تخلفات بزنند.                                         حسین احمدی-خبرگزاری افق

۱۵ مرداد ۱۳۹۷

جنازه‌های ۱۷ اسد را هنوز دفن نکرده‌ایم

-مختار وفایی ‌
«طالبان چون طوفانی این روستا را جارو کردند و حدود 70نفر اهالی روستا را به قتل رسانیدند. بعضی‌ها را سر بریدند و بعضی‌ها را زنده زنده پوست کردند.»*
در یک  ظهر گرم تابستان همه‌چیز به‌خوبی جریان داشت، پدرم آبیاری می‌کرد، من و بچه‌های قریه در جوی آب کنار حویلی‌مان مصروف آب‌بازی بودیم. قریه از صمیمت و آرامش لبریز بود. برخی‌ها زیر سایه‌های درختان به قصه‌پردازی مصروف بودند و برخی‌ها در مزارع‌شان بیل می‌زدند. هوا نسبتاً گرم بود، حوالی چاشت بود که صدای تیراندازی از آن‌سوی قریه به گوش ما رسید. بی‌خیال به آب‌بازی‌مان ادامه دادیم. لحظاتی نگذشت که مادرم سراسیمه رسید، مرا از جوی آب کشید و داخل حویلی رفتیم. هنوز نمی‌دانستم چرا چشم‌ها همه نگران‌اند. قریه در سکوت وحشتناکی فرو رفته بود. زنان همسایه به خانۀ ما گردآمده بودند. وحشت از چشم‌ها و صورت همه می‌بارید. اما من به آب‌بازی فکر می‌کردم و اینکه صدای تیراندازی، ممانعت مادرم از آب‌بازی، نگرانی و اضطراب زنان روستا که در خانه‌ی ما جمع شده بودند چه ربطی باهم دارند؟
مادرم نگرانِ پدرم بود. می‌گفت او در ‌مزرعه آبیاری می‌کرد، نکند طالبان او را با خود برده‌اند!
من نمی‌دانستم طالبان کیستند و از ما چه می‌خواهند؟ مادرم با زنان همسایۀمان از نگرانی‌های‌شان می‌گفتند، سرم روی پای مادرم بود. ناگهان مرد خشمگینی با ریشی انبوه و چوبی در دست وارد حویلی شد. به تعقیبش مردان مسلحی که راکت و پیکا به شانه‌های‌شان بودند نیز وارد حویلی شدند. همه از ترس می‌لرزیدند. زنان همه به زمین می‌نگریستند تا مبادا چشم‌شان به چشم‌های آن جلادان چوب‌به‌دست خشمگین بیافتند.
پرسیدند: مرد‌های‌تان کجاست؟ همگی سکوت کردند...سوال بی‌پاسخ ماند. مرد سوالش را با خشم تکرار کرد، بازهم کسی پاسخ نداد. مردی چوب بدست با ریش انبوه که رنگ حنایی داشت و تا روی سینه‌اش کشال شده بود  نزدیک‌تر آمده و بلندتر پرسید: مرد‌های‌تان کجاست؟ مادرم با صدای لرزان و شکننده جواب: بازار رفتند مرد چوبش را تکان داد و فریاد زد: شما دروغ می‌گویید، در بازار هیچ‌کس نیست، آن‌هایی که بودند را دستگیر کردیم... سربازانش همه‌جا را بازرسی کردند و رفتند تا چند روز از پدرم و بسیاری از مردان دیگر روستا خبری نبود.
همه نگران بودیم، نگران اینکه پدرم به جرم‌های نکرده‌اش تیرباران نشده باشد... پدرم دو روز بعد، در نیمه‌های شب به خانه رسید و برایم از طالبان، وحشت، قتل، خون و چرایی کشتار‌ها توضیح داد.‌ من شش سال بیش نداشتم، تاهنوز گفته‌های پدرم را به یاد دارم که می‌گفت: همین‌که شنیدم طالبان به قریه نزدیک شدند، به طرف کوه‌ها فرار کردم، چون طالبان دنبال شیعه‌ها و هزاره‌ها می‌گشتند‌. پدرم می‌گفت: بیچاره هزاره‌ها، طالبان هزاره‌ها را قتل عام می‌کنند‌، در خانه بمانید و با کسی در این مورد حرف نزنید. بعد‌ها قصه‌هایی در مورد قتل عام هزاره‌ها در چمتال، قزل‌آباد و دیگر نقاط شهر مزارشریف در ۱۷ اسد شنیدم‌.
اکنون در کنار مردی نشسته‌ام که شاهد به‌رگبار‌بستنِ ۶۲ تن از آشنایان، دوستان و همسایه‌هایش در روز ۱۷ اسد، در قریۀ خَلَچی ولسوالی چمتال ولایت بلخ بدست طالبان بوده و با ساعت‌ها زیستن در میان اجساد غرقه‌به‌خون و گذراندن ۴۷ روز در زندان مرگ‌آفرین طالبان در جوزجان، جان سالم به‌در برده است.
داکتر ویس ارزگانی از باشندگان اصلی چمتال و از جمله خوشبخت‌هایی است که از دمِ تیغ قتل عام طالبان در قریۀشان جان ‌سالم‌ به‌در برده است. او به گفتۀ خودش با وجودی که یادآوری از ۱۷ اسد برایش آزار‌دهنده است، حاضر شد برایم از آن‌روز‌ها، دیده‌ها و شنیده‌هایش صحبت کند.
ارزگانی می‌گوید، هنوز ولایت بلخ آرامی بود و حرفی از آمدنِ طالبان روی زبان‌ها نبود. گرمای مزارشریف باعث شد تا برای تفریح به قریۀمان در ولسوالی چمتال برویم.
او می‌افزاید که مردم قریه حوالی ساعت ۱۱ از طریق «رادیو شریعت» آگاه شدند که خطوط مجاهدین در مزار شکست خورده و طالبان این شهر را تصرف کرده‌اند. چون مردمان ولسوالی چمتال مسلح نبودند، گمان نمی‌رفت که طالبان با مردمان بی‌گناه و غیر‌جنگجو کاری داشته باشند. به همین سبب، هیچ‌کس برای فرار تلاش نکردند و همه منتظر اتفاقات بعدی بودند.
او به یاد می‌آورد که طالبان با ورود به قریه‌های هزاره‌نشین ولسوالی چمتال، چگونه وحشیانه ده‌ها مرد جوان و مسن را با دست‌های بسته جلوِ چشم همگان به گلوله بستند. او از نخستین‌باری که چشمش به موجوداتی به نام طالب افتاد چنین می‌گوید:
در خانه با خانواده نشسته بودیم که دروازۀ حویلی‌مان یکباره با لگدِ محکمی باز شد و متعاقباً چندین تن از طالبان در حالی که راکت و پیکا در شانه داشتند، با دشنام‌دادن به قوم هزاره و بزرگان مذهبی، دستانم را بستند و با لت‌و‌کوب مرا بیرون کشیدند.
او می‌گوید که طالبان پس از چندین ساعت بازرسی خانه‌ها و بازداشت مردمان قریه، نزدیک به صد تن را با دستان بسته در یک محل در قریۀ خَلَچی جمع کردند و به‌جز از چندتا نوجوان و مرد مسن همه را جلوِ چشمان‌مان به رگبار بستند.
او می‌افزاید که بنابر آمار منتشر‌شده و شاهدان رویداد، طالبان در روز نخست ورودشان به چمتال در (17 اسد1377)، در دو محل مردم را جمع کرده و قتل عام کردند. یک گروه ۶۲ را نفری را در قریۀ خَلَچی و یک گروه دیگر که آماری از آن در دست نیست را در قریۀ پالوزاولی به رگبار بستند. ویس ارزگانی می‌گوید که در میان ‌کشته‌شده‌هایی‌ که با چشم‌هایم دیدم، چهار کاکا، پسر عمه، دو نواسۀ عمه و شماری دیگری از بستگانم نیز بودند.

بر اساس آمار منتشر‌شده، طالبان در جریان ۱۷، ۱۸ و ۱۹ اسد، تنها در ولسوالی چمتال ۳۶۰ تن را کشته و صد‌ها خانه را به تاراج بردند. طالبان با عقده‌هایی کورکورانۀ مذهبی و دستورات کفرخواندنِ هزاره‌ها توسط ملاعمر، یکی از وحشتناک‌ترین صحنه‌های قتل عام و جنایات ضد بشری را در مزارشریف خلق کردند که نمونۀ آن را فقط می‌توان در تاریخ ستمِ عبدالرحمان خان مشاهده کرد.  آمارهای رسمی که توسط نهادهای خارجی و داخلی در مورد ابعاد جنایت ضد بشری توسط طالبان در نخستین روزهای تسلط شان بر مزارشریف نشر شده است نشان می‌دهند که بیشتر از پنج هزارتن که اکثریت آنان افراد ملکی و از قوم هزاره بودند توسط این گروه در گوشه و کنار مزارشریف سلاخی شدند.
کارتة زراعت، سیدآباد، دشت شور، حاجت‌روا، قزل‌آباد و سایر نواحی هزاره‌نشین در شهر مزارشریف و قریه‌های خَلَچی و پالوزاولی ولسوالی چمتال، از جمله مناطقی‌اند که بیشترین قتل عام‌ها را در جریان سه روز اول کشتار در این شهر شاهد بودند.
در روز نخست تصرف ولسوالی چمتال توسط طالبان، پس از چندین ساعت قتل عام و به رگبار بستنِ گروه‌های بازداشت‌شدۀ مردمی، صد‌ها تن دیگر را با لت‌و‌کوب شدید به زندان‌ها فرستادند. زندان‌های ولایت بلخ، دیگر ظرفیتِ پذیرایی زندانیان را نداشتند. در روز دوم قتل عام، موترهای کانیتینری سربسته برای انتقال زندانیان به ولایت جوزجان اقدام کردند. از شدت گرمای تابستان، گرسنگی، تشنگی و نبود هوای آزاد در داخل کانتینیر‌ها، ده‌ها تن در مسیر مزارشریف‌ـ‌جوزجان، جان باختند. در این میان شخصی که روایتگرِ این تلخ‌کامی است، می‌گوید که مو‌تر حاملِ ما دارای ترپال بود و با شکاف‌کردنِ ترپال و واردشدن هوا، از مرگ نجات یافتیم.
از او می‌پرسم که آیا طالبانی که به قریه‌های چمتال هجوم بردند، محلی بودند یا از دیگر شهر‌ها‌؟
او چیزی به یاد ندارد، چون در آن‌زمان جوان ۱۷ ساله‌یی بوده است که بیشترین سال‌های عمر‌‌ش را در شهر مزارشریف و به‌دور از هم‌روستایی‌هایش سپری کرده بود. آن‌سو‌تر از ما، مردی مسنی از باشندگان چمتال نشسته است که خودش را سید امیر مشهور به «شَکراَو» معرفی می‌کند. او می‌گوید که شاهد همة رویداد‌ها و جنایات طالبان در چمتال بوده است. او ادامه می‌دهد: من شاهد بودم، ملا غوث‌الدین، ملا روزی دین، ملا نصرالدین و ملا تاج‌محمد از پشتون‌های ولسوالی چمتال بودند که فرماندهی جنگجویان چمتال را به عهده داشته و دستور قتل و تاراج قریه‌های هزاره‌نشین را در این ولسوالی صادر کرده بودند.
این پیرمرد که او را طالبان به خاطر مسن‌بودن و به قول خودش «بیکاره‌بودن» و پر‌بودنِ اتاق زندانیان‌‌ رها کرده و از مرگ نجات یافته است، می‌گوید: سه روز تمام قتل عام شدیم، خانه‌های ما را چور کردند. حتا یک ترازوی قصابی داشتم در خانه پنهان کرده بودم،‌‌ همان را نیز بردند.
این شاهد می‌گوید که، پس از تخلیه‌شدنِ قریه‌های هزاره‌نشین در جریان سه روز قتل عام از وجود مردان، زنان و اطفال باقی‌مانده، برخی از جنازه‌ها را که به‌طور پراکنده در گوشه و کنار افتاده بودند، دفن کردند.
او می‌گوید که در دو محلِ قتل عام، طالبان پس از به رگبار بستن مردم، جنازه‌ها را به‌شکل دسته‌جمعی زیر خاک کرده و روی جنازه‌ها مو‌تر دواندند که تاهنوز آن جنازه‌ها، به‌طور رسمی، با نماز جنازه و حضور بستگان دفن و کفن نشده اند؛ چون دیگر تفکیک آن‌ها از همدیگر ناممکن شده بود.
آقای «شکَراَو» به یاد دارد که: طالبان در جریان سه روز، در ولسوالی چمتال یک‌سره قتل عام کردند و خون هزاره‌ها را نوشیدند. او سرش را به نشانی بغض و افسوس تکان داده آرام با خودش می‌گوید: خداوند همه را از شّر طالبان نجات دهد.
*مصاحبه‌ی رستم از بازماندگان قتل عام روستای قزل‌آباد در کتاب «طالبان» نوشته احمدرشید.
* این نوشته دوسال قبل در ویژه نامه روزنامه جامعه‌باز منتشر شده بود.

۰۸ مرداد ۱۳۹۷


یک نفر زنگ زد و بدون سلام و احوال‌پرسی گفت: مختار وپایی استی؟
گفتم، بله بفرمایید.
گفت: همی تو چرا هرچیزه د مورد ما د انترنت بالا میکنی تو چه پکر کدی خوده، کد ما دشمنی داری چطور؟
گفتم ببخشید منظورتان را نفهمیدم.
گفت: نطاق بچیم زیاف خوده فامیده فامیده نگیر مه به شیر مادر قسم خوردم که جزایته بتم.
گفتم: چرا؟
گفت همو چیزی که د مورد ما د انترنت بالا کدی ره پس پایین کو اگه نی خودت میفامی که ما کدت چه قسم رفتار خاد کدیم.
گفتم: اول صحبت کردن را یاد بگیر، بعد بدان که من نطاق نیستم روزنامه‌نگارم و بعدش با کسی دشمنی ندارم و هرچه از آدرس من نشر شده مستند و بر مبنای حقیقت است.
عصبانی شد، دشنام داد و تهدید کرد...
آدرسم را برایش گفتم و آماده‌ام تا بیاید و به دهنش بزنم...
این تنها یک مورد جزیی است، از تماس با نهادهای مدافع رسانه‌ها و کاغذپرانی بیهوده در ادارات دولتی نیز خسته شده ام.
از نوشتن خسته نیستم. دو آدرس یکی وبسایت یکی وبلاگ در انترنت دارم و بیشترین نیرویم را صرف بروز نگهداشتن آنان می‌کنم. اگر در این سرزمین قاچاقبر و دزد و رهزن و آدم‌کش حق زندگی دارد، ما هم حق داریم.


۲۵ تیر ۱۳۹۷

یادداشتی در ادامه‌ی تقلا برای نجات از مرگ


این یادداشت به درخواست دوستانم که کمپینی را بنام تقلا برای نجات از مرگ راه اندازی کرده اند نوشتم.
بتازگی گزارش سازمان صحی جهان خاطرنشان کرد که در افغانستان از هر 11 زن، یک زن در جریان بارداری و یا ولادت جان خود را از دست می‌دهند. افغانستان کشوری با پیچیده‌ترین ساختار اجتماعی و محدودیت‌های مذهبی و دینی است. بخشی از چالشی که باعث مرگ مادران و نوزادان می‌شوند، از دامن آفت‌های اجتماعی که ذهنِ مردم را آشفته کرده اند بر می‌خیزند.
من فکر می‌کنم در تقلا برای نجات از مرگ، تنها تلاش و دادخواهی برای فراهم‌آوری امکانات صحی کافی نیست، باید در مورد فجایعی که جادوگران محلی، داروفروشان بی‌سواد و دایه‌های بی‌تجربه روستایی بر سر مادران و بیماران می‌آورند نیز روشنگری صورت گیرد.
بقیه دوستان از تجارب و خاطرات شان در زمینه‌ی چالش دسترسی به امکانات صحی نوشته اند. من روایات زیادی شنیده ام و وقایع متعددی را شاهد بوده ام و از این میان به سه مورد اکتفا می‌کنم.
1-   تصویر چندان روشنی از خواهرک قشنگم که نامش نجیبه بود در ذهن ندارم. او قبل از دوساله شدن در یک زمستان سرد و طاقت‌فرسا، دچار بیماری نه چندان جدی شد. مادرم می گوید که تب داشت و احتمالا سرما خورده بود. روستای ما در میان مزارع گندمزار، در نزدیک رودخانه و چشمه دورتر از مرکز ولسوالی واقع شده است. اهالی روستا مردمان اکثراً بی‌سواد و دهقان اند. در روستای دنج و آرام ما، شخصی بنام ملاحبیب که به داکتر حبیب شهرت دارد زندگی می‌کند. این موجود عجیب که نه ملا است و نه داکتر، جان‌های زیادی را یا گرفته یا به بلاهای عظیم‌تری  مبتلا کرده است. ملا/داکتر حبیب از نعمت سواد محروم است و گذشته‌ی طبابت‌اش بر می‌گردد به پیچکاری و فروش تابلیت های سرما خوردگی و تب و سردردی در دهه هفتاد، زمانی که روستای ما پایگاه نیروهای مجاهدین بود.
 مادرم می‌گوید که نجیبه را پس از تب شدید، بردیم نزد ملا حبیب جهت معالجه و ملا چندتا تابلیت تجویز کرد و از جمله یک پیچکاری را با سوزن نسبتاً بزرگ به گردن نجیبه تطبیق نمود.
نجیبه پس از آن پیچکاری حالش بد شد و مُرد. این روایت هنوز مادرم را آزار می‌دهد، چون آن زمان در میان 6 تا پسر، نجیبه یگانه دخترش بود که معتقد است زیباتر از همه فرزندانش بوده است. پدر و مادرم مطمین اند که تجویز اشتباه آن پیچکاری جانِ یگانه دختر شان را گرفت.
باوجودی که در روستای ما فعلاً کلینک مجهز و پزشک‌های متخصص فعالیت می‌کنند، و نیز یک شفاخانه در مرکز ولسوالی فعال است، اما ملا حبیب هنوز به تجویز دوا و دارو برای مردم مصروف است. اکثریت باشندگان روستا به دلیل اینکه فکر می کنند دوای ملا ارزانتر است و گاهی او قرض نیز می‌دهد بجای شفاخانه و کلینیک مجهز دولتی به او مراجعه می‌کنند.
2-   در زمان  حاکمیت طالبان، خانمی در همسایگی ما دچار یک بیماری سطحی شده بود. به شفاخانه مراجعه کرد و برایش پیچکاری تجویز شد. آنزمان، در هر محله شخصی بنام "کمپودر" فعالیت می‌کرد که وظیفه‌اش تطبیق پیچکاری و سیروم بود. کمپودرِ محله به هدف پیچکاری، سوزن را به "عصب سیاتیک" خانم زد و یک پایش را برای همیشه فلج کرد.
3-   مورد سوم به خودم بر می‌گردد، اواخر سال 2017، پاهایم از زانو به پایان خستگی و درد مفرط داشتند، طوری که شبانه اذیت می‌شدم. به توصیه دوستانم، نزد یک متخصص استخوان در کابل مراجعه کردم. داکتر چندین معاینه را برایم لیست کرد که پس از انجام معاینات، نسخه‌ی بلندبالایی برایم تجویز کرد و مرا در صورت بی‌توجهی در ادامه‌ی این نسخه و نکات توصیه شده از عواقب خطرناک برای پاهایم هشدار داد.
من نسخه را گرفتم و در مشوره با دوستانم دوا نگرفتم، چون به درستی تشخیص و تجوزیر داکتر مشکوک بودم.  چند روز بعد برای تعطیلات روزهای آخر سال میلادی 2017 به هدف تفریح رفتم هندوستان. آنجا با استفاده از فرصت و با رهنمایی یک دوست هندوستانی ام، به یک پزشک با تجربه بنام پروفیسور تولی که 85 سال سن داشت مراجعه کردم. پس از انجام معاینات و تمرینات، با لحن آرام و لبخند ملیح برایم گفت: ( پاهایت هیچ مشکلی ندارد، فقط ورزش کن و غذای مقوی بخور ). توصیه‌ها و هشدارهای داکتر کابلی که مرا ترسانیده بود، این جملات زیبای پروفیسور تولی، زیباترین کلماتی بودند که شنیدم. پروفیسیور تولی 12 حرکت ورزشی را برایم یاد داد و تاکید  کرد که نیاز به هیچ نوع داروی دیگری ندارم.
پروفیسور 85 ساله که مرا شیفته‌ی اخلاق نیکو و دانش خود ساخته بود در آخر گفت،  فقط برای اطمینان بیشتر دو نسخه ویتامین برایت تجویز می‌کنم که یکی آن اومیگا 3 یا روغن ماهی است.
در ضمن با لبخند گفت: جوان عزیز هیچگاه سگرت دود نکنی و اگر دفعه بعد آمدی و فهمیدم که سگرت کشیدی نمی‌بینمت. ( با وجودی که من سگرت نمی‌کشم)
پروفیسور برای اینکه خوب به ذهنم آنچه را گفته حک کند، در گوشه‌ی از نسخه ام با خط درشت نوشت:
NO CIGARETTE
نه به سگرت!
روایت سومی را بخاطری دنباله‌دار نوشتم که یکی از چالش‌های جامعه صحی ما، نحوه برخورد پزشک‌ها با بیماران است که دربرخی موارد زیادی بدور از اخلاق طبابت و قسم هیپوکرات عمل می‌شود.
مختار وفایی

۱۹ تیر ۱۳۹۷

بهای سنگین قهرمان‌سازی


برخورد دوگانه، گزینشی و قومی با مسایل بزرگ ملی و تلاش برای قهرمان‌سازی یک رییس‌جمهوری که حاصل توافق سیاسی است نه رای مردم، کشور را بسوی بحران بی‌پایان و تنش غیرقابل مهار سوق می‌دهد.
اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان
اطرافیان اشرف‌غنی تمام تلاش شان این است که غنی را به قهرمان روزهای دشوار قوم پشتون تبدیل کند. قهرمانی که بقیه اقوام را سر جای شان را می‌نشاند و ثابت می‌کند که در این ملک هرچه پشتون بخواهد همان می‌شود.
تاکید روی توزیع تذکره الکترونیک در حالی که بقیه اقوام محتوای آن‌را قبول ندارند، بالا کشیدن چهره‌های فاسد پشتون شبیه فاروق وردک و زاخیلوال و پایین کشیدن و تحقیر چهره‌های سیاسی ازبیک‌، تاجیک و هزاره، برخورد گزینشی با زورمندان محلی و استفاده از قوه قهریه علیه مخالفان سیاسی و معترضان در جهت قهرمان‌سازی اشرف‌غنی و به انزوا کشانیدن مخالفان سیاسی او صورت می‌گیرد.
این برخوردها باعث شده است که شمال افغانستان عملا وارد فاز جدیدی از نا امنی، هرج و مرج و بی ثباتی شود.
مردم از حکومت نا امید، خسته و بیزار بنظر می‌رسند‌.
حکومتی که نه تنها توانایی تامین امنیت مراکز شهرها را ندارد، کماندوهایش مصروف سرکوب "نیروهای مردمی" است.
همکاران و حامیان بین‌المللی حکومت وحدت ملی باید بدانند که هزینه‌ی قهرمان‌سازی اشرف‌غنی بسیار هنگفت است و پرداخت آن ممکن است منجر به فروپاشی این نظام فاسد و نیم‌بند شود.

۱۴ تیر ۱۳۹۷

قیصاری، آخرین سنگر نظامی دوستم در فاریاب

- مختار وفایی
فبروری سال ۲۰۱۵ بود و حملات طالبان بر بخش‌های از فاریاب از جمله قیصار، المار، پشتون‌کوت و حومه‌های شهر میمنه گسترش یافته بود. بشمول فرماندهان حزب جمعیت از جمله جنرال غلام‌فاروق قاطع، نظام‌الدین قیصاری از جمله جبهات موثر علیه طالبان را در قیصار تشکیل داده بود.
 من تقریبا از سال ۲۰۱۳ که قیصاری مسوولیت پولیس محلی قیصار را به عهده داشت و تمام امکاناتش چند میل اسلحه و چند عراده موترسایکیل بود با او پیوسته در تماس بودم. قیصاری هر ازگاهی حتی از داخل گروه طالبان اوضاع را گزارش می‌داد. ازش در مورد تشکیلات، فرماندهان و تنش‌های داخلی طالبان می‌پرسیدم. می‌گفت یک لحظه صبر کنید به افرادم در داخل طالبان زنگ بزنم دوباره خبر می‌دهم. لحظاتی بعد زنگ می‌زد و با جزییات اوضاع را شرح می‌داد. آن‌زمان برای روزنامه جامعه باز گزارش می‌نوشتم و جزییات رویدادهای شمال در آرشیف آن موجود است.
قیصاری‌ را چندین بار از نزدیک دیدم. هربار که می‌دیدم از دو نفر شکایت می‌کرد:
جنرال عبدالحمید حمید  فرمانده پیشین قول اردوی ۲۰۹شاهین و اشرف‌غنی. می‌گفت هرگاه به مناطق تحت کنترول طالب در قیصار حمله می‌کنیم و طالبان محاصره می‌شوند جنرال حمید زنگ می‌زند و دستور توقف عملیات را می‌دهد. قیصاری می‌گفت هرگاه من طالب را دستگیر می‌کنم یا می‌کشم، فرمانده قول اردوی ۲۰۹شاهین مرا متهم می‌کند که متنفذین و موسفیدان قوم پشتون را کشتی...قیصاری می‌گفت جنرال حمید از این که او طالبان را می‌کشد ناراحت است و پرونده‌های را در این زمینه به نهادهای عدلی و قضایی تحت عنوان ترور متفنذین قوم پشتون سپرده است.
  یک‌بار در زمستان ۲۰۱۵ در میدان هوایی کابل دیدمش که طرف مزار می‌رفت. گفت قرار بود با متنفذین فاریاب رییس‌جمهورغنی را ببینند، اما ۲۰ روز در کابل منتظر ماندند اما غنی آنان را به حضور نپذیرفته است.
جنرال دوستم و نظام‌الدین قیصاری /2016
قیصاری گفت ما طرح سرکوب طالبان و تجهیز نیروهای دولتی و محلی را به غنی می‌دادیم اما او ما را به حضور نپذیرفت. نظام‌الدین قیصاری با لهجه محلی اوزبیکی‌اش در میدان هوایی کابل گفت: "دل مردم ما به اشرپ‌غنی خوش اس مگم ای چندان آدمی نبوده، همی گپ معاون صاحب اوله که بزرگان فاریاب را باید می‌دید قبول نکد." من قضاوتی در مورد کارنامه قیصاری ندارم. به همان میزان که با او بحیث یک فرمانده دولتی یا مردمی در تماس بودم، با ذبیح‌الله مجاهد نیز برای حفظ بی‌طرفی در نشر خبر و گزارش در تماس هستم. جنرال عبدالحمید حمید فرمانده پیشین قول اردوی ۲۰۹شاهین و معاون فعلی لوی درستیز، در جلسه‌ی امنیتی که شام دوشنبه  برای گرفتاری قیصاری تشکیل شده بود حضور داشت. خشم اشرف‌غنی نیز به رفتارهای قیصاری در فاریاب که آن‌را خودسری و سرکشی تلقی می‌کردند از مدت‌ها قبل به جوش آمده بود.
 قیصاری آخرین سنگر نظامی دوستم در فاریاب بود. افراد دیگر دوستم از جمله رحمت‌الله ترکستانی، نقیب‌الله فایق، شمال قمندان و...که در بخش‌های از فاریاب مسلط اند از مدتی بدینسو به دوستم پشت کرده اند.
با این همه، در سه روز گذشته اهمیت نظام‌الدین قیصاری برای  حکومت و حزب جنبش ملی مشخص شد. اگر قیصاری آزاد نشود، حکومت هزینه کلانی در شمال خواهد پرداخت و اگر آزاد شود، قدرتمندانه‌تر از قبل در مقابل طالبان و افراد همسو با این گروه عمل خواهد کرد.

۰۸ تیر ۱۳۹۷

هشدار از وقوع جنگ قومی، نگرانی از تقلب گسترده در انتخابات

حاجی محمد محقق، معاون دوم ریاست اجراییه و رهبر حزب وحدت مردم

حاجی محمد محقق معاون دوم ریاست اجراییه، بتازگی با نشر مطلبی در صفحه فیسبوک خود، عامل جنگ عليه مردم هزاره در ولایت غزنی را استخبارات دولتى و طالبان هوادارِ حكومت دانسته است. وی همچنان از احتمال تقلب سازمان‌یافته به نفع حکومت در انتخابات پارلمانی هشدار داده و از حکومت خواسته است که از حوزوی ساختن انتخابات پارلمانی در غزنی خودداری کند.

متن اعلامیه محمد محقق:
به دليل اهميت شرايط فعلى كشور خواستم بعضى مطالب را به هموطنان گرامى
تذكر دهم.
انتخابات پارلمانى اين دوره يكى از پر چالش ترين انتخابات ها در فصل نوين افغانستان است .
از يكطرف نا امنى وجنگ روزگار مردم را تيره ساخته كه حدود هفتاد در صد از جغرافياى كشور در دست مخالفين مسلح دولت است و اين مسأله علاوه بر مشكل ساختن بر گذارى انتخابات ، سراسرى بودن آن را نيز زير سؤال ميرد.
از سوى ديگر توزيع بى رويه وبيش از حد تذكره هاى كاغذى در مناطق معين از سوى حكومت موضوع شفافيت انتخابات را خدشه دار نموده و سيل راى دهندگان خيالى و صندوقهاى با رأى غير واقعى واز قبل پر شده را در اذهان عمومى تداعى نموده اعتماد مردم را به پروسه به صفر نزديك ميكند .
ازجانب ديگر عدم اعتناء حكومت به طرح احزاب سياسى و تاكيد بر سيستم فرسوده اس ان تى وى و اعمال قانون شكنى ها ودو گانه عمل كردنهاى شان نشان ميدهد كه فشار حكومت بالاى كميسون انتخابات بحدّى زياد است كه اين كميسون از حق استقلال كامل خود بر خوردار نبوده و مجبور است تحت تأثير حكومت عمل نمايد .
توزيع حوزه ولايت غزنى به سه حوزه انتخاباتى هم بر خلاف قانون انتخابات است وهم بيانگر تبعيض نا روا ميان اقوام باهم برادر افغانستان و تلاش سازمان يافته براى مقابله با حضور قانونمند برخى اقوام در ولسى جرگه عاليترين مرجع تصميم گيرى كشور ميباشد.
آنچه كه قضيه را بيشتر از پيش پيچيده ميسازد اخطارها و آمادگى حمله طالبان بالاى جاغورى و برخى ولسوالى هاى هزاره نشين ديگر غزنى است كه براى اولين بار طى ١٨ سال گذشته است كه طالبان حكومت را كنار گذاشته و مستقيم بالاى يك قوم اعلان جنگ ميكند در حاليكه روش طالبان قبلاً چنين نبوده وشعارشان جنگ با نيروهاى خارجى وحكومت بوده است .
وبدتر وفاجعه بار تر ازهمه اينكه راپورها ميرساند كه اين تصميم حمله بالاى مناطق هزاره نشين بعد از آتش بس سه روزه با حكومت گرفته شده و گفته ميشود كه جنگ عليه مردم هزاره باتحريك استخبارات دولتى و توسط طالبان هوادار حكومت انجام ميشود.
با توجه به مندرجات فوق الذكر اينجانب از حكومت وحدت ملى دو موضوع را به جدّيت مطالبه دارم
اول: سياست يك بام ودو هوا ويك شهر و دوقانون را كنار گذاشته قانون انتخابات را يكسان تطبيق نمايد و از تقسيم ولايت غزنى به سه حوزه جداگانه انتخاباتى جلوگيرى نموده و بايد مطابق قانون انتخابات تمام غزنى يك حوزه انتخاباتى باشد
دوم: اگر حكومت در حمله عليه مردم هزاره همسو با طالبان ادعاء شده نيستند مردم جاغورى را تنها نگذاشته و از منطقه جاغورى با تمام توان دفاع نمايند وعناصرى را كه تحت عنوان مسؤل حوزه جنوب غرب طالبان و والى نام نها دشان در منطقه رسنه و منطقه جنگلى براى حمله بالاى جاغورى تجمع كرده اند سر كوب واز منطقه بيرون نمايند زيرا آغاز اين جنگ كليد خوردن يك جنگ داخلى بين اقوام باهم برادر افغانستان است و اين جنگ را پايانى نخواهد بود .
ونيز از مردم مجاهد و سر فراز جاغورى وديگر ولسوالى هاى همجوار وخط مقدم ميخواهم كه متانت وخونسردى خودرا حفظ كنند ، به مناطق ديگران تعرض نكنند ودر صورتى كه منطقه جاغورى ويا هر نقطه ديگر تحت نام طالب ويا هر نامى مورد هجوم قرار ميگيرد مردانه از منطقه و حدودشان دفاع نمايند.

۰۷ تیر ۱۳۹۷

سکوت تلخ یک زن، زیر شلاق شریعت + ویدیو

 جریان شلاق زدن

زن جوانی شبیه یک جسد میان برقع و تکه پوشانیده شده و در حضور ده‌ها مرد خشن و تفنگ‌بدست که خود را سربازان خداوند در روی زمین می‌دانند منتظر شلاق‌های شریعت است. جرم این زن چنانچه یکی از مردان حکم را با لکنت زبان که نشانی از بی‌سوادی‌اش است می‌خواند، بیرون شدن از خانه بدون اجازه شوهرش می‌باشد.
طالبان بر بیشتر از 50درصد جغرافیای افغانستان حکمرانی می‌کنند و زنان همواره بیشترین و نخستین قربانیانِ شریعتِ ظالمانه‌ و غیر انسانی این گروه بوده اند. تجاوز، اعدام، محکمه صحرایی، وضع دستورات قرون‌وسطایی و اعمال آنان با میل تفنگ و شلاق بخشی از زندگی روزانه‌ی یک زن است که در  منطقه تحت حاکمیت طالبان تجربه می‌کند.
 بسیاری از جنایات ضد حقوق بشری که جنگجویان افراطی و متعصب این گروه در حق دختران و زنان مردم انجام می‌دهند در رسانه‌ها بازتاب نمی‌یابند، اما هر از گاهی ویدیوهایی از محکمه صحرایی زنان و دخترانی که دستورات آنان را نقض می‌کنند به شبکه‌های اجتماعی درز می‌کند.
ویدیویی را که این‌جا تماشا می‌کنید، جریان اجرای حکم طالبان در مورد زن جوانی است که در ولایت غور، بدون اجازه شوهرش از خانه بیرون شده است.
 طالبان 30 شلاق بر بدن این زن می‌کوبند تا بدن او از گناهی که مرتکب شده است پاک شود. اعضای طالبان، به نوبت شلاق‌های محکمی را با خشمی که ویژه اسلام‌گراهای افراطی و دین خشونت‌پرور است بر بدن این زن وارد می‌کنند، اما زن همچنان محکم و استوار زیر این شلاق‌ها می‌ایستد و صدایش را بلند نمی‌کند. 
چون او می‌داند که بلند شدن صدای یک زن جرم دیگری‌ست و محکمه‌ی جداگانه‌ی می‌طلبد.
زمان ثبت این ویدیو مشخص نیست، اما از پس‌زمینه تصویر می‌توان حدس زد که در اوایل بهار اتفاق افتاده است.


۰۲ تیر ۱۳۹۷

خطرِ حمله انتقام‌جویانه طالبان به رسانه‌های آزاد

- مختار وفایی
رادیو صدای شریعت، یگانه رسانه‌ی شنیداری گروه طالبان که پس از 17سال سرنگونی امارت اسلامی،  در ولایت غزنی به فعالیت آغاز کرده بود، به تاریخ 11 جون توسط حملات هوایی نیروهای افغان نابود شد.
این رسانه از محل تحت حاکمیت طالبان در ولسوالی اندر نشرات داشت و بر ضد دولت افغانستان، نیروهای خارجی و دمکراسی و حقوق بشر تبلیغات می‌کرد. رادیو شریعت با پخش برنامه‌های دینی مردم را به جنگ و جهاد تشویق می‌کرد و از حملات نظامی و دست‌آوردهای جنگجویان این گروه گزارش می‌داد.
نیروهای هوایی افغانستان به تاریخ 11جون محل نشرات این رادیو را بمباران کردند و امواجِ پر از نفرتِ آن‌را یک‌بار دیگر دفن کرد.
گروه طالبان با پخش خبرنامه‌یی حمله به رادیو صدای شریعت را حمله به آزادی بیان دانسته و گفته اند که مدعیان آزادی بیان با این اقدام شان بر ضد آزادی بیان اقدام کردند. طالبان همچنان هشدار دادند که اگر حمله به مراکز نشراتی آنان از سوی نیروهای دولتی افغانستان و نیروهای خارجی مستقر در این کشور تکرار شود، رسانه‌های مورد حمایت امریکایی‌ها در افغانستان با "واکنش سخت" این گروه مواجه خواهند شد.
با درنظرداشت رویکرد همیشگی طالبان نسبت به انتقادات رسانه‌ها و حس انتقام‌جویی که در این گروه همچنان زنده و برازنده است، باید نگران حمله این گروه به رسانه‌ها و خبرنگاران باشیم.
طالبان یکی از مرگ‌بارترین گروه‌ها برای افراد ملکی و یکی از خطرناک‌ترین دشمنان آزادی بیان و دمکراسی است. بیشترین قتل، اختطاف، تهدید و شکنجه‌ی خبرنگاران در افغانستان که همه ساله آمار آن توسط نهادهای ناظر و مدافع رسانه‌ها منتشر می‌شود، به طالبان تعلق دارد. فرماندهان و جنگجویان محلی این گروه با ذهنیت‌های افراطی و نگاه بدبینانه به رسانه و خبرنگار، خبرنگاران محلی را شکار می‌کنند و مانع نشر آزاد اطلاعات می‌گردند.
هشدار اخیر طالبان در پی تخریب پایگاه نشراتی این گروه بنام رادیو شریعت، خشم فرماندهان و جنگجویان این گروه را علیه رسانه‌ها و خبرنگاران که به باور آنان از سوی امریکایی‌ها حمایت می‌شوند برانگیخته است. حضور و نفوذ طالبان در مراکز شهرها و دشمنی دیرینه و عمیق آنان با رسانه و دمکراسی، این نگرانی را که ممکن است بار دیگر رسانه‌ها و خبرنگاران در تیررس انتقام این گروه قرار بگیرند افزایش می‌دهد.
حکومت که سرگرم تلاش برای گشودن دروازه‌های مذاکره و مصالحه با طالبان است و با همین خوشبینی به اعضای طالبان اجازه ورود به مراکز شهرها را در روزهای آتش بس داد، باید مواظب باشد که یگانه دست‌آورد ارزشمند دهه اخیر دمکراسی، آماج تیر زهرآلود طالبان متعصب قرار نگیرد.

۲۸ خرداد ۱۳۹۷

صبح پشت درِ فرداست اگر بگذارند


طالبان سه سال قبل در روزهای رخصتی عید وارد شهر کندز شدند و شهر را تصرف کردند. دیروز اما با سلاح و بیرق و پیشانی‌بندهای امارت اسلامی وارد شهرها شدند و نیروهای دولتی را در آغوش گرفتند. 
سقوط کندز که فاجعه بزرگ انسانی را رقم زد، طرح آمریکایی‌ها برای زمینه‌سازی تطبیق طرح‌های بلندمدت شان در افغانستان بود. سقوط کندز زندگی و جان بسیاری‌ها را گرفت اما منافع و خواست‌های امریکایی‌ها را تضمین کرد. حقیقت بخش بزرگ جنگ‌ در افغانستان نیز همین‌گونه است. جنگ و کشتار در کابل و قندهار و بلخ از واشنگتن، اسلام‌آباد، ریاض و تهران سازماندهی و تمویل می‌شود.
مردم افغانستان توانایی جنگیدن بیشتر از یک‌سال در مقابل همدیگر را ندارند و اگر دخالت سازمان‌ها و کشورهای بیرونی نباشد به هراندازه که نفرت قومی عمیق باشد عمر جنگ کوتاه است. اگر دست خارجی‌ها و اجانب از یخن این مردم کوتاه شود، صلح و ثبات و آرامش دست‌یافتنی‌ست.
هرچند فعلا نمی‌توان خیلی خوش‌بین بود ولی آتش‌بس و تصاویری که از طالبان و نیروهای دولتی در روز اول عید نشر شدند خوش‌حال کننده بود.

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...