۱۵ فروردین ۱۴۰۰
۱۲ فروردین ۱۴۰۰
جنرال عبدالملک؛ از تجربهی تلخ توافق با طالب، تا ستیز بی پایان با مارشال دوستم
صحبت جنرال عبدالملک در برنامۀ پربینندۀ
کاکتوس، حاوی نکاتی بود که برای نخستین بار شنیدم.
کارنامۀ سیاسی و نظامی جنرال عبدالملک،
مانند هر چهرهی دیگر که در تحولات افغانستان دخیل بوده، پر از اتهامات سنگین است.
مهمترین اتهامی که بر جنرال عبدالملک
وارد است، توافق و تبانی او با طالبان در سال 1376 است که منجر به ورود احترامآمیز
طالبان به شهر مزارشریف و بخشهای دیگری از شمال گردید. این توافق از سوی طالبان
نقض شد و چنانچه جنرال عبدالملک میگوید، طالبان بابت نقض این توافقنامه، تاوان
سنگینی پرداخت. پس از نقض این توافقنامه از سوی طالبان، صدها جنگجوی طالبان از
سوی نظامیان تحت امر جنرال عبدالملک کشته شدند، صفوف شان تار و مار گردید و شماری
از اعضای شورای رهبری این گروه به دست جنرال عبدالملک اسیر گردیدند.
ابهاماتی زیادی در مورد رویدادهای خونبار شمال، از جمله توافقنامه جنرال
عبدالملک و گروه طالبان وجود دارد. انتظار میرود که نشر کتاب «هفت سالِ از یاد رفته» که توسط آقای ملک نوشته
شده و هنوز نشر نگردیده، به این ابهامات پاسخ دهد.
جنرال عبدالملک یکی از جعبههای پر رمز و راز تحولات پیچیده و خونین یک برهۀ
از تاریخ افغانستان و خصوصاً ولایات شمال است. خانوادۀ جنرال عبدالملک، سالها در
راس قدرتمندترین نهادهای مسلط نظامی در شمال بوده اند و خود او نیز در صحنههای
زیادی حضور داشته است. برنامۀ کاکتوس، بخشی از این تحولات را با حضور جنرال عبدالملک
و اسماعیل خان ورق زده است.
مثل هر صحبت دیگرِ جنرال عبدالملک، بخشی از برنامۀ کاکتوس نیز صرف وضاحت در
مورد اتهاماتی که بر او وارند اند و همچنان نقد مارشال دوستم شد. آقای ملک، در
مورد مارشال دوستم بی پرده و پر از کنایه صحبت میکند. دوستم نیز بارها جنرال عبدالملک
را «خائن» خطاب کرده و گفته هیچگاه او را بابتِ فروپاشاندنِ صفوف جنبش در مقابل
طالبان، نخواهد بخشید.
اگر علاقهمند رمزگشایی تحولات شمال هستید، مصاحبۀ جنرال عبدالملک با برنامۀ
کاکتوس را ببینید.
من منتظر نشر کتاب «هفت سالِ از یاد رفته» هستم، تا با خواندن آن، تحولات خونبار
شمال و کارنامۀ این جنرال متهم به دوستی با طالب را قضاوت کنم.
چند نکته از زبان جنرال عبدالملک در مورد رهبران سیاسی:
در مورد عطامحمدنور: همسایه و همشهری هستیم و دشمنی ندارم.
در مورد اسماعیل خان: او یک دزد، معامله گر و خائن است و تسلیحات زیادی را به
طالبان سپرد.
در مورد مارشال دوستم: بیش از صدبار از من بگیل شده و یک قزاق است نه اوزبیک.
نمایش قبرستان برگزار کرده و هیچ جنگی را فتح نکرده تا مارشالی بدست آورد.
در مورد حامد کرزی: یک بیکاره و دوست
تروریستهاست که فرصتهای بدست آمده را هدر داده است.
در مورد امرالله صالح: شجاعت و وطنپرستیاش
را انکار نمیتوانم.
یکی از نکتههایی که در صحبتهای جنرال عبدالملک مبهم ماند، مشخص نشدنِ صف سیاسی
او بود. گردانندۀ برنامه تلاش کرد بفهمد که آقای ملک از لحاظ فکری «مجاهد» است یا کمونیست
(خلقی)، اما او پاسخ واضحی به این پرسش نداد و
چندین بار یادآورد شد که در هر دو
صف حضور داشته و از کارنامهاش دفاع میکند.
۰۹ فروردین ۱۴۰۰
اشرف غنی در تاجیکستان
استقبال از اشرف غنی در تاجیکستان کمنظیر بود.
دانشگاه ملی تاجیکستان به او سند دکترا و عضویت افتخاری شورای علمی این دانشگاه را
داد.
سخنرانی اشرف غنی در دانشگاه تاجیکستان، حساب شده،
دقیق و استوار بر دریافتهای علمی بود.
من به سخنرانیهای اشرف غنی که در دانشگاهها و مراکز
علمی صورت میگیرد گاهی گوش میدهم. اشرف غنی یک معلم است و در سخنرانیهایی که در
مراکز اکادمیک انجام میدهد دقتِ بیشتر میکند.
بحث اشرف غنی در مورد موج دهشت افگنی، بحران کرونا،
وضعیت علم و محیط زیست، شنیدنی است.
اما مثل همیشه، همهی این موارد تحت تاثیر یک اشتباه
لفظی رفت.
اشرف غنی، شعر رودکی را اشتباه خواند و با این کار،
مردم را در شبکههای اجتماعی سرگرم ساخت.
توانایی اشرف غنی در تدریس و سخنرانی، به معنی این نیست که او یک رئیس جمهور خوب و موفق است.
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
اگر شما طالب دارید، ما راسیست داریم
نخستینبار، کودک
بودم که نام کشور سویدن را از طریق فعالیتهای « کمیتۀ سویدن برای افغانستان» شنیدم.
این کمیته پروژههایی در حمایت از معارف در مناطق روستایی و از جمله در روستای ما
در شمال افغانستان تطبیق میکرد. سالهای بعد، یکی از بهترین مکاتب دخترانه توسط «کمیتۀ
سویدن در افغانستان»، در روستای ما ساخته شد که باعث خلق شادمانیها و امیدهای فراوان
در میان مردم گردید.
نخستین چیزی که با ورود به شهر مالمو نظرم را جلب
کرد، طراحیهای زیبای خانهها و مسلط بودن رنگ سرخ تیره در شهر بود. بسیاری از
خانهها، ویلاها و دیوارها همرنگ به نظر رسیدند. شهر به شدت آرام و ساکت به نظر
میرسید. روز نخست که ما وارد شهر شدیم، احساس کردم روز تعطیلی است. روز بعد و چند
هفته همینطور دوام کرد و من احساس بودن در یک تعطیلی عمومی را داشتم. در هفتههای
نخست این سکوت برایم بسیار دلگیر مینمود. از پنجرۀ خانه که به بیرون میدیدم،
بیشتر پنجرههای خانههای مردم پرده داشتند و از صدای جیغ و داد اطفال، خندهها و
گریههای بلند، بلندگوهای خُرده فروشها و هارن موترها خبری نبود.
با همسرم نیلوفر
تصمیم گرفتیم تا شهر را با قدم زدن کشف کنیم. هر روز یک تا سه ساعت قدم میزدیم. روزهای
زیادی در شهر گُم شدیم، اما با هر بار گم شدن، چیزهای خوبی مییافتیم. یک هفته پس
از رسیدن، نامهیی از شهردار شهر دریافت کردیم. شهردار در نامهیی که پای آن امضا
کرده بود، ما را به شهر خوشآمدید گفته و آرزو کرده بود که در این شهر احساس بودن
در خانه را داشته باشیم. یک نقشهی مفصل از شهر و چند برگهی معلوماتی در مورد
مکانهای دیدنی شهر نیز شامل بستهیی بود که از سوی شهردار دریافت کرده بودیم.
از طریق ادارۀ
فرهنگ شهر و به کمک دوست خوب ما نعیمه دوستدار، با حلقهیی از فعالان فرهنگی و
ادبی شهر آشنا شدیم و در جلسات متعددی برای صحبت و شنیدن دعوت شدیم.
با حضور در این
جلسات و برنامهها، پنجرههای زیادی بروی ما گشوده شدند که هر کدام، تصویر واقعیتری
از جامعۀ جدید را به ما معرفی میکرد.
اینرا شاید بسیاریها
بدانند که سویدن یکی از بهترین کشورها در ارایهی خدمات رفاهی است، اما در کنار آن،
یکی از بلندترین نرخهای مالیات را دارد.
آموزش در سطوح
مختلف در سویدن رایگان است و این کشور از نخستین کشورها در جهان است که قانون حق دسترسی
به اطلاعات را تصویب کرده است.
چالشها و دشواریهای
زندگی در سویدن نیز فراوان استند. شاید یکی از چیزهایی که همواره میشنوید فعالیت
گروههای ضد مهاجر باشد، اما آنان را نباید خیلی جدی گرفت. یک دوست سویدنی من میگفت:
«هیچ جامعهی یکرنگ و یکدست نیست، حتی سیستم آموزشی و زندگی در سویدن نیز راسیست تولید
میکند. چنانچه شما در افغانستان طالب دارید، ما هم در اینجا راسیست داریم و راسیستها
و طالبان شاید دو روی یک سکه باشند.»
تعداد زیادی از مهاجران،
از بروکراسی و گاهی عدم تطبیق عدالت در پروندههای شان، از حکومت سویدن شاکی اند،
اما این موارد به بحثهای طولانی و عمیق نیاز دارد که من قصد پرداختن به آنان را
ندارم.
حالا که دوسال از
زندگیام در این شهر میگذرد، با این شهر خو گرفتهام و با امیدواری بیشتر به رویاهایی
که در این شهر میتوانند محقق شوند فکر میکنم. به ادامهی تحصیل، آموزش، آموختن و
آموختن... چیزی که تشنهی آن هستم...
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
هم سلطان، هم بازرگان
حزب در اندیشهی سیاسی و براساس آن در بسیاری از کشورهای جهان، از خود تعریف و حدود مشخصی دارد که من قصد تشریح و توضیح این مساله را ندارم. در افغانستان اما، چنانچه میدانیم حزب به عنوان یک کمپنی خانوادگی تعریف شده است که باید از پدر به پسر و از برادر بزرگ به برادر کوچکتر تحویل داده شود. در افغانستان 72 حزب سیاسی جواز فعالیت دارند. به ساختار این احزاب نگاه کنید، میبینید که ساختار همه شان به کمپنیهای وارداتی و صادراتی میماند که پدر رهبر، پسر رئیس، داماد معاون و برادرزاده منشی حزب است.
حزب
جمعیت اسلامی نیز از برهانالدین ربانی به پسرش صلاحالدین ربانی به میراث مانده
است. صلاحالدین به این حزب، به عنوان بخشی از میراث به جا مانده از پدرش نگاه میکند.
مثل بقیه میراثهای به جا مانده در وزیر اکبرخان و فیضآباد.
عطامحمدنور،
به عنوان یک عضو قدرتمند این حزب که توانایی اقتصادیاش او را در محور چهرههای همحزبیاش
قرار داد، علیه میراثی شدن حزب جمعیت شورید. نور یک بازرگان موفق است و ثروت عظیمی
را در اختیار دارد که بخش بزرگ آن در زمان حاکمیتش در بلخ بدست آمده است.
او
با پشتوانهی محکم مالیاش، چهرههای ارشد حزب جمعیت از جمله اسماعیل خان، یونس
قانونی، بسمالله محمدی و بسیاری از اعضای این حزب را در محور خود جمع کرد. هرچند
کنگرهی که در کابل برگزار شد، یک نمایش بود تا به رهبری نور مشروعیت ببخشد، اما جز
همین اقدام، راه دیگری برای نور نمانده بود.
صلاحالدین
به هیچ وجه تسلیم برگزاری کنگره نمیشود، چون او میداند که در کنگره، او به
اندازهی حفیظ منصور هم رای نمیآورد. عطامحمدنور، یا با پول یا با رفاقت، رای همحزبیهایش
را جمع میکند. حالا نور رهبر شاخۀ انشعابی حزب جمعیت است، هرچند هنوز پیشوند یا
پسوندی به نام حزبش اضافه نکرده است. او اکنون کارت قویتری برای بازیهای سیاسی
در اختیار دارد و این کارت تا حدی این تضمین را به او میدهد که سرنوشتاش شبیه
اسماعیل خان که با از دست دادن ولایت هرات به حاشیه رفت نخواهد شد.
شخص
دیگری که از بازرگانی در بلخ به سلطانی رسید، عباس ابراهیمزاده است. مرد ثروتمندی
از فقیرترین روستای دورافتاده در ولسوالی شولگره ولایت بلخ. او فراز و فرودهای
زیادی را تجربه کرده تا به پول و قدرت برسد. از جمله ویژگیهای او این است که در
مقابل رقبا و دشمنان، بی رحم و سخت گیر است. اگر کسی پول ابراهیمزاده را بخورد،
به معنی واقعی پوست میدهد. کسانی که با او کار کرده اند این را میدانند. شاید این
به خاطری است که او پول را از پدرش به میراث نبرده، بلکه با زحمت و مشقت بدست
آورده است. او برخلاف عطامحمدنور اصلاً کاکه و عیار نیست و اگر به کسی یک افغانی
بدهد، برابر ده افغانی از او کار میکشد.
ابراهیمزاده،
تا چندسال قبل مدیون و فرمانبردار حاجی محمد محقق بود. هرگاه محقق به مزارشریف سفر
میکرد، به سلامی زدنش تا میدان هوایی میرفت. اما با راه یافتن به پارلمان و
افزودن به ثروتش، خودش را رقیب سیاسی محقق و رقیب اقتصادی نور تراشید. اولها همه
گمان میکردند که ابراهیمزاده را تَوهم زده و با این کار خودش را نابود میکند،
اما او ثابت کرد که میتواند هم بازرگان باشد و هم سلطان.
عباس
ابراهیمزاده اکنون جایدادهای بیشمار و پول هنگفتی دارد. زندگیاش شبیه شیخهای
قطر و امارات مجلل و باشکوه است. شفاخانه، دانشگاه، مکتب، تلویزیون، رادیو، شرکتهای
تولیدی، وارداتی و صادراتیاش در چهارگوشهی افغانستان و کشورهای منطقه برایش پول
چاپ میکنند.
تواناییهای
سیاسی اش نیز برای رقبایش رشکبرانگیز است.
او به
تازگی یک حزب سیاسی به نام «حزب وحدت نوین» تاسیس کرده و به خودش لقب «دبیر کل»
داده است. یک ویژگی ابراهیمزاده این است که عاشق کلمات قلمبه سلمبه است. دبیرکل
یکی از این کملههاست. برگههایی را که برای مقرری و برکناری کارمندان شرکتهایش مینویسد
«حکم» مینامد و از همان ساختاری استفاده میکند که یک رئیس جمهور برای مقرری و
برکناری وزرا به کار میگیرد.
ظاهراً
او ثابت کرده که با پول خود، خود هرکاری بخواهد میتواند.
او
یکی از روزها مرا به دفترش خواست و پس از هشدارها و توصیههای فراوان بابت نشر یک
مطلب انتقادی گفت:
« تصور
کن که این شهر ( مزارشریف) چهار دروازه دارد. یک دروازه اش عطامحمدنور است، یک دروازهاش
حاجی محمد محقق است، یک دروازهاش عبدالرشید دوستم است و یک دروازهاش عباس ابراهیم
زاده است.
به
هر سه دروازۀ دیگر هرچی سنگ و چوب داری پرتاب کن، اما به دروازۀ چهارمی که رسیدی
سلامی بزن و بگذر.»
گفت، این توصیه را به بقیه منتقدین نیز کرده ام.
ابراهیمزاده از اینکه مورد نقد قرار بگیرد سخت بیزار است. او عاشق این است که یک
گروه، برایش سرود بخواند و عکسهایش را نقاشی کند. نور اما اندکی در این مورد
اندکی بهتر عمل میکند.
حالا
که این دو بازرگان بلخ، به سلطانی رسیده اند، امیدوارم احزابی را که رهبری میکنند،
شبیه شرکتهای تجارتی شان محدود به اعضای خانواده شان نسازند.
مختار وفایی
عباس ابراهیم زاده - عطامحمدنور |
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
یادی از جنگ سرد دو طنزنویس
سال 1389، گزارشنویس یک هفته نامه محلی به نام تراوش
در شهر مزارشریف بودم. مدیر مسئول هفتهنامه، دوست عزیزم آقای دکتر سکندری بود.
مدیر مسئول، مدتی برای ادامۀ تحصیل به خارج از کشور رفت و تقریباً همه کارهای هفته
نامه، روی دوش من که تازه کار و پر از هیجان بودم افتاد.
من مواد هفته نامه را تهیه میکردم، به مدیر مسئول میفرستادم،
بررسی میکرد و پس از تایید محتوا به چاپ میرفت.
گزارشهای محلی را خودم تهیه میکردم، مقالات و نوشتههای
ادبی را برخی از شاعران و نویسندگان بلخ مینوشتند و سرمقاله و برخی مقالات دیگر
را نیز مدیر مسئول مینوشت.
برخی از نویسندگان و شاعران بلخ، به طور مداوم در
دفتر هفتهنامه رفت و آمد داشتند و مطالب شان را برای نشر میآوردند.
یکی از هفتهها، حنیف ثابتی، یکی از طنزنویسهای
مزارشریف، تماس گرفت و گفت: مختار بچیش یک طنز کاغذ پیچ نوشتم، در هفته نامه نشر
میکنی؟
چون قبلاً مطالب و طنزهای آقای ثابتی را نشر کرده
بودیم و ایشان از افراد مورد تایید مدیر مسئول هفته نامه نیز بود، گفتم بله، حتماً
نشر میکنیم استاد.
حنیف ثابتی متن طنز را در یک فلش به من آورد و من کاپی گرفتم.
طنز را خواندم، خندیدم و در صفحهیی که مخصوص ادبیات بود جابجا کردم. ثابتی گفت،
یک خواهش دارم. نام مرا اینبار ننویس. نامش را ننوشتم. مطالب هفته نامه که نهایی
و آمادۀ نشر شدند، به مدیرمسئول فرستادم تا بررسی کند. اتفاقاً همان هفته، مدیرمسئول
در دسترس نبود و پیام فرستاد که خودت مرور کن، وقت ندارم.
هفته نامه رفت زیر چاپ و من طبق معمول آنرا در شهر توزیع
کردم.
شفیق پیام حنیف ثابتی |
وقتی حنیف ثابتی طنز را به من سپرد و آنرا خواندم، فکر کردم شفیق
پیام نیز مثل بقیه قهرمانهای داستانها و طنزها، یک نام خیالی است. هرچند به شدت
توهینآمیز بود، ولی از آنجا که فکر نمیکردم، شفیق پیام شخص حقیقی باشد، آنرا به
حساب طنزهای رکیک عبید زاکانی گذاشتم.
به حنیف ثابتی زنگ زدم و گفتم، مرا به جنجال انداختی استاد.
ثابتی گفت چه شده؟
گفتم مرا دادستانی احضار کرده و در رابطه به نشر طنز شما که
در آن یک شخص حقیقی توهین شده، پرونده تشکیل داده.
گفت، آها... میدانم کار کدام حرامی است. خو خیر...تماس را
قطع کرد.
هرچه تلاش کردم، ثابتی دیگر با من تماس نگرفت.
ثابتی کار خودش را کرده بود. حالا من و بودم شفیق پیام.
شماره تماس پیام را یافتم. زنگ زدم، گفت کلبۀ فرهنگی بلخ
بیا.
رفتم، دیدم که یک آدم چاق، با نگاههای مهربان و لبخندی که
در وقت عصبانیت نیز فراموش نمیکند.
برایش ماجرا را توضیح دادم و گفتم که من اغفال شدم و این
نوشته از حنیف ثابتی است.
گفت، میدانم، همینکه خواندم از لحن نوشته دریافتم که مال
همان آدم بی عقل است.
پیام گفت، میتوانم با پیگیری دادگاه، ترا به زندان بکشانم
و ثابتی را نیز با موتر لِه کنم. ولی شاید این کار را نکنم، چون ثابتی یک بیچاره و
بی عقل است و تو هم توسط او اغفال شدی.
پیام، به اینکه شکایت خود را از دادستانی پس بگیرد راضی
نشد. بلاخره به مویسفیدهای شهر که روی شفیق پیام تاثیرگذار بودند مراجعه کردیم.
پروندۀ من در دادستانی بسته شد، اما نمیدانم ثابتی زیر موتر لِه شد یا بخشیده شد.
پسانتر فهمیدم که شفیق پیام نیز طنزنویس بوده و حریف او حنیف
ثابتی، از من به عنوان تربیون استفاده کرده.
این مورد برای من بسیار آموزنده بود.
یاد آن روزها بخیر.
۱۸ اسفند ۱۳۹۹
از وزیر به رئیس: میخواهم برایت واضح بسازم که لحن مرا درک کرده باشی
«سرسختی نشان ندهید! احمق نباشید! بعدا با
شما تماس می گیرم.»
این حرفهای دونالد ترامپ در یکی از نامههایش به اردوغان رئیس جمهور ترکیه بود. ترامپ این نامه را زمانی به اردوغان نوشت که ارتش ترکیه به مناطقی در کُردستان حمله کرده بود و دست به کشتارهای بی رحمانه زده بود.
نامهی آنتونی بلینکن وزیر خارجه امریکا به اشرف غنی نیز به لحن و زبان
ترامپ نوشته شده است. در نامه از لحن کاملاً آمرانه استفاده شده و طوری به غنی
گوشزد کرده است که این حرف آخر است و هیچ گزینهیی دیگری نیز وجود ندارد.
آتونی بلینکن در پایان نامهاش از گوش غنی میگیرد و میگوید: «من میخواهم
برای شما واضح بسازم که شما فوریت لحن مرا در مورد کار جمعی درک کرده باشید که در
این نامه خلاصه شده است.»
سرنوشت دولتی که با زور چکمههای سربازان ناتو و پول امریکاییها ساخته شده
باشد واضح است که چنین ذلتبار و حقیرانه است.
نامهی وزیرخارجه امریکا و طرح پیشنهادی حکومت موقت را دفتر زلمی خلیلزاد در سفارت امریکا در کابل به رسانهها فرستاده است. افشای این نامه و طرح حکومت موقت، فشار رسانهیی و سیاسی است که غنی و اطرافیانش را عصبانی ساخته است.
متن نامه وزیر خارجه امریکا به اشرف غنی
وزیر امور خارجه
واشنگتن
جلالت مآب اشرف غنی
رئیس جمهوری اسلامی افغانستان
کابل
جناب آقای رئیس جمهور:
امید دارم این نامه به شما میرسد. من برای رییس
" شورای عالی مصالحه" عبدالله پیامی مشابه ارسال خواهم کرد.
من از فرصت صحبت و گفتگو با شما و مشوره در مورد
بازنگری استراتژی ایالات متحده برای افغانستان قدردانی میکنم. دیدگاههای شما و
تیم شما به بازنگری ما ارزش بخشیده است.
من امروز به شما مینویسم تا شما را در جریان بگذارم
که ما در کجا قرارداریم، انتخاب فوری که در مقابل ما قرار دارد و مدیریت عاجل که
جوبایدن و من در جریان هفته های آینده از شما میخواهیم. اگرچه ما هنوز
بررسی خود را درمورد مسیر مان به آینده را نهایی نکرده ایم. اما به یک نتیجه اولیه
رسیده ایم که بهترین راه برای پیشبرد منافع مشترک مان این است که تمام تلاش مانرا
به خرچ دهیم و گفتگوهای صلح را تسریع ببخشیم و همه طرفها را برای اجرای تعهدات خود
جمع کنیم.
برای اینکه همه مسایل به صورت اساسی و سریع به سمت
توافق و آتش بس دائمی و جامع پیش برود، ما بلافاصله یک تلاش دیپلماتیک به سطح بالا
را با طرفین و کشورهای منطقه و سازمان ملل دنبال می کنیم. این تلاش عناصر مختلف را
در بر میگیرد:
اول، ما قصد داریم از سازمان ملل بخواهیم وزرای خارجه
و نمایندگانی از روسیه، چین، پاکستان، ایران، هند و آمریکا را جمع کند تا در مورد
یک رویکرد واحد گفتگو کنند تا از پروسه صلح در أفغانستان حمایت کنند. اعتقاد من
این است که این کشورها در مورد یک أفغانستان باثبات منافع مشترک دارند و ما باید
کار کنیم تا بیبنیم به این هدف می رسیم.
دوم، من و رییس جمهور بایدن از خلیلزاد خواستیم وظیفه
حیاتی را که انجام میدهد، ادامه دهد و برنامهای نوشته شده را آماده کند تا با شما
و با هبران طالبان شریک کند که هدفش تسریع بخشیدن به گفتگوهای است که قبلا برای
رسیدن به یک راه حل و آتش بس مذاکره شده است. این طرح بازتاپ دهنده برخی ایده های
است که شامل نقشه راه برای پروسه صلحی میشود که سفیر محب با سفیر ویلسن در میان
گذاشت. با به اشتراک گذاشتن این اسناد ، ما قصد نداریم شرایط را به طرفین دیکته
کنیم. در عوض ، این اسناد به جمهوری اسلامی و طالبان امکان می دهد تا فوراً به
وظایف تدوین: الف) اصول بنیادی که قانون اساسی آینده و روش حکومت داری در
أفغانستان را تعیین میکند ب) نقشه راه را برای یک دولت جدید و فراگیرمشخص میکند ج)
شرایط آتش بس دائمی و جامع را فراهم میکند. من از شما می خواهم که مواضع سازنده ای
را توسعه بدهید و در مورد این پیشنهادهای نوشته شده با سفیر خلیل زاد گفتگو کنید.
سوم، ما از دولت ترکیه خواهیم خواست تا در هفتههای
آینده میزبان نشست ارشد هر دو طرف برای نهایی کردن توافق صلح باشد. من از شما یا نمایندگان
با صلاحیت تان می خواهم که با سایر نمایندگان جمهوری اسلامی به این نشست بپیوندید.
چهارم، ما نظر شما را در میان میگذاریم که باید تلاش
شود تا از سطح بالای خشونت در أفغانستان کاهش بیابد که تلفات غیر قابل قبولی را
برای مردم افغانستان تحمیل می کند و تلاش ها برای دستیابی به صلح را عمیقا تضعیف
می کند. ما یک پیشنهاد اصلاح شده برای کاهش 90 روزه خشونت آرا ماده کرده ایم که
هدف آن جلوگیری از حمله بهاری طالبان است و همزمان همخوانی دارد با تلاش های
دیپلماتیک ما برای حمایت از توافق سیاسی بین طرفین. من از شما می خواهم پیشنهادی
را که سفیر خلیل زاد با شما در میان می گذارد مثبت ارزیابی کنید.
به نظر من وحدت و همه شمول بودن در صف جمهوری اسلامی
برای کار دشواری که در پیش است ضروری است. همانطور که شما و هموطنان تان خیلی خوب
می دانید ، اختلاف بین رهبران افغانستان در اوایل دهه 1990 فاجعه بار بود و نباید
اجازه داده شود فرصت که در پیش روی ما قرار دارد از بین برود. کار مشترک شما با
رئیس (شورای مصالحه ملی) عبدالله و همکاری شما با رئیس جمهور پیشین کرزی و پروفسور
سیاف برای ساخت یک جبهه متحدتر برای صلح امیدبخش است. من از شما می خواهم باهم کار
کنید تا این گروه مشورتی چهار نفره را وسعت بخشید تا افغانها آنرا همه شمول و معتبر
بدانند تا یک اجماع برای اهداف مشخص برای مذاکره با طالبان در مورد حکومت داری،
تقسیم قدرت و اصول حمایت کننده ضروری ساخته شود. توافق روی
تمام شیوه و پیام های که به مردم داده میشود، صورت گیرد و نشان دهد که در آن یک
پارچگی و تلاش وجود دارد . از همه تلاشهای که در این راستا صورت میگیرد قویا حمایت
خواهیم کرد تا کار متحد پیش برود.
من باید واضح کنم آقای رییس جمهور که فرایند سیاستهای
ما در واشنگتن ادامه دارد و آمریکا تا حال هیچ یکی از گزینه ها را انتخاب نکرده
است. ما در نظر داریم تا تمامی نیروهای مانرا تا تاریخ یک می خارج کنیم. چرا که ما
انتخاب های دیگر را مدنظر گرفته ایم. حتا با ادامه کمک های مالی آمریکا برای
نیروهای شما، پس از خروج نیروهای آمریکا من نگرانم که وضعیت امنیتی در أفغانستان
خرابتر شود و طالبان بتوانند فورا جغرافیایی بیشتر را بگیرند. من میخواهم برای شما
واضح بسازم که شما فوریت لحن مرا در مورد کار جمعی درک کرده باشید که در این نامه
خلاصه شده است.
سعی میکنم تا با شما به عنوان یک شریک کار کنم.
ارادت
انتونی بلینکن
3 |
2 |
1 |
۲۷ بهمن ۱۳۹۹
هنرکدۀ شکیب مصدق، جهان کوچک با ایدههای بزرگ
مختار وفایی
شکیب مصدق که نامی آشنا و صدای بلندی در عرصهی موسیقی اعتراضی در افغانستان است، اکنون در گوشهیی
از شهر هامبورگ در آلمان، با همکاری شماری از هنرمندان از کشورهای مختلف، هنرکدهیی
ساخته است که از طریق آن، به کارهای هنریاش، فراتر از مرزها و زبانها ادامه میدهد.
شکیب مصدق را در
یک روز سرد زمستانی، در «هنرکدهی شکیب مصدق» در شهر هامبورگ، در حالی که مصروف
ساختن یک آهنگ با دو تن از هنرجویان بود ملاقات کردم. فعالیتهای هنرکدهی شکیب
مصدق، هرچند به دلیل قیودات وضع شده در پی گسترش بیماری کرونا، با محدودیتهای
مواجه است، اما اتاقهای پر از شعار این هنرکده هیچگاه خالی و مسکوت نمیمانند.
شکیب مصدق، در
سال 2010، از افغانستان به آلمان مهاجرت کرد و تا سال 2018، مکان مشخصی برای
فعالیتهای هنریاش در آلمان نداشت. مصدق می گوید که بسیاری از هنرمندان در
کشورهایی مانند افغانستان و ایران به دلیل تهدیدات امنیتی، سانسور و قیودات حکومتی،
میان ماند و رفتن گیر میکنند، چون برای بسیاریها، هم ماندن در کشور شان و هم
پناهنده شدن در کشورهای غربی، به معنی مرگ است. اگر کشور شان را ترک نکنند، ممکن
است طعمهی ترور، سانسور و یا زندان شوند، اگر کشورشان را ترک کنند، ممکن است در
انزوا با مرگ هنر شان مواجه شوند.
مصدق در زندگی پناهجویی
اش در آلمان، روزهای سخت و دشواری را سپری کرده است. روزهایی که نه ابزار و مکانی
برای ادامهی کار هنریاش داشته و نه کشور میزبان به این مساله توجه داشته است. به
گفتۀ مصدق، سیستمِ پذیرایی از مهاجران در کشور میزبان برای همه پناهجویان یکسان
است و این سیستم توقع دارد که یک پناهجو هرچه زودتر زبان بیاموزد و در یک مغازه، پیتزافروشی
و یا شرکت، دست به کار شود. «این سیستم، کمتر به علایق، خواستها و تواناییهای
هنری یک مهاجر ارج مینهد.»
با تمام این چالشها،
شکیب مصدق، بی وقفه موسیقی و هنر تولید کرده و با رفت و آمد میان کابل و آلمان،
کارهای موثری انجام داده است. از برگزاری کنسرتهای خیابانی در کابل که محتوای
اعتراضی داشتند، تا آهنگهای برای مهاجران و کارگران که همه به صورت یکدست صداهای
بلند مصدق برای برابری و عدالت در جامعه است.
مصدق، با تلاش
پیگیر توانسته است خودش را از انزوا در جامعۀ جدید نجات دهد. یکی از آلبومهای مصدق
به نام «آیلان» از فارسی به آلمانی برگردان شده و در رسانهها و جشنوارههای آلمان
بازتاب وسیع داشته است. مصدق در این مورد میگوید: « ما دردهای مان را برای هم
زبانان مان زیاد گفتیم، اما خواستم این دردها با دیگران تقسیم کنم. زمانی که آهنگها
و ترانههایم به زبان آلمانی منتشر شدند، با استقبال و همراهی گستردهیی در جامعه
آلمان مواجه شدم و این مرا به ادامۀ زندگی هنری ام در آلمان امیدوار ساخت.»
مصدق، هنرش را در اختیار اعتراض در برابر نابرابری و بی عدالتی گذاشته و به گفتۀ خودش، پیام کارهایش به مرزها تعلقی ندارد.
او در مورد «هنرکدۀ
شکیب مصدق» میگوید: هنرکده جهان کوچکی است که بر اساس فکر و ایدههای ما شکل گرفته
است. ما میخواهیم یک چنین جهانی داشته باشیم؛ جهانی که در آن مرز و تبعیض نیست و
همه، داشتههای شان را با همدیگر تقسیم میکنند.»
یادگار یادی، مدیر برنامههای هنرکدۀ شکیب مصدق میگوید که در این هنرکده، هنرمندانی از
کشورهای مختلف از جمله افغانستان، ایران، آلمان، کشورهای عربی و جاهای مختلف دور
هم جمع میشوند و برای یک جهان بدون مرز و تبعیض مبارزه میکنند.
به گفتۀ یادی، بخش
دیگری از فعالیتهای این هنرکده، ارایهی برنامههای آموزشی به جوانان مشتاق به هنر
و برگزاری گردهمآییهایی واکنشی در اعتراض به اتفاقات ناگوار در کشورهای مختلف
جهان است.
برپایی گردهمآییهای
اعتراضی برعلیه جنگ در افغانستان، اعدام و شکنجه در ایران و اخراج اجباری پناهجویان
از آلمان، از جمله مواردی اند که توسط هنرکدۀ شکیب مصدق در همکاری با برخی از
نهادهای اجتماعی در شهرهای مختلف آلمان برگزار شده اند.
پست ویژه
بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانههای چاپی
شاید خداحافظی با رسانههای چاپی برای بسیاری از روزنامهنگاران و خوانندگان روزنامهها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...
-
یکی از قدیمیترین مجموعه شعرهای صوفی عشقری را از لینک زیر بصورت آسان و رایگان دانلود کنید. اینجا کلیک کنید http://www.mediafire....
-
- مختار وفایی مولوی حیات الدین حیات صاحبی، یک تن از خطبا و علمای دینی محافظه کار در شهر مزارشریف است که از چندی بدینسو در میان ش...
-
مختار وفایی مفتی نعمتالله قویم والی پیشین طالبان در جوزجان که در سال ۲۰۱۵ با بیشتر از ۲۰۰جنگجوی تحت امرش به جنرال دوستم تسلیم شد، اکنون ی...