۱۶ تیر ۱۳۹۹
کاش از آسیای مرکزی میآموختیم
۱۵ تیر ۱۳۹۹
مدارس دینی یا ماشینهای تولید نیرو برای جنگ؟
۱۲ تیر ۱۳۹۹
درۀگز باستان؛ شناسنامه ولسوالی شولگره
جای تاریخ نگاری و ثبت احوال جمعی، در فرهنگ و زندگی
مردم افغانستان بیشتر از هر چیز دیگری خالی بوده است. به همین دلیل وقتی بخواهی در مورد یک شهر، یک قبیله و یا سرگذشت یک گروه
اجتماعی مطالعه کنی، دشوار
است که به منابع موثق و دقیق دست پیدا کنی.
وقتی تصمیم گرفتم در مورد درۀگز اطلاعاتی جمعآوری کنم، منابع قابل اتکا اندک بودند. سراغ مردم رفتم تا روایتهای شفاهی و حال و احوال کنونی را بنویسم. نکاتی را هم به کمک یک دوست دانشمند از لابلای کتاب های قطور تاریخی یافتم که در متن می خوانید. درۀگز جغرافیای با اهمیت در شمال افغانستان است، اما وقتی من جستجو کردم حتی یک برگة معلوماتی هم در مورد این جغرافیا و مردمی که در آن زیست دارند در کتابخانه ها و انترنت وجود نداشت. یعنی هیچکسی به خود زحمت این را نداده تا یک صفحه در مورد اینکه بر مردمان این جغرافیا چه رفته است چیزی بنویسید.
این نوشتار حاصل جستجوی من در کتابهای تاریخ و ضبط
روایتهای شفاهی از زبان کهنسالان است.
در این نوشتار به خاطر زنده نگهداشتن و احترام به روح
تاریخِ کهنِ سرزمین ما، به جای بوینهقره و شولگره، درۀگز به کار برده شده است.
من هر سه نام را میپسندم، به دلیل اینکه درۀگز
فارسی، بوینهقره اُزبیکی و شولگره پشتو است. فعلاً ساکنان درۀگز به هر سه زبان صحبت میکنند و این تنوع که از تاریخ و سرگذشت زادگاه
من میآید، به زیباییِ طبیعی و کمنظیرش میافزاید.
نسخه چاپی این اثر در سال 2014 در مزارشریف منتشر شد. نسخه پی.دی.اف را بازبینی کردم و حالا در اختیار همگان قرار میدهم تا همه بتوانند آنرا بخوانند. این در واقع یک شناسنامه است که با خواندن آن، تصویر واضحی از درۀگز، مردمانش و سرگذشت آنان بدست می آورید. با یک کلیک روی عکس، کتاب را دانلود کنید و بخوانید.
👇
۱۰ تیر ۱۳۹۹
امپراتور و مِشر به همدیگر لبخند میزنند
عطامحمد نور و جمعه خان همدرد سالهای زیادی را در دشمنی و زدنِ همدیگر سر کردند. عامل اصلی این دشمنی، تسلط بر بلخ و منابع عایداتی این ولایت بود. با مسلط شدن نور بر بلخ، همدرد برای سالهای زیادی از بلخ متواری شد. گاهی در لوگر و پکتیا، گاهی در جوزجان و فاریاب وظیفه اجرا کرد. هرچند همیشه در تلاش نشستن بر کُرسی مقام ولایت بلخ بوده است. نه کرزی و حکمتیار او را در رسیدن به این رویا یاری کرد و نه اشرف غنی.
خانۀ همدرد در شهر مزارشریف از سالها بدینسو تحت ترصد ۲۴ساعته نیروهای استخباراتی عطامحمد نور بود. باری در سال ۲۰۱۴ برای مصاحبه با همدرد به خانهاش در مزارشریف رفتم. وقتی از خانهاش بیرون شدم، در حالی که به سمت دفتر رانندگی میکردم، متوجه شدم که توسط مردان مسلح موترسایکیل سوار تعقیب میشوم. با دستیار همدرد تماس گرفتم و گفتم تحت تعقیب هستم، آیا این افراد مربوط شماست؟ گفت، نه این یک روند عادی است و افراد عطامحمدنور رفت و آمدها نزد «مشرصاحب همدرد» را تحت نظر دارند. من به وحشت افتادم و به سختی توانستم از تعقیب فرار کنم. آنها تا چهارراهی سیدآباد مرا تعقیب کردند و شاید خودشان خواستند از تعقیب من دست بردارند.
در آن مصاحبه من از همدرد دلیل دشمنی دیرینهاش با نور را
پرسیدم. همدرد گفت من ادعایی علیه شخص عطامحمدنور
ندارم، فقط گاهی در مورد بی عدالتی در حکومت محلی بلخ انتقاد میکنم و تلاش
ما این است که انکشاف و توزیع قدرت در این ولایت متوازن باشد.
چند روز بعد از آن مصاحبه، در حالی که همدرد مزارشریف را به
قصد کابل ترک میکرد، در دروازه خروجی شهر، با نیروهای پولیس شاهراه درگیر شد. در
آن درگیری 2 محافظ همدرد کشته شدند و خودش به شدت تحقیر گردید. فرماندهی نیروهای
پولیس شاهراه را سمونوال آصف خالمراد از افراد نزدیک و مورد اعتماد عطامحمدنور به
عهده داشت. همدرد نیروهای شاهراه را ملیشههای عطامحمدنور خواند و در آن درگیری را
یک حمله به جان خودش عنوان کرد.
در انتخابات پارلمانی 1389، گلرحمان همدرد پسر جمعه خان همدرد
از حوزه بلخ نامزد بود و رای نیاورد. همدرد در کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد که
ساحات تحت نفوذ او توسط «طالبان ساختگی عطامحمدنور» در روز انتخابات نا امن شدند و
به همین علت هوادارانش از رای دادن محروم گردیدند.
گلرحمان همدرد در انتخابات پارلمانی 2018 بار دیگر از حوزه
بلخ نامزد شد و اینبار به یاری جنرال ولی محمد احمدزی فرمانده قول اردوی 209شاهین،
توانست از نا امن ترین روستاهای پشتون نشین نیز رای بیاورد. عطامحمدنور این اقدام جنرال
احمدزی را که باعث برنده شدن گلرحمان همدرد در انتخابات شد محکوم کرد.
حالا جمعه خان همدرد در بلخ یک آدرس مشروع و نسبتاً توانمند
دارد. پسر تحصیلکرده و تجارتپیشهاش صدای او و متحدان سیاسی اش را از بلندگوی
مجلس نمایندگان بلند میکند. در این وضعیت، عطامحمدنور نیز در غم و شادی با او ابراز
همدردی و همراهی میکند.
اگر قرار باشد کسی شمار درگیریهای مسلحانه میان عطامحمدنور و جمعه خان همدرد و افراد کشته شده میان این دوتن را بشمارد، شاید باور به اینکه آنان شمشیر کین را کنار گذاشته و لبخندهای شان صادقانه و از روی مهر و دوستی است سخت باشد. مختار وفایی
۰۵ تیر ۱۳۹۹
قتل فجیع مدیر امنیت ملی میدان هوایی مولانا به دست طالبان
ذبیحالله فرهمند مدیر امنیت ملی میدان
هوایی مولانا جلال الدین محمد بلخی، به دست اعضای گروه طالبان و به صورت بسیار فجیع
به قتل رسیده است.
طالبان، دو روز قبل فرهمند را از ساحات مربوط به دشت شور و شهرک کمپیرک شبهنگام بازداشت کرده و دو روز در اسارت نگهداشتند. امروز پنج شنبه، جسد فرهمند از ساحه شهرک افغانیه که طالبان در آن نفوذ دارند پیدا شده است.
طالبان به شکل فجیع، این کارمند
امنیت ملی را شکنجه کرده، اعضای بدنش را بریده، چشمهایش را کشیده و تیربارانش
کرده اند.
ذبیحالله فرهمند در زمان ماموریت در
میدان هوایی مولانا جلالالدین محمد بلخی، چندین بار از سفر اعضای طالبان از طریق
میدان هوایی مولانا جلوگیری کرده و محمولههای تریاک آنان را نیز کشف و ضبط کرده
بود.
ظاهراً او از مدتها بدینسو تحت تعقیب
طالبان بوده است. بازداشت، شکنجه و قتل ذبیحالله فرهمند نشان میدهد که طالبان از
قدرت عملیاتی بالایی در شهر مزارشریف برخوردار است. ذبیحالله فرهمند، قبلاً
دستیار جنرال عبادالله عباد رئیس پیشین امنیت ملی بلخ بود.
جارچیهای بازار نفرت
در سال ۲۰۱۷، قمندان گلاب از افراد تحت امر جنرال نذیراحمد نیازی که به ستمگری و غارت در بدخشان شُهره آفاق بود، از پروژه سرکسازی فیضآباد -بهارک اخاذی میکرد.
مسوولیت این پروژه را یک شرکت راهسازی مربوط به عباس ابراهیمزاده به عهده داشت و کارگران آن عمدتاً از اقوام هزاره، اُزبیک و تاجیک بودند. قمندان گلاب به دستور جنرال نذیراحمد، مسئولان شرکت راهسازی را تهدید میکرد که افرادمورد نظر او را به کار بگمارند و همچنان پول هنگفتی باید به نذیراحمد بپردازند.
مسوولان شرکت راهسازی به این خواست جنرال نذیراحمد و قمندان گلاب تن ندادند.
مهندس عزتالله معاون شرکت راهسازی به تاریخ اول دسمبر ۲۰۱۷، حین بازگشت از
بهارک به شهر فیضآباد، آماج حمله قمندان گلاب قرار گرفت و زخم برداشت. قمندان
گلاب قصد اختطاف او را داشت اما موفق به این کار نشد.
پس از آنکه مسئولان شرکت از باجدهی به جنرال نذیداحمد و قمندان گلاب سر باز زدند، سه بار تجهیزات شرکت شبانه به غارت رفت. هیچکس در آن زمان به جنرال نذیر احمد و یاغیهای تحت امرش چیزی نگفت.
و همچنان هیچکس آنان را متهم به ستیز با هزارهها نکرد. در حالی هم شرکت راهسازی
از یک هزاره بود و هم بیشتر کارگران از قوم هزاره بودند.
کاش از جنرال نذیراحمد قبل از کشته شدنش در مورد جنایات بی شماری که مرتکب شد بازخواست میشد.حالا هم اگر شمشیر علیپور دخالتی در شکنجه کارگران بدحشانی در بهسود دارد، باید بدون درنظرداشت قوم و تبار و مذهبش مورد مواخذه قرار گیرد. یکعده که عاشق غوغا و غبغب استند، بدون اندیشیدن به پیامد بد نفرتپراکنی قومی، همهچیز را از عینک دودی تعصب میبینند.
اینها که جارچیهای بازار نفرت و تعصب استند، فقط دوست دارند با بلندگوهای
مفت و رایگان، هیاهو برپا کنند و چک چک دریافت کنند.
دنبال هر غوغایی نرویم
روز جهانی دختر، یازدهم اکتبر است. این مناسبت در سال ۲۰۱۲ ثبت سازمان ملل شد
و هدف آن تلاش برای برابری جنسیتی، گسترش خدمات آموزشی و نجات دختران زیر سن ۱۸ از
ازدواجهای اجباری است.
کشورهای عضو سازمان ملل این مناسبت را تایید کرده اند و همه ساله تلاش میکنند
وضعیت زندگی دختران بهبود یابد.
سالانه حدود ۱۰میلیون دختر
به جبر ازدواج میکنند و تا کنون ۲۰۰ میلیون دختر ختنه شده اند.
آنچه امروز بنام روز دختر در برخی صفحات مجازی تجلیل میشود گرفته شده از تقویم
جمهوری اسلامی ایران است. ایران مناسبتهای مذهبی را که پشت آنان مرامهای سیاسی
نهفته است به افغانستان و کشورهای پیرامون خود صادر میکند.
دنبال هر غوغایی نروید.
۰۴ تیر ۱۳۹۹
یاد آنروز پر درخت بخیر
۲۷ خرداد ۱۳۹۹
خودسوزی مشکوک فرزند استاد نجیب مایل هروی در مشهد/ منبع: سوزانده شده
صفحه انستاگرام منتسب به شهاب مایل هروی -فرزند استاد نجیب مایل هروی پژوهشگر و نویسنده معروف افغانستان مقیم مشهد- با نشر عکسی که صورت سوخته او را نشان میدهد نوشته است که آقای شهاب مایل در اعتراض به مشکل اقامت و فشار حکومت بر ایشان، خود را در مقابل ریاست خارجه در مشهد آتش زده است.
متنی که با عکس شهاب مایل در انستاگرام نشر شده ظاهراً از سوی همسر ایشان نوشته شده است.
با این حال یک منبع از نزدیکان شهاب هروی می گوید که او خودسوزی نکرده بلکه توسط عوامل حکومتی ایران آتش زده شده است. هنوز انگیزه اصلی این کار مشخص نیست، اما منبع می افزاید که شهاب هروی قبلاً از تهدیداتی علیه خودش حرف زده بود. به نقل از این منبع، شهاب مایل هروی دو هفته قبل به وی یادآور شده بود که " اگر خبر مرگ مرا به صورت ناگهانی و به دلیل سکته قلبی، سکته مغزی و یا خودسوزی دریافت کردی بدان که اینها کار خود را کرده اند."
تاکنون هیچ یک از رسانه های ایران در این مورد گزارش و خبری منتشر نکرده و حتی این رویداد از دوربین کاربران شبکه های اجتماعی پنهان مانده است. پرسش اصلی این است که اگر مایل هروی به رسم اعتراض خودش را در صحن علنی آتش زده چرا یک عکس و گزارشی از او در رسانهها و شبکههای مجازی منتشر نشده است.
منبع میگوید که مبایل شهاب مایل هروی دست خانوادهاش نیست و احتمال دارد متن و عکس منتشر شده از سوی اطلاعات و یا افرادی که او را آتش زده اند نشر شده باشد.
|مختار وفایی |
۲۰ خرداد ۱۳۹۹
مرگ دستهجمعی کبوتران سفید مزارشریف
کودک بودم و تازه می توانستم قرآن را روان و با تلاوت بخوانم. یک روز با پدرم رفتم زیارت روضه شریف. من در داخل حرم نشستم و پدرم رفت دنبال کاری. چند جلد قرآن در یک ردیف روی میزهای کوچک چوبی گذاشته شده بودند و هرکس دلش میخواست مینشست و میخواند. من هم پشت یکی از آن میزکها قرار گرفتم و شروع کردم به خواندن قرآن. تقریباً یک ساعت قرآن خواندم.
در جریان این یک ساعت، چندین زائر بعد از زیارت ضریح حرم، روی میز کوچک مقابل من پول گذاشتند. هربار
که کسی پول میگذاشت چشمانم روشنتر و زبانم روانتر میشد. همینگونه در حال
خواندن بودم که یکی از «*ایشانهای روضه» آمد و پولها را جمع کرد و در جیبش
گذاشت. من در حالی که هیچ واکنشی نشان ندادم، در تهِ دلم نا امید شدم.
دیروز خبر تلف شدن صدها کبوتر سپید روضه را شنیدم. تاثیر این خبر روی من کمتر از شنیدن خبرهای مرگبار اخیر نبود. این کبوترها و این حرم باشکوه که بسیار دوستش دارم، صدها ملا و خانوادههای «انصاری» را سال هاست نان و جایگاه داده است، اما این مفتخوارها حتی نمی توانند چند کیلو گندم به این کبوترها تهیه کنند.
تصور کنید کسانی که سال هاست از این زیارتگاه نان می خورند و از همین درگاه متمول شده اند، از دادن یک دانه گندم به کبوتران دریغ می کنند. این غفلت و بی رحمی با هیچ واژه ی قابل توجیه نیست. هیچ کسی و هیچ اداره ی به اندازه ایشان های دربار زیارتگاه حضرت علی، مسوول تلف شدن کبوتران نیست. آنان باید مسوولانه و با وجدان بیدار در این مورد وضاحت دهند. این کار «ایشان» ها، ثابت می کند که آنان به زیارتگاه حضرت علی، احترام و باوری قابل نیستند و صرف به آن به عنوان یک دکان می نگرند.
یکی از این «ایشان»های مفتخوار به
شبکه تلویزیون 24 می گوید، چون در روزهای قرنتین، زائرین نیامدند و به کبوترها دانه
نیانداختند، کبوترها نیز تلف شدند.
گذشته از بقیه عایدات مشروع و
نامشروعی که «ایشان»های روضه از این زیارتگاه دارند، تنها عاید تشنابهای روضه می
تواند شکم کبوتران سپید را که نماد زیبایی و شکوه شهر مزارشریف سیر کند.
*در ولایت بلخ، مردم به رسم احترام، اعضای قبیله ی را که مسوولیت حفاظت و جمع آوری عایدات زیارتگاه حضرت علی به عهده دارند «ایشان» صدا می زنند.
۱۷ خرداد ۱۳۹۹
هیچکسی مقدس نیست
۱۰ خرداد ۱۳۹۹
به بهانه روز زبان پشتو
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
درآمد هنگفت «حلقه فساد» در بلخ، از روسپیخانهها و قمارخانههای شهر مزارشریف
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
آن کمیسیون کجا شد؟
محمد ناطقی رئیس کمیسیون نظارت بر تطبیق توافقنامه حکومت وحدت ملی بود.
با
روزنامه ۸صبح کار میکردم و یکروز در مورد گلایههای داکتر عبدالله از کجرویهای
اشرف غنی که منجر به نقض توافقنامه شده بود گزارش مینوشتم.
به
آقای ناطقی زنگ زدم و از او پرسیدم که به عنوان رئیس کمیسیون نظارت بر تطبیق توافقنامه
حکومت وحدت ملی، تخطی اشرف غنی -در زمینه مشخصی که فعلا در ذهنم نیست- چه پیامدی
در پی دارد؟ و پرسیدم که نقش کمیسیونی که ریاست آنرا به عهده دارید در این زمینه چی
است؟
گفت:
تشکر از سوال شما، اما باید متن توافقنامه را یکبار مرور کنم تا ببینم در این
مورد چه نوشته شده.
پرسیدم
چند دقیقه بعد زنگ بزنم؟
گفت:
فعلا متن توافقنامه نزدم نیست، متن را پیدا کنم و بخوانم خودم زنگ میزنم.
دوباره هرچه زنگ زدم پاسخ نداد.
حکومت
وحدت ملی با هزار مسخرگی و رسوایی به پایان رسید و آن کمیسیون نیز در میان این گرد
و غبار گم شد.
فعلا
هم توافق شده که یک کمیسیون شکل بگیرد و از عملی شدن متن توافقنامه میان اشرفغنی
و عبدالله نظارت کند.
یاد آن روستا بخیر
اینجا
روستای من است، با آب زلال و کشتزارهای پر حاصل.
با مردمان فقیر و به ظاهر قانع. همسایههای من نماد زحمت و قناعت اند. از وقتی که به یاد میآورم سایهی فقر گسترده بود، اما هیچکس این سایه را جدی نمیگرفت. شاید هم نمیدیدیم، چون حال همه یکسان بود.
دلتنگ آن سالها و آن مردمان هستم. هرچند سفرهها رنگین نبودند، اما شادمانی و زندگی فراوان بود. چیزی که اکنون گم کردهایم. این سالها به گفته مادرم برکت کوچیده و رنج بی حساب آمده است. وقتی از احوال همسایهها میپرسم، هیچ کدام حال خوبی ندارند.
انگار هر کدام به تعداد دانههای که میکارند رنج درو میکنند.
درهگز، (شولگره) روستای خواجه سکندر
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
لغو قرنتین، تصمیمعاقلانه است
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
قصه های اولیاقل، ملنگ مشهور مزار
مردی است خانه به دوش که نه ثروتی در اختیار دارد و نه کاخ و
بارگاهی. با این که خاک نشین است و زندگی را ملنگوار اختیار کرده است، اما در هر
کوچه و پس کوچهی بلخ، مورد احترام است و هیچکس سلامش را بی پاسخ نمیگذارد دوستدارانش میگویند که او از این جهانِ پر از
نیرنگ و فریب دل بریده و دردنیای خودش که صمیمیت و عشق و اخلاص است بسر میبرد.
او اولیاقل است، از مشهورترین ملنگ های مزار که دوستدارانش او را بنام «سنگچل سخی جان» و یا «پیر جان» نیز می شناسند. او همنشین صوفیها و همراز پیرهای خانقاه است و عدهیی او را به نیت احترام «اولیاقلِ مبارک» صدا میزنند. اولیاقل خانهی بنام خودش ندارد، اما انگار دروازه همه خانههای بلخ بروی او باز است. او همچون یک آوارهی بی قرار عمری در کوچه های بلخ پرسه زده است و سینه ی دارد پر از رازها. صدا میدیا در این گزارش، گِرهی از رازهای زندگی اولیاقل میگشاید.
بخش اول:
https://www.youtube.com/watch?v=XnL0gE1uW4A&t=3s
بخش دوم:
https://www.youtube.com/watch?v=YoKk5Pm_vXI&t=8s
بخش سوم:
آوارگی مرگ
درقبرستانی قدم
میزدم که چشمم به گورنوشتهی خورد: «کاش خاک ایران آرامگه من میشد».
به یاد حرفی از غلامحسین ساعدی افتادم.
«مرگ
در آوارگی، مرگ دربرزخ است. مرگِ آواره، مرگ هم نیست. مرگ آواره، آوارگی مرگ است.»
دنیای آوارههارا
مرزی نیست. چه در رودخانه هریرود دفن شوی و چه
درقبرستانهای باشکوه اروپا.
پست ویژه
بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانههای چاپی
شاید خداحافظی با رسانههای چاپی برای بسیاری از روزنامهنگاران و خوانندگان روزنامهها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...
-
یکی از قدیمیترین مجموعه شعرهای صوفی عشقری را از لینک زیر بصورت آسان و رایگان دانلود کنید. اینجا کلیک کنید http://www.mediafire....
-
- مختار وفایی مولوی حیات الدین حیات صاحبی، یک تن از خطبا و علمای دینی محافظه کار در شهر مزارشریف است که از چندی بدینسو در میان ش...
-
مختار وفایی مفتی نعمتالله قویم والی پیشین طالبان در جوزجان که در سال ۲۰۱۵ با بیشتر از ۲۰۰جنگجوی تحت امرش به جنرال دوستم تسلیم شد، اکنون ی...