۲۲ خرداد ۱۴۰۲

برای گل‌اندام از مذهب خود گذشتم؛ روایت زوج هزاره و پشتون از زندان طالبان

نویسنده: مختار وفایی، ایندیپندنت فارسی

یک روز آفتابی در ماه جوزای ۱۴۰۱، در میان شلوغی ایستگاه خودروها، رجب و گل‌اندام با چهار کودک خود به‌آرامی روی صندلی‌های تاکسی نشستند تا پس از ۱۸ سال تعقیب و گریز، به جای امنی برسند، اما پیش از آنکه خودرو راه بیفتد، افرادی مسلح اطراف خودرو ظاهر شدند و به رجب دستور دادند پیاده شود. گل‌اندام در وحشت عمیقی فرو رفت؛ چون می‌دانست که برادرانش به کمک طالبان همچون سایه او و رجب را تعقیب می‌کنند. مردان مسلح که ماموران حوزه پنجم پلیس طالبان در شهر کابل بودند، کیسه سیاهی روی سر رجب کشیدند و گل‌اندام، کودکان و خاله کهنسال گل‌اندام را که قصد داشت با آنان به پاکستان برود، سوار خودرو نظامی کردند و با خود بردند.

رجب و گل‌اندام زوجی از قوم هزاره و پشتون‌اند که سال ۱۳۹۰ پس از پنج سال زندان و کشمکش در محاکم، موفق شدند با هم ازدواج کنند. رجب ۵۰ سال و گل‌ اندام ۳۸ سال دارد. هر دو اصالتا اهل شهرستان دولت‌آباد در استان بلخ‌اند

رجب و گل اندام
 و از ۱۸ سال پیش که تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند تاکنون همچنان بی‌وقفه تحت تعقیب و تهدیدند و بخشی از عمرشان را در فرار سپری کرده‌اند. 

سال ۱۳۸۵، رجب و گل‌اندام در دو روستای همجوار به نام‌های النگ و دورمن افغانیه در شهرستان دولت‌آباد استان بلخ زندگی می‌کردند. ساکنان روستای النگ هزاره‌های پیرو مذهب تشیع و ساکنان رستای دورمن افغانیه اعضای قبیله علی‌زی از قوم پشتون و پیرو مذهب حنفی‌اند. خانواده‌های رجب و گل‌اندام از حدود ۵۰ سال پیش با هم روابط نزدیکی داشتند و به دلیل همجوار بودن زمین‌های کشاورزی ساکنان دو روستا، میان خانواده‌های هزاره و پشتون در این دو روستا روابط نزدیکی برقرار بود.

یک بعدازظهر تابستان ۱۳۸۵، وقتی گل‌اندام از مراسم عروسی یکی از ساکنان روستا به خانه بازگشت، متوجه حضور چند نفر مهمان شد که با برادرانش در حال صحبت بودند. گل‌اندام سعی کرد بداند مهمانان و برادرانش در مورد چه صحبت می‌کنند. یکی از برادرانش گفت با مهمانان در مورد زمین‌های کشاورزی صحبت می‌کند و به گل‌اندام اجازه نداد برای مهمانان چای بیاورد و با آنان وارد صحبت شود. شامگاه آن‌ روز به گل‌اندام اطلاع دادند که مهمانان به خواستگاری او آمده بودند و برادرانش او را به نامزدی مردی به نام ارسلا درآورده‌اند.

ارسلا که اکنون حدود ۴۸ سال دارد، در آن زمان در ایران کارگری می‌کرد تا نیازهای خانواده‌ فقیرش را که ساکن روستای افغانیار (روستای همجوار دورمن افغانیه) بودند، تهیه کند. ارسلا بی‌سواد و از یک خانواده فقیر بود و به بیماری اعصاب و روان مبتلا بود. این خبر برای گل‌‌اندام که برادرانش با دختران موردعلاقه خود ازدواج کرده‌ بودند، ناخوشایند بود. او ارسلا را از نزدیک ندیده بود و به دلایل مشخصی نمی‌خواست با او ازدواج کند. وقتی گل‌اندام با تصمیم اعضای خانواده مخالفت کرد، بارها از برادرانش کتک خورد و شکنجه شد. حتی یک بار یکی از برادران گل‌اندام او را به مرگ تهدید کرد و گفت اگر به ازدواج با ارسلا تن ندهد، کشته خواهد شد.

آثار شکنجه برادران بر چشم، صورت و پای راست گل‌‌‌اندام هنوز باقی مانده است. چشم راست گل‌اندام در اثر این شکنجه‌ها بینایی خود را از دست داد و جای یک زخم بزرگ روی پای راست و پیشانی او هنوز دیده می‌شود. 

در این میان، گل‌اندام به رجب فکر می‌کرد؛ مردی که شاید می‌توانست ناجی گل‌اندام باشد. گل‌اندام و رجب با هم تلفنی در تماس بودند و گل‌اندام از رجب خواست او را از ازدواج با ارسلا یا کشته شدن به دست برادرانش نجات دهد. برای گل‌اندام، تفاوت سن و مذهب و قوم اهمیتی نداشت؛ او به یک چیز فکر می‌کرد: نجات از دامی که برادران برایش پهن کرده‌ بودند.

رجب و گل‌اندام سحرگاهی در سال ۱۳۸۵ از روستا فرار کردند و به مزارشریف و از آنجا به کابل رفتند. خبر فرار رجب و گل‌ اندام مانند بمبی در روستا صدا کرد و به‌سرعت دهان به دهان همه‌جا پیچید. 

رجب و گل‌ اندام از زمانی که از روستا فرار کردند، تاکنون که ۱۸ سال از آن روز می‌گذرد، بی‌وقفه در حال فرارند. در این میان، گاه از زندان، گاه از خانه امن، گاه از مرزها و گاه از شهرها سر در می‌آورند. چهار کودک این زوج نیز در این سال‌های فرار به دنیا آمده‌اند. 

رجب و گل‌ اندام که پس از سپری کردن ۹ ماه حبس در زندان طالبان، اکنون در ایران به سر می‌برند، روایت ۱۸ سال زندگی پر رنج خود را با خبرنگار ایندیپندنت فارسی در میان گذاشتند.

«تو یک هزاره‌ای، چطور جرئت کردی که با یک زن اوغان (پشتون) ازدواج کنی؟»

رجب می‌گوید وقتی روز جمعه ۱۳ خرداد ۱۴۰۱ در ایستگاه خودروهای مسافربری منطقه کمپنی کابل بازداشت شد، طالبان او، گل‌اندام، خاله گل‌اندام و کودکانشان را به قرارگاهی نظامی در همان نزدیکی بردند. رجب و گل‌اندام که با سلطه طالبان بر افغانستان، از ترس افتادن به چنگ برادران گل‌اندام در خفا زندگی می‌کردند، قصد داشتند از کابل به پاکستان بروند، اما پیش از آنکه خودرو حرکت کند، بازداشت شدند.

 رجب گفت: «وقتی طالبان مرا گرفتند و ضرب‌وشتم مرا شروع کردند، گفتم من چه گناهی کرده‌ام؟ یکی از اعضای طالبان گفت: «تو یک هزاره‌ای! چطور جرئت کردی که با یک زن اوغان (پشتون) ازدواج کنی؟»

رجب تعریف می‌کند که در قرارگاه طالبان او را در یک کانتینر از پا آویزان کردند و به نوبت او را شکنجه دادند. ساعتی بعد، رجب، گل‌ اندام، خاله گل‌اندام و کودکان به ساختمان حوزه پنجم امنیتی طالبان منتقل شدند. در آنجا گل‌اندام، خاله‌اش و کودکان در یک انبار متروک حبس شدند و رجب در اتاق دیگری تحت شکنجه قرار گرفت.

رجب در مورد شکنجه‌ها در حوزه پنجم پلیس طالبان در کابل می‌گوید: «مرا شوک برقی دادند. شلنگ آب در دهانم می‌گذاشتند تا شکمم از آب پر شود، سپس یک نفر با لگد به شکمم می‌زد. هر یک از اعضای طالبان به نوبت با کابل مرا می‌زدند و دشنام می‌دادند.»

گل‌اندام و کودکان او نرگس ۱۰ ساله، مریم ۱۱ ساله، لیلا ۹ ساله و عباس چهار ساله، فریادهای پدر خود را زیر شکنجه طالبان می‌شنیدند.

رجب، گل اندام و کودکان شان در ایران

در این بین، ارسلا و برادران گل‌اندام از شهرستان دولت‌آباد به کابل رسیدند. آنان سعی داشتند رجب، گل‌اندام و کودکانشان را با خود به روستا ببرند و در آنجا با آنان تسویه‌حساب کنند. برادران رجب خوشحال بودند که توانسته‌اند به کمک طالبان این زوج را که در دولت پیشین افغانستان از دادگاه حکم برائت گرفته بودند و بر اساس حکم دادگاه با هم ازدواج کرده بودند، دوباره به چنگ آورند.

گل‌‌اندام می‌گوید برادرانش پیش از رسیدن به کابل، با موبایل خاله‌اش که با او در حبس بود تماس گرفتند و گفتند گل‌اندام و رجب کشته خواهند شد اما با خاله کاری ندارند. 

گل‌اندام از پشت در صدای طالبان را می‌شنید که در مورد تیرباران کردن رجب صحبت می‌کردند، اما این تصمیم بر اساس حکم محاکم و نهادهای قضایی طالبان نبود؛ بلکه به تحریک برادران گل‌اندام بود که به طالبان گفته بودند «فرمانده رجب» در زمان حاکمیت دولت پیشین خواهر آنان را فرار داده و فرزندان آن‌ها حاصل رابطه نامشروع خارج از ازدواج‌اند. رجب و گل‌اندام بارها از اعضای طالبان شنیدند که به آنان می‌گفتند فرزندانشان حرام‌زاده‌اند، چون ازدواج یک مرد اهل تشیع با یک زن اهل سنت حرام است. به همین دلیل طالبان کودکان گل‌اندام را هم اذیت می‌کردند.

گل‌اندام می‌گوید در مدتی که در حوزه پنجم پلیس طالبان کابل زندانی بودند، طالبان حتی از دادن آب به آنان دریغ کردند. یک بار پسر چهارساله‌اش عباس با فریاد بلندی پدرش را که در اتاق دیگری زیر شکنجه بود صدا زد، اما یک عضو طالبان با مشت به دهان او کوبید و دهان کودک پر از خون شد. گل‌اندام گفت: «من بارها پاهای طالبان را بوسیدم. به آنان التماس کردم و گفتم این کار را نکنید، کودکانم می‌ترسند. اما طالبان می‌گفتند کودکان شما حاصل زنا و حرام‌زاده‌اند.»

افراد طالبان در ۲۰ ماه سلطه بر افغانستان، بارها از ازدواج مردان اهل تشیع با زنان اهل سنت جلوگیری کرده‌اند. در مذهب تشیع، ازدواج مرد شیعه با زن سنی جایز دانسته شده، اما در مورد ازدواج زن شیعه با مرد سنی دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. برخی فقهای شیعه مانند فاضل لنکرانی در مورد ازدواج زن شیعه با مرد سنی گفته‌اند که «بهتر است از این کار اجتناب شود»، اما برخی مانند سید علی خامنه‌ای معتقدند: «اگر بیم انحراف از مذهب نباشد، مانعی ندارد.»

وزارت امر به معروف طالبان نیز تاکنون در مورد حرام بودن ازدواج میان پیروان دو مذهب حکمی کتبی صادر نکرده‌ است، اما ماموران این وزارتخانه بارها در مورد حرام بودن ازدواج‌ میان پیروان دو مذهب صحبت کرده‌اند.

ماموران وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان بهمن ماه ۱۴۰۱، در مساجد مزارشریف به مردم ابلاغ کردند که ازدواج میان پیروان مذاهب تشیع و حنفی حرام است. پانزدهم همان ماه، فرماندار طالبان در شهرستان نسی استان بدخشان در نامه‌ای که به مساجد فرستاد، نوشت: «بنا به ملاحظات دینی و عقیدتی، به همه اقوام تحت قلمرو این شهرستان اعلام می‌شود از این پس، هیچ‌کس از اهل سنت و الجماعت حق ندارد به شیعه دختر دهد و از شیعه برای اهل سنت زن بگیرد.»



فرار از خانه

رجب و گل‌‌اندام پس از ۱۰ روز حبس و شکنجه در ساختمان حوزه‌‌های پنجم، سوم و ساختمان وزارت داخله (کشور) طالبان در کابل، به مزارشریف منتقل شدند؛ جایی که در سال ۱۳۸۵ نیز محاکمه و زندانی شده بودند. سال ۱۳۸۵ رجب و گل‌اندام ۲۵ روز پس از فرار از روستا، از خانه‌ای در منطقه دشت برچی کابل دستگیر شدند. پلیس دولت وقت افغانستان آنان را به مزارشریف منتقل کرد و در آنجا به اتهام «فرار از خانه» محاکمه شدند. دادگاه دولت وقت در بلخ در حکم نهایی، گل‌اندام را به یک‌ سال و رجب را به یک سال و نیم زندان محکوم کرد.

ارسلا و برادران گل‌اندام به دادگاه محلی بلخ شکایت و ادعا کرده بودند که گل‌اندام با تهدید و فشار رجب ربوده شده است اما گل‌اندام در پاسخ به دادگاه وقت گفت که به خواست خود با رجب فرار کرده است، چون برادارانش او را به مرگ تهدید کرده بودند و رجب را هم دوست دارد.

ارسلا مدعی بود که گل‌اندام همسر او است، در حالی که عقدی میان آنان صورت نگرفته بود. گل‌اندام در این مورد گفت: «وقتی برادرانم بدون رضایت، مرا به نامزدی ارسلا درآوردند، ارسلا ایران بود. وقتی پلیس من و رجب را بازداشت و زندانی کرد، ارسلا از ایران آمد و شاهدان دروغین به محکمه آورد تا در مورد اینکه من همسر اویم، شهادت دهند. من در دادگاه به قاضی‌ها گفتم مرا کنار پنج دختر دیگر قرار دهید و از ارسلا بپرسید کدام یک همسر تو است. اگر ارسلا مرا شناخت و گفت این یکی گل‌اندام است، من با او می‌روم. وقتی این حرف را زدم، ارسلا فرار کرد، چون حتی چهره مرا نمی‌شناخت.»

گل‌اندام و رجب به اتهام فرار از خانه به زندان افتادند، اما سرنوشت گل‌اندام پس از سپری شدن مدت زندان نامشخص بود. او با برادرانی مواجه بود که فرار او با یک مرد هزاره را ننگ و شرمی بزرگ برای همه اعضای قبیله می‌دانستند و چنین اقدامی در افغانستان در بسیاری از موارد به مرگ زنان انجامیده است.

عبدالحمید (مستعار) فعال حقوق بشر که پرونده رجب و گل‌اندام را در سال‌ ۱۳۸۵ از نزدیک دنبال می‌کرد، گفت ارسلا به لحاظ ذهنی دچار اختلال بود و در جلسات متعددی که در دادگاه بلخ و دفتر استاندار وقت با حضور ارسلا، رجب، گل‌اندام و برداران او برگزار شد، متناقض و ناواضح صحبت می‌کرد. به گفته عبدالحمید، دروغ بودن ادعاهای ارسلا و برادران گل‌اندام در مورد عقد ارسلا و گل‌اندام نیز در نتیجه بررسی‌های دادگاه ثابت شدند.

گل‌اندام در این مورد گفت که برادرانش و ارسلا نتوانستند ادعاهای خود را در دادگاه ثابت کنند، بنابراین جرم او تنها فرار از منزل بود که به لحاظ قانونی جرم محسوب نمی‌شد. با وجودی که در قوانین دولت پیشین افغانستان فرار از منزل جرم تعریف نشده بود، صدها زن به این اتهام در زندان‌ها به سر می‌بردند. بر اساس یک گزارش دیده‌بان حقوق بشر که در مارس ۲۰۱۲ منتشر شد، حسن بانو غضنفر، وزیر امور زنان دولت وقت افغانستان، گفته بود: «عمل فرار از منزل جرم نیست، اما اگر تحت نام فرار از منزل جرائم دیگری صورت گیرد، محاکم آن جرائم را پیگیری می‌کنند.» در بیشتر موارد زنانی که از منزل فرار می‌کردند، پس از بازداشت به اتهام برقراری روابط جنسی خارج از ازدواج محاکمه می‌شدند. دیده‌بان حقوق بشر نوشت: «فرار از منزل در قانون جزای افغانستان جرم تعریف نشده است.» طالبان با سلطه بر افغانستان قانون اساسی و دیگر قوانین تصویب شده در دولت‌های پیشین افغانستان را ملغا کردند و گفتند این گروه به جای قوانین دست ساخت بشر، از قرآن و شریعت پیروی می‌کنند.

با این وصف، گل‌اندام و رجب در دادگاه دولت پیشین افغانستان به اتهام فرار از منزل محاکمه و زندانی شدند و  پس از آنکه مدت حبس گل‌ اندام در زندان تمام شد، به دلیل اینکه برادرانش او را به مرگ تهدید کرده بودند، به یک «خانه امن» که ویژه زنان و دخترانی در معرض تهدید بود، منتقل شد.

گل‌اندام از ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰ در خانه امنی در شهر مزارشریف نگهداری شد. او اواخر ۱۳۹۰ به دادگاه بلخ مراجعه کرد و گفت از از یک‌سو نمی‌تواند به خانه برگردد چون جانش در خطر است و از سوی دیگر در خانه امن بلاتکلیف مانده است. او همچنین مطلع شد که ارسلا عروسی کرده است و فرزندی نیز دارد. گل‌اندام از دادگاه خواست در مورد ازدواج او با رجب حکمی صادر کند تا او از بلاتکلیفی در خانه امن و مرگ در خانه برادرانش نجات یابد. دادگاه هم به توجه به اسنادی که در اختیار داشت، عقد گل‌اندام و رجب  را تایید کرد و پرونده حقوقی آنان رسما بسته شد.

اردواج گل‌اندام و رجب در جمع کوچکی در خانه خواهر رجب برگزار شد. هیچ یک از اعضای خانواده گل‌اندام در عروسی او شرکت نکردند و گل‌‌اندام و رجب نتوانستند به روستای خود در دولت‌آباد برگردند و به زندگی در مزارشریف و کابل ادامه دادند. البته برادران گل‌اندام هیچ‌گاه دست از سر آنان برنداشتند، اما به دلیل اینکه ادعایشان در دادگاه باطل اعلام شده بود، نتوانستند علیه رجب و گل‌ اندام کاری کنند.

«دادگاه دولت پیشین آمریکایی بود»

پس از آنکه رجب و گل‌اندام اواخر خرداد ۱۴۰۱ از کابل به مزارشریف منتقل شدند، ارسلا و برادران گل‌اندام با ادعاهایی علیه این زوج بار دیگر به دادگاه طالبان مراجعه کردند.

رجب و گل‌اندام در زندان طالبان در شهر مزارشریف حبس شدند، اما پرونده آنان ابتدا به شهرستان دولت‌آباد ارجاع شد؛ جایی که به گفته گل‌اندام، «از قاضی تا آشپز» از دوستان برادرانش‌اند، چون بیشتر مسئولان ارشد طالبان در دولت‌آباد از روستای دورمن افغانیه و از قبیله علی‌زی‌اند؛ قبیله‌ای که گل‌اندام و خانواده‌اش متعلق به آن است و به همین دلیل برادران گل‌اندام در میان طالبان نفوذ زیادی دارند و از این نفوذ علیه رجب و گل‌اندام استفاده کردند.

در مدارکی که ارسلا و برادران گل‌اندام پس از بازداشت آنان در کابل به ادارات امنیتی و دادگاه طالبان ارائه کردند، ادعاهای زیادی مطرح شده است؛ از جمله اینکه نیروهای آمریکایی در فراری دادن گل‌اندام دخیل بوده‌اند. حسین خان، برادر گل‌اندام، در یکی از نامه‌هایش به دادگاه طالبان از رجب به عنوان «فرمانده رجب» نام برده و نوشته که رجب در سال ۱۳۸۵، حدود شش ماه پس از آنکه گل‌اندام با ارسلا نامزد شد، او را از مسیر خانه ربود و به کابل برد. او در این نامه می افزاید: «پس از ۲۵ روز رجب و گل‌اندام در کابل بازداشت شدند و پس از طی مراحل محکمه، پرونده به نفع ما پایان یافت و گل‌اندام به ما تحویل داده شد، اما نیروهای آمریکایی او را از ما گرفتند و به خانه امن منتقل کردند.»



 حسین خان در این نامه مدعی شده که دو بار قصد داشته گل‌اندام را از مزارشریف به روستا ببرد اما نیروهای آمریکایی مانع این اقدام شدند. او همچنین نوشته که رجب تحت حمایت محمد محقق [از رهبران سیاسی هزاره‌ها] و عباس ابراهیم‌زاده، نماینده وقت مردم بلخ در مجلس نمایندگان بوده و او توان مقابله با رجب را نداشته است.

یک منبع که در جریان جلسات دادگاه طالبان برای رسیدگی به پرونده گل‌اندام و رجب حضور داشت، می‌گوید قاضی‌های طالبان با شنیدن سخنان برادران گل‌اندام در مورد مداخله نیروهای آمریکایی در این پرونده احساساتی می‌شدند و یکی از قاضی‌ها گل‌اندام را تهدید کرد که اگر می‌توانست، در صحن دادگاه او را با شلیک گلوله‌ می‎‌کشت، چون او که زنی از قوم پشتون است، آبرو و ناموس این قوم را با خاک یکسان کرده است.

با اینکه تمام جزئیات پرونده رجب و گل‌اندام از سال ۱۳۸۵ در دادگاه بلخ موجود است، قاضی‌های طالبان اصرار داشتند که دادگاه‌های قبلی آمریکایی بودند و تصمیم‌های آن نزد طالبان اعتباری ندارند. ارسلا در پاسخ به یک پرسش دادگاه طالبان در مورد چگونگی ادعای همسری‌اش با گل‌اندام نوشته است: «گل‌اندام شش ماه با من زندگی کرد. من آزادانه به خانه آن‌ها رفت‌وآمد می‌کردم.» او در نامه دیگر می‌نویسد: «در مدت نامزدی با گل‌اندام، با او همبستر نشدم اما به طور آزاد نشست و برخاست داشتیم.»

او در جای دیگر در پاسخ به پرسشی که آیا پس از نامزدی با گل‌اندام، او را طلاق داده است یا خیر می‌نویسد: «گل‌اندام را در محکمه رسمی طلاق دادم. البته به واسطه زورگویی و تهدید به مرگ از سوی افراد ناشناس.» ارسلا در جریان اسارت گل‌اندام و رجب در نامه‌ای دیگر به حوزه پنجم امنیتی طالبان در کابل چنین نوشته: «گل‌اندام زن من است. می‌خواهم او را با خود ببرم.»

 


 نامه‌ها و پاسخ‌های ارسلا به نهادهای طالبان ضدونقیض است. ادعاهای برادران گل‌اندام در مورد دخالت نیروهای آمریکایی و رهبران سیاسی در حمایت از رجب را هم هیچ‌یک از منابع مطلع که پرونده رجب و گل‌اندام را در دادگاه‌های دولت پیشین و طالبان پیگیری کرده‌اند، تایید نمی‌کنند. با همه این‌ها طالبان با استناد به این ادعاها و همچنین اختلاف مذهب میان رجب و گل‌اندام، آنان را ۹ ماه در زندان نگه‌ داشتند.

هزینه آزادی از زندان طالبان: از تغییر مذهب تا از دست رفتن برادر

رجب در ۹ ماهی که در زندان طالبان در مزارشریف بود، بارها در جلسات دادگاه با یک پرسش تکراری مواجه می‌شد: «یک هزاره پیرو مذهب تشیعی؛ چطور جرئت کردی با یک زن پشتون اهل سنت ازدواج کنی؟» قاضی‌های طالبان بارها گوشزد کردند که دادگاه دولت پیشین افغانستان که حکم عقد رجب و گل‌اندام را با وجود تفاوت مذهب صادر کرد، پیرو عقاید و قوانین آمریکایی بوده است وگرنه چنین حکمی جایز نیست. بارها به رجب گفته شد تنها راهی که ممکن است به آزادی او بینجامد، طلاق دادن گل‌اندام است و رجب به این نتیجه رسید که برای داشتن گل‌اندام و فرزندانش فقط یک راه دارد؛ تغییر مذهب و گرویدن به مذهب حنفی. 

رجب از دوستانش که رابط او و خانواده‌اش بودند، چند کتاب‌ آموزشی در مورد مذهب حنفی درخواست کرد. او چندین ماه این کتاب‌ها را خواند و به دادگاه طالبان اعلام کرد که پس از این پیرو مذهب حنفی است. سرانجام به رجب و گل‌اندام نوید آزادی داده شد. 

شامگاه دوشنبه دهم بهمن ۱۴۰۱، رجب و گل‌اندام که در دو زندان جداگانه حبس بودند، به جای خبر آزادی، خبر کشته شدن خلیفه حسین را شنیدند. حسین، برادر رجب، تنها کسی بود که پرونده رجب و گل‌اندام را پیگیری می‌کرد. گل‌اندام در مورد حسین گفت: «وقتی ما از کابل به مزارشریف منتقل و آنجا زندانی شدیم، خلیفه حسین سه کودک مرا نزد خود نگهداری می‌کرد و همیشه به ما سر می‌زد و کمک می‌کرد. او هر پنجشنبه به زندان می‌آمد و از ما خبر می‌گرفت.»

خلیفه حسین، برادر رجب
گل‌اندام بدون نام بردن از افراد مشخصی، گفت: «خلیفه حسین را کشتند، چون در دادگاه بی‌گناهی ما ثابت شد و دستشان به ما نرسید.»

رجب با اندوه عمیقی که از کشته شدن برادر در دل دارد، گفت: «کاش برادرم را نمی‌کشتند هرکاری که می‌خواستند با ما می‌کردند، اما کاش او را نمی‌کشتند. همه‌چیز را از دست دادم، حتی برادرم را.»

رجب در مورد چگونگی آزادی از زندان طالبان می‌گوید در آخرین جلسه دادگاه، قاضی برای اینکه مطمئن شود او به مذهب حنفی گرویده و با گل‌اندام اختلاف مذهبی ندارد، از او در مورد مسائل شرعی مذهب حنفی پرسش‌هایی کرد و پاسخ‌های رجب را که در چند ماه حبس در زندان کتاب‌های مذهبی را مطالعه کرده بود، قانع‌کننده دانست و ضمن تایید حکم دادگاه دولت پیشین در مورد عقد رجب و گل‌اندام، حکم آزادی آنان را صادر کرد.

فرزندان رجب در مسیر ورود به ایران

 آواره در ایران

رجب و گل‌اندام اواخر بهمن ۱۴۰۱ و پس از آزادی از زندان طالبان، از راه غیرقانونی به ایران پناه بردند. رجب در اثر شوک برقی و شکنجه‌هایی که در جریان اسارت نزد طالبان در کابل دیده، مشکل عصبی پیدا کرده و طی ۹ ماه حبس در مزارشریف به دیابت مبتلا شده است. دخترش نرگس در مسیر سفر غیرقانونی به ایران هنگام دویدن در یک دشت زیر دست و پای مسافران مانده و اکنون بخش‌هایی از بدنش از جمله پاها عفونت کرده و درد شدیدی دارد. گل‌ اندام هم در زندان به فشار خون مبتلا شده است و هرازگاه حالش بد می‌شود. 

گل‌اندام گفت: «رجب را دوست دارم. هر دو از این ازدواج که برای ما خیلی سنگین تمام شد راضی‌ایم، اما در این سال‌ها از دست برادرانم یک روز را هم در آرامش سپری نکردیم.»

گل‌اندام افزود که کودکانش شب‌ها کابوس می‌بینند و گاه نیمه‌شب با فریاد «ما را زندانی نکنید. پدرم را نزنید.» از خواب بیدار می‌شوند.

۱۸ خرداد ۱۴۰۲

کوچ‌کشی از فیسبوک به توییتر و تلگرام

فیسبوک دیگر پلتفرمی خوبی برای خبررسانی نیست. به ویژه برای خبرنگارانی از کشورهای جنگ‌زده و بحرانی که در هر جمله یک واژه ممنوعه دارند.

قواعد فیسبوک به شدت دست‌وپاگیر است. فیسبوک بیشتر برای گذاشتن عکس از رستوران‌ها و کافه‌ها خوب است.

برای همین، پس از این من بیشتر در توییتر و تلگرام هستم.

اگر خواستید، آنجا همراه شوید:

توییتر: https://twitter.com/Mukhtarwafayee

تلگرام: https://t.me/MukhtarWafayee

یوتیوب: https://www.youtube.com/@MukhtarWafayee/featured

وبلاگ: https://www.wafayee.com/

  


۱۲ خرداد ۱۴۰۲

خاطرات عبدالحمید محتاط، دولتمردی از جمهوریت نخست

 عبدالحمید محتاط، دولتمردی از نخستین جمهوریت افغانستان، در گفت‌وگویی با سمیه رامش، زندگی و کارنامه خود را ادیبانه، زیرکانه و با دقت روایت کرده است.

او در کابینه داوود خان، وزیر مخابرات و در دولت دکتر نجیب‌الله، وزیر اطلاعات و فرهنگ، معاون صدراعظم و معاون رئیس جمهوری بود.

اهمیت این کتاب در این است که یک سیاستمدار با سواد و تحصیلکرده، تجارب زندگی خود را از کودکی و زادگاه تا حضور در کابینه دولت و دیار غربت برای آیندگان بازگو کرده است. ممکن است در جاهایی اشتباهات خود را توجیه کرده باشد، اما حقایقی زیادی در این کتاب ذکر شده است که به خواندن و دانستن می‌ارزند.

من چندماه قبل این کتاب را خواندم. چهاربار آنرا روی میز کارم گذاشتم تا یادداشتی بنویسم، اما هر بار خبری، سوژه‌ای و کاری پیش‌آمد و این کار مهم ماند.

در جریان خواندن این کتاب، من گاهی تصور می‌کردم که خاطرات امرالله صالح بازنشسته را می‌خوانم. میان آقای عبدالحمید محتاط و امرالله صالح مشترکات زیادی است. هر دو تاجیک و پنجشیری اند، هردو خوش‌سخن و سخنور اند. هردو با شعر و ادبیات و ظرافت‌های زبان فارسی آشنایند. همچنین هردو یک دور تجربه معاونت ریاست جمهوری را با احمدزی‌ها را دارند. محتاط معاون دکتر نجیب‌الله احمدزی بود و صالح معاون اشرف غنی احمدزی.

وقتی محتاط در مورد حیطه صلاحیت خود در دوره معاونت ریاست جمهوری صحبت می‌کند نیز به یاد صالح می‌افتم. آقای محتاط در صفحه ۳۲۵ کتاب می‌گوید که دکتر نجیب‌الله به او گفته بود در جایی اگر امضای من [رئیس جمهور] ضرورت می‌شود، خودت کار را انجام بده، امضا را بعداً خواهم کرد.

بعد جناب محتاط به عنوان نمونه از حیطه صلاحیت خود به عنوان معاون رئیس جمهوری می‌گوید که روزی نغمه و منگل به من دفتر من آمدند و گفتند در بازگشت از آذربایجان، با خود قالین آورده‌اند که تحفه‌ای از سوی مقام‌های آن کشور است، اما مسئولان میدان هوایی، اجازه ندادند قالین را با خود به خانه ببرند، چون واردات قالین به کشور منع است.

محتاط می‌افزاید که نغمه و منگل از او کمک خواستند تا قالین خود را به دست آورند. محتاط می‌افزاید که به دکتر نجیب‌الله تماس گرفت تا در مورد این موضوع طالب هدایت شود. نجیب به محتاط می‌گوید: «با مسئولیت من قالین را برای شان پس بدهید.» محتاط ادامه می‌دهد: «هدف از ذکر این موضوع، اعتمادی بود که میان من و دکتر نجیب وجود داشت.»

باری در سال ۲۰۲۰، زمانی که اشرف غنی راهی بیمارستان شد و پس از معالجه به دفتر برگشت، امرالله صالح ادعا کرد که غنی با اعتمادی که به او داشت، پیش از رفتن به بستر شفاخانه، او را در جریان گذاشته بود. میزان صلاحیت امرالله صالح در معاونت اشرف غنی و صلاحیت محتاط در معاونت دکتر نجیب در این دو نمونه، به روشنی قابل درک است.

در صفحه ۳۹۷، آقای محتاط در مورد کودتای شهنواز تنی توضیح می‌دهد و می‌گوید در زمان وقوع کودتا در هند بود و وقتی برگشت دفترش در نتیجه بمباران ویران شده بود. بعد توضیح می‌دهد که از آمادگی تنی برای کودتا اطلاع داشت و حتی در جلسه‌ای که به این منظور برگزار شده بود اشتراک داشت و تلاش کرد تنی و رفقایش را از کودتا منصرف سازد. در پاسخ به این پرسش که چرا زمان کودتا در افغانستان حضور نداشتید، می‌گوید: «بودن من در افغانستان نمی‌توانست چیزی را تغییر دهد. از طرف دیگر خانواده هم به من نیاز داشتند. در دهلی کوچ کشی داشتیم و مادرم مریض بود.»

در صفحات پیش‌تر آقای محتاط توضیح می‌دهد که یک هفته قبل از وقوع کودتا، یک شب تا دیر با دکتر نجیب بیر جاپانی، کنیاک و کباب جاپانی میل کرده و در مورد احتمال وقوع کودتا و اوضاع آن وقت صحبت کرده است.

من نکات زیادی از این کتاب که در ۵۰۰ صفحه نوشته شده یادداشت کردم. نخستین زیبایی این روایت این است که جناب محتاط با دانش ادبی و حافظه شگفت‌انگیزی که دارد، وقایع را از آوان کودکی تا وزارت، معاونت صدراعظم و معاون رئیس‌جمهوری، با تمام جزئیات ذکر کرده است. ممکن است در برخی جاها خودش را برائت داده باشد، اما تصویر واضحی از حکومت‌های داوود خان و احزاب خلق و پرچم ارایه کرده است.

تلاش سمیه رامش در نوشتن این کتاب نیز قابل ستایش است. پرسشهای روشنگرانه او در جریان این مصاحبه باعث شده است تا بسیاری از مسائل در ذهن خواننده حل شود. نوشتن چنین کتابها و ثبت چنین خاطراتی به درک وقایع از تاریخ پرآشوب افغانستان کمک میکند.

۱۵ اسفند ۱۴۰۱

«لر او بر خراسان»؛ در اتاق‌های آنلاین داعش چی می‌گذرد؟

مختار وفایی

داعش خراسان اخیراً ترانه‌ای با عنوان « ما جواسیس را می‌کشیم تا مردم را نجات دهیم» به زبان پشتو منتشر کرد. این ویدیو که در آن از طراحی گرافیگ و ویدیوهایی از سربریدن و کشتارهای این گروه در سوریه، عراق و افغانستان استفاده شده، پیام تهدیدآمیزی است به مخالفان داعش. در متن این ترانه از اصطلاح «لر او بر» که میان پشتون‌های افغانستان و پاکستان رایج است استفاده شده است. جنبش‌های پشتون‌گرا در پاکستان و افغانستان معقتد هستند که پشتون‌های ساکن در دو طرف مرز دیورند، همه از نژاد افغان هستند و مرزکشی میان آنان بی معنی است. به همین دلیل آنان سال‌ها قبل، شعار « لر او بر، یو افغان» یعنی پشتون‌های اینسوی مرز و آنسوی مرز همه از نژاد افغان هستند را رایج ساختند. در ترانۀ تبلیغی داعش خراسان، این اصلاح به گونه « لر او بر خراسان» استفاده شده است. مخاطب این شعار داعش که به زبان پشتو ارایه شده، به احتمال پشتون‌های ساکن در دو طرف مرز دیورند است که برای نخستین‌بار نیز داعش خراسان در سال ۲۰۱۴ از همین منطقه ظهور کرد. ولایت خراسان داعش، افغانستان امروزی و بخش بزرگی از خاک پاکستان را در بر می‌گیرد و استفاده از شعار « لر او بر» نیز مشابه دیدگاه پشتون‌ها به بی معنی بودن مرز میان افغانستان و پاکستان است.


پیام‌های داعش به کدام زبان‌ها پخش و نشر می‌شوند؟

داعش، اخیراً به لحاظ تبلیغات رسانه‌ای و عملیات نظامی، در قسمت‌هایی از جهان به ویژه در آفریقا، خاور میانه و جنوب آسیا (افغانستان و پاکستان)، به پیشرفت‌هایی دست یافته است که مایه نگرانی دولت‌ها و مردم شده است.

کانال‌های خبری داعش روز شنبه، ۱۳ اسفند اعلام کردند که یک مرکز جدید رسانه‌ای به نام «فرسان الترجمه» ایجاد شده است که هدف آن ترجمه و بازنشر گزارش‌ها، کتاب‌ها، مجلات و اعلامیه‌های این گروه به ۱۸ زبان در سراسر جهان است. در اعلامیه‌ داعش آمده است که مراکز رسانه‌ای این گروه د ولایت‌های مختلف، مسئولیت ترجمه و بازنشر پیام‌ها و کتاب‌های این گروه را دارند.

براساس این اعلامیه، قرار است پس از این مرکز رسانه‌ای «فرسان الترجمه»، محتوای نشراتی این گروه را به زبان‌های فارسی، پشتو، اردو، ترکی، ازبکی، مالدیوی، هوسه، هندی، خط تاجیکی، هسپانوی، فرانسوی، بنگالی، روسی، کردی، سومالیایی، آلبانیایی و اندونیزیایی منتشر کند.

در اعلامیه تاکید شده است که مراکز رسانه‌ای داعش و به ویژه مرکز فرسان الترجمه، می‌کوشد محتوای تبلیغاتی داعش را در همه پلتفرم‌های فضای مجازی و سایت‌های انترنتی بازنشر کند تا به دست مخاطبان و هواداران این گروه برسد.

یکی از مراکز نشراتی داعش، «موسسه العزائم» است که امور رسانه‌ای و تبلیغاتی داعش خراسان را برعهده دارد. العزائم به زبان‌های فارسی، پشتو، ازبکی و خط تاجیکی فعالیت می‌کند. تمرکز فعالیت العزائم روی زبان پشتو است، اما اخیراً مجلاتی به زبان‌های ازبکی و خط تاجیکی نیز منتشر کرده است.

بیشترین مجلات و پیام‌های داعش خراسان در کانال‌ها و حساب‌هایی با اسم‌های مستعار در تلگرام  و توییتر منتشر می‌شوند، چون محدودیت‌های وضع شده در فیسبوک، انستاگرام و دیگر شبکه‌های اجتمالی مجالی برای فعالیت اعضای داعش نمی‌دهند.

اعضای داعش خراسان در هفته‌های اخیر در توییتر به صورت علنی به تبلیغ برنامه‌ها و افکار خود می‌پردازند و از اعضای طالبان و دیگر گروه‌ها دعوت می‌کنند به این گروه ملحق شوند.

مروری بر حساب‌های توییتری اعضای داعش در افغانستان نشان می‌دهد که این‌ افراد با انتشار روایت‌های منسوب به متون اسلامی، طالبان را «مرتد»، متحد آمریکا، «مزدور دولت پاکستان» و مانع برپایی دولتی بر پایه خلافت اسلامی می‌دانند و بر گسترش جنگ در برابر این گروه تاکید می‌کنند.

در مواردی هم اعضای داعش خراسان، با استفاده از گزینه «اسپیس» در توییتر، گفت‌وگوهای آنلاین برگزار می‌کنند و در مورد امکان برپایی خلافت، دست‌آورد‌های این گروه در حوزه افغانستان و پاکستان و دیگر موضوعات مرتبط بحث می‌کنند.

موسسه نشراتی العزائم به صورت هفتگی ضمن برگردان و انتشار خبرها، اعلامیه‌ها و متون آموزشی از بان عربی به فارسی، پشتو و ازبکی، کتاب‌هایی به صورت پی دی اف منتشر می‌کند.

موسسه العزائم همچنین به صورت هفتگی، مجله النباء که رسانه رسمی داعش از عربی به پشتو برگردان و منتشر می‌کند. این محله حاوی خبرهایی در مورد فعالیت هفتگی داعش در سراسر جهان است. در برخی صفحات این مجله موضوعات و مقالاتی در مورد مسائل مهم منتشر می‌شود. یکی از ضمایم این مجله «عکس ویژه» است که معمولاً به عملیات‌های نظامی داعش اختصاص دارد.

اعضای داعش خراسان، در کانال‌های مختلف تلگرامی به پخش و گسترش ترانه‌های ویدیویی، پیام‌های صوتی و داستان‌های کوتاه در مورد سرگذشت اعضای کشته شده این گروه نیز پخش می‌کنند.

یکی از این برنامه‌ها که به تازگی آغاز شده است، برنامه صوتی «راهگذر راه‌های پر پیچ و خم» است که به صورت فایل صوتی در کانال‌‌های تلگرامی منتشر می‌شود. در نخستین بخش این برنامه صوتی، سرگذشت سلطان عزیز عزام، سخنگوی پیشین داعش خراسان در افغانستان منتشر شده است. سلطان عزیز عزام، خبرنگار، شاعر و نویسنده پشتون‌تبار بود که در ننگرهار زندگی می‌کرد و در سال ۲۰۱۴ به داعش پیوست. او تا پیش از پیوستن به داعش گوینده یک برنامه رادیویی بود و پس از حضور در صفوف داعش، یک شبکه رادیویی را در منطقه زیر سلطه داعش فعال کرد که به پخش برنامه‌های این گروه پرداخت. سلطان عزیز عزام در سال ۲۰۱۸، در حمله پهپادی نیروهای آمریکایی در ننگرهار کشته شد، اما کتاب‌ها و مقالاتی برجا مانده از او، هنوز برای هواداران و اعضای داعش الهام‌‍بخش استند.

موسسه العزائم در دو هفته اخیر، چندین کتاب با موضوع اویغورها و دولت چین، روابط طالبان با آمریکا، دولت پاکستان، فعالیت جمهوری اسلامی ایران در افغانستان، نزدیکی طالبان با شیعیان و کمک‌های نقدی کشور های جهان به طالبان منتشر کرده است.

در این کتاب‌ها که نویسندگان آنان نام‎های مستعار دارند و از اعضای داعش هستند، ادعا شده است که در زمان حاضر، داعش تنها مدافع اویغورها در برابر دولت چین است و همچنین این گروه از ارزش‌های مسلمانان معتقد به برپایی خلافت اسلامی در برابر کشورهای جهان و گروه‌‎های مانند طالبان دفاع می‎کند.

گسترش فعالیت رسانه‌ای داعش در افغانستان و پاکستان همزمان است با افزایش جنگجویان این گروه که نگرانی عمیق کشورهای مختلف از جمله روسیه و آسیای مرکزی را در پی داشته است.

حملات مرگبار اخیر داعش خراسان بر هتل محل اقامت شهروندان چینی، فرودگاه کابل و چند هدف دیگر توسط شهروندان پاکستانی و تاجیکستانی اجرا شدند و بیانگر تاثیر فعالیت رسانه‌ای داعش در جلب و جذب نیرو از کشورهای مختلف است. 

از سوی دیگر، یک منبع مطلع امنیتی که در دولت پیشین افغانستان فعالیت داعش و طالبان را از نزدیک دنبال می‌کرد، با شرط محفوظ ماندن نامش گفت، اخیراً اعضای داعش که بیشتر شهروندان کشورهای آسیای مرکزی هستند، از سوریه و عراق به افغانستان آمده‌اند.

به گفته این منبع، ضمن اینکه اعضای ناراض طالبان به داعش ملحق می‌شوند، دیگر اعضای این گروه که از چند سال به اینسو در عراق و سوریه حضور داشتند، در حال ورود به افغانستان هستند.

این اتفاقات در حالی به وقوع پیوستند که طالبان در ۷ اسفند اعلام کردند که قاری فاتح از فرماندهان ارشد داعش خراسان در درگیری با این گروه در کابل کشته شده است. همچنین در یکم اسفند، خبر کشته شدن اعجاز احمد آهنگر، سردسته انتحاری‌های داعش خراسان که اصالتاً شهروند هند بود در شرق افغانستان منتشر شد.

طالبان هرچند مدعی اند که با راه‌اندازی حملات علیه داعش خراسان، این گروه را مهار کرده‌اند، اما افزایش روزافزون فعالیت رسانه‌ای داعش و پیوستن طالبان ناراضی و افراد معتقد به افکار افراطی به این گروه، بیانگر افزایش فزاینده تهدید داعش در افغانستان، پاکستان و کشورهای همسایه افغانستان است.


۱۹ آذر ۱۴۰۱

اسلام‌گرایی در تاجیکستان؛ تهدید «طالبان تاجیکستان» چقدر جدی است؟

 مرد جوان تاجیکستانی وقتی متوجه شد که چند نفر از مسافران پرواز مونیخ به دوشنبه، شهروندان افغانستان‌اند، به سمت صندلی عقبی که من و چند تن از دوستانم نشسته بودیم برگشت و پرسید شما شیخ مجیب‌الرحمان انصاری را می‌شناسید؟ دوست من، زلمی نشاط، که به او نزدیک‌تر بود، گفت: بله. جوان تاجیکستانی با حسرت و اندوهی در دل گفت: شیخ بزرگی بود، من همیشه به سخنرانی‌های او گوش می‌دادم.

زلمی نشاط که پژوهشگر موسسه «تونی بلر برای تغییرات جهانی» است و وضعیت افغانستان و آسیای میانه، به‌ویژه اسلام‌گرایی را در این منطقه دنبال می‌کند، تلاش کرد در مورد ماهیت افکار مجیب‌الرحمان انصاری و حکم‌های ارتدادی که او علیه مخالفان و منتقدان خود صادر کرد، توضیح دهد. زلمی نشاط گفت انصاری یک روحانی به شدت تندرو و افراطی بود که گردن زدن منتقدان و مخالفانش را درملأعام روا می‌دانست.

نشاط همچنین در مورد مذاهب و باورهای مختلف در اسلام، ازجمله مذاهب حنفی، حنبلی، شافعی، مالکی و تشیع به جوان تاجیکستانی توضیح داد. من که این گفت‌وگو را تا پایان شنیدم، از زلمی نشاط پرسیدم که آیا توانست این مرد را در مورد پیامد پیروی از سخنان انصاری قانع کند؟ نشاط با لبخندی گفت مطمئن نیستم، چون سخنان انصاری و روحانیان مشابه او، در روح و روان بسیاری از جوانان در افغانستان و تاجیکستان حک شده و دشوار است که با توضیح کوتاهی، این اذهان آشفته را بیدار کرد.

ساعتی بعد، وقتی برای نخستین بار وارد تاجیکستان شدم، به این فکر افتادم که باید سراغ آدم‌هایی که درک بهتری از اسلام‌گرایی در تاجیکستان دارند، بروم.

سلطه طالبان بر افغانستان، تب اسلام‌گرایی را در تاجیکستان بالا برده است. هرچند طالبان تهدید جدیدی برای جامعه تاجیکستان نیست و پیش از این، داعش نیز از میان نیروی جوان این کشور سربازگیری کرده است، اما همسایگی طالبان با این کشور و هم‌زبان بودن بخش بزرگی از جامعه افغانستان با تاجیک‌ها، خطر گسترش اسلام‌گرایی و ترویج افراطی‌گری را در این کشور تقویت کرده است.

شیرعلی رضایان، کارشناس تاجیک که اوضاع آسیای مرکزی را رصد می‌کند، در صحبتی گفت سلطه طالبان بر افغانستان، نگرانی از ظهور طالبان را در هر یک از کشورهای آسیای میانه که از تحولات افغانستان متاثرند، به یک تهدید واقعی بدل کرده است. با این حال، رضایان می‌گوید اقدام‌های پیشگیرانه دولت تاجیکستان برای جلوگیری از گسترش افراطی‌گری در این کشور توانسته است مانع نفوذ تروریست‌های مستقر در افغانستان، برای ضربه زدن به این کشور شود.

سفیر تاجیکستان در روسیه، ۱۶ نوامبر، در چهارمین دور نشست «فرمت مسکو» که بدون حضور طالبان برگزار شد، در مورد ظهور طالبان تاجیکستان هشدار داد و گفت جماعت انصارالله که اکنون در افغانستان حضور دارند، برای ضربه زدن به منافع تاجیکستان در چارچوب «تحریک طالبان تاجیکستان» فعالیت می‌کند.

جماعت انصارلله تاجیکستان یک گروه ستیزه‌جوی متشکل از جهادگرایان تاجیک است که در سال ۲۰۱۰ و با الهام از حزب حرکت اسلامی ازبکستان که در سال ۱۹۹۸ به دست جمعه نمنگانی و طاهر یولداشف تاسیس شده است، ایجاد شد.

شیرعلی رضایان در مورد اینکه تهدید جماعت انصارالله و تبدیل شدن آن به «تحریک طالبان تاجیکستان» چقدر جدی است، گفت: «البته تهدید این گروه‌ها و ظهورشان تحت هر نامی یک امر پیش‌بینی شده است. احتمال دارد که تحریک طالبان ازبکستان، تحریک طالبان قرقیزستان، تحریک طالبان قزاقستان و تحریک طالبان ترکمنستان نیز ایجاد شود، چون قدرت‌های های دخیل در امور افغانستان، از این مسئله نفع می‌برند.»

شیرعلی رضایان افزود تهدید واقعی که کشورهای آسیای میانه از آن نگران‌اند، تروریست‌های خارجی حاضر در افغانستان‌اند که بخشی از آنان شهروندان کشورهای آسیای میانه‌اند.

بر اساس یک گزارش ناظران شورای امنیت سازمان ملل متحد که در ماه ژوئن امسال منتشر شد، حرکت اسلامی ترکستان شرقی متشکل از اویغورهای ایالت سن کیانگ چین، جماعت انصارالله متشکل از شهروندان تاجیکستان، حزب حرکت اسلامی ازبکستان متشکل از شهروندان ازبکستان، القاعده متشکل از شهروندان کشورهای مختلف و تحریک طالبان پاکستان متشکل از جنگجویان پاکستانی، ازجمله گروه‌های تروریستی‌اند که در افغانستان و زیر چتر طالبان حضور دارند.

شمار دقیق تروریست‌های خارجی حاضر در افغانستان مشخص نیست، اما تخمین زده می‌شود که تحریک طالبان پاکستانی حدود ۴۵۰۰ جنگجو و بقیه گروه‌ها از ۱۰۰ تا ۲۵۰ جنگجو در افغانستان داشته باشند.

چهار گردشگر آمریکایی، هلندی و سویسی، ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۸، در استان ختلان تاجیکستان بر اثر حمله اعضای داعش کشته شدند. عوامل این حمله که شهروندان تاجیکستان بودند، چند روز بعد به دست نیروهای امنیتی تاجیکستان بازداشت شدند. آنان در اعتراف‌هایشان که از رسانه‌های دولتی تاجیکستان منتشر شد، گفتند در صفوف داعش در عراق و سوریه جنگیده‌اند و برای اجرای حمله در تاجیکستان، از طریق ترکیه و ایران به افغانستان بازگشته‌اند و از مسیر زمینی بدخشان وارد تاجیکستان شدند.

شیرعلی رضایان گفت تروریست‌های خارجی که در افغانستان حضور دارند، هرکدام تلاش می‌کنند به کشورهای خودشان ضربه بزنند. در ماه‌های نخست سلطه طالبان بر افغانستان، گزارش‌هایی از استقرار اعضای جماعت انصارالله در شهرستان‌های بدخشان که هم‌جوار تاجیکستان‌اند، منتشر شد. طالبان در آن زمان یک واحد انتحاری به نام «لشکر منصوری» در بدخشان و تخار ایجاد کرد و بخشی از این لشکر را در مرز افغانستان با تاجیکستان مستقر ساخت. این اقدام‌ها هم‌زمان بود با سخنان امامعلی رحمان، رئیس‌جمهوری تاجیکستان، در مورد به رسمیت نشناختن طالبان به‌عنوان حکومت رسمی افغانستان که در هفتاد و ششمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد ارائه شد.

سابقه حضور شهروندان تاجیکستان در گروه‌های تروریستی

گروه داعش که در ۲۷ مه ۲۰۱۵ بر بخش‌هایی از عراق و سوریه تسلط یافته بود، ویدیوی تبلیغاتی ۱۲ دقیقه‌ای منتشر کرد که در آن یک شهروند تاجیکستان به نام گل‌مراد حلیم‌اُف، از پیوستن به داعش و آغاز جنگ برای این گروه خبر می‌داد. گل‌مراد، از فرماندهان نیروی ویژه وزارت داخله/کشور تاجیکستان بود که به دلیل باورهای افراطی‌اش به داعش پیوست و به یکی از فرماندهان ارشد نظامی در این گروه تبدیل شد.

با ظهور داعش در عراق و سوریه، کشورهای آسیای مرکزی به یکی از منابع مهم جذب نیرو برای این گروه تبدیل شدند.

براساس آمار تایید شده منابع رسمی در دولت‌های آسیای مرکزی، ۱۹۰۰ نفر از تاجیکستان، ۸۰۰ نفر از قزاقستان و قیرقیزستان، ۱۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر از ازبکستان و ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر از ترکمنستان، از ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ به داعش ملحق شده‌اند. این افراد معمولا از طریق سفر به ترکیه و ورود به خاک روسیه، به صفوف داعش پیوسته‌اند.

یک اسلام‌شناس تاجیک که نخواست نامش در گزارش ذکر شود، شمار شهروندان تاجیکستان را که به صفوف داعش پیوسته‌اند را بیشتر از آمارهای رسمی و در حدود پنج هزار نفر دانست.

این اسلام‌شناس تاجیک افزود که چهار روحانی افراطی افغان که سخنرانی‌هایشان را در فضای مجازی منتشر می‌کنند، در میان شهروندان تاجیکستان هزاران پیرو دارند. مجیب‌الرحمان انصاری، ابو عبیدالله متوکل، مبشر مسلمیار و ظاهر داعی، ازجمله چهره‌های محبوب جوانان تاجیکستانی در فضای مجازی‌اند. از این میان، مجیب‌الرحمان انصاری، دوم سپتامبر ۲۰۲۲، در هرات در اثر یک حمله انتحاری کشته شد، ابو عبیدالله متوکل، سپتامبر ۲۰۲۱، پس از بازداشت به دست طالبان به قتل رسید و مبشر مسلمیار نیز، فوریه ۲۰۲۱، در نتیجه انفجار یک بمب مغناطیسی در شهر کابل کشته شد.

از چهار روحانی افراطی افغان که در میان کاربران فضای مجازی در تاجیکستان هزاران دنبال‌کننده دارند، تنها ظاهر داعی زنده است که او هم با بازگشت طالبان به قدرت، از افغانستان متواری شد و مشخص نیست که در کدام کشور زندگی می‌کند.

تا پیش از سلطه طالبان بر افغانستان، ظاهر داعی، ابو عبیدالله متوکل و مبشر مسلمیار در دانشگاه شرعیات دانشگاه کابل، دروس دینی تدریس می‌کردند و به تبلیغ و سربازگیری به نفع داعش متهم بودند. بخش امنیت ملی دولت وقت افغانستان سال‌ ۲۰۱۹، این افراد را بازداشت و زندانی کرد، اما چند ماه بعد به گونه مرموز از زندان آزاد شدند.

اسلام‌شناس تاجیک گفت وقتی مجیب‌الرحمان انصاری در افغانستان کشته شد، آنان بر اساس اطلاعاتی که از فضای مجازی در تاجیکستان گردآوری کردند، دریافتند که  بیش از ۴۶۰ هزار شهروند تاجیکستان از مطالب، سخنرانی‌ها و پیام‌های انصاری در اینترنت بازدید کرده‌اند.

او همچنین افزود که هزاران شهروند تاجیکستان به مناسب کشته شدن مجیب‌الرحمان انصاری در فضای مجازی پیام تسلیت منتشر کردند و این نشان می‌دهد که مبلغان افراطی فعال در افغانستان که به زبان فارسی صحبت می‌کنند، به شدت روی جذب جوانان تاجیکستان تمرکز کرده‌اند.

به باور اسلام‌شناس تاجیک، اینترنت و شبکه‌های اجتماعی زمینه ترویج افکار افراطی را در سراسر جهان و به‌ویژه در کشورهای آسیای مرکزی که اسلام در آنان پیشینه طولانی دارد، فراهم کرده است و گروه‌هایی مانند داعش و طالبان با استفاده از این فرصت، به سربازگیری از میان جوانان اقدام می‌کنند.

احیای امارت طالبان در افغانستان به اسلام‌گراها انگیزه بخشید

 بازگشت دوباره طالبان به قدرت در ۱۵ اوت ۲۰۲۱، به بسیاری از گروه‌های تروریستی اسلام‌گرا در سراسر جهان برای ساقط کردن دولت‌ها انگیزه بخشید. نشانه‌هایی در این زمینه از آفریقا تا خاورمیانه و از آسیای میانه تا چین دیده شد. اسلام‌شناس تاجیک می‌گوید تبدیل شدن طالبان از یک گروه چند هزار نفری مسلح به یک دولت، به بقیه گروه‌ها برای جنگیدن و تاسیس دولت‌های اسلامی در سرزمین‌هایشان انگیزه می‌دهد.

دولت‌های آسیای مرکزی قوانینی برای جلوگیری از گسترش افراطی‌گری در این کشورها وضع کرده‌اند، اما به نظر می‌رسد تمرکز گروه‌های تروریستی و مبلغان آن‌ها در فضای مجازی سبب شده است که از دیوارهای امنیتی حکومت‌ها عبور کنند.

دولت تاجیکستان در کنار مقرراتی که درباره مساجد و روحانیان وضع کرده است، تلاش می‌کند با احیای میراث‌های فرهنگی تمدن فارسی، از وابسته شدن مردم به باورهای افراطی مذهبی جلوگیری کند.

با این حال، تجربه داعش در جذب هزاران نیرو از کشورهای آسیای مرکزی و نفوذ تندروهای همسو با طالبان و داعش در میان شهروندان تاجیکستان نشان می‌دهد که دولت‌های آسیای مرکزی با تهدیدهای روزافزونی مواجه‌اند.



۱۴ آذر ۱۴۰۱

۱۰ روایت از ۵ روز اقامت در شهر دوشنبه

 یک: در طرب‌خانه‌ای در حومه شهر دوشنبه، با دوستان نشسته بودیم و از هر دری سخن می‌گفتیم. مردی در چوکی کناری ما نشسته بود و زیر چشمی و با لبخند ملیحی به ما نگاه می‌کرد. احساس کردم می‌خواهد چیزی بگوید. به آرامی خودش را جابجا کرد و دستش را به سمت دهانش برد و گفت: اکه جان ناس داری؟

دوستم گفت: « نه اکه جان ندارم. اما احتمالاً دوستانی که در صف دیگر و در مقابل ما نشسته‌اند، دارند.» آن مرد، با نگاهی خجالت‌زده تشکری نمود و جرات نکرد برود و از آن مردان صف مقابل ناس/ نصوار بخواهد. دوست من که آدمی به شدت اجتماعی و خوش سخن است، رفت و از مردانی که آنسوتر نشسته بودند، نصوار تقاضا کرد. برای من بسیار عجیب می‌نمود، چون سالنی که ما نشسته بودیم، با طرح قشنگ کلاسیک و چوب‌های مرغوبش، از پر مشتری‌ترین طرب‌خانه‌های شهر است که مردم در آن‌جا آبجو مخصوصی می‌نوشند.

 یکی از آن مردان، پاکت نصوار را داد و گفت، پس از آنکه به اندازه نیازت برداشتی، بقیه را پس بیاور که دیگر ندارم. در حدود ۱۰ دقیقه، میان مردان نصواری تماس و تبادل نصوار صورت گرفت و چند مرد دیگر نیز آمدند و با ما سلام و علیک کردند. در این میان شماره‌ تماس‌ها تبادله شدند. یکی از آن مردان گفت، من بازرگان هستم و میان دوشنبه و کشورهای اروپایی به تبادل کالا می‌پردازم. گفت، اگر اینجا در دوشنبه می‌مانید، من برای تان «تشکیلاتی» در نظر می‌گیرم. منظورش از تشکیلات برگزاری مجلس دوستانه بود.

من در حالی که این صحنه‌ها را تماشا می‌کردم، ده‌ها مرد و زن جوان و کهنسال دیگر، سرگرم تماشای فوتبال بودند و با هر گُل هورا می‌کشیدند. یکی گفت، خوشحال شدم که هلند آمریکا را برد. تماشای این صحنه، مرا به یاد زندگی سرد و کرخت در بسیاری از کشورهای اروپایی انداخت. من چهارسال است در سوئد زندگی می‌کنم و تنها کلمه‌هایی که میان من و همسایه‌هایم رد و بدل شده این‌هاستند: «صبح بخیر، امروز هوا خیلی خوبه. شام بخیر، امروز هوا خیلی سرد است. هلو. هلو.» در تاجیکستان، می‌توانی در هر یک دقیقه، یک دوست خوش مشرب و صادق و نغز پیدا کنی.

دو: راننده‌های تاکسی در شهر دوشنبه، این روزها اندکی عصبانی‌ اند. حکومت دستور داده است که استفاده از موترهای  تولید شده در قبل از سال ۲۰۱۶ متوقف شوند و راننده‌های تاکسی، موترهای جدیدی را که به بازار عرضه شده تهیه کنند. راننده‌ها با عصبانیت می‌گفتند، توانایی خرید موتر جدید ندارند و صدور این دستور آنان را نگران ساخته است. با این حال، پخش ترانه‌های احمد ظاهر، قیس الفت، شبنم ثریا، آدینه هاشم، فرهاد دریا، منصور و دیگر آوازخوانان فارسی زبان، در تاکسی‌ها متوقف نمی‌شوند. در یکی از تاکسی‌ها نشسته بودم که راننده به آهنگی از فرهاد دریا گوش می‌داد و بعدش آهنگی از منصور پخش شد. گفتم، این‌ها را میشناسی؟ گفت: «ای اکه چه پشت نام و نشان می‌گردی، صدای شان را دوست دارم. هرکسی فارسی بخواند من به آن گوش می‌دهم.»

سه: مردم تاجیکستان و به ویژه آنانی را که من در شهر دوشنبه ملاقات کردم، به شدت شیفته دو احمد در افغانستان هستند: احمدشاه مسعود و احمد ظاهر. یکی را به خاطر مقاومت علیه تروریسم و افراط‌گرایی می‌ستایند و دیگری را به خاطر هنر و آواز ماندگارش دوست دارند.

چهار: در شامگاهی بارانی و در حالی که خسته از کار به دیدن دوستی می‌رفتم، راننده تاکسی پرسید اهل کجایی اکه جان؟ گفتم، از افغانستان هستم، اما مدتی ست در سویدن زندگی می‌کنم. گفت، اهااا... شما برادران ما هستید. گفتم، من مهمان هستم و فقط چند روزی اینجایم. گفت، مهمان که نور چشم ماست.

گفتم، خیلی مهربان هستی اکه جان. گفت، ما همه یکی هستیم و باید با همدیگر مهربان باشیم. راننده هرچه تلاش کرد، نفهمید که سویدن در کجای جهان قرار دارد. گفتم کنار دانمارک و ناروی، بازهم نفهیمد.

 همبستگی مردم تاجیکستان با مردم افغانستان تحسین‌برانگیز است. تاجیک‌ها به خوبی می‌دانند که تمدن ایران بزرگ هنوز زنده است و مرزها و استعمار و ستیز با این تمدن نمی‌توانند آنرا نابود کنند.

پنج: هم‌آغوشی مسجد و می‌خانه. این حس قشنگی به آدم می‌دهد که در آخر هفته، مساجد، می‌خانه‌ها، طرب‌خانه‌‌ها و سالن‌های رقص به شدت مزدحم اند. کسانی که در جستجوی اسلام و خدا و مذهب‌اند، به مساجد می‌روند و کسانی که دنبال شادمانی و خوش‌گذرانی اند به می‌خانه‌‌ها و کافه‌ها و طرب‌خانه‌ها می‌روند. کسی که دوست دارد حجاب می‌بندد و کسی دوست ندارد، موهایش را در باد رها می‌کند.

شش: شهر غیر مسلح است. من به دلیل کار، نتوانستم از دوشنبه بیرون بروم؛ ولی در پنج روز اقامت در دوشنبه، هر روز بیشتر از یک‌ساعت را قدم زده‌ام. در این مدت، فقط دو مرد مسلح را دیدم که با کلاشنکف‌هایی در دست، از محل زندگی امامعلی رحمان، رئیس جمهوری تاجیکستان محافظت میکردند. شاید در داخل محوطه خانه و بخش‌های خاص آن، محافظان زیادی باشند، اما از کوچه‌ای که دوست من گفت، دیوار خانه رئیس جمهوری در آن قرار دارد با پای پیاده گذشتم و دو مرد مسلح در آنجا نگهبانی می‌دادند. من پلیس مسلحی در سطح شهر ندیدم.

هفت: آمیخته‌ای از زندگی شهر و روستا. در دوشنبه که شب‌هایش چراغانی و روزهایش پر از گل و پرنده است، می‌توانید شیک‌ترین و مدرن‌ترین زندگی را در کنار روستایی‌ترین زندگی ببینید. پاکیزگی در رفتار روزمره بسیاری از آدم‌ها مشهود است. پاکیزگی محض و بی ریایی کامل. این نکته میان آنانی که کت‌وشلوار چند هزار دلاری می‌پوشند، با مردان و زنانی پشمینه‌پوشی که از روستاهای دوردست به دوشنبه می‌آیند یکسان است.

هشت: ملاها از زندگی حرف می‌زنند نه از جهنم. دوست من که در پی فروپاشی افغانستان، به تاجیکستان مهاجر شد، می‌گوید پنج وقت نماز خود را در جماعت می‌خواند؛ در حالی که در افغانستان یک وقت نماز هم نمی‌خواند. وقتی دلیلش را پرسیدم، گفت در افغانستان، ملا ها دین را یک پدیده زشت، خشونت‌محور و خدا را موجود خشمگین و انتقام‌جو معرفی می‌کردند و او هم از مسجد و ملا بیزار شده بود. دوست من افزود، وقتی تاجیکستان آمد، برای دیدن مساجد  چندباری به نماز رفت. او گفت، اینجا ملا ها، از زندگی و زیباییهای آن حرف می‌زنند و این او را واداشته است هر روز به مسجد برود.

نُه: هر شهری با آدم‌هایش زیباست. من باور دارم که خشک‌ترین صحراهای آفریقا نیز زیبایی‌های به خصوص خود را دارند. اما زیبایی واقعی، با آدم‌های ساکن در یک جغرافیا ایجاد می‌شود. اگر من شهناز کامل‌زاده،  فیاض غیاثی، کامران کامل‌زاده، عدالت میرزا و دیگر دوستان عزیزم را در دوشنبه نمی‌دیدم، شاید  خاطره‌هایی به این زیبایی در ذهنم نمی‌داشتم. وقتی به خانه شهناز کامل‌زاده رفتم، در ورودی خانه‌اش، چشمم به این بیت خورد که با طرح قشنگی بر روی دیوار حک شده است: رواق منتظرِ چشمِ من آشیانۀ توست / کَرم نما و فرود آ که خانه خانۀ توست.

ده: وقتی هواپیما در میدان هوایی شهر دوشنبه نشست، بوی خاک وطن به مشامم رسید. وقتی دوباره هواپیما از آنجا بلند شد، از پنجره به چراغ‌های روشن شهر خیره شدم و گفتم خدا حافظ ای زیبا؛ همین‌گونه در آرامش و صلح بمان. دست دشمنانت کوتاه و چراغ‌هایت همیشه روشن. دوباره بر خواهم گشت و این‌بار به کوهستان‌هایت می‌روم و گل می‌چینم.

مختار وفایی

 


شاد زی با سیاه چشمان، شاد

که جهان نیست جز فسانه و باد

 

زآمده شادمان بباید بود

وز گذشته نکرد باید یاد

 

باد و ابر است این جهان، افسوس!

باده پیش‌آر، هر چه باداباد

              رودکی                    



پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...