۲۸ مرداد ۱۳۸۹

در مورد یکی از کُهن‌ترین شهرهای جهان که در ولسوالی شولگره ولایت بلخ موقعیت دارد چه می‌دانید؟

تا کنون در تمامی ساحات کوهستانی و باستانی درۀ‌گز (شولگره) تحقیق‌های باستان‌شناسانه صورت نگرفته است. اما به شمول ده‌ها موارد آثار باستانی که بصورت خودسرانه از سوی مردم و قاچاقچیان کشف و فروخته شده، یک اثر مهم تاریخی در سال ۲۰۰۷ میلادی توسط باستان‌شناسان فرانسوی و افغان کشف و به ثبت رسید. 

بلخ، از نخستین شهرهای جهان به شمار می‌رود که تاریخ آن به درازای تاریخ مدنیت و شهرنشینی بشر است.

جمشید شهر که در کوه چشمه شفا موقعیت دارد، با قدامت بیش از ۲۵۰۰ سال که مربوط به عصر امپراتوری هخامنشی‌ها می‌شود نیز به لحاظ تاریخی، از کُهن‌ترین شهرهای جهان است.

 بنابر موجودیت جمشید شهر در کوه چشمه شفا، در برخی از موارد درۀ‌گز را به نام جمشیدشهر نیز یاد می‌شود.

 در سال ۲۰۰۷ میلادی، باستان شناسان فرانسوی و افغان، که در حومه‌های ولایت بلخ مصروف کشف و شناسایی آثار باستانی بودند، در چشمه شفای درۀ‌گز به بقایای شهری برخوردند که برخی‌ها، آن را نخستین شهر جهان نامیده ‌اند.

«رولان بزنوال»(Roland Besenval)  مدير هيئت باستان شناسي فرانسوي در افغانستان،گزارش داد که بقایای یک شهر باستانی دوره هخامنشی در ولسوالی «درۀ‌گز» ولایت باستانی بلخ درسال ۱۳۸۷خورشیدی کشف و شناسایی شد. به باور کارشناسان قدامت این شهر به دو هزار و پنج صد سال در عصر هخامنشیها می‌رسد.

 از تحقیقات این گروه باستان‌شناس چنین استنباط می‌شود که کهن‌ترین آتشکده و شهر در حاشیه رود بلخ (رودخانه درۀ‌گز) در نزدیکی چشمه شفا در عصر هخامنشی‌ها ساخته شده باشد.

 این شهر با دیواری با ارتفاع پانزده متر و ضخامت نُه  متر محصور می‌باشد و بخش جنوبی شامل قلعه نظامی است. چنین به نظر می‌رسد که قسمت پایین دیوار از سنگ و بالای آن از خشت خام ساخته شده که طول و عرض هر خشت ۴۰ سانتی‌متر و ضخامت آن ۱۰ سانتی‌متر می‌باشد. ساختمان آتشکده در بخش مسکونی شهر از سنگ ساخته شده و قسمت بالایی آن اختصاص به افروختن آتش داشته است.

هخامنشیان از سال ۵۵۰ تا سال ۳۳۰ قبل از میلاد در باکترا(بلخ کنونی) و ایران قدیم حکومت کردند و بخش وسیعی از دنیای قدیم را تحت تسلط خود داشتند.

فیلیپ مارکیس باستان‌شناس فرانسوی می‌گوید که جمشیدشهر یک‌بار در پی حمله گسترده و بی رحمانه اسکندر کبیر در سال‌های ۳۳۴ قبل از میلاد ویران شد و بار دیگر در اثر تهاجم چنگیزخان در سال ۱۲۲۰ میلادی بر بلخ که نیروهای تحت فرمانش از درۀ‌گز عبور نمودند ویران گردید.

پژوهشگران  حین بازرسی تندیس‌های سنگی پهلوانان یا پادشاهان سوارکار که در حال نبرد با کرگدن یا اژدهایی غول‌پیکر استند.


منبع: کتاب دره گز باستان، نوشته مختار وفایی

۰۹ بهمن ۱۳۸۸

در مورد کار و‌ بار پیروان «حضرت خواجه روشنایی» در مزارشریف چه می‌دانید؟


«این یک شغل مقدس و پاک است، هرکس بخواهد این کار را شروع کند، باید یک نذر و خیراتی در روح حضرت خواجه روشنایی آغا که پیر و پیشوای جهازداران است، انجام دهد، وگرنه کارش بی‌برکت خواهد بود.»
محمدجمعه، مرد 43 سالة است که از آوان کودکی تا کنون زندگی خانواده اش را از چرخیدنِ شتری به دور خودش در یک اتاق نمناک، تامین می‌کند.
شتری که چشم چپ‌اش را بخاطر ندیدنِ پیرامون‌اش بسته است وظیفه دارد، چهل سیر سنگ را بدور دیگ چوبی که در آن دانه‌های کنجد ریخته شده است را بچرخاند، تا روغن تولید شود. چرخیدن بدور یک دیگ، در اتاقی با عرض و طول چهار متر، آن‌هم از ساعت 5 بامداد الی 5 بعد از ظهر، تنها با یک ساعت وقفه در چاشت.
مزار، سابقة طولانی در تولید روغن کنجد دارد. تا آن‌جایی که اکنون نیز یکی از جاده‌های مرکز شهر، بنام «گذرِگلة ‌جهازخانه» یاد می‌شود. مالکان این صنعت اکنون تاریخ‌چة دقیق آنرا بیاد ندارند، اما می‌گویند که این شغل پدری آنان است و گذشتة این شغل، از صدسال عبور می‌کند. اساسی‌ترین وسیلة تولید روغن کنجد، چُست و چالاک بودن شتر یا اسبی است که نقش مرکزی را در کارخانه‌های تولید روغن به عهده دارد. شترهایی ماده در این کار بیشتر از سوی مالکان جهازخانه‌ها پسندیده می‌شوند. به قول آن‌ها، شترهای ماده، آرام و بی‌جنجال اند. هرچند اسب نیز در برخی از موارد، در جهازخانه‌ها استفاده می‌شود، اما چون شترهای ماده بی‌آزار، کم مصرف، قدرتمندتر و ارزان‌تر اند، جهازداران، آنان را در کارشان بیشتر ترجیح می‌دهند.
محمد جمعه، مالکِ یکی از جهازخانه‌های مزارشریف است که بیشتر از 30 سال است در گذرِ چغدک کارخانة کوچکِ تولید روغن کنجد و زغیر دارد. او می‌گوید کسانی که روغن کنجد مصرف می‌کنند، صحت‌مندتر و شادتر از دیگران هستند. او معتقد است که این روغن برای امراض همچون درد کمر، درد قلنج، فشار و توانمندی بدن موثر است و مشتری‌هایی دارد که بدلیل مصرف این روغن در طول عمر، به داکتر مراجعه نکرده اند. او خانوادة 13 نفره اش را مثال می‌زند که در طول سال از این روغن استفاده نموده و هیچ‌گاه، تاهنوز دچار امراض فصلی نشده اند.
شغل مقدس
محمدجمعه نیز مانند بسیاری‌ از کارکنان این شغل، جهازداری را از پدرش به ارث برده است. او زمانی را بیاد می‌آورد که به گفتة خودش، در این کسب برکت بود و بازارشان گرم‌تر از امروز.
او می‌گوید که ده الی پانزده سال قبل، بیشتر از یک‌صد جهازخانه در مزارشریف فعالیت داشتند و حتی یک اتحادیة تحت نام جهازداران مزارشریف فعال بود که یکی از بزرگان، به عنوان «کلان‌تر» انتخاب شده بود و هیچ‌کس از قوانین و گفته‌های کلانتر که بازار روغن کنجد و زغیر را مدیریت می‌کرد سرپیچی نمی‌توانست.
او هم‌چنان حسرت روزهایی را می‌خورد که ارادتِ خاصی به رفتارها و قواعد اخلاقی صنفِ جهازداران وجود داشت. او از شخصی بنام «حضرت خواجه روشنایی آغا» که سال‌ها قبل فوت کرده است، به عنوان پیر و پدرِ صنعت جهازداری یاد  می‌کند و می‌گوید که جهازداران، ارادتِ خاص به این شخص قایل اند و تا چندسال قبل که اوضاع بازار بهم نریخته بود، جهازداران مزارشریف، هر هفته در حق پدرِ صنعت شان نذر و خیرات می‌کردند.
محمد جمعه شغل جهازداری را مقدس و پاک تعریف کرده و هربار نام «حضرت خواجه‌ روشنایی آغا» را با احترام و ارادتِ خاص به زبان می‌آورد. به باور جمعه، همین خواجه روشنایی آغا، صنعت جهازداری را، بیشتر از یک‌صد سال قبل کشف کرده و گسترش داده بود که تا اکنون پیروان آن، از طریق همین شغل امرار معاش می‌کنند. به قول جمعه، پس از فوت حضرت خواجه روشنایی، قبر او به زیارت‌گاه جهازداران تبدیل شده و تاچند سال قبل، جمعه‌ها جمعی از جهازداران برای شادی روح پیر صنعت و رونق بازار شان در مزار این پیر که در ولسوالی چهاربولک ولایت بلخ است، نذر و خیرات می‌کردند.
او هنوز هم معتقد به این رسمِ بجا مانده از گذشته‌های شان است که هرکس بخواهد در صنف جهازداران وارد شده و تولید روغن کنجد را آغاز کند، باید ختم و خیراتی برای شادی روح پیشوای جهازداران انجام دهد، تا بازار اش رونق بگیرد.
بی‌ بَرکتی در بازار
پیروان خواجه روشنایی آغا که اکنون شمار آنان در مزارشریف به 10 تن می‌رسند، می‌گویند که اکنون بازار جهازداران بی‌برکت شده و مالکان این صنعت نیز به سنت‌ها و قواعد پیشوای این صنعت بی‌توجه شده اند. خال محمد، در حالی که مصروف چرخاندن اسب به دور دیگ است، می‌گوید، همه چیز در زمان فراوانی و برکت امکان پذیر است. او اضافه می‌کند، حالا که فراوانی و برکت از این صنعت گرفته شده، هیچ لذت و خوشی در این کار باقی نمانده است. خال محمد 17 سال دارد و اوقات فراغت از مکتب را در جهازخانه برای تولید روغن سپری می‌کند.
روغن کنجد و زغیر، زمانی یکی از پرفروش‌ترین روغن‌های مصرفی در مواد خوراکه بود و مزارشریف، مرکز تولید این روغن دانسته می‌شد. اکنون تولید کنندگانِ این صنعت می‌گویند که با واردات روغن‌های متفاوت نباتی از خارج و صادرشدنِ زغیر و کنجد به کشورهای بیرون، آنان به حاشیه رانده شده و بازار تولید داخلی روغن کنجد به رکود مواجه شده است.
اکنون بقایای بیشتر از صد جهازخانة تولید روغن کنجد و زغیر در مزارشریف، 10 جهازخانة نیمه فعال است که بطور تقریبی هرکدام آن روزانه 20 الی 25 کیلو روغن تولید می‌کنند.
جواد جوان 23 سالة که این شغل را از پدر اش به ارث برده و با اسب سفیدی که روزانه از 60 کیلو کنجد، 25 کیلو روغن می‌سازد، می‌گوید:
کنجد و زغیر چون به بیرون از کشور صادر می‌شود، قیمت اش روز بروز افزایش می‌یابد. اگر کنجد و زغیر ارزان باشد، ما هم می‌توانیم تولیدات روغن خود را ارزان‌تر عرضه کنیم تا همه مردم توانایی خریداری آن‌را داشته باشند.
به گفتة جواد، یک کیلو روغن کنجد اکنون در بازار به قیمت 250 افغانی و یک کیلو روغن زغیر 180 افغانی به فروش می‌رسد. جواد از مسوولان حکومتی افغانستان می خواهد که برای صنعت جهازخانه، برنامه‌یی بسنجند و از بسته شدنِ جهازخانه‌های مزارشریف جلوگیری نماید. به گفتة جواد، جهازخانه‌ها جدا از این‌که روغن‌های شفاف، پاک و صحی تولید می‌کنند، یک نوع ارزش تاریخی و صنعتی نیز برای کشور دارد که اکنون با چنین کیفیتی در هیچ جای دنیا روغن کنجد و زغیر تولید نمی‌شود.
سوغاتِ مزارشریف
شیرپیره، حلوای کنجد، قندنبات، روغن زغیر و روغن کنجد که از جمله تولیدات مزارشریف می‌باشند، به عنوان سوغات این شهر نیز مشهور اند. تولید کنندگانِ روغن‌های کنجد و زغیر نیز می‌گویند که اکنون بیشترین مشتری‌ آنان کسانی اند که این روغن‌ را به عنوان سوغات به سایر شهرها و کشورهای بیرونی می‌برند. به گفتة بشیر، جوان 15 ساله که مسوولیتِ گرداندنِ شتر را در جهازخانة محمد جمعه به عهده دارد، گاهی افراد ثروت‌مند و برخی از هوتل‌داران نیز برای مهمانان مخصوص شان از این روغن استفاده می‌کنند. بشیر همچنان می‌گوید که مشتری‌هایی دارد که در طول سال بصورت همه وقت از این روغن استفاده می‌کنند. او اطمینان می‌دهد، کسی که این روغن را مصرف کند، پول‌اش به جیب داکتر نخواهد رفت.
مختار وفایی


۰۹ آذر ۱۳۸۸

افشاگر

فیلم Spotlight (افشاگر) را دیدم. فیلمی که بر اساس داستان واقعی از کار تحقیقی و موشکافانه یک گروه از روزنامه‌نگاران ساخته شده است.
یک گروه از روزنامه‌نگاران که در روزنامه بوستون‌گ
لوپ در ایالت بوستون آمریکا کار می‌کنند، به تحقیق و جمع‌آوری شواهد در مورد شایعات و خبرهای مرتبط به آزار جنسی کودکان توسط کشیش‌ها در کلیساهای کاتولیک می‌پردازند.
روند این تحقیق فراز و نشیب‌های فراوانی دارد، چون کلیسا قدرتمند است و همه روندهای قانونی و نهادهای قضایی را برای گم کردن رد پای جنایت کشیش‌ها دور می‌زند.
گروه تحقیق که به نام "دیده‌بان" کار می‌کنند، با وجود هراس از قدرت کلیسا و کارشکنی عناصر وابسته به کلیسا، از کارشان عقب‌نشینی نمی‌کنند و دنبال هر سرنخی می‌روند که آنان را به حقیقت نزدیک می‌کند.
گروه تحقیق در نهایت به اسنادی دست می‌یابند که نشان می‌دهند، ۷۰ کشیش در کلیساهای کاتولیک در بوستون به کودکان تعرض کرده اند.
با نشر این گزارش، صدها قربانی دیگر که توسط کشیش‌ها آزار و اذیت جنسی شده بودند، با روزنامه تماس می‌گیرند و خواهان نشر روایت‌های شان می‌شوند.
این تحقیق و افشاگری، شوک محکمی به نهادهای قدرتمند دینی در آمریکا و اروپا وارد کرد و راه اصلاحات را در این نهادها فراهم ساخت.
این فیلم را اگر تا حال ندیده‌اید حتما ببینید.
با دیدن این فیلم، حتما در ذهن تان به مدارس دینی در افغانستان و افشای پرونده تجاوز جنسی به دانش‌آموزان در مکاتب لوگر فکر می‌کنید‌.

۰۵ آذر ۱۳۸۸

خانه امن میلیونرها


مجلس نمایندگان بیشتر از این‌که «خانه ملت» باشد، «خانه امن میلیونرها» است. رحمانی رئیس مجلس یک میلیونر است که از پیمان‌کاری با ناتو به ثروت هنگفتی دست یافته.  عباس ابراهیم‌زاده معاون مجلس یک تاجر از بلخ است که از بس پول دارد به نام «عباس دالر» یاد می‌شود.

در راس بیشتر کمیسیون‌های مجلس نیز تاجران و مالکان بانک‌های خصوصی و شرکت‌های بزرگ قرار گرفته اند. بسیاری از این افراد، مالک دارایی‌های غیرقانونی، ذخایر اسلحه، باندهای قاچاق و گروه‌های مسلح استند.

یک نمونه کوچک: دوماه قبل حمید شریفی رئیس کمیسیون اقتصاد مجلس، با 200هزار یورو پول نقد در میدان هوایی بازداشت شد، در حالی که طبق قانون، هر شخص می‌تواند در سفر فقط 10هزار دالر با خود داشته باشد. توقع از اعضای مجلس نمایندگان، در زمینه حمایت از قانون‌مداری و شفافیت، یک کار بیهوده است.

مجلس نمایندگان، فعلاً خانه امن میلیونرها است، نه خانه ملت.

واکنش‌های رئیس و اعضای مجلس را در روزهای اخیر بببینید. همه نگران اند که مبادا کسی به ثروت‌های سیاه شان دستبرد بزند.


۲۲ مهر ۱۳۸۸

کاکا حبیب، کمی یِرغه برو!

 مختار وفایی - روزنامۀ جامعۀباز
گل‌محمد در پایانِ یکی دیگر از روزهای کاری‌اش قرار دارد. در کنار شلوغ‌ترین خیابانِ شهر مزارشریف در حالی که موترهای شیشه‌سیاه و قیمتی از کنار‌ش در حال عبور است، در قفسة گاری‌اش لم داده و حاصلِ زحمت یک‌روزه‌اش را می‌شمارد. نگاهی به اطرافش می‌اندازد و به نشانی رضایت، پول‌هایش را در جیب بغلی‌اش گذاشته و عابران را برای سوار‌شدن به گاری‌اش صدا می‌زند: نوشاد، نوشاد، نوشاد هله که حرکت است بخیر هله‌
 بلخ، یکی از بیست قدیمی‌ترین شهرهای جهان به شمار می‌رود. شهر مزارشریف که مرکز ولایت بلخ است، به دلیل قد‌مت تاریخی و هویت فرهنگی‌اش، از ارزش والایی در میان شهرهای تاریخی و فرهنگی جهان برخوردار است. هرچند روند جهانی‌شدن و توسعة تکنولوژی زندگی مردمِ این شهر را نیز دگرگون ساخته و زندگی سنتی با ابزارهای قدیمی را به حاشیه رانده، اما هنوز‌هم گاری‌ها، سماوارها، مغازه‌ها و کوچه‌هایی هستند که آدم را به یاد بلخ قدیم و صمیمیت‌ مردمان زمانش می‌اندازد.
 گاری از وسایل نقلیة سنتی و قدیمی است که تا یک‌دهه قبل رونق زیادی در حمل‌و‌نقل شهری در داخل شهر مزارشریف و برخی از قریه‌های ولسوالی‌های ولایت بلخ داشت. به نقل از برخی گاری‌وان‌های شهر مزارشریف، زمانی نزدیک به ۱۳۰۰ گاری به جای تکسی‌های امروزی کار حمل‌و‌نقل شهری را انجام می‌دادند، اما اکنون این وسیلة نقلیه کمتر مورد توجه مردم است.
 خیابان شهید عبدالعلی مزاری و مسیر نوشاد که از محله‌های شهر مزارشریف است، تنها مسیری است که تاهنوز ۱۰ عراده گاری در آن فعالیت دارند. گل‌محمد، یکی از ده گاری‌وانی است که از ۲۳ سال بدین‌سو، چرخ زندگی‌اش را وابسته به چرخش تایرهای گاری‌اش می‌داند. او با وجودی که از‌ کار و عاید‌ش راضی به نظر می‌رسد، اما می‌گوید: «چاره‌‌ای جز این نداریم. زندگی سخت شده، همین گاری است که از ۲۳ سال بدین‌سو زندگی‌ام را چرخانده، به همین رضایت داریم، چون چاره‌‌ا‌ی دیگر نیست
 گل‌محمد ۵ فرزند دارد و روزانه ۳۰۰ افغانی درآمد دارد. گاری گل‌محمد ظرفیت شش نفر سواری را دارد. او نزدیک به ۴ کیلومتر را طی می‌کند تا از هر‌سواری ۱۰ افغانی بگیرد.
 گل‌محمد می‌گوید که اسب او در یک شبانه‌روز ۱۵۰ افغانی مصرف دارد و صِرف از ۳۰۰ افغانی عاید در یک روز، ۱۵۰ افغانی برای خودش باقی می‌ماند.
 با این‌حال، هستند کسانی که هنوز‌هم گاری را بر موتر و سه‌چرخه‌ (زرنج) ترجیح می‌دهند.
 معصومه با دوتن از اطفالش که برای خرید به شهر رفته بودند، اکنون به خانه بر‌می‌گردند. او در حالی که وسط دو کودکش در عقب‌ گاری نشسته است می‌گوید:
 گاری برای ما زنان و مردان موسفید بهتر از موتر و سه‌چرخه است. گاری هم پولِ کمتری نسبت به موتر و سه‌چرخه می‌گیرد، هم بسلامت به مقصد‌مان می‌رسیم. معصومه به یاد می‌آورد که از سال‌های بسیار دور در رفت‌و‌آمد‌ش در شهر، از گاری استفاده کرده و همیشه به دوستان و خانواده‌اش نیز گاری‌سواری را توصیه می‌کند.
 او با اطمیمنان می‌گوید، در طول عمر‌ش که گاری سوار شده، یادی نمی‌دهد که روزی گاری او را به زمین زده ‌یا حادثة ترافیکی کرده باشد، در حالی که او شاهد حوادث خطرناک ترافیکی از موترها و سه‌چرخه‌ها بوده است.
 آن‌سوتر مرد مسنی در حالی که بر یال‌های اسبش دست می‌کشد، منتظرِ سواری‌هایی است که قفسة گاری‌اش را پُر کند. او خود را ‌محمدجان، فرزند رمضان، باشندة کارتة شفاخانة شهرمزارشریف معرفی می‌کند.
 از او در مورد وضعیت گاری‌سواری، اسب‌ و زندگی‌اش پرسیدم. محمدجان که چروک‌های چهره و سفیدی تارهای موهایش بیانگرِ رنج فراوان و زحماتِ شبانه‌روزی برای یافتنِ لقمه‌نانی است، اما ظاهراً آدم خندانی به نظر می‌رسد.
 او با ضرب‌المثلی صحبتش را آغاز کرد: «سال که گرم بیایه، سیاه‌سرها ریش می‌کشه؛ ‌زمانی لوکس‌ترین تکسی شهر، گاری من بود. صبح که از خانه می‌برآمدم، شام با جیبی پُر به خانه بر‌می‌گشتم. حالا که موتر و سه‌چرخه پیدا شده، هیچ‌کس سرِ ما بریک نمی‌گیره
 از محمد‌جان می‌پرسم، حالا که موترهای لوکس آمده و مردم هم آنان را نسبت به گاری ترجیح می‌دهند، چرا به این شغل که عاید‌ش نیز کم شده ادامه می‌دهد. او که در قفسة گاری‌اش نشسته، خودش را لم داده و قوطی نسوار‌ش را از جیبش کشید. مقداری نسوار زیر لبش گذاشت و ادامه داد: «نشنیدی که می‌گن تُفِ هرکس به دهنِ خودش شیرین است!؟ روزیِ ما را الله می‌دهد، همین گاری و همین اسب تاهنوز که ۵۶ سال دارم، زندگی‌ام را چلانده، پس از این هم خدا مهربان است. چه کنم او موترهای لوکس و کولر‌دار را که به درد من نمی‌خوره
 به گفتة محمد‌جان که از ۱۰‌سالگی با پدرش گاری‌وانی می‌کرده و این شغل را به ارث برده است، اکنون فقط زنان و مردان کُهن‌سال به خاطرِ فضای آزاد و اطمینان از عدم حادثات ترافیکی، گاری سوار می‌شوند.
 در حالی که گاری‌ در شهر مزارشریف از ۱۳۰۰ عراده به ۱۰ عراده کاهش یافته و احتمال انقراض این وسیلة قدیمی و سنتی نقلیه تا شش ماه دیگر از سوی مالکان آنان پیش‌بینی می‌شود، شماری از باشندگان مزارشریف، موجودیت آنان را باعث زیبایی و غنامندی تاریخ و سنتِ گذشته‌ها در شهر می‌دانند.
 حاجی فهیم که سوارِ گاری است و به مقصد نوشاد در حرکت است می‌گوید:
 گاری، یادگاری از گذشته‌ها و سمبولِ وسیلة نقلیة نیاکان ما‌ست. موجودیت این وسیله نه‌تنها ما را به یاد گذشته‌ها می‌اندازد، بلکه به زیبایی شهر نیز می‌افزاید. او می‌گوید که شهرداری باید برای گاری‌ها مکان مشخصی را در نظر گرفته و در مسیر حومه‌های شهر برای آنان زمینة کار را فراهم سازد.
 با این حال، حبیب‌الله، مالک یکی دیگر از گاری‌ها با شکایت از ترافیک و پولیس شهری می‌گوید:
 ترافیک و پولیس شهری ما را اذیت می‌کنند، مکان مشخصی که از گذشته‌ها در آن توقف کرده و بارگیری می‌کنیم گاهی از سوی ترافیک ممانعت صورت می‌گیرد. هیچ جای مشخصی برای ما در نظر گرفته نشده. روز بروز فضا برای کار ما قیدتر می‌شود.
حبیب‌الله می‌گوید که سه‌چرخه‌های زرنج حریف اصلی گاری‌ها‌ست و بسیاری از زرنج‌داران کنونی، گاری‌وان‌های سابق بوده‌اند. او نیز ترجیح‌ می‌دهد سه‌چرخه داشته باشد، اما می‌گوید هزینة یک گاری ۲۰ هزار افغانی است و هزینة یک سه‌چرخه ۵۰ هزار افغانی.
در قفسة جلوِ گاری در کنار حبیب‌الله نشسته و در مسیر نوشاد در حرکتیم. او به یاد می‌آورد زمانی را که در مسیر شهر و محلة نوشاد، نه کاخ‌های آسمان‌خراش کنونی وجود داشتند و نه این‌همه موتر و سه‌چرخه که فرصت کاری را از آنان بگیرند. او می‌گوید: سال‌ها قبل، این‌جا به معنی واقعی زندگی می‌کردیم. خوشحال بودیم و عایدی خوبی داشتیم. در همین مسیر تنها یک رستورانت ماما فقیر بود و چندتا دوکان. حالا ساختمان‌ها و کاخ‌های مجلل ایجاد شده و احساس می‌کنم دیگر من و این گاری‌ در این جاده‌ها جایی نداریم.
او از خاطراتش تعریف می‌کند و با نگاهی به عقب ادامه می‌دهد: اگر ملت و کشور در آرامی باشد، از هر‌راهی نان‌خوردن پیدا شده و ما هم خوشیم؛ اما اگر مملکت نا‌آرام باشد و مردم در بدبختی، ما هم جزو همین بدبخت‌ها بوده و ناآرام می‌باشیم. او از همه می‌خواهد که برای آرامی کشور دعا کنیم.
لحظات پایانی روز است و من به مقصد رسیده‌ام؛ به کاکا حبیب‌الله اشاره می‌کنم که باید همین‌جا پیاده شوم. او لجام اسب را به عقب کشیده و گاری را توقف می‌دهد. پیرمردی که در قفسة عقب نشسته است، صدا می‌زند: کاکا حبیب کمی یِرغه برو که شام نزدیک است. کاکا حبیب‌الله: چشم بابه جان اینه حرکتچُهگاری با چرخ‌هایش دور می‌شود و صدای پاهای اسب هم‌چنان تا مسیرهای دور در گوش‌هایم می‌پیچند

۰۸ اردیبهشت ۱۳۸۸

پروندۀ ترور حاجی گل‌خان احمدی همچنان در ابهام است

از ترور حاجی گلخان احمدی معاون اداره مواد نفتی بندر تجارتی حیرتان و از چهره های سیاسی بانفوذ در ولایت بلخ بیشتر از یک ماه می‌گذرد، اما این پرونده همچنان در هاله‌ای از ابهام است و عاملان این جنایت هنوز ردیابی و مشخص نشده اند.

عطامحمدنور والی بلخ به رسانه‌ها گفته است که نیروهای امنیتی در تلاش ردیابی عاملان این ترور استند، اما تاکنون هیچ پیشرفتی در پرونده صورت نگرفته است. با وجودی که والی بلخ از تامین عدالت در این پرونده اطمینان داده است، اما فاطمه همسر گلخان احمدی می‌گوید که قاتلان همسرش، او و فرزندانش را نیز به مرگ تهدید کرده اند. فاطمه می‌گوید که زندگی او و فرزندانش بشیر احمد، فوزیه، علی سینا و احمدرضا در خطر است و مسوولان محلی نیز تاکنون اقدامی برای تامین امنیت آنان نکرده اند.


گلخان احمدی کی بود؟

حاجی گل‌خان احمدی فرزند محمد ابراهیم درسال 1342 هجری خورشیدی درقریه خواجه سکندر ولسوالی شولگره زاده شد. وی تعلیمات ابتدایی خویش را تا صنف دوازدهم در لیسه عالی احمد الخضرویه آن ولسوالی به پایان رسانید.

آقای احمدی با مهاجرت به جمهوری اسلامی ایران تحصیلات خود را تا مقطع لیسانس در رشته اقتصاد به پیش برد. وی پس از اتمام تحصیل در مقطع لیسانس به کشور برگشت و فعالیت‌های سیاسی‌اش را با گروه‌های سیاسی‌ ـ جهادی آغاز کرد.

وی در سال1360 خورشیدی به حیث مسوول فرهنگی پاسداران جهاد اسلامی افغانستان در بلخ تعیین شد و تا سال 1364 در همین راستا فعالیت داشت. او در سال 1369 با متزلزل شدن پایه‌های رژیم کمونیستی در افغانستان مسوولیت روابط عمومی حزب وحدت اسلامی را در ولایت بلخ به دوش گرفت و در سال 1371 زمانی‌که مجاهدان افغانستان به پیروزی رسید؛ عضویت شورای متحده سیاسی احزاب شمال را عهده‌دار گردید، و در همان سال به عنوان معاون مقام ولایت بلخ تعیین و به مدت هفت سال این وظیفه را به پیش برد.

احمدی با تسلط حکومت طالبان در کشور به ایران پناهنده شد و پس از سرنگونی این رژیم و با آغاز دوره حکومت موقت دوباره به کشور برگشت و به عنوان رییس اداره افسوتر شهرک بندری حیرتان و بعد از مدتی به حیث رییس مواد نفتی و گاز مایع ولایت بلخ مقرر شد. حاجی احمدی سه سال این سمت‌ها را به پیش برد و سپس پست معاونت ریاست موادنفتی و گاز مایع شهر ‌بندری حیرتان را عهده‌دار شد.

حاجی گل‌خان احمدی صبح جمعه 21 حمل سال 1388، ساعت 3 بعد از ظهر، در مسیر شولگره- مزار شریف، در مسیر راه (قریه رحمت آباد)، توسط افراد مسلح ناشناس از موتر پیاده و به مسیرِ نامعلومی برده شد. یک روز بعد جسدِ شهید احمدی در حالی بدست آمد که آثار گلوله در آن دیده می‌شد.

 پس از این رویداد، مسوولان محلی بلخ، گروه طالبان را عامل این جنایت دانستند. جنگجویان طالبان از چند سال بدینسو در بخش‌های کوهستانی و روستاهای دور دست ولایت بلخ از جمله ولسوالی شولگره فعالیت دارند و تاکنون در چندین مورد ترور و اختطاف افراد دست داشته اند.

۱۲ شهریور ۱۳۸۷

تاش پهلوان، قهرمان میدان های بزکشی افغانستان کی بود و چگونه زیست؟

تاش پهلوان فرزند عبدالواحد، در سال ۱۳۲۱ خورشیدی در روستای قزل‌کنت درۀ‌گز ( ولسوالی شولگره ولایت بلخ) دیده به جهان گشود.

تاش پهلوان از مشهورترین چاپ‌اندازان افغانستان و از چهره‌های افسانوی میدان‌های بزکشی کشور بود که که دوبار مدال قهرمانی را از سوی محمد ظاهر شاه پادشاه افغانستان و  رییس جمهور داوود خان بدست آورد.

 بار نخست در سال ۱۳۴۵ خورشیدی مسابقات بزکشی میان سراسر ولایات افغانستان در شهر کابل برگزار شد که در این مسابقه تاش پهلوان از درۀ‌گز توانست مقام قهرمانی را در سطح کشور از آن خوده نموده و مدال قهرمانی را از دست محمد ظاهر شاه بدست آورد.

بار دیگر در سال ۱۳۵۵ نیز مسابقات بزکشی میان چاپ‌اندازان سراسر افغانستان در مزارشریف برگزار گردید که در این مسابقه تاش پهلوان مدال قهرمانی را از دست رئیس جمهور داوودخان بدست آورد.

تاش پهلوان، در کنار بدست آوردن دو دور مدال قهرمانی ورزش بزکشی در افغانستان، ده‌ها بار در میدان‌های بزکشی در ولایات مختلف، افتخاراتی را نصیب خودش و مالکان اسب‌هایی را که می‌تاخت کرده است که در تاریخ ورزش بزکشی از وی به عنوان «مشهورترین چاپ‌انداز افغانستان» نام برده می‌شود.


تاش پهلوان در یکی از نادرترین فیلم‌های سینمایی بنام «سوارکاران» که توسط «جان فرانکن هایمن» کارگردان معروف هالیود در سال ۱۹۷۱ میلادی در افغانستان ساخته شد نیز حضور دارد. پس از آن‌که این فیلم سینمایی در سینماهای جهان به نمایش درآمد، افغانستان شاهد حضور گسترده گردشگران خارجی بود. این فیلم چهره واقعی از افغانستانِ آن زمان را به جهان معرفی کرد. پس از ساخته شدن این فیلم، تاش پهلوان و شمار دیگر از پهلوان‌های معروف افغانستان، برای تماشای مسابقات «گاوبازی» به شهر مادرید در کشور اسپانیا دعوت شدند.

داستان معروف حضور تاش پهلوان در مسابقه گاوبازی هنوز زبانزد عده‌ی از چاپ اندازها است. داستان از این قرار است که تاش پهلوان هنگام تماشای مسابقه گاوبازی در شهر مادرید متوجه می‌شود که شخص گاوباز که مجهز به کارد یا نیزه است، با هر حمله به سمت گاو، زخمی بر بدن گاو وارد می‌کند تا گاو را شکست داده و از پا درآورد.

 تاش پهلوان این شیوه مسابقه را دفاع جانانه و شجاعانه ندانسته و درخواست کرده بود که حاضر است بدون سلاح جارحه با گاو به مسابقه بپردازد. این درخواست تاش پهلوان از سوی ناظران بازی و تماشاچیان به دلایل مختلف رد شده و اصرار او بی نتیجه مانده است. چاپ‌اندازان این کار او را رفتن به کام مرگ تعبیر کرده و او را ممانعت کردند.

ویکی‌پیدیا یا دانشنامه آزاد در مورد تاش پهلوان نوشته است که قد این مرد افسانوی دو متر بود و در زیبایی و مهارت‌های چاپ‌اندازی شهرت به سزایی داشت.

 این قهرمان میدان‌های بزکشی درسال ۱۳۶۰ خورشیدی، در حالی که مصروف دست‌کاری اسلحه اش بود، با گلولة که بصورت اشتباهی  از تفنگ‌اش خارج شد، جان باخت.

ظاهرشاه در حال اهدای مدال به تاش پهلوان

ظاهر شاه در حال اهدای مدال به تاش پهلوان.


  صحنه‌یی از فیلم سینمایی‌ «سوارکاران». نخستین فرد در صف مردان سوارکار تاش پهلوان است.



تاش پهلوان در میدان بزکشی به سواری اسپ سفید قشقه مربوط به یکی از خان های مزارشریف.


منبع: کتاب نگاهی به درۀ گز باستان، نوشته مختار وفایی.


پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...