پدرم به انترنت دسترسی ندارد و
خواندن و نوشتن هم نمیداند.
میگوید زمانی که او کودک و نوجوان بود شماری از پدران به مدیران مکاتب رشوه میدادند که از جذب پسران شان به درس و تعلیم خودداری کنند تا به کار دهقانی و گلهداری برسند.
پدر بزرگ مرحوم من مرد بیسواد، تاریکاندیش و ناآگاه بوده است. پنج پسر داشته که حتی یکی از آنان به درس و تعلیم و دانشگاه تشویق نشده است. دوتن شان بصورت تصادفی چند صنف درس خوانده و خلاص.
نام پدر بزرگم علی محمد است و هنگام نوجوانی که برای آموزش علوم دینی مدرسه رفتم، متوجه شدم که بقیه طلاب تخلص دارند. من هم از پدرم پرسیدم که تخلص یا نام خانوادگی من چیست؟
پدرم گفت نام پدرکلانات علی محمد است و تو هم تخلص خود را به همان نسبت "علیزاده" بگذار.
آنزمان در مورد علایق شدید پدربزرگم به گاو و گوسفند و بیزاریاش از علم که باعث محروم ماندن پدرم از دانش و سواد شده است نمیدانستم. چندین سال در اوراق مدرسه و یادداشتهایم به افتخار اینکه نواسه علی محمد هستم مینوشتم "مختار علیزاده"، اما بعدا از این نسبت بیزار شدم.
از پدرم پرسیدم که چرا مکتب نخواندی؟ او مفصل دوره کودکی، نوجوانی و جوانیاش را قصه کرد.
پس از شنیدن روایتهای تلخی که پدرم را برای همیشه بیسواد نگهداشته از نسبتام با علی محمد مرحوم بیزار شدم. او پدرم را از مکتب منع کرده و با خشم و غضب دنبال گوسفند و مزارع کوهستان فرستاده.
پدرم اما بیشتر از شمار زیادی از مردان تحصیلکرده و دانشگاهی این سرزمین عاشق علم و هنر و ادبیات است.
از وقتی که بیادم میآید او شنوندهی برنامههای شعر رادیو بوده است. شبهای زیادی هنگامی که برنامه شعر در رادیو آغاز میشد مرا صدا میزد و باهم میشنیدیم.
او از جانش مایه میگذارد تا فرزندانش درس بخواند. پدرم از عرش تا به فرش خدا را برای یک لقمه نان حلال دویده است...او به ما گفت حاضرم گدایی کنم و هزینه درس شما را تامین کنم. در حالی که چهار برادر دیگرش متاسفانه روش پدر بزرگم را در مقابل اکثریت فرزندان شان استفاده کردند.
به هر روی...
خوشحالم که پدری به شکوه هندوکش و ایستادگی بابا دارم. و خداوند را سپاسگزارم که DrSaid Lal Shah Langarپدر معنوی و الگوی زندگی من نیز برایم جای خالی یک پدر دانشگاهی را پر کرده است.
من با یک پدرم نسبت خونی و با دیگری نسبت روحی دارم. هر دو نسبت و هر دو پدر برایم شکوه و غرور و زندگی میبخشد. برای هر دوی شان دانش و روشنگری و مهربانی در اولویت است. یکی در مقام استادی دیگری در جایگاه یک کشاورز.
شماری از دوستان روز پدر را از طریق پستهای فیسبوکی به پدران شان تبریک گفتند و شاید پدران شان هم خوانده و لایک کرده و کمنت گذاشتند.
من هم همینجا برای پدرگرامیام و پدرجان عزیزم عمر طولانی، عافیت مدام و عزت همیشگی آرزو میکنم.
میگوید زمانی که او کودک و نوجوان بود شماری از پدران به مدیران مکاتب رشوه میدادند که از جذب پسران شان به درس و تعلیم خودداری کنند تا به کار دهقانی و گلهداری برسند.
پدر بزرگ مرحوم من مرد بیسواد، تاریکاندیش و ناآگاه بوده است. پنج پسر داشته که حتی یکی از آنان به درس و تعلیم و دانشگاه تشویق نشده است. دوتن شان بصورت تصادفی چند صنف درس خوانده و خلاص.
نام پدر بزرگم علی محمد است و هنگام نوجوانی که برای آموزش علوم دینی مدرسه رفتم، متوجه شدم که بقیه طلاب تخلص دارند. من هم از پدرم پرسیدم که تخلص یا نام خانوادگی من چیست؟
پدرم گفت نام پدرکلانات علی محمد است و تو هم تخلص خود را به همان نسبت "علیزاده" بگذار.
آنزمان در مورد علایق شدید پدربزرگم به گاو و گوسفند و بیزاریاش از علم که باعث محروم ماندن پدرم از دانش و سواد شده است نمیدانستم. چندین سال در اوراق مدرسه و یادداشتهایم به افتخار اینکه نواسه علی محمد هستم مینوشتم "مختار علیزاده"، اما بعدا از این نسبت بیزار شدم.
از پدرم پرسیدم که چرا مکتب نخواندی؟ او مفصل دوره کودکی، نوجوانی و جوانیاش را قصه کرد.
پس از شنیدن روایتهای تلخی که پدرم را برای همیشه بیسواد نگهداشته از نسبتام با علی محمد مرحوم بیزار شدم. او پدرم را از مکتب منع کرده و با خشم و غضب دنبال گوسفند و مزارع کوهستان فرستاده.
پدرم اما بیشتر از شمار زیادی از مردان تحصیلکرده و دانشگاهی این سرزمین عاشق علم و هنر و ادبیات است.
از وقتی که بیادم میآید او شنوندهی برنامههای شعر رادیو بوده است. شبهای زیادی هنگامی که برنامه شعر در رادیو آغاز میشد مرا صدا میزد و باهم میشنیدیم.
او از جانش مایه میگذارد تا فرزندانش درس بخواند. پدرم از عرش تا به فرش خدا را برای یک لقمه نان حلال دویده است...او به ما گفت حاضرم گدایی کنم و هزینه درس شما را تامین کنم. در حالی که چهار برادر دیگرش متاسفانه روش پدر بزرگم را در مقابل اکثریت فرزندان شان استفاده کردند.
به هر روی...
خوشحالم که پدری به شکوه هندوکش و ایستادگی بابا دارم. و خداوند را سپاسگزارم که DrSaid Lal Shah Langarپدر معنوی و الگوی زندگی من نیز برایم جای خالی یک پدر دانشگاهی را پر کرده است.
من با یک پدرم نسبت خونی و با دیگری نسبت روحی دارم. هر دو نسبت و هر دو پدر برایم شکوه و غرور و زندگی میبخشد. برای هر دوی شان دانش و روشنگری و مهربانی در اولویت است. یکی در مقام استادی دیگری در جایگاه یک کشاورز.
شماری از دوستان روز پدر را از طریق پستهای فیسبوکی به پدران شان تبریک گفتند و شاید پدران شان هم خوانده و لایک کرده و کمنت گذاشتند.
من هم همینجا برای پدرگرامیام و پدرجان عزیزم عمر طولانی، عافیت مدام و عزت همیشگی آرزو میکنم.