۲۱ مهر ۱۳۹۴

شمال چگونه به پرتگاه سقوط نزدیک شد؟



مختار وفایی
آنچه اکنون در شمال افغانستان جریان دارد، حاصلی است از تلاش‌های سال‌ها قبلِ برخی از چهره‌های دوران ریاست جمهوری حامدکرزی که پست‌های کلیدی امنیتی و اجرایی را به عهده داشتند. برنامه‌ی ناآرام‌سازی شمال، پس از به قدرت رسیدن حامدکرزی در دور دوم ریاست جمهوری اش، در سال 1388 آغاز شد که چهره‌های مشخصی در حکومت وقت را موظف به اجرای این برنامه کرده بود. انتقال هزاران خانواده‌ی قبایلی تحت نام عودت‌کنندگان به کمک موسسه بین‌المللی مهاجرت، توزیع اسلحه در ولایات کندز، بغلان، سرپل، بلخ و فاریاب، ایجاد صدها باب مدرسه‌ی دینی بصورت رسمی و غیر رسمی، ایجاد نیروهای مسلح اربکی تحت نام «پولیس محلی» و افروختن آتش جنگ‌های تنظیمی و تقویت گروهک‌های شورشی وابسته به طالبان و حزب اسلامی در ولایات بغلان و کندز از جمله پیش زمینه‌هایی بودند که برای صحنه‌های اکنون شمال ناآرام روی میز اجرا قرار داده شدند.
عکس از آرشیف
این‌که شمال افغانستان می‌تواند پُلی باشد برای عبورِ داعش و تروریست‌های تحریک اسلامی ازبیکستان، گروه انصار‌الله تاجیکستان و چچینی‌ها به کشورهای آسیای میانه و یا هم تحلیل برخی از کارشناسان امنیتی مبنی بر تقابل میان روسیه و آمریکا در شمال افغانستان، یک طرف قضیه است، اما مدیران حکومت قبلی و کنونی افغانستان که میزبان اوضاع آشفته‌ی شمال افغانستان هستند، روی دیگر قضیه است که کمتر به آن پرداخته شده. اوضاع شمال افغانستان در حال خارج شدن از « تحت مدیریت» دولت افغانستان است. بیرق‌های ملی سه رنگ، در ولسوالی‌های فاریاب، کندز و بغلان، یکی پی دیگر جای شان را به بیرق سپیدرنگ امارت اسلامی تحت رهبری اخترمنصور می‌دهند. کندز در سال 2001  آخرین شهری بود که از وجود جنگجویان طالبان پاک سازی شد، اما پس از چهارده سال، نخستین شهری است که به تصرف جنگجویان این گروه در آمد. در سقوط کندز، هرچند مقامات محلی آن مقصر دانسته می‌شوند، اما سناریویی که از سال‌ها قبل برای کندز به عنوان یکی از مهم‌ترین ولایات کلیدی افغانستان چیده شد، اکنون به نمایش گذاشته شد. اکنون مردم افغانستان دنبال یک سوال اساسی اند، این‌که مدیریت این بحرانی که دارد شمال افغانستان را به سرحد وزیرستانی شدن به پیش می‌برد در دست کیست.
هرچند روایت‌های گوناگونی تاکنون در این مورد ارایه شده، اما اوضاع پیش آمده در شمال، نگفته‌ها و نکته‌هایی دارد که یادآوری آنان کمک می‌کند تا اندکی به چگونگی و چرایی ماجرا پی ببریم.
-       مدارس دینی: تا کنون از تعداد مدارس دینی در ولایات شمال افغانستان آمار دقیقی ارایه نشده، اما در سفرهای که من به این ولایات داشتم، برای حکومت و مردم یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها  و برای طالبان یکی از مهم‌ترین منابع سربازگیری و محل امن، صدها باب مدرسه‌ی دینی رسمی و غیر رسمی است که در ولسوالی‌ها و مراکز این ولایات فعال اند. بیشتر این مدارس، از سال 1385، زمانی که حنیف اتمر، وزیر معارف افغانستان بود ایجاد شده اند. حنیف اتمر، باری در سال 1385، مبلغ 30 میلیون دالر را به 32 باب مدرسه‌ی دینی تخصیص داد که بیشتر این مدارس در ولایات شمال و شمال شرق افغانستان ایجاد شدند. اتمر در آن زمان گفته بود که هر کدامِ این مدارس ظرفیتِ بیشتر از دوهزار طلبه را دارد که 17 تن از علمای الازهر را از مصر با معاش‌های هنگفت هزاران دالری برای تربیتِ مدرس به کابل خواسته بود. تقویت مدارس و مساجدی که توسط ملاهای افراطی و هم‌سو با طالبان مدیریت می‌شوند، همواره یکی از مهم‌ترین منابع تقویت طالبان در ولایات شمال و شمال‌غرب از جمله کندز، بادغیس، بغلان، سرپل، جوزجان و فاریاب بوده اند. بطور نمونه می‌توان به اتفاقی که در اواخر سال 2014 در ولسوالی قادس ولایت بادغیس افتاد شاره کرد. سرباز ارتش افغانستان، با وضو هنگامی که برای ادای نماز، وارد مسجدی در ولسوالی قادس شد، توسط طلبه‌های علوم دینی بصورت وحشیانه‌یی کشته شد. این طلاب دینی اذعان کرده بودند که سربازان ارتش افغانستان کافر اند و باید در اماکن مقدسی همچون مسجد و مدرسه‌ی دینی وارد نشوند. این یکی از صدها رفتار طلاب مدارس دینی در شمال و شمال  غرب افغانستان در برابر کسانی بودند که با حکومت افغانستان کار می‌کنند. من طی چند سال اخیر، پیوسته هرچند ماه به ولایات شمال سفر می‌کنم. آنچه در میان چهره‌های خسته از فقر و نا امنی مردم و تصویر شهرهای خاک آلود توجه مرا جلب می‌کند، مساجد و مدارس مجلل با منارهای رنگی  اند که از صدها متر دورتر، در مقابل آدم‌ها خودنمایی می‌کنند. هرباری که در مورد منابع مالی این مجلل‌ها پرسیده ام، با یک پاسخ مواجه شده ام: تجار مسلمان و مومنان واقعی از عشر و ذکات شان این مدارس/ مساجد را تمویل می‌کنند. انتشار افکار تندروانه و افراطی‌گری و تربیه‌ی نسل نو جهادگرا طی بیشتر از دو دهه‌ی اخیر به عهده‌ی همین مدارس دینی بود که اکنون به عنوان یکی از خواستگاه‌های جنگ و نا امنی در شمال می‌توان از آن نام برد.
-       عودت‌کنندگان: پس از آن که حنیف اتمر، از وزارت معارف  کشور به کرسی وزارت داخله تکیه زد. برنامه‌ی دقیق‌تری برای انتقال جنگ به شمال افغانستان سنجیده شد. اتمر در مدیریتِ این برنامه تنها نبود. کریم خرم، رییس دفتر رییس جمهور اسبق افغانستان نیز او را همراهی می‌کرد. این برنامه توزیعِ دقیق و حساب شده‌ی اسلحه در میان هزاران فردی بود که توسط اداره مهاجرت سازمان ملل همراه با خانواده‌های شان، از پاکستان و ولایات هلمند و قندهار و زابل به ولایات کندز، فاریاب، سرپل، بغلان و جوزجان جابجا می‌گردیدند. یک مشاور اسبق وزارت مهاجرین و عودت کنندگان در شمال افغانستان، می‌گوید که در آن زمان او شاهد بوده که هزاران تن، با بهترین امکانات سازمان مهاجرت به هدایتِ رهبری حکومت افغانستان از مناطق نامعلوم ولایات جنوب و قسمت‌هایی از پاکستان تحت نام عودت کنندگان به مناطقی که اکنون تحت تسلط طالبان است در شمال جابجا می‌گردیدند. این مشاور اسبق وزارت مهاجرین افغانستان می‌گوید اکثریتی کسانی که تحت نام عودت کننده از امکانات اداره مهاجرت و وزارت مهاجرین و عودت کنندگان بهره بردند، برای نخستین بار، با نام‌های مناطقی آشنا می‌شدند که به عنوان ساکنان اصلی آن مناطق جابجا گردیدند. برخی از فرماندهان محلی که اکنون در جنگ علیه طالبان در ولایات شمال مصروف اند، می‌گویند اکثراً کسانی از جبهه‌ی طالبان کشته و یا اسیر گرفته می‌شوند، باشندگان اصیل شمال نیستند. این فرماندهان می‌گویند که یکی از منابع مهم سربازگیری طالبان، قریه‌ها و مناطق مهاجرنشینی است که باشندگان آنان طی سال‌های گذشته، در آنان جابجا گردیده اند.بطور مثال ولسوالی‌های چاردره، دشت ارچی و قلعه زال در ولایت کندز، ولسوالی‌های المار، قیصار، گرزیوان و خواجه ناموسی در ولایت فاریاب، ولسوالی‌های قوش‌تپه، درزآب، فیض آباد و ساحاتی از دشت لیلی در ولایت جوزجان، ولسوالی‌های کوهستانات، سوزمه قلعه و مناطق نی‌مدان و شیرم‌ها در ولایت سرپل و برخی از مناطقی در بغلان از جمله ساحاتی بودند که تحت پوشش اداره‌ی مهاجرت و وزارت مهاجرین و عودت کنندگان افغانستان طی چندسال گذشته برای جابجایی هزاران خانواده تحت نام عودت کنندگان بودند که اکنون به مناطق و پناه‌گاه‌های امن طالبان و سایر گروه‌های دهشت افگن مبدل شده اند.
-       تقویت و تجهیز طالبان: پس از آن‌که برای طالبان در مهم‌ترین نقاط شمال افغانستان هسته‌گذاری صورت گرفت،  برنامه‌ی دقیق توزیع اسلحه تحت مدیریت وزارت داخله آغاز شد. در سال 2009، ویدیویی در انترنت و شبکه‌های اجتماعی پخش شد که نشان می‌داد پولیس ولایت بغلان، بدون درگیری اسلحه و تجهیزات شان را به طالبان تسلم می‌کنند. این ویدیو به ضوح نشان می‌داد که طالبان قرار است در شمال افغانستان چگونه تجهیز شوند. در آن زمان که حنیف اتمر وزیر داخله بود، با نشر اعلامیه‌یی، ویدیو را تکذیب کرد و به تعقیب آن شمس‌الله کاکر، رییس امنیت و شفیق‌الله آمر حوزه دوم امنیتی ولایت بغلان را برکنار نمود. در حالی که کریم خرم و حنیف اتمر، بصورت گسترده منابع طالبانی شان را در شمال در حال مسلح‌سازی بودند، ولایات بغلان، کندز، فاریاب و سرپل آرام آرام به ساحل ناآرامی و آتش کشانیده شدند. به دنبال این وضعیت، عطامحمدنور، والی قدرتمند بلخ در شمال، طی یک سخنرانی در محفل سالگرد قتل احمدشاه مسعود در سال 1388، حنیف اتمر وزیر داخله وقت را کمونیست و سرکوبگر خطاب کرده و در مورد توزیع اسلحه و نا امن‌سازی شمال توسط او هشدار داد. آقای نور، توضیح داده بود که اتمر با استفاده از صلاحیت و امکانات‌اش در وزارت داخله، به مسلح‌سازی گروه‌هایی در شمال پرداخته است که این سلاح‌ها شمال را به آتش خواهد کشید.
-       ایجاد نیروهای اربکی: طرح ایجاد نیروهای اربکی یا پولیس محلی، در زمان وزارت حنیف اتمر پیشنهاد شد. این نیروها از میان مردمان محلی گزینش و در چوکات وزارت داخله باید علیه طالبان و ناآرامی های مناطق شان سلاح بر می‌داشتند. عطامحمدنور در همان ابتدا با این طرح مخالفت کرد و ایجاد این نیرو را باعث اخلال وضعیت و گسترش ناآرامی در شمال افغانستان دانست. این نیرو با اصرار وزارت داخله و تایید ریاست جمهوری ایجاد شد و به دنبال آن، گزارش‌های از چگونگی جنایات و اعمال زور توسط فرماندهان این نیروها در مناطق تحت حاکمیت شان گزارش شد. همچنان بارها گزارش‌هایی از فروش اسلحه توسط فرماندهان نیروهای اربکی به طالبان در ولایات بغلان، سرپل، فاریاب و شماری دیگر از مناطق شمال منتشر شد.  موارد متعددی را در ولایات شمال می‌توان از منابع محلی شنید که عده‌ی زیادی از فرماندهان کنونی جبهه‌ی طالبان، طی سال‌های گذشته، با استفاده از نفوذ در شورای صلح، تحت نام گروه‌های ناراضی به این شورا مراجعه کرده، پول و امکانات بدست آورده و از طریق وزارت داخله، تحت نام دفاع از مناطق شان مسلح و تجهیز شده و دوباره به طالبان پیوسته اند. در این مورد می‌توان از ده‌ها مورد یک مورد را که سال گذشته در جریان بحران انتخابات در ولایت سرپل اتفاق افتاد ذکر کنیم. شخصی بنام خال محمد قوماندان که خود را سرگروپ جنگجویان طالبان در آن ولایت می‌دانست، به کمیته صلح مراجعه کرده و ضمن دریافت مقدار هنگفت پول از شورای صلح، فرماندهی امنیه ولایت سرپل یک عراده رنجر و تسلیحات مورد نیاز 18 تن سرباز را برایش داده بود که قوماندان خال محمد، پس از دریافت این امکانات دوباره به منطقه‌ی شیرم‌ها تحت حاکمیت طالبان برگشته و علیه نیروهای امنیتی سنگر گرفته بود. در واقع ایجاد نیروهای اربکی و سرازیر شدنِ صدها میلیون دالر به آدرس شورای صلح هرکدام، به نحوی زمینه‌های همواری بود که طالبان به خوبی از آن در توسعه و گسترش جبهات جنگ استفاده کردند.
-       اکنون طالبان در ولایات شمال و با تمرکز به کندز، سرپل، فاریاب و بغلان، به عنوان یک قدرت باالقوه در برابر دولت و نیروهای خارجی در این منطقه ایستادگی می‌کنند. نزدیک به یک‌ماه قبل از تصرف شهر کندز به دست طالبان، این گروه در ولسوالی چاردره، تجمع نزدیک به هزارنفری را تشیکل داده و بصورت علنی رژه نظامی برگزار کرده بود. در آن هنگام یک نماینده مردم کندز در پارلمان بمن گفت که طالبان 12 عراده تانک زرهی، 10 عراده رنجر، ده‌‌ها عراده موتر سراچه و صدها عراده موترسایکیل، با تسلیحات فراوان در اختیار دارند و تمامی این تانک‌ها، رنجرها و تسلیحات را از همین کندز بدست آورده اند. به باور این نماینده مجلس، برخی از نیروهای امنیتی و فرماندهان نیروهای اربکی در جریان نبرد با طالبان، بصورت عمدی  تسلیحات و امکانات نظامی شان را به طالبان واگذار می‌کنند.
فراموش نکنیم که آزادی شمار زیادی از زندانیان خطرناک در دوران ریاست جمهوری حامدکرزی از زندان پلچرخی، گماشتن عناصر هم‌سو با طالبان در سطح رهبری و پست های فرماندهی امنیه برخی از از جمله ولایات شمال و مخصوصاً کندز و فاریاب،  واگذاری منطقه‌ی مهم دندغوری ولایت بغلان به طالبان، تسلیحات رسانی برای طالبان از طریق هوا و با هلیکوپترهای نظامی افغانستان و برنامه‌های تهاجمی طالبان بالای ولایت‌های بغلان، فاریاب و سرپل، از جمله هشدارهای جدی برای نگرانی از آینده های نه چندان دور ولایات شمال می توانند محسوب شوند. خیلی ساده انگارانه است اگر عامل اوضاع کنونی ولایات شمال را تنها کم‌کاری نیروهای امنیتی و بی‌کفایتی مسوولان آن دانسته و سناریوی انتقال جنگ به شمال و مدیران آن را فراموش کنیم. مدیرانی که در حساس‌ترین مراحل اجرایی شدنِ برنامه‌های چندساله‌ی شان هستند. مدیرانی که اکنون کاشته‌های شان در مزارع شمال را درو کرده و اوضاع را تحت مدیرت می‌دانند. 

۱۷ مهر ۱۳۹۴

قاتلِ رهبر، در کنار بازمانده اش

«قاتل استاد ربانی» و کسی که به دستور عطامحمدنور باید به دار آویخته می‌شد، دیروز شام از آدرس رهبری وزارت دفاع به مزارشریف آمد و ضمن ملاقات عطامحمدنور، از قول اردوی 209 شاهین دیدن کرده است.
عطامحمدنور، در نرسیدنِ معصوم استانکزی به وزارت دفاع، تا آخرین حد ممکن از نفوذ و توانایی اش در پارلمان استفاده کرد که در نهایت، موفق شد قاتل رهبرش، وزیر دفاع نشود. پس از آن که استانکزی از پارلمان رای مورد اعتماد بدست نیاورد، رییس جمهور او را بحیث سرپرست وزارت گماشت.
در حالی که کشور و مخصوصاً شمال در آتش جنگ می‌سوزد و پرچم‌های برافراشته‌ی ملی، یکی پی دیگر به زمین می‌خورند، اشرف غنی، اوضاع را تحت مدیریت دانسته و از استانکزی بابت رهبری مدبرانه‌ی این اوضاع، تشکری می‌کند.

۱۶ مهر ۱۳۹۴

دانایی و تعهد یک روشن‌فکر

او از فرهیخته‌ها و چهره‌های تاثیرگذار تاریخ روشن‌فکری در افغانستان است که در شکل گیری جریان‌های روشن‌فکری و فرهنگی نقش اساسی داشته است. از نوجوانی در مهاجرت بسر برده، اما کار برای افغانستان و مردم‌اش همیشه در صدر برنامه‌هایش بوده. ضمن این‌که سال‌هاست عضو ارشد دانشگاه آکسفورد لندن است، در کابل بسر می‌برد و در دانشگاه‌ها و محل‌های اکادمیک برای نسل دانشجوی افغانستان خدمت می‌کند. مطمینم کسانی که با دانش، دانایی، تحصیلات و روشنگری در افغانستان حدقل آشنایی داشته و آشتی کرده باشد، او را می‌شناسد. 
این فرهیخته دکتر سید عسکر موسوی، از بزرگان عرصه‌ی دانایی و خرد در افغانستان است. نزدیک به 5 سال قبل، از طریق مقالات اش در انترنت با نام‌اش آشنا شدم. بعداً چند مورد مصاحبه‌های نسبتاً طولانی از طریق تلفن باهم داشتیم...اما بتازگی او را در فرودگاه کابل، در حالی که هردو منتظر پرواز بودیم دیدم. دانایی، شهامت، پاکی و صداقتِ این مرد، در روزگاری که هم‌سنگران و هم‌صنفان اش اکثراً نمونه‌های بارزی از سرافکندگی و خیانت اند، می‌تواند الگوی خوبی برای من و کسانی که دنبال راه و روشی برای آینده‌ی بهتر اند باشد.
من(مختاروفایی) در کنار دکتر سید عسکر موسوی. فرودگاه کابل. 5 میزان 1394
او با من به صداقت و راستی تمام از تجربه‌هایش گفت و بعد راه‌کارهای سودمندی را برایم به عنوان دانشجوی علوم سیاسی پیشنهاد کرد. او در جریان صحبت‌اش و به عنوان مثال از هم‌صنفی و هم کار بودن اش با رنگین دادفر اسپنتا یادآور شد. از جمله گفت: اسپنتا امروز با تو نمی‌تواند شبیه من بی‌خیال و راحت قصه کند. او نمی‌تواند به چشم‌های تو و مردم کشور ببیند. اسپنتا سرافکنده و شرم سار است. چون پانزده سال قبل هر دو در غرب کار می‌کردیم. وقتی ما افغانستان می‌آمدیم، تعهد کردیم که صرف کار اکادمیک، روشنفکری و مدنی می‌کنیم. ما آمدیم و در دانشگاه کابل مصروف شدیم، من ماهانه دو هزار و اسپنتا هفت هزار دالر امریکایی معاش داشتیم. اسپنتا خودش را به دامان کرزی انداخت و مزدبگیر سی.آی.ای شد و من هم چنان در نهادهای اکادمیک کشور مصروف تدریس و نوشتن هستم. حالا من می توانم روبروی آیینه به چشم هایم دقیق شوم، اما اسپنتا و دیگرانی که مزدبگیران آمریکا و غاصبان خانه و مال مردم شدند، شرم‌سار خود، مردم و تاریخ اند...این فرهیخته‌ی دانا توصیه کرد که افغانستان و مردم‌اش تشنه‌ی تعهد و مهربانی و صداقت اند. اگر می‌خواهی کار روشن‌گری و خدمت به مردم کنی، نباید در گروِ گروه‌ها و باندهایی باشی که نام برنامه‌های دهشت‌گری و غارت‌گری شان را فعالیت سیاسی گذاشته اند...آنچه در این وطن جریان دارد، سیاست نه، بلکه جنایت و خیانت و فاجعه‌یی است که توسط یک مشت تبه‌کار و نادان بر مردم تحمیل می‌شود. تعریف دکتر از روشن‌گری و روشنفکر با مردم و برای مردم بودن است...
در آخرین لحظات وقتی بلندگوها، مسافران را به پرواز دعوت می‌کردند، خواستم با گرفتن عکسی در کنار دکتر موسوی، آن لحظه‌های ارزشمند را جاودانه بسازم.
مختار وفایی

امیدواری‌های جدید در شمال


مختاروفایی
یکی از مهم‌ترین عواملِ افزایش نا امنی و نفوذ گروه‌های دهشت‌گر در  نقاط مهم ولایات شمال افغانستان، نبود رهبری سالم و متعهد در راس این ولایات بود. پس از قرار گرفتن اشرف غنی در مقام ریاست جمهوری کشور تاکنون، این ولایات توسط سرپرست‌ها مدیریت می‌شدند. سرپرست‌هایی که با دلسردی و نا امیدی تمام، در دفاتر شان نشسته و منتظر برگه‌های منفکی و یا تبدیلی شان بوده و هیچ گاه به عنوان رهبر یک ولایت، تصمیم خردمندانه و سالم در مساله‌ی تامین امنیت و ثبات ولایت شان گرفته نمی‌توانستند، چون امیدواری برای بودنِ شان تا یک روز بعد در آن پست وجود نداشت. حکومت هم تا وقتی که این ولایات در لبه‌ی پرتگاه قرار نگرفتند، والیان جدید را معرفی نکرد. اکنون اتفاق خوشی که افتاده اعلان پنج مقرری جدید و از جمله مقرری چهارتن بحیث والیان جدید ولایات شمال از سوی ریاست جمهوری است.
از پنج‌ مقرری جدید ریاست جمهوری، با کارنامه‌ی چهارتن آنان که بحیث رهبران جدید ولایت‌های نسبتاً ناآرام شمال مقرر شده اند آشنایی دارم. شمال اکنون در محور تحولات و تصمیم‌گیری‌های سرنوشت‌ساز است. سرپل، فاریاب، بغلان و تخار ضمن این‌که هرکدام ویژگی‌ها و تاثیرگذاری‌هایی در بخش اقتصاد و امنیت کشور دارند، از کلیدی‌ترین ولایاتی اند که به شدت مورد توجه گروه‌های دهشت‌افگن قرار گرفته. داکتر یاسین ضیا، محمد ظاهر وحدت، سید انور سادات و ستار بارز، رهبران جدیدی اند که پس از این می‌توانند اوضاع شمال را به مقصدی که بخواهند سوق دهند. این چهار والی جدید، ضمن این‌که از تجربه‌های کافی در بخش حکومت‌داری برخوردار اند، حمایت پایگاه‌های محکم اجتماعی و سیاسی را نیز با خود دارند.
چهار والی جدید ولایات شمال، تاکنون از کارنامه‌ی نیک در بخش‌های مختلفی که کارکرده اند برخودار اند، امیدوارم با قرار گرفتن در  مقام رهبری یک ولایت و در حساس‌ترین مرحله‌ی زمانی، بتوانند نسخه‌ی شفابخش اوضاع کنونی را ارایه کرده و به وقایه‌ی دردهای ولایت مربوطه شان تلاش کنند.
شمال اکنون بخشی از یک پروژه‌ی بزرگی است که براساس آن باید نآرام‌تر گردیده و طعمه‌ی دهشت و وحشت شود. امیدوارم مقرری‌های تازه، پروژه‌ی دیگری جهت بدنام‌سازی چهره‌های جدید با به چالش کشانیدن ولایات مربوط شان نباشد. چون مطمینم اگر سرپل، تخار، بغلان و فاریاب نا آرام‌تر گردیده و به سرنوشت غم‌انگیر کندز دچار شود، این آقایان بیشتر از عمر صافی، توهین و تحقیر خواهند شد. با وجود این‌که کارنامه‌ی هیچ یک از این چهارتن، مشابهتی با کارنامه‌ی سیاه عمر صافی ندارد، اما باید مواظب بازی بزرگی که روی سرنوشت شمال جریان دارد باشند و از معامله شدنِ ولایت و کارنامه‌ی شان جلوگیری کنند.
آنچه مرا بیشتر از همه به بهبود اوضاع شمال امیدوار ساخته، چهره‌های جدید، با تجارب خوب و کارنامه‌ی نیک حکومت‌داری شان است که می‌توانند نقطه‌های ثبات را در ولایات شان تمثیل کنند.

1-   داکتر یاسین ضیا، دانش آموخته‌ی استخبارات و تجربه‌ی سال‌ها کار در امنیت ملی افغانستان را دارد. او تا چندماه قبل، معاون اپراتیفی امنیت ملی افغانستان بود و از چهره‌های بارز و تاثیرگذار در عرصه‌ی تصمیم‌گیری برای سرکوب دهشت‌گران. داکتر ضیا،  ضمن این‌که از تجربه‌ی خوب حکومت‌داری برخوردار است، پایگاه محکم اجتماعی نیز دارد. داکترضیا اکنون در مقام رهبری ولایتی قرار گرفته است که به شدت مورد توجه گروه‌های دهشت‌افگنِ همچون طالبان، تحریک اسلامی ازبیکستان و تروریست‌های آسیای میانه است. او با چندین سال کار در مهم‌ترین بخش امنیت ملی افغانستان، این گروه‌ها را بصورت ذره‌بینی مطالعه کرده و با رفتارها، برنامه‌ها و چگونه سرکوب کردنِ آنان بخوبی آشنا است. یکی از ویژگی‌های ولایت تخار، مرزی بودن آن با آسیای میانه است. این ولایت همواره یکی از پر رفت و آمدترین مسیرهای قاچاق از افغانستان بسوی آسیای میانه بوده است. داکتر ضیا با تجارت استخباراتی و نظامی که دارد، می‌تواند این مرز را مصوون ساخته و ولایت تخار را به محلِ امنی برای زندگی مردم تبدیل کند. شهر تخار شهر چشمه و چنار است. شهری که اکنون در تهدید جدی تروریست‌ها قرار گرفته و افراطی‌های هم‌سو با دهشت‌افگنان بنام حزب التحریر، جمعیت اصلاح و صدها مدارس تروریست‌پرور را در خورد جاداده است که همه برای سقوط این شهر بدست برادران تروریست شان لحظه‌شماری می‌کنند. با در نظرداشت تجارب کاری، پایگاه اجتماعی داکتر ضیا در خود ولایت تخار و استقبال مردم از این گزینش، مطمینم که سرنوشت تخار و بخشی از شمال، بسوی بهبودی به پیش خواهد رفت.
ضمن این که برای داکتریاسین ضیا، آرزوی موفقیت می‌کنم، به مردم تخار، این گزینش را تبریک گفته و برای شان روزهای خوب و شهری ثبات آرزو می‌کنم.

2-   سید انور سادات، چهره‌ی جنجالی پارلمان و از نزدیک‌ترین یاران معاون اول ریاست جمهوری. آقای سادات در ترکیه تحصیل کرده و نماینده‌ی برحال مردم سرپل در پارلمان کشور است. او تجربه‌ی کار را در رسانه‌ها از جمله مدیریت تلویزیون آیینه و بخش‌های فرهنگی و سیاسی حزب جنبش ملی دارد. آقای سادات در پارلمان افغانستان یکی از چهره‌های جوانی است که همواره بصورت آشکار از کم‌کاری‌های حکومت انتقاد کرده و مردم سرپل را تا جبهه‌ی جنگ علیه طالبان همراهی کرده است. آقای سادات بخوبی از پیچ و تاب‌های امنیت و سیاست در فاریاب آشنا است و گزینش او را در مقام رهبری ولایت فاریاب، به فال نیک گرفته و برایش آرزوی موفقیت می‌کنم.
3-   محمد ظاهر وحدت، از نزدیک‌ترین چهره‌های حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به استاد محقق. آقای وحدت دانش آموخته‌ی علوم اسلامی در ایران و ماستر در علوم سیاسی از دانشگاه پیام نور است. 
تجربه‌ی سال‌ها کار به عنوان معاون یکی از کلیدی‌ترین ولایات افغانستان را دارد. او با حمایت سیاسی استاد محقق، بیشتر از پنج سال است که معاون عطامحمدنور در ولایت بلخ است و با رمز و رازهای رهبری یک ولایت بخوبی آشناست. آقای وحدت، برای سرپل، در اوضاع شکننده‌ی کنونی، می‌تواند یک گزینه‌ی موثر واقع شود. با در نظرداشت تجربه‌ی کافی و سال‌ها کار با یکی از قدرتمندترین والی‌های کشور، او می‌تواند اوضاع سرپل را بسوی بهبودی و امیدواری سوق دهد. برای آقای وحدت موفقیت و برای مردم سرپل امیدواری و بهبود اوضاع آرزو می‌کنم.
4-   ستار بارز را که تا چند روز قبل برایش به عنوان سرپرست ولایت فاریاب زنگ زده و از اوضاع گزارش می‌گرفتم، هنوز از نزدیک ملاقات نکرده ام. آنچه را می‌دانم، این است که آقای بارز تجربه‌ی کافی در بخش رهبری و اداره‌ی یک ولایت دارد. فاریاب یکی از کلیدی‌ترین ولایات است و تجربه‌ی کار به عنوان معاون و سرپرست ولایت فاریاب، به آقای بارز کمک می‌کند تا بغلان را بخوبی مدیریت کند.
ضمن آرزوی موفقیت برای آقای بارز، باید یاد آور شوم که ایشان چهاردهمین والی طی چهارده سال
گذشته در ولایت بغلان است.
تقرری‌های جدید در ولایات شمال، مرا به بهبود اوضاع امیدوار ساخته است. این چهره‌ها نسبت به وابستگی‌های شدیدی که به مردم و محورهای قدرت در شمال دارند، مجبور اند اوضاع را به نفع مردم مدیریت کرده و ولایات تحت رهبری شان را از دچار شدن به سرنوشت کندز جلوگیری کنند.

۰۸ مهر ۱۳۹۴

کندز مدت‌ها قبل سقوط کرده بود


نویسنده: مختاروفایی
کندز از مهم‌ترین و کلیدی‌ترین ولایات شمال و شمال‌شرق و از تأثیرگذارترین حوزه‌های کشور در بخش‌های اقتصادی، امنیتی و فرهنگی به شمار می‌رود. دیروز‌ مردم این ولایت شاهد هجوم بیش‌ از ۲۰۰۰ جنگجوی تا به دندان مسلح طالبان و گروه القاعده بر مرکز شهر کندز بودند که تا آخرین ساعات روز، دهشت‌افگنان موفق شدند ادارۀ بخش‌هایی از شهر را در دست گرفته و امکانات گستردۀ نظامی را به دست بیاورند. آنچه دیروز در کندز اتفاق افتاد، نمایشی بود که یک سال قبل برای آن برنامه‌ریزی شده بود. از بیشتر از یک سال بدین‌سو طالبان، گروه القاعده و تحریک اسلامی ازبیکستان در بخش‌‌های مهم‌ ولایت کندز لانه‌های امنی ایجاد کرده و مصروف سربازگیری، ایجاد جبهات مستحکم نظامی، برپایی مراکز آموزشی نظامی و تبلیغ و ترویج افکار دهشت‌افگنی در میان مردم بودند. ارگان‌های امنیتی و استخباراتی به خوبی از چگونگی و چرایی این برنامه‌ها اطلاع داشتند و مرتب به وزارت‌های داخله و دفاع ملی و ریاست امنیت ملی از اوضاع گزارش می‌دادند. نهادهای استخباراتی و مردم بارها به صورت مستند گفتند که طالبان‌، جبهۀ تحریک اسلامی ازبیکستان و القاعده در حال تبدیل‌شدن به نیرویی عظیم و خطرناک دهشت‌افگنی در کندز‌ند. نزدیک به دو ماه قبل نیز دهشت‌افگنان با حملات سازماندهی‌شده ولسوالی‌های چهاردره، دشت ارچی و قلعه‌ زال را تصرف کرده و به دروازه‌های شهر کندز نزدیک شدند. در این حمله با وجودی که تلفات زیادی به دو طرف وارد شد، اما از تصرف شهر کندز توسط طالبان جلوگیری صورت گرفت. طالبان به ولسوالی‌های دشت ارچی، چهاردره، قلعه زال و مناطق متصرف‌شدۀ مرکزی از جمله گورتپه برگشتند و آزادانه به تجدید قوا و سربازگیری پرداختند تا باری دیگر برای تصرف شهر کندز آماده شوند. منابع امنیتی بارها اظهار کردند که تروریست‌ها دو مرکز تروریستی مستحکم در کندز ایجاد کرده‌اند. یکی از مراکز مجهز و مستحکم آنان در ولسوالی چهاردره است که ۱۶ عراده تانک زرهی، ۱۲ عراده رنجر و صدها عراده موتورسایکل را در اختیار دارند و مرکز دیگر تروریستی که توسط گروه تحریک اسلامی ازبیکستان رهبری می‌شود، در ولسوالی قلعه زال کندز فعالیت دارد که جنگجویان این مرکز نیز از توان بالای رزمی و نظامی برخوردار‌ند.
طی ماه‌های اخیر که گروه‌های دهشت‌افگن‌ مصروف تجدید قوا، برنامه‌ریزی و آمادگی برای تصرف کامل شهر کندز بودند، این ولایت امن و آرام به نظر می‌رسید. والی، فرمانده امنیه و ارگان‌های استخباراتی با بی‌کفایتی تمام شاهد فعالیت‌ها و برنامه‌ریزی‌های دهشت‌افگنان بودند، اما هیچ‌گونه تحرکی برای جلوگیری و خنثا‌ساختنِ هجوم هزارنفری طالبان بالای شهر کندز روی دست نگرفتند.
طالبان نزدیک به یک ماه قبل، در یک رژۀ نظامی در ولسوالی چهاردره که در آن تمامی سران طالبان در شمال‌شرق حضور داشتند، تأکید کردند که ارادۀ محکمی در سطح رهبری این گروه برای تصرف شهر کندز به‌عنوان یکی از کلیدی‌ترین شهرهای شمال و شمال‌شرق وجود دارد. تعریف طالبان از کندز، کلید شمال و شمال‌شرق است و آنان تصور دارند که اکنون با تصرف این شهر و با به‌دست‌آوردن امکانات وسیع تسلیحاتی، توانایی پیش‌روی به سمت ولایات تخار، بغلان و حتا بلخ را دارند.
هرچند طالبان دیروز به صورت رسمی و با پرچمِ سفید امارت اسلامی وارد شهر کندز شدند، اما در واقع آنان زمانی کندز را تصرف کرده بودند که در گماشتنِ مسئولان درجه اول این ولایت بی‌توجهی صورت گرفته و به طالبان فرصت سربازگیری، ایجاد جبهات و خریداری تسلیحات و امکانات وسیع نظامی داده شد. یک سال قبل از برگزاری انتخابات شخصی به نام حاجی غلام‌سخی، از فرماندهان اسبق حزب اسلامی و از همکاران رژیم امارت اسلامی در ولایت بغلان، به حیث والی این ولایت گماشته شد. حاجی غلام‌سخی نه‌تنها فهمی از مدیریت و رهبری یک ولایت نداشت، که به صورت مستند به همکاری با طالبان مسلح در کندز متهم شد. غلام‌سخی به طالبان اسلحه می‌فرستاد و به آنان وعدۀ واگذاری بخش‌های مهم ولایت کندز را داده بود. منابع اطلاعاتی در ولایت کندز تأیید می‌کنند که غلام‌سخی تا زمان برکناری‌اش از پست مقام ولایت، حامی طالبان و بسترساز ناآرامی‌های اخیر در این ولایت بود. پس از برکناری حاجی غلام‌سخی، رییس‌جمهور اشرف غنی، مسئول یکی از کمپ‌های انتخاباتی‌اش، محمدعمر صافی را به مقام ولایت کندز برگزید. آقای صافی نیز متهم به هم‌سویی با گروه‌های دهشت‌افگن است و برخی از منابع، از او نیز به‌عنوان یکی از عاملان اوضاع کنونی نام می‌برند. کندز در حالی به دست طالبان سقوط کرده است که والی آن ولایت برای تفریح در تاجیکستان رفته است و رییس امنیت ملی‌اش در کابل به سر می‌برد.
مسألۀ واضح و آشکار این است: کندز زمانی سقوط کرده بود که دو ماه قبل طالبان با تصرف ولسوالی‌های چهاردره، دشت ارچی و قلعه زال، در آن ولسوالی‌ها‌ مراکز مجهز رزمی و آموزشی ایجاد کرده و برای تصرف شهر کندز آمادگی می‌گرفتند و نیروهای امنیتی و مقامات رهبری ولایت کندز، با اعتماد‌به‌نفس کاذب به همدیگر مدال‌های شجاعت و تقدیرنامه‌های نبرد در برابر طالبان را اهدا می‌کردند. کندز زمانی سقوط کرده بود که دو پایگاه مستحکم نظامی تروریستان با تسلیحات و امکانات وسیع نظامی در ولسوالی‌های چهاردره و دشت ارچی، رژه برگزار می‌کردند و در داخل و بیرون شهر کندز، ترورهای هدفمند را بدون هیچ‌گونه مانعی عملی می‌کردند. اکنون که بی‌کفایتی و بی‌خیالی ارگ، وزارت داخله، وزارت دفاع و رهبری ولایت کندز، این ولایت را به لانۀ امن گروه‌های دهشت‌افگنی مبدل ساخته است، باید منتظر بود که چه وقت لشکر جنگجویان طالبان به ولایات بغلان، تخار و بلخ هجوم می‌آورند!


۱۴ شهریور ۱۳۹۴

پشت پرده‌ی کشتار هدفمند هزاره‌ها در ولسوالی زارع ولایت بلخ


مختار‌وفایی
حوالی ساعت 11 قبل از ظهر امروز شنبه، شش مرد مسلح سوار بر دو موترسایکیل، 13 تن از مسافرانی را که از بلخاب عازم مزارشریف بودند، در ولسوالی زارع ولایت بلخ از موتر پایان کرده و در کنار جاده به رگبار بستند.
این جنایت را طالبان با نشر اعلامیه‌یی در وب‌سایت رسمی شان محکوم کرده و مقامات محلی نیز نگفته اند که عامل آن کدام گروه و یا شخص می‌باشد.
عکس از آرشیف
این فاجعه در نوع خود طی سال‌های اخیر در ولایت بلخ کم سابقه است. منابع محلی در ولسوالی زارع به شرط ذکر نشدن نام‌های شان از داستانِ نهفته در پشت این جنایت با من سخن زدند. منابع این کشتار بی رحمانه را ناشی از عقده‌ی نهفته در یک جنایت دیگر دانسته و می‌گویند که حدود سه هفته قبل، دختری از مردمان بلوچ ولسوالی زارع ناپدید شده و یک هفته بعد جسدِ آن در حالی که معلوم بود بر وی تجاوز جنسی صورت گرفته توسط مردم محل یافت شده است. به نقل از این منابع، این جنایت هرچند تکان دهنده بود اما تاکنون عاملان آن شناسایی نشده اند. به باور این منابع، مردمان محل، چندتن از جوانان هزاره‌تبار ولسوالی زارع را عامل این جنایت می‌دانستند که هیچ‌گاه ثبوت و شواهدی در این مورد ارایه نکردند. این منابع می‌گویند که طی سه هفته‌اخیر و پس از وقوع تجاوز و قتل دختر جوان، فضای اجتماعی در ولسوالی زارع و بخصوص در میان مردمان غیر هزاره به شدت علیه هزاره‌ها شکل گرفته بود و این تشنج و نفرت را همه روزه توسط ملاها و بزرگان محلی دامن زده می شد. در عین حال یک منبع در امنیت ملی بلخ از صدور فتوای جهاد در برابر هزاره‌ها، پس از جنایت تجاوز و قتل دختر جوان در ولسوالی زارع سخن زده و می‌گوید که از دوهفته بدینسو، در نمازها و گردهمایی‌های مردم، ملا امامان و بزرگان محل در مناطق بلوچ و تاجیک‌نشین، جهاد در برابر هزاره‌ها را جایز دانسته و مردمان هزاره‌تبار را عامل تجاوز و قتل دختر جوان می‌دانستند.
یک منبع محلی در ولسوالی زارع می‌گوید او مطمین است، کشتار 13 تن بی‌گناه که از ولسوالی بلخاب عازم مزارشریف بودند، ناشی از عقده‌ی مردمان محل و تحریک ملاها  پس از تجاوز و قتل دختر جوانی بوده است که مردم گمان می‌بردند که این جنایت توسط مردمان هزاره‌تبار صورت گرفته است. منابع رسمی حکومتی تاکنون در این مورد ابراز نظری نکرده اند، اما آنچه از اوضاع آشفته‌ی اجتماعی هویداست، این است که  کشتار هدفمند قومی، می تواند به تنشج  و بربادی‌های بیانجامد که از کنترل حکومت خارج خواهد بود. هرچند منابع محلی کشتار ۱۳ تن بی‌گناه را ناشی از عقده و انتقام‌جویی بازماندگان دختر جوان قربانی شده می‌دانند، اما ممکن است از فضای ایجاد شده در ولسوالی زارع، سایر گروه‌های تروریستی و سودجو استفاده نموده و به چنین جنایتی دست زده باشند.
حقیقت نهفته در پشت این جنایت هرچه باشد، بیانگر ضعفِ حکومت‌داری و عدم حاکمیت محلی در ولسوالی زارع ولایت بلخ است که عدم شناسایی و بازداشت عاملان تجاوزات جنسی و سایر جنایت‌ها منجر به ایجاد تشنج‌های قومی و خانوادگی شده و چنین رویدادهای ضد بشری را در پی رقم می‌زند.

فرمانده جان احمد و زهرا موسوی

از دیروز تاحالا بحث‌های زیادی پیرامون این دو تن در صفحات فیسبوک خوانده ام. فرمانده جان‌محمد بحیث مشاور امور مجاهدین برای ریاست شورای اجراییه تعیین شده و زهرا موسوی هم عشقش کشیده و از بدنش عکسی روی صفحه اش گذاشته.برای من هیچ‌کدام تکان دهنده نبود. جان محمد یک تفنگ‌سالار است و کاری بجز از مشوره‌دهی در امور جهاد ندارد. بحث اصلی روی زهرا موسوی است که اکنون هراسی از فرخنده شدن خود و دیگران ندارد. او چندی قبل خود را در اروپا رسانید و اکنون در آن‌جا عکسی از بدن‌اش گرفته و روی صفحه‌اش گذاشته تا کار متفاوت و موثری برای پایان دادن به خشونت علیه زنان در کشور کرده باشد.
حکم تقرری جان احمد و تصویر برهنه شدن زهرا موسوی
من ایمانم با دیدنِ بدنِ برهنه‌ی زهرا نمی‌لرزد و مطمینم که دین هم با دیدنِ بدن‌های برهنه به خطر نمی‌افتد، اما بحث جای دیگری است. بحث این است که او خود را عضوی از فعالان جامعه مدنی در کشوری قلمداد می‌کرد که در آن همه‌چیز باید از سوراخ دین و مذهب بگذرد تا تحقق یابد. اکنون عده‌یی زیادی از ملاها و شهروندان کشور، آزادی بیان، دمکراسی، حقوق بشر و حقوق زن را جزیی از شوخی‌های کفار با مسلمانان دانسته و تلاش‌ها در این راستا را خیانت به خود و دین شان قلمداد می‌کنند. با این حال بدنِ برهنه ی زهرا، تصورِ آن عده از ملاهایی افراطی و تاریک‌اندیش را در مورد کافر بودنِ فعالان مدنی و کفری بودن شعارهای دمکراسی، حقوق بشر و حقوق زن مهر صحه می‌گذارد و این کار او ضمن این‌که او را به هدف نهفته در پشت این کارش می‌رساند پیامد خطرناکی برای تحقق این آرمان‌ها در جامعه‌ی فروخفته در تاریکی مذهب و دین خواهد داشت.
من به انتخاب و عمل‌کرد شخصی زهرا و دیگران احترام دارم، اما از یاد نبریم که این‌گونه کوته‌فکری‌ها و رفتارهای نابجا باعث می‌شود که طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی و اسلام‌گرا، تجمعات فعالان مدنی و حقوق زن را به دلایلی که خودشان توجیه می‌کنند هدف حملات تروریستی قرار بدهند. زهرا که خودرا کتاب‌خوانده و آگاه می‌داند و بدون شک که پیرهن‌های زیادتری نسبت به دیگران در این راه پاره کرده:) باید بداند که به جنگ ملاها و سنتِ حاکم در این جامعه و برای اعاده‌ی حقوق زن، با بدنِ برهنه هیچ‌کاری بجز از صادر شدنِ حکم کفریت و ترور برای آن‌عده از دوستانی که در افغانستان به مبارزات مدنی و انسانی شان متعهد اند حاصل‌اش نمی‌شود.
امیدوارم همه بدانند که حساب زهرا با هزاران فعال حقوق زن، فعالان مدنی و دادخواهان دمکراسی و آزادی در این کشور جداست. م.وفایی

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...