۰۸ آبان ۱۳۹۹
"لباس تان اسلامی نیست"
۰۵ آبان ۱۳۹۹
مصاحبه با مجله کمیته سویدن برای افغانستان
۰۲ آبان ۱۳۹۹
۱۳ مهر ۱۳۹۹
طالبان و رئیس فابریکه کود و برق، از معاش ماهانه کارمندان این فابریکه اخاذی می کنند
شماری از کارمندان فابریکه تولیدی کود و برق در ولایت بلخ میگویند که در چند
ماه اخیر، ماهانه از معاش آنان از 600 افغانی تا 1000 افغانی توسط رئیس این
فابریکه کسر می شود. انجنیر عبدالرحمان رئیس فابریکه تولیدی کود و برق به کارمندان
این فابریکه گفته است که مقدار پول کسر شده از معاش شان را به طالبان می پردازد تا
این گروه پایپ لاین گاز شبرغان که منبع
سوخت این فابریکه است را تخریب نکنند.
700 تن بحیث کارمندان رسمی در فابریکه تولیدی کود و برق کار می کنند و شمار کارمندان
تقاعدی و اجیر نیز به 1000تن می رسند که از معاش همه آنان از 600 افغانی تا 1000
افغانی، هر ماه کسر می شود.
یک منبع موثق در گروه طالبان به من گفت که این گروه روی معاش ماهانه هر کارمند
فابریکه تولیدی کود و برق، 350 افغانی مالیه وضع کرده است و این مقدار پول، ماهانه
از طرف رئیس فابریکه به این گروه تحویل داده می شود.
کارمندان فابریکه کود و برق می گوید که انجنیر عبدالرحمان رئیس این فابریکه، خلاف
اصول و قانون، به درخواست طالبان برای باجدهی به آسانی تن داده و با اخاذی از
کارمندان، پول هنگفت اخاذی شده را با طالبان مساویانه تقسیم می کند. انجنیر عبدالرحمان
از بابت هر کارمند، 350 افغانی به طالبان می پردازد و بقیه را خودش به جیب میزند.
انجنیر عبدالرحمان رئیس فابریکه کود و برق اقامت کشور ترکمنستان را دارد و بیشتر
اعضای خانوادهاش نیز در ترکمنستان زندگی می کنند.
مختار وفایی
۰۹ مهر ۱۳۹۹
تهدیدهای تشکیل خلافت اسلامی در آسیای میانه
این تحقیق 60 صفحهیی را در سال 2016 نوشتم. برای تحقیق در
مورد تهدیدهای تشکیل خلافت اسلامی در آسیای میانه، شبکههای اسلامگرا و پیشینه جریانهای
جهادی در آسیای میانه، دستکم 30 منبع که بیشتر شان کتابخانهیی بودند را بررسی
کردم. برای رسیدن به پاسخ دقیق در مورد این پرسش که آیا ممکن است در آسیای میانه خلافت
برپا شود یاخیر، این تعداد منابع کافی نیستند، اما من ملزم بودم که در پایان
دوره تحصیلی لیسانس پایان نامه بنویسم. به همین دلیل با مشوره استاد رهنما، به این تعداد منابع اکتفا کردم.
فایل پیدفاف پایان نامه را در آرشیف کمپیوترم دیدم و
یادم آمد که برای نوشتن این تحقیق، چه زحمات خوبی کشیدم، در حالی که شماری از
دوستان با پرداخت پول اندکی به برگرفروشیهای بغل دانشگاه، برای شان پایان نامه
آماده شده خریداری میکنند.
حالا فایل پی دی اف این تحقیق را اینجا میگذارم، تا اگر دوستی به خواندن این موضوع علاقه داشت، به آن دسترسی داشته باشد.
کلیک و دانلود کنید:
دانلود
کتابخانه آزادی بیان در مالمو
نیمهشب است و در
شهر قدم میزنم.
در یک جاده عمومی
و خلوت، این اعلان را دیدم:
کتابخانه داوِت
اساک:
کتابخانه آزادی بیان
در مالمو.
این کتابخانه، ویژه
آزادی بیان و کتابهای ممنوعه است.
این کتابخانه بهنام
داوت اساک که یک روزنامهنگار زندانی در اریتره است نامگذاری شده است.
اساک از سال ۲۰۰۱ بدینسو در زندان است.
دو نکته در مورد
نگاه سویدن به رسانه و کتابخانه قابل تذکر است.
یک: سویدن قدیمیترین قانون حمایت از آزادی رسانهها را در جهان دارد و از پیشگامان لغو و رفع سانسور است.
سویدن در سال ۱۷۶۶ میلادی، قانونی را تصویب کرد که براساس آن آزادی بیان تامین و سانسور لغو شد.
دو: حکومت سویدن سالانه مبلغ هنگفتی را به کتابخانهها تخصیص میدهد و تعداد کتابخانهها در شهرهای این کشور که ده میلیون جمعیت دارد، بیشتر از تعداد مساجد در افغانستان است.
۳۱ شهریور ۱۳۹۹
تا همیشه سپاسگزارت خواهم بود
در سال 2013، در مزارشریف بودم و به دلیل شوقهای جوانی، یک
موتر خریدم که روی فرمان آن کامل مسلط نبودم. یکی از روزهای گرم تابستان، در جاده
عمومی میدان هوایی مولانا جلالالدین محمد بلخی میراندم و همزمان در مبایل با یک
دوست صحبت میکردم. جاده خلوت بود و به دلیل کمتجربهگی، متوجه خطرات احتمالی نیز
نبودم. هنگامی که میخواستم از یک بریدگی، به سمت چپ جاده دور بزنم، یک موتر تکسی
به عقب موترم اصابت کرد و مرا به سمت چپ در وسط جاده که مزدحم بود و رانندهها به
سرعت میراندند هُل داد. حینی که وارد سمت چپ جاده شدم، چند موتر از جمله یک نفتکش
مستقیم به من نزدیک شدند و با یک جیغ بلند دیگر نفهمیدم چه اتفاق افتاد.
چند لحظه بعد
چشمانم را باز کردم و سر و صورتم را لمس کردم دیدم خونی نریخته بود. خودم را در وسط
جاده و در میان موتری که مچاله شده یافتم. آنسوتر نفتکش را دیدم که زیر جاده و به
پشت افتیده. در سمت راست جاده همان موتری که به عقب موتر من اصابت کرده بود نیز کلهملاق
افتیده بود و دو موتر دیگر نیز حین حادثه رسیده و به همدیگر برخورد کرده بودند.
فضا کاملاً شبیه صحنههایی از فیلمهای هندی بود. دکانداران محل دور تانکر تیل جمع
شده و یکی از آنان تلاش داشتند شیشه نفتکش را بشکند و راننده را از آن بیرون کند.
دیدم که راننده از داخل صدا میزند که نزنید، شیشه را خراب نکنید، مرا چیزی نشده،
من زنده ام.
دکانداران سراغ من آمدند و دروازه موترم که در اثر برخورد
کاملاً بهم ریخته بود بازکردند و مرا بیرون کشیدند. سراغ رانندههای دیگر رفتند،
همه خوب بودیم. حتی یکی از پنج رانندهیی که در این حادثه به یکدیگر اصابت کرده
بودیم آسیب ندیده بودیم. عجیب بود. شبیه یک معجزه. حینی که من به سمت چپ جاده هُل
داده شدم، نفتکش سر رسید و راننده بخاطری
که مستقیم مرا زیر نگیرد، خودش را به زیر جاده هُل داد و نفتکش به قسمت سمت راست «بانَت»
موتر من اصابت کرد و باعث شد من در وسط جاده چرخک بزنم و برعکس متوقف شوم. خود نفتکش
در زیر جاده به پشت افیتد و تایرهایش رو به آسمان چرخ میخورد. فکر کنم نفتکش
خالی بود، چون آتش نگرفت.
خلاصه داستان اینکه هیچکس آسیب ندید، اما سه موتر به شمول
موتر من کاملاً ویران شده بودند. مقصر حادثه هم من و راننده تکسی که از عقب به
موتر من اصابت کرد شناخته شدیم. راننده نفتکش
نیز به دلیل اینکه در اوقات ممنوعه وارد آن ساحه شده بود مقصر دانسته شد. نفتکشها
در ساعات مخصوصی اجازه دارند وارد ساحه شهری شوند.
تمام این سالها را من مدیون راننده آن نفتکش هستم که خودش
را به زیر جاده هُل داد تا مرا زیر نگیرد؛ وگرنه روی جاده لِه میشدم. این را خودش
بعداً تعریف کرد و گفت که اگر نفتکش را به زیر جاده هُل نمیدادم کارت تمام بود.
گفت: لحظهیی که به تو نزدیک شدم، گفتم اگر مرا چیزی شد خیر است، اما اگر موجب مرگ
کسی شوم، خودم و خانوادهام تباه میشویم.
عکسهای آن صحنه را تا مدتی با خودم داشتم، اما هر بار
دیدنش مرا به وحشت میانداخت. تنها این عکس را نگهداشتم که حین بازپرسی در اداره
پولیس ترافیک با راننده نفتکش گرفتم و ازش بخاطر خودگذریاش سپاسگزاری کردم.
نامش یادم نیست، اما تا زنده ام مدیون او هستم. امیدوارم روزی
دوباره او را ببینم تا در آغوش بگیرمش. اگر او را دیدید سلام و احترام مرا
برسانید. هرکجا هست خدایا به سلامت دارش.
۳۰ شهریور ۱۳۹۹
آیا زمان تسویه حساب فرا رسیده است؟
ظاهراً دوباره زمان تسویه حساب فرا رسیده است. تسویه
حساب طالبان با پیروان مذهب تشیع و جریانهای سیاسی مشهور به « اتحاد شمال».
اسد درانی رئیس پیشین ISI در مصاحبه با
ایرانانترنشنال گفت: دور قبل به طالبان گفته بودیم که اتحاد شمال و سران بقیه
اقوام را در قدرت شریک سازید، اما این کار را نکردند. اینبار باید این کار بکنند.
فعلاً بیشترین تمرکز طالبان، بر توسعه قلمرو شان در
ساحات غیرپشتون است. این گروه در حین مذاکره، تلاش میکنند قدرت شان را به رخ همه
بکشند. از این قدرت و این توسعه سلطه، آنان مشروعیت میخواهند. مشروعیت را که
ترامپ برای شان داد، بیعت میخواهند.
ساحات تحت قلمرو مارشال دوستم، شیخ محقق، استادعطا،
جنرال ملک، نظام بای و دهها فرمانده محلی دیگر، فعلاً در خطر تصرف توسط طالبان
است.
طالبان به دنبال یک تسویه حساب دیگر استند. این گروه
معتقد است که نتیجه را در میز گفتگو نه بلکه باید در میدان جنگ تعیین کرد.
مردم و نیروهای که تصور میشد، میتوانند علیه طالبان
بجنگند خلع سلاح شده اند. یا مانند استادعطا بخاطر حفظ تجارت و سرمایهاش، به
لوای غنی پیوسته و یا مانند محقق و دوستم، بساط شان خالی شده است.
چه کسی علیه موج جدید طالب میایستد؟
۲۷ شهریور ۱۳۹۹
مالمو، یک شهر با یکصد و پنجاه زبان
دو هفته پس از آنکه در بهار 2019
به مالمو آمدیم، پستهرسان پاکتی به صندوقپستی ما انداخت. وقتی پاکت را دیدم و
باز کردم، پر از کاغذهای رنگی بود. نقشهی شهر مالمو، مکانهای دیدنی شهر،
اطلاعات مفید در مورد کتابخانهها، موزیم، مسیرهای پیادهروی و از جمله یک نامه
خوش آمدید از جانب «کاترین شیرنفلت» شهردار مالمو با امضا و عکس خودش. او در این
نامه ما را در این شهر خوش آمدید گفته بود و آرزو کرده بود که از بودن در این شهر
لذت ببریم. کاترین را دیروز در افتتاح کتابخانه «دیوید اساک» دیدم. او سخنران برنامه
بود و من عضو میز گفتگو. او در مورد اینکه مالمو یک شهر فرهنگی است و به همه فرهنگ
ها احترام میگذارد صحبت کرد. در مالمو،
به 150 زبان صحبت میشود و افراد از 170 کشور در این شهر زندگی میکنند. این یکی
از بهترین شهرهای است که میتوان دوست داشت و از بودن در آن لذت برد. با وجودی که
زندگی همچنان دشواریهای فراوانی دارد که نمیتوان از آنها غافل بود.
دیوید اساک، خبرنگار سویدنی-اریترهیی
است که از سال ۲۰01 میلادی بدینسو در اریتریه در زندان بسر میبرد. او در 2001
میلادی زمانی که مسوولیت یک روزنامه را در پایتخت اریتریه به عهده داشت، توسط پولیس
بازداشت شد و تا امروز همچنان زندگیاش در هالهیی از ابهام است. دیوید اساک در سال
1978 میلادی به سویدن آمده و شهروندی این کشور را به دست آورده بود. تا اکنون خبری
از سرنوشت او نیست و گمانهزنیهای وجود دارد که در زندان به قتل رسیده است. من در
برنامه افتتاح کتابخانه با دختر و خواهر دیوید اساک صحبت کردم. همچنان چشم براه
او هستند و میگویند: «دیوید یک روزی بر میگردد...»
در اریتریه یک دستگاه ظالم و سرکوبگر
حاکم است که هیچ صدایی را در حمایت از روزنامهنگاران نمیشنود.
دیوید اساک شهروند سویدن است و
روزنامهنگاران، رسانهها، نهادهای مدافع حقوق بشر و حکومت سویدن در این 20 سال،
به صورت پیگیر، برای نجات دیوید اساک تلاش میکنند. مجلههای انجمن نویسندگان
سویدن، نهاد خبرنگاران سویدن و چند مجله دیگر، در هر شماره شان، عکس دیوید اساک را
با شعار « دیوید را آزاد کنید» منتشر میکنند. اکنون بهترین کتابخانه، با نام دیوید
اساک در شهر مالمو فعال شد که تمرکز آن روی آزادی بیان، هنر و در دسترس گذاشتن
کتابهای ممنوعه است. کاری که در بسیاری از کشورهای اروپایی مانند ندارد.
در برنامه افتتاح این کتابخانه از
من دعوت شد تا در مورد اوضاع رسانهها و آزادی بیان در افغانستان صحبت کنم. من با
تمرکز بر مذاکره حکومت افغانستان با طالبان، نگرانیهایم را از بدتر شدن اوضاع گفتم
و در حضور اعضای بسیاری از سازمانهای فعال در عرصه حمایت از رسانهها، از آنان
خواستم که با خبرنگاران و فعالان افغانستان، در حفظ دستآرودهای ما در عرصه آزادی
بیان و آزادیهای مدنی متحد و همصدا شوند.
۱۶ شهریور ۱۳۹۹
عکس پاسپورت رئیس هیات مذاکره کننده گروه طالبان
سخنگوی طالبان، روز گذشته از تغییرات در هیات مذاکره کننده این گروه با جمهوری
اسلامی افغانستان خبر داد. مهمترین تغییر، گماشته شدن شیخ عبدالحکیم بحیث رئیس
هیات مذاکره کننده است. شیخ عبدالحکیم، قاضیالقضات طالبان است و پای حکم اعدام
هزاران تن امضا کرده است. او تندرو و افراطی است و از افراد مورد اعتماد ملاعمر
بوده است.
این نخستین عکس است که از شیخ عبدالحکیم نشر میشود. این عکسِ پاسپورت شیخ عبدالحکیم است که توسط وزارت داخله افغانستان صادر شده است. این عکس هرچند کامل نیست، اما مشخصات پاسپورت او نشان میدهد که پاسپورت او توسط اداره پاسپورت حکومت افغانستان صادر شده است.
مرد همیشه بازنده به مصاف طالبان می رود
عبدالله عبدالله چهرهی خط خورده و ناکام امور سیاسی افغانستان است. او در سه
دور انتخابات ریاست جمهوری افغانستان شرکت کرد و در هر سه دوره ادعا داشت که
بلندترین رای مردم را با خود دارد. بنا بر همین ادعاهای او، میلیونها انسان و دهها
جریان سیاسی و مدنی، از موقف او حمایت کرده و تلاش کردند پیروزی او تحقق یابد.
عبدالله اما در هر سه دور، با چند پیام از سفارت امریکا و چند امتیاز تشریفاتی
و شخصی، از ادعای که داشت کناره گرفت و مصروف رفت و آمد میان کابل و دهلی شد.
عبدالله شخصی نیست که روی داعیههای مردم بیایستد. او کنار میکشد، یا با
تهدید سفارت امریکا و یا تطمیع از سوی بازیگران جنگ و صلح.
اکنون عبدالله بار دیگر در موقف حساسی قرار گرفته است که نتیجه عملکرد او،
سرنوشت آینده افغانستان را تعیین میکند. عبدالله از کرزی و اشرف غنی شکست خورد،
آیا در مقابل ملا برادر تا آخر از موقف مردم افغانستان دفاع خواهد کرد؟
قرار است بزودی گفتگوهای میان افغانها در دوحه آغاز گردد. هیات حکومت جمهوری
اسلامی افغانستان و هیات گروه طالبان برای آغاز مذاکرات آماده شده اند. عبدالله به
دوحه میرود تا در آغاز گفتگوها سخنرانی کند.
۱۵ شهریور ۱۳۹۹
چرا شما دین ندارید؟
زبیده مادر ۱۱ فرزند است. شبیر، یکی از فرزندان
زبیده است که پنج سال قبل به سویدن آمد و تحت سرپرستی یک خانواده سویدنی قرار گرفت.
در یکی از روزهای تاریک و ابری، دلِ
شبیر گرفت و سخت گریست. پدر و مادر سویدنیاش دلیل این گریه را پرسیدند. شبیر
گفت، دلش میخواهد مادرش را ببیند. کاش او اینجا بود.
خانواده سویدنی، به شبیر وعده سپردند
که تلاش میکنند مادر، خواهران و برادرانش را به سویدن دعوت کنند.
زبیده مادر شبیر، با ده فرزند دیگرش در
پنجشیر زندگی میکردند. یکسال طول کشید تا زبیده و ده تن از فرزندانش از
افغانستان به سویدن بیایند. زحمات و بخشی از مصارف این سفر را همان خانواده سویدنی
متقبل شدند.
یکی از روزها، اداره مهاجرت سویدن،
زبیده را برای تمدید ویزا به مصاحبه دعوت کرد. در ختم مصاحبه، مامور اداره مهاجرت
به زبیده گفت: هر پرسشی که از ما داری میتوانی مطرح کنی.
مطرح شدن این پیشنهاد در مصاحبهها و
ملاقاتها معمول است.
زبیده پرسش محکمی در ذهن خود داشت و به
دلیل اینکه زبان سویدنی نمیفهمید، تاکنون فرصت فراهم نشده بود تا از سویدنیها
بپرسد.
مکالمه زبیده و مامور اداره مهاجرت، به
وسیله یک ترجمان انجام میشد.
زبیده که زمینه را برای بیان پرسش خود
فراهم دیده بود، آنرا مطرح کرد:
- شما
سویدنیها چرا خداوند جل جلاله را نمیپرستید؟ چرا شما دین و مذهب ندارید؟
مامور اداره مهاجرت که آدم عاقل بود و
درک درستی از چنین آدمها داشت، تلاش کرد تا زبیده را بفهماند.
ظاهراً زبیده به پاسخ خود دست نیافته
است. او هر از گاهی در پارکها و محلات عمومی قدم میزند و اگر با زنی از
افغانستان مواجه شود، تلاش میکند او را متوجه کوتاهی روسری، بلند بودن پاچه
تنبان، نوع عطری که یک زن مومن استفاده کند و بقیه منکرات اسلامی میسازد. او
برای زنانی که حتی یک تار موی شان از زیر روسری بیرون بزند با قضاوت کامل یک تعریف
دارد: "فاحشهگک"
زبیده از برکت امکانات رفاهی دولت
سویدن که ویژه حمایت از اطفال و خانوادهها است عیش میکند و با این پول مصروف امر
و نهی است.
با این حال او حسرت میخورد که چرا
سویدنیها به اسلام رو نیاورده و در هر کوچه این کشور زیبا و بینهایت آرام، یک
مسجد وجود ندارد که الله اکبر را داد بزند.
مختار وفایی
*نامها مستعار استند.
۱۴ شهریور ۱۳۹۹
پیام طالبان به باشندگان شهرک کود و برق: وظایف دولتی را ترک کرده و کارت امن دریافت کنید
گروه طالبان با ارسال پیام به ساکنان شهرک صنعتی کود و برق مزارشریف، از آنان خواسته است که وظایف حکومتی شان را ترک کرده و از دستورات این گروه تبعیت کنند. کود و برق که یک شهرک صنعتی است، بیشترین ساکنان آنان را کارمندان تصدیها و ادارات دولتی تشکیل میدهد. این شهرک از منابع مهم عایداتی و از جمله شهرکهای مرفه و زیبای مزارشریف است که توسط روسها ساخته شده و به دلیل زیبایی و امکانات رفاهی، به مسکو کوچک مشهور شده است.
پیام طالبان امروز جمعه چهارم سپتمبر، پس از ادای نماز جمعه،
توسط چندتن از ملا امامها درحضور شماری از ساکنان شهرک کود و برق خوانده شده است.
طالبان در این پیام از ملا امامان و قریهداران خواسته است که در جمعآوری عشر و
ذکات با این گروه همکاری کرده و جهت حل قضایای حقوقی، به این گروه مراجعه کنند.
شهرک کود و برق در مربوطات ولسوالی دهدادی ولایت بلخ قرار
دارد و مقر قول اردوی 209 شاهین، با این شهرک کمتر از پنج کیلومتر فاصله دارد. طالبان
از یکسال بدینسو، در حومههای شهرک کود و برق حضور دارند و بارها با تهدید، از
مسوولان فابریکه کود و برق، خواهان پول به عنوان عشر و ذکات شده است.
منابع محلی، با ابراز نگرانی میگویند که کنترول اوضاع، از
مدیریت قول اردوی 209 شاهین و دستگاههای امنیتی مستقر در بلخ خارج شده، چون فرماندهی
نهادهای امنیتی، در رابطه به مهار تهدیدات طالبان، با ملاحظه برخورد میکنند.
خوانش پیام طالبان در مساجد شهرک کود و برق، پیام هشداری
است که پیامد بعدی آن، سلطه و حضور این گروه بر دروازههای ورودی شهر مزارشریف
است.
۰۹ شهریور ۱۳۹۹
یکشنبه ها
خبرهای روزانه در افغانستان، بیشتر متمرکز است بر اتفاقاتی مانند انفجار، ترور،
فساد و صحبتهای که مقامات از بلندگوهای حکومت مخابره میکنند. شبکههای اجتماعی
نیز چکیدههای همین اتفاقات را نشخوار میکنند. برای گریز از این هیاهو، من هر
هفته صحبت مفصلی را نشر میکنم که در آن با افرادی از گوشههای مختلف افغانستان به
صحبت مینشینم.
تمرکز من روی افراد و منابعی است که از هیاهوی رسانهها دور استند و کمتر در
مورد شان سخن زده میشود. کسانی که کارشان به نحوی الهامبخش است و یا سخن شان
بازگوکننده احوال مردم است.
این مصاحبهها را هر یکشنبه، از طریق کانال یوتیوب، فیسبوک، تلگرام و وبلاگ
خود نشر میکنم.
فشردهیی برخی از این گفتگوها را همچنان برای یکی از روزنامههای کابل مینویسم.
۳۱ مرداد ۱۳۹۹
چرا و چگونه مسعود اندرابی از اندرابها «گزارش خیریت» ارایه میکند؟
وضعیت اندرابها از ناحیه موجودیت هزاران فرد مسلح غیر مسوول به شدت نگران کننده گفته میشود. درگیریهای شدیدی بین گروههای مسلح غیرمسوول گزارش شده است. حتا چند روز پیش سخن از راهاندازی یک عملیات گسترده به هدف خلع سلاح عمومی افراد مسلح غیر مسوول در اندرابها بود. موجودیت طرح راهاندازی عملیات نظامی گسترده در اتاقهای پلانگذاریهای نیروهای امنیتی در یک منطقه بیانگر این امر است که وضعیت امنیتی منطقه مورد نظر فوقالعاده وخیم است. اما چه اتفاق افتاد که وضعیت فوقالعاده وخیم امنیتی اندرابها«یکشبه» ۳۶۰ درجه تغییر کرد و اندرابها به یکباره از فوق خط سرخ امنیتی به خط سبز رسید و سخن از برگزاری برنامههای مشاعره در اندرابها و بهبود فوقالعاده امنیت در این منطقه به میان آمد؟
حتمن گزارش چند شب پیش تلویزیون طلوع را در مورد اندرابها دیدید. در این گزارش از اندرابی سخن گفته شد که همه چیز در ان گل و گلزار است. در هر گوشه این منطقه برنامههای فرهنگی جریان دارد و هیچگونه نگرانی امنیتی وجود ندارد. تمام مشکلات حل شده و باقی مانده این پرسش که چرا اندرابها لقب امنترین منطقه افغانستان را کسب نکرده است!! باید گفت که این گزارش به فرمایش مسعود اندرابی سرپرست وزارت داخله تهیه و نشر شد. نزدیکان مطبوعاتی واندرابی آقای اندرابی در امنیت ملی و وزارت داخله بر اساس روابط مرموزی که با طلوع و برخی از رسانههای دیگر دارند، طرح تهیه گزارش را ریختند. قرار بر این شد که یک تصویر خوب امنیتی از اندرابها ارایه شود. تصویری که، چنانکه قبلن گفته شد، به شدت بد بود/ است. به اینکار وارونهسازی واقعیت و خاکپاشی روی واقعیتها نیز گفته میشود. در تهیه این گزارش از منابع مالی اوپراتیفی نیز استفاده شده است.
مسعود اندرابی در این کار مهارت خاصی دارد. او همیشه از پولهای اوپراتیفی در ارایه یک تصویر رسانهای خوب از خودش کار میگیرد. اما چرا اندرابی کوشش دارد که وضعیت امنیتی اندرابها را خلاف واقع خوب جلوه دهد؟ پاسخ تقریبن ساده است. وضعیت بد امنیتی اندرابها، یک ضعف کلان اندرابی دانسته میشود. این سوال مطرح میشود که وقتی اندرابی به عنوان وزیر داخله نمیتواند امنیت ولسوالی خودش را تامین کند، چگونه امنیت کل کشور را تامین کند؟ این سوال جدی وبا معناست. پاسخ اندرابی باید این باشد که امنیت اندرابها را خوب بسازد. اما در عمل او قادر به این کار نیست. او نمیتواند دهها هزار مسلح غیر مسوول را خلعسلاح کند. اگر این اقدام را کند از یک طرف ناکام خواهد شد و از طرف دیگر با مردم دشمندار خواهد شد.
در نتیجه کوتاهترین راه این است که یک رسانه معتبر گزارشی از وضعیت امنیتی اندرابها ارایه کند که در آن همه چیز خوب توصیف شود. متاسفانه این فرمول در حکومت کاربرد زیاد پیدا کرده است. همه چیز به کارهای رسانهای خلاصه شده است. همینکه یک گزارش خوب در مورد یک منطقه درتلویزیون نشر شد، انگار همه چیز خوب است. وزرا قسمی رویه میکنند که گویا رهبری حکومت و وکلای پارلمان همه در یک سالون نمایش نشستهاند و کارکرد وزرا را در پرده نمایش تماشا میکنند!! باید گفت که هیچ چیز در اندرابها رو به بهبود نیست. نگرانیهای جدیای از بدتر شدن وضعیت امنیتی این منطقه واحتمال گسترش روز افزون فعالیت گروههای تروریستی وجود دارد.
اندرابها یکی از سنگرهای مهم مقاومت ضد طالبانی دانسته میشود. طالبان که خود را درآستانه یک پیروزی بزرگ میداند، در صدد تسخیر مراکز اصلی مقاومت است. در چنین شرایطی مسعود اندرابی بجای تلاش جدی جهت امنسازی اندرابها از وجود تروریستها، در صدد تهیه گزارشهای خیریت است که این امرپرسشهای زیادی را در مورد قای اندرابی برمی انگیزد.
یک سوال این است که یا اندرابی در یک توطیه کلان علیه مقاومت ضد طالبانی شراکت دارد؟ ارایه گزارش خیریت معنای چنین شراکتی را در ذهن متبادر میسازد. گزارشهای خیریت، که خلاف واقع تهیه میشود، موجب اغفال میشود. یا اندرابی میخواهد که عناصر ضد طالبانی و مقاومتی را در مورد فرو رفتن یکی از مراکز اصلی مقاومت به کام طالبان اغفال کند؟
نویسنده: جمشید محمدی
۱۲ مرداد ۱۳۹۹
توییتر، عرصه اعتراض افغانستانیها و ایرانیان
مختار وفایی، رادیو زمانه
تأیید خبر حکم اعدام برای سه تن از جوانان اعتراضات آبان ماه در
ایران و راه افتادن دادخواهی آنلاین با انتشار هشتگ #اعدام_نکنید، همزمان شد با
افزایش نگرانیهای شهروندان افغانستان از نتایج آزادی زندانیان طالبان توسط حکومت
افغانستان و فشار ایالات متحده امریکا برای آزادی بقیه زندانیانی که در توافقنامه
صلح میان این کشور و گروه طالبان تذکر داده شده است.
افغانستانیها در ایران با چه مسائلی روبرو میشوند؟
سال ۱۹۹۵ میلادی، در حالی که
افغانستان در آتش جنگ داخلی و شورش طالبان میسوخت، خانوادهی عمویم افغانستان را
به قصد ایران ترک کرد. من نیز دوازده سال بعد و در حالی که چهارده سال سن داشتم،
در پی اتفاقاتی که برایم افتاد، به تنهایی راهی ایران شدم. پس از دو هفته طی کردن
راه، زمانی که به اصفهان رسیدم، خانواده عمویم را دیدم که کاملاً متحول شده بود.
اوضاع اقتصادیشان نسبتاً روبراه مینمود و فرزندانش نیز بیشتر شده بودند. وقتی به
خانهی عمویم در حاشیهی شهر فلاورجان رسیدم، اندکی پس از رفع خستگی، عمویم به
پسرش سکندر گفت که مرا به سلمانی ببرد. موهایم بلند بود و بیریخت.
سلمان در حالیکه موهایم را
قیچی میزد، پرسید: «بچه کجایی؟». قبل از اینکه من چیزی بگویم، سکندر گفت: «بچه
مشهد.» من تعجب کردم که چرا سکندر دروغ گفت. سلمان پرسید: «کجای مشهد؟» سکندر نام
یک محله را گفت و سلمان دیگر سوالی نپرسید.
وقتی به سمت خانه بر میگشتیم،
از سکندر پرسیدم که چرا دروغ گفتی؟ سکندر با لبخندی گفت: «ایرانیها همیشه ما را
مسخره میکنند، اگر بگوییم بچه افغانستان، هزار سوال توهینآمیز دیگر را ردیف میکنند».
گفتم: «خوب تو گفتی من بچه
مشهد هستم، میدانند که دروغ گفتی».
گفت: «نه نمیدانند، چون لهجه
و چهرهی مشهدیها تا حدی به افغانستانیها شباهت دارد».
گفتم: «دروغگو دشمن خداست».
گفت: «شنیدی که گفتهاند دروغ
مصلحتآمیز بِه از راست فتنهانگیز است؟».
دوازده سال از آن روز میگذرد
و حالا که با دوستان و خانوادههای مهاجر افغانستانی در ایران صحبت میکنم، هنوز
تغییری در نگاه جامعه و حکومت ایران نسبت به مهاجران افغانستان اتفاق نیافتاده است.
من نزدیک به یکسال در ایران
زندگی کردم و در این مدت تنها چیزی که مُدام ذهن مرا آشفته و روحم را ویران میکرد،
نگاههای تحقیرآمیز و نادیده گرفته شدن کرامت انسانیام توسط «ارباب»های ایرانی
بود. من در اثر اجباری که پیش آمد، روزها در مزارع و بلندمنزلهای اصفهان کارگری
میکردم و به ندرت اتفاق میافتاد که مرا به اسم خودم و یا اسمی به غیر از
«افغانی» که واحد پول افغانستان است صدا بزنند.
«در
مدرسه به ما میگفتند که افغانیها کثیف و بچه دزد اند»
شگوفه علینژاد ۳۹ سال دارد و در گیلان که یکی
از استانهای ممنوعه برای افغانستانیها است بزرگ شده است. او تا یکسال قبل نیز
فکر میکرد که افغانستانیها موجودات کثیف، عقبمانده و بچه دزد هستند. او میگوید
که این طرز فکر را در مورد افغانستانیها از کودکیاش با خود داشته است. شگوفه
زمانی که کودک بود، کارگران افغانستانی را میدید که همه روزه در اگوهای فاضلاب
شهر مشغول تخلیه آب فاضلاب بودند. این کارگران از لحاظ ظاهری لباسهای ژنده و
کثیفی بر تن داشتند و معمولاً با چهرههای خسته و چشمان حیران به کودکان ایرانی
نگاه میکردند.
از شگوفه پرسیدم که چه چیزی
باعث شد تا ذهنیت منفی نسبت به افغانستانیها در ذهنش شکل بگیرد؟ شگوفه گفت: «در
مدرسه و محیط خانه به همه ما دانشآموزان میگفتند که در راه مدرسه به خانه مواظب
افغانیها باشید که بچه دزد اند. از نزدیک شدن به آنان خودداری کنید چون کثیف
هستند و ممکن است وبا یا طاعون بگیرید».
شگوفه میگوید که عوامل
مختلفی از جمله شغلهای رایجی که افغانستانیها درگیر آنها بودند، ظاهر ژولیده
آنان و نگاه عموم جامعه به آنها به عنوان بچهدزدها و آدمهای کثیف که والدین
همیشه در این مورد به بچهها میگفتند، باعث شد تا ترسهایی در ذهن او نسبت به
افغانستانیها جا بگیرد.
شگوفه در رشته روانشناسی تا
مقطع کارشناسی ارشد تحصیل کرده است و از چندین سال بدین سو در تهران زندگی میکند.
او معترف است که تا یکسال قبل نیز در مورد افغانستانیها، همان نگاهی را داشته که
در کودکی به خورد او داده شده بود.
یکسال قبل، زمانی که شگوفه
در اینستاگرام آهنگ یکی از آوازخوانهای جوان افغانستانی را شنید و در پی آن با
شماری از افغانستانیها در اینستاگرام آشنا شد، متوجه شد که هموطنان آن موجودات
ترسناک که از کودکیاش تا حالا از آنان هراس داشت، لباسهای آراسته بر تن دارند و
در رفاه زندگی میکنند. شگوفه میگوید که با دیدن افغانستانیها در شبکههای
اجتماعی و آنچه من از کودکی در مورد شان در ذهنم داشتم دچار شکاف ذهنی و دوگانگی
شدم. شگوفه حالا معتقد است که تنها لباس و مسایل ظاهری است که تعیین میکند به آدمها
چگونه نگاه کنی، چون یک ایرانی که دارای چنین دیدگاهی است، اگر به حاشیههای
فقیرنشین تهران برود و با یک تهرانی اصیل که فقیر و کارتن خواب است مواجه شود،
همان نگاه و برخوردی را با او خواهد داشت که با یک کارگر ژندهپوش افغانستانی دارد.
نقش رسانههای ایرانی در سیاهنمایی
علیه مهاجران
با این حال در میان بیش از دو
میلیون مهاجر افغانستانی در ایران که بیشتر در حال دامداری، کشاورزی، کارهای
ساختمانی و بقیه شغلهای شاقه هستند، شمار زیادی از نویسندهها، فعالان فرهنگی و
شاعران نیز حضور دارند.
در همایشی که سالانه به نام
«دیدار شعرا با رهبر انقلاب» برگزار میشود، هرساله یک یا دو شاعر از میان شاعران
افغانستانی مقیم ایران نیز حضور دارند و معمولاً مورد تشویق رهبر جمهوری اسلامی
قرار میگیرند.
سرور احمدی نویسنده و شاعر
افغانستانی است که ساکن ایران است و در دانشگاه شهید بهشتی در رشته ادبیات فارسی
تحصیل کرده است. احمدی میگوید که نگاه غالب در جامعه ایرانی نسبت به مهاجران
افغانستانی این است که اینها یک جماعت بیسواد، قاچاقچی، آدمکُش، بچهدزد، کثیف
و همیشه آواره هستند، و رسانههای ایران در ایجاد چنین نگاه زشت و تحقیرآمیز نقش
برجستهای ایفا کردهاند. احمدی میافزاید که رسانههای ایران برخی از جرم و جنایتهایی
را که عاملان آن مهاجران افغانستانی هستند با آب و تاب خاص و واژههای هدفمند پوشش
میدهند و ذهن مخاطب نیز این اتفاقات را به عموم جامعه مهاجر تعمیم میدهد. این
سیاهنمایی و بدبینی ضمن اینکه طی سالهای اخیر و با وجود گسترش شبکههای اجتماعی
کاهش نیافته، بلکه در اثر تنشهای دیپلماتیک میان کابل و تهران و برخورد سیاسی
جمهوری اسلامی با مهاجران افزایش نیز یافته است.
احمدی که یک نویسنده و شاعر
است و در برنامههای متعدد ادبی و فرهنگی در ایران شرکت کرده، میگوید که کارگر
افغانستانی فقط دغدغهی یافتن کار روزانه و نان شبانهاش را دارد، اما نویسنده و
فعال فرهنگی افغانستانی اگر بخواهد در ایران زندگی کند، باید حُسن نیت خود را نسبت
به رژیم ایران و دستگاه ولایت فقیه نیز ثابت کند، در غیر آن با موانع زیادی از
جمله اخراج اجباری مواجه خواهد شد. این در حالی است که هیچ بستری به صورت رسمی
برای کارهای فرهنگی مهاجران افغانستانی در ایرن وجود ندارد. محمد کاظم کاظمی از
شاعران مشهور افغانستان که بیشتر از سه دهه است در ایران زندگی میکند هنوز نمیتواند به نام خودش یک سیمکارت
بخرد و مطمئن نیست که تا یکسال دیگر در ایران میتواند زندگی کند یا خیر.
احمدی از سرنوشت قنبرعلی تابش
شاعر مشهور افغانستان یاد میکند که در ترم سوم مقطع دکترا، از دانشگاه علامه
اخراج شد و مسئولان دانشگاه برایش گوشزد کرده بودند که «حُسن نیت شما نسبت به
جمهوری اسلامی ثابت نشده و باید برگردید به کشورتان». قنبرعلی تابش پس از سه دهه
زندگی در ایران، در حالی که با پول شخصیاش تحصیل میکرد، در سال ۲۰۱۳ از ایران اخراج شد.
با این حال به نظر میرسد که
هیچ دریچهی امیدی برای بهبود اوضاع مهاجران افغانستانی در ایران و تغییر نگاه
جامعه میزبان به این جماعت وجود ندارد. به باور احمدی، تا زمانی که رژیم حاکم در
ایران، به مهاجران افغانستانی نگاه ابزاری و پروژهای داشته باشد، نگاه تحقیرآمیز
جامعه ایرانی به آنان تغییر نخواهد کرد.
نویسنده: مختار وفایی
نشر شده در مجله خط صلح
پست ویژه
بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانههای چاپی
شاید خداحافظی با رسانههای چاپی برای بسیاری از روزنامهنگاران و خوانندگان روزنامهها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...
-
یکی از قدیمیترین مجموعه شعرهای صوفی عشقری را از لینک زیر بصورت آسان و رایگان دانلود کنید. اینجا کلیک کنید http://www.mediafire....
-
- مختار وفایی مولوی حیات الدین حیات صاحبی، یک تن از خطبا و علمای دینی محافظه کار در شهر مزارشریف است که از چندی بدینسو در میان ش...
-
برخلاف آنچه تاکنون رایج بود مردان دیگر ، زنان سفید پوست را بر تیره پوست ترجیح نمی دهند . بر اساس یک تحقیق علمی که در دانشگاه "وست من...