۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰

شهر میمنه، در تیررس طالبان قرار گرفته است

پس از بغلان و غزنی، بیشترین تهدید متوجه #فاریاب است. نقیب‌الله فایق، از اعتراضات مردم امتیاز بزرگی بدست آورد. فایق با جیب پُر و با اطمینان از آیندۀ سیاسی‌اش، به حیث یکی از نازدانه‌های اشرف غنی، به کابل می‌رود تا در چوکی مجلس سنا جلوس کند.

فعلاً فایق در سکوی پیروزی است. هم نازدانۀ اشرف غنی است، هم مورد تایید مارشال دوستم. مردم فاریاب اما در یک‌قدمی خطر قرار گرفته اند.

فایق، فاریاب را در همان نقطه‌ای رها کرد که سه سال قبل تحویل گرفته بود. او یک حامد کرزی دیگر است؛ اما نسخه‌ی جوان و با تبار اوزبیک. شهر میمنه را براساس اندیوالی و اربابی مدیریت کرد، اما نتوانست جبهۀ طالب و فساد را تضعیف کند. او همان کاری را با فاریاب کرد که حامدکرزی با افغانستان کرد.

در مراسم خداحافظی فایق، یک عده به شمول چند ملا اشک ریختند.

با رفتنِ حامدکرزی نیز یک عده اشک ریختند. کرزی به یک عده از سران قومی از جمله ملاها، خرج دسترخوان می‌داد.

با این حال، حضور فایق در میمنه به نفع وضع موجود بود. حد اقل حضور او، می‌توانست باعث حفاظت نسبی از شهر میمنه شود.

اما اکنون، تاوان لجاجت غنی را بخاطر معرفی کردن محمد داوود بحیث والی فاریاب، مردم این ولایت خواهد پرداخت.

غنی مصمم است که محمد داوود را به فاریاب بفرستد.



قلعۀ اسلام، قلب آسیا

من این ترانه را دوست دارم، چون با آن نستالژی دارم. کودک بودم که این ترانه در یکی از کتاب‌های درسی چاپ شده بود و من و برادرانم هنگامی که در مزارع کار می‌کردیم، آن‌را باهم می‌خواندیم.

ترانۀ قشنگی است، اما سرود ملی افغانستان نیست.

هم‌چنان که در سرود فعلی ( دا وطن افغانستان دی)، زبان فارسی‌دری و گویندگان آن نادیده گرفته شده و این مساله عصبیت قومی و نفرت زبانی سازندگان آنرا نشان می‌دهد؛ سرود دورۀ مجاهدین که امروز در مراسم احمد مسعود پخش شد نیز ملی نیست، چون زبان پشتو و گویندگان آنرا نادیده گرفته است.

این‌ها، سرودها و ترانه‌های گروهی استند که جامعۀ چند فرهنگی و چند قومی افغانستان، خودشان را در آن‌ها نمی‌بینند.

سرودهای که از زمان ظاهرشاه تا اکنون در افغانستان به نام سرود ملی پخش شده، هیچ یک از نشانه‌های «ملی» را نداشته اند.

احمد مسعود، احساساتی است و از این‌که تاکنون به دسترخوان غنی دعوت نشده عصبانی به نظر می‌رسد. او احساس می‌کند که باید در قطار کاکاهایش شریک تحولات و امتیازات باشد، اما تاکنون نادیده گرفته شده.

احمد مسعود و یا به گفته استاد یعقوب یسنا، «آمر احمد مسعود»، با آنکه فرزند قهرمان ملی است و از همین آدرس مورد احترام قرار می‌گیرد، اما پرچم و سرود فعلی را ملی نمی‌داند. حق دارد سرود را ملی نداند، اما پرچم نماد همین وطن و همین مردم است. سربازان پنجشیری و قندهاری، کنارهم و زیر همین پرچم می‌جنگند. روی جنازۀ سربازان پنجشیری، پامیری، مزاری و هلمندی که در دفاع از مردم جان می‌بازند همین پرچم سه رنگ انداخته می‌شود. اما احمد مسعود این پرچم را دور انداخت. دقیقاً همان کاری که یک تبهکار مشهور به نام خراسانی انجام داد و سپس بابت آن اظهار ندامت کرد.

احمد مسعود، عکس و مدال پدرش را با پرچم کنونی مزین می‌کند، اما در مراسم سیاسی‌اش پرچم گروهی و سرود گروهی را بلند می‌کند.

در این وضعيت شکننده، این پیامِ خوشایندی برای مردم نیست.


۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۰

شتاب آمریکا برای خروج، افغانستان را در سراشیبی سقوط قرار داده است

«پدرم به من دیگر اجازۀ کار با تلویزیون انعکاس را نمی‌دهد. پدرم می‌گوید: نمی‌خواهم ترا در کفن ببینم. به من اطمینان بده که زنده به خانه  بر می‌گردی، تا من به تو اجازه ‌دهم که دوباره کار خود را با تلویزیون آغاز کنی.»

بعد از ظهر روز دوم مارس، شهناز رووفی، سعدیه سادات و مرسل وحیدی سه تن از کارمندان تلویزیون محلی انعکاس در جلال‌آباد، شهری در شرق افغانستان، محل کارشان را به قصد خانه ترک کردند. چند لحظه بعد، افراد مسلح نقاب‌پوش، شهناز و سعدیه را در مقابل چشمان مردم، در روی جاده تیرباران کردند و از ساحه متواری شدند. در حالی که هنوز خبر این رویداد به مسئولان تلویزیون و خانواده‌ها ‌نرسیده بود، مرسل نیز در یکی دیگر از کوچه‌های شهر هدف تیراندازی قرار گرفت. تن‌های تیرباران شده‌ی هر سه همکار، به نزدیک‌ترین بیمارستان شهر منتقل شدند، اما به دلیل شدت جراحات شدید و خون‌ریزی زیاد، قلب‌های شان در چند دقیقه پس از رویداد، برای همیشه ایستادند.

این سه کارمند تلویزیون انعکاس در حالی ترور شدند که به تازگی ترس و وحشت ترور ملاله میوند، خبرنگار دیگر این رسانه که در دهم دسامبر سال 2020 در وسط همین شهر تیرباران شد، اندکی فروکش کرده بود.

فردای این رویداد، همه زنانی که در این شبکه به حیث خبرنگار و کارمند فعالیت می‌کردند، از کار دست کشیدند. نادیا مومند، یکتن از خبرنگاران این شبکه در توییتر نوشت که پدرش به او اجازۀ کار با تلویزیون انعکاس را نمی‌دهد. «پدرم به من دیگر اجازۀ کار با تلویزیون انعکاس را نمی‌دهد. پدرم می‌گوید: نمی‌خواهم ترا در کفن ببینم. به من اطمینان بده که زنده به خانه  بر می‌گردی، تا من به تو اجازه ‌دهم که دوباره کار خود را با تلویزیون آغاز کنی.»

این تنها نادیا نیست که در پی کشتار هدفمند خبرنگاران، مجبور شده است برای زنده ماندن کار رسانه‌یی را ترک کند. براساس گزارش کمیته مصئونیت خبرنگاران افغانستان، در شش ماه اخیر، 301 تن از خبرنگاران زن و زنان کارمند رسانه‌یی در افغانستان، کارشان را ترک کرده اند.

همچنان نهاد نی- حمایت کننده رسانه‌های آزاد افغانستان، در گزارشی گفته است که در یک سال اخیر یازده  خبرنگار در افغانستان کشته شده و شانزده تن دیگر مجروح شده اند. براساس دریافت‌های گزارش این نهاد، به دلیل افزایش تهدیدات امنیتی علیه رسانه‌ها، گسترش ساحۀ فعالیت طالبان و کاهش حمایت مالی از رسانه‌های محلی، در 13 ولایت افغانستان، حتی یک خبرنگار زن فعالیت ندارد و تنها در سال 2020، پنجاه رسانه که شامل شبکه‌های تلویزیونی، رادیویی و مجلات چاپی می‌شوند از فعالیت بازمانده اند.

این رعب و وحشت، در حالی بر فضای کار رسانه‌یی در افغانستان حاکم شده است که گروه طالبان و گروه داعش متهمان درجه یک کشتارهای هدفمند خبرنگاران، فعالان مدنی و فعالان حقوق بشری استند. گروه طالبان با بیشترین ساحات تحت سلطه، عامل بیشترین اقدام به حمله، تهدید، شکنجه و ربودن خبرنگاران در افغانستان است.

طالبان در دو سال اخیر و در پی تصرف روستاهای بیشتر و همچنان موفقیت در بدست آوردن کمک‌ها و حمایت‌های بیشتر از کشورهای مختلف، به ویژه پس از پس از امضای توافقنامه با آمریکا در فبروری 2020، به این اعتماد به نفس رسیده اند که می‌توانند نظام مورد نظرشان را در افغانستان برپا کنند. نظامی که در آن رسانه‌ها، خبرنگاران و فعالان حقوق بشر مزاحم و دشمن استند و باید از سرِ راه برداشته شوند.

امضا شدن توافقنامه صلح میان طالبان و آمریکایی‌ها در فبروری 2020 که آزاد شدن پنج هزار زندانی طالب را از زندان‌های حکومت افغانستان در پی داشت، منجر به افزایش بی رویه‌ی کشتارهای هدفمند در سراسر این کشور شد. جنگجویان طالبان، با اطمینان از این‌که دیگر هیچ قدرتی جلودار شان نیست، دست به اقداماتی می‌زنند که جامعه را برای تطبیق و تایید خواست‌های طالبان آماده سازند. کشتار هدفمند خبرنگاران و فعالان حقوق بشر در افغانستان، در واقع هموارسازی راه برای برپایی نظامِ مورد نظر طالبان در این کشور است.

 

چه اتفاقاتی در راه است؟

به تاریخ ششم مارس، زلمی خلیلزاد نمایندۀ وزارت خارجه آمریکا در امور صلح افغانستان، به کابل سفر کرد و در ملاقات با مقامات دولت افغانستان و رهبران سیاسی این کشور، حامل پیام مهمی از سوی آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا به سران حکومت افغانستان بود.  خلیلزاد، ضمن این‌که نامه‌ی شدیدالحن وزیر خارجه آمریکا را به رئیس جمهورغنی تسلیم نمود، طرحی را برای حکومت آینده افغانستان، با رهبران این کشور و سران گروه طالبان شریک ساخت. وزیر خارجه آمریکا در نامه‌اش، از اشرف غنی خواسته است که هرچه زودتر، برای به انجام رسیدن مذاکرات صلح با طالبان، دست به کار شود و هیچ فرصتی را در این زمینه هدر ندهد. وزیر خارجه آمریکا همچنان از سران حکومت افغانستان خواسته است که به طرح پیشنهادی آمریکا در مورد ساختار حکومت آینده افغانستان پاسخ مثبت بدهند.

براساس  طرح پیشنهادی آمریکا، باید هرچه زودتر حکومت انتقالی صلح در افغانستان شکل بگیرد و طالبان نیز در ساختار این حکومت به صورت گسترده شریک ساخته شود. این طرح، ایجاد یک «شورای عالی فقه اسلامی» را به منظور ارایه‌ی رهنمایی‌ها در امور اجتماعی، فرهنگی و سایر موضوعات به همه نهادهای حکومتی پیشنهاد می‌کند.

در نظام امارت اسلامی افغانستان ( 1996-2001 ) که ملاعمر امیر آن بود، یک شورای عالی فقه اسلامی وجود داشت که همه کاره‌ی نظام و حکومت در آن دوره‌ی پنج ساله بود. این شورا، متشکل از ملاها و افرادی با تحصیلات دینی است و در یک نظام اسلامی - شبیه آنچه در طرح آمریکا برای آینده افغانستان آمده -، عالی‌ترین مرجع تصمیم‌گیری‌ها در همه موارد است. براساس باور طالبان، کشور باید براساس مشورت‌ها، رهنمایی‌ها و فرمایش‌های همین شورا مدیریت شود. ممنوعیت کار و تحصیل زنان، پناه دادن به القاعده، صدور جواز کشت خشخاش، ممنوع ساختن موسیقی و جلوگیری از هرنوع فعالیت رسانه‌یی آزاد، از جمله دستورات این شورا در دوره حکومت پنج ساله طالبان در افغانستان بود که بی هیچ قید و شرطی به اجرا در آمدند. هیچ ضمانتی وجود ندارد که با فعال شدنِ دوباره‌ی این نهاد در ساختار نظام آینده‌ی افغانستان که طالبان بخشی از آن خواهد بود، همان اقدامات گذشته از سر گرفته شوند.

 نگرانی مهم این است که در طرح پیشنهادی آمریکا که حاوی تاکید بر ایجاد یک حکومت مشارکتی با طالبان و موجودیت نهادی به نام «شورای عالی فقه اسلامی» است، هیچ یادی از ارزش‌های حقوق بشری، خواست‌های مدنی و تطبیق عدالت براساس خواست قربانیان جنگ نشده است.

نکته‌ی دیگر این است که برای نخستین‌بار در منازعه خونین و طولانی افغانستان، آمریکا یکه‌تازی در میدان جنگ را کنار گذاشته و با شتابی که برای خروج دارد، همه طرف‌های دخیل در امور افغانستان از جمله ایران، روسیه، پاکستان، هند و شمار دیگر از کشورها را، برای رسیدن به یک صلح شتاب‌زده در این کشور شریک ساخته است. فعلاً کشورهای نامبرده که بیشترشان همسایه‌های افغانستان استند، از حاشیه‌ی ماجرا به متن آمده اند در جستجوی راهی را برای رسیدن به صلح در افغانستان استند.

با این حال، آنچه که نگرانی را از قرار گرفتن افغانستان در یک سراشیبی هولناک تشدید می‌کند، بی خیالی آمریکا و کشورهای دخیل در امور جنگ و صلح افغانستان، در زمینه‌ی از دست رفتن ارزش‌های انسانی و حقوق بشری در این کشور است. حکومت آمریکا تلاش دارد به هر قیمت ممکن، زمینه را برای خروج نیروهایش از این کشور آماده سازد؛ حتی اگر افغانستان بار دیگر بستری برای تروریسم شود و یا بسوی جنگ داخلی برود.

این گزارش من در مجلۀ سویدنی manskligsakerhet  به زبان سویدنی منتشر شده است.


۳۰ فروردین ۱۴۰۰

خدا از درد این ملت به درد تو بیافزاید

حامد کرزی بی‌ گمان یکی از بانیان فساد و خیانت‌ در دو دهه‌ی اخیر در افغانستان است. او زمانی در راس دولت قرار گرفت که همه‌چیز از صفر شروع شده بود. طالب مهار شده بود و مردم آماده‌ی هرنوع تغییر بودند. پول‌ِ بی‌حساب برای بازسازی افغانستان وارد کشور شد و هزاران نهاد کمک کننده برای توسعه و بازسازی صف کشیدند.

مردم نیز که تازه از یک جنگ باطل و ویرانگر رهایی یافته بودند، آماده بودند تا در مسیر نو حرکت کنند. همین امیدواری پای صدها هزار مهاجر افغان را از کشورهای مختلف جهان به خانه‌های شان کشاند.

جامعه‌ی جدید، با توجه فوق‌العاده‌ی بین‌المللی و میلیاردها دالری که به کابل سرازیر شدند، نیازمند یک مدیریت سالم و دلسوزانه بود. در چنین زمانی، یک دزد بین‌المللی در راس دولتِ تازه تاسیس گماشته شد.

کرزی به دزدهای کابینه‌اش توصیه کرد که " دزدی کنید خیر است. مگر دزدی‌های تان را در داخل خرج کنید، به دبی و جاهای دیگر نبرید."

تروریست‌ها و قاچاقچیان مواد مخدر را تقویت کرد و میان جنگ‌سالاران نزاع قدرت را برافروخت تا از مصروفیت آن‌ها به نفع خودش استفاده کند. نمونه‌اش حمایت از عطامحمد نور برای تضعیف دوستم و محقق در شمال.

چند مسلح موترسایکل‌سوار را بنام " برادرانِ طالب" مشروعیت داد و برای " مصالح ملی"، هیچ جنایت‌کار و دزدی را به پای محکمه‌ی عدالت نکشاند.

کرزی در بهترین حالت یک ارباب قومی یا یک قریه‌دار است. مدیریت یک کشور را اگر به یک قریه‌دار بسپارید بهتر از این نمی‌شود.

یادم رفت بنویسم که این را بخاطر بیماری حامد کرزی نوشتم‌. چند روز است که کرزی در بستر بیماری است.

آرزو کردم که خدا از درد این ملت به درد او بیافزاید.



 

۲۴ فروردین ۱۴۰۰

دستکاری در هویت فرهنگی بلخ

یک پروژه میلیون دالری، این‌روزها مصروف تابلو نویسی در کوچه‌های شهر #مزارشریف است. هدف از این کار، نشانه‌گذاری دقیق و معیاری شهر است تا آدرس‌یابی آسان و دقیق باشد. این اقدام برای نظم بخشیدن به شهر فوق‌العاده مهم است، اما چند نکته:

یک: ظاهراً در نوشتن تابلوها، با آدم‌های باسواد و دانای شهر مشوره صورت نگرفته و یک گروه پروژه‌نویس، این کار را انجام داده است که پر از اشتباهات مضحک است.

دو: دیده می‌شود که عصبیت جاهلانه‌یی در پشت نوشتن تابلوها موج می‌زند و همین باعث شده است تا اشتباهات فاحشی مانند ترجمه کردن اسم‌های خاص از زبان فارسی‌دری و ازبیکی به پشتو انجام شود. مثلا نام یک محله که گذر " هژده چمن" است، به " اته لسم چمن گذر" برگردان شده.

این تابلونویس‌های بی‌سواد همین را نمی‌دانند که اسم خاص قابل ترجمه نیست. فقط در جایی اسم خاص را می‌توان ترجمه کرد که هدف از ترجمه، کمک به فهماندن دقیق‌تر به مخاطب باشد. در حالی که یک خواننده و گوینده زبان پشتو هیچ نیازی ندارد تا گذر هژده چمن را برایش ترجمه کنیم. این ترجمه حتی باعث گمراهی و تغییر نام این محله می‌شود.

سه: به صورت احمقانه‌یی در این پروژه تلاش صورت گرفته تا مسائل زبانی دامن زده شود. مثلاً نام محله‌های اوزبیک‌نشین برخلاف دستورهای زبانی و فرهنگی، به پشتو برگردان شده و نشانی از زبان اوزبیکی نیست.

پشتو زبان بخشی از ساکنان کشور و یکی از زبان‌های رسمی مملکت است. هیچ‌کس نمی‌تواند منکر این باشد و کسی هم مخالف تابلوها و شعارها و کتاب‌های پشتو نیست، اما اقدامِ چنین مغرضانه و احمقانه، نه تنها باعث واکنش و تنش می‌شود، بلکه خیانتی است در حق همه زبان‌ها و فرهنگ‌های جامعه افغانستان.

بلخ، از کُهن‌ترین شهرهای جهان است و این شهر به ام‌البلاد شهرهای حوزه فارسی شُهره است. چگونه و چی کسانی جرات کرده تا با نام و جایگاه این شهر بازی کنند؟

متهمان اصلی این غفلت که ممکن است تنش‌های فرهنگی و قومی را به میان بیاورد، در قدم نخست ریاست اطلاعات و فرهنگ بلخ و شهرداری مزارشریف و در قدم بعدی مسئولان پروژه مذکور استند.

یا تابلوها اصلاح شوند، یا مردم به آسانی روی شان رنگ سیاه می‌پاشند.

این به هیچ‌وجه مخالفت با زبان پشتو نیست، چون مخالفت با یک زبان و فرهنگ احمقانه‌ترین کار ممکن است که فقط وظیفه‌ی افراد بیمار و جاهل است.

مختار وفایی

 

۱۷ فروردین ۱۴۰۰

پایان حضور دو هزار سالۀ یهودی‌ها در افغانستان

مردی که در ده سال گذشته به عنوان آخرین یهودی افغانستان شناخته شده بود، اکنون کشور را به قصد اسرائیل ترک می کند، زیرا ترس آن را دارد که وعدۀ خروج نظامی ایالات متحده خلائی در کشور بجای بگذارد که با گروه های بنیانگرا مانند طالبان پر شود.

زبولون سیمانتوف در گفتگو با خبرگزاری عرب نیوز گفت، «در اسرائیل، با تماشای تلویزیون رویدادهای افغانستان را دنبال خواهم کرد.»

سیمانتوف ۶۱ ساله گفت پائیز امسال، در پایان فصل اعیاد، افغانستان را ترک خواهد کرد.

همسرش که زنی از یهودیان تاجیکستان است، و دو دخترشان، از ۱۹۹۸ در اسرائیل بسر می برند. اما سیمانتوف دهه ها است که در میان خشونت و آشوب سیاسی، و از جمله دوران حاکمیت طالبان و دورۀ جنگ افغانستان با ایالات متحده، در وطن خود افغانستان مانده تا از تنها کنیسای کشور که در «کابل»، پایتخت کشور واقع شده، مراقبت کند.

سیمانتوف در گفتگو با عرب نیوز گفت «مثل «شیر» یهودیان از کنیسای کابل محافظت کردم.»

سیمانتوف که فروشندهٔ قالی و جواهر است، در «هرات» افغانستان بدنیا آمده که دهها سال پیش محل زندگی صدها یهودی بود. سپس به کابل رفت، و پس از آن در ۱۹۹۲ به تاجیکستان فرار کرد و پس از مدتی باز به پایتخت افغانستان بازگشت.

در غیاب او، کنیسا بسته خواهد و دورانی از حیات یهودی، که علما معتقدند دست کم ۲۰۰۰ سال پیش آغاز شده، در کشور به پایان خواهد رسید.

هفتۀ گذشته، در گفتگو با رادیو اروپای آزاد، در رابطه با مقاله ای پیرامون مهاجرت گروه های بسیاری از اقلیت های کشور، سیمانتوف گفت، «اگر طالبان بازگردند، ما را با لگد بیرون خواهند راند.»

منبع: تایمزاف اسرائیل

 



۱۲ فروردین ۱۴۰۰

جنرال عبدالملک؛ از تجربه‌ی تلخ توافق با طالب، تا ستیز بی پایان با مارشال دوستم

صحبت جنرال عبدالملک در برنامۀ پربینندۀ کاکتوس، حاوی نکاتی بود که برای نخستین بار شنیدم.

کارنامۀ سیاسی و نظامی جنرال عبدالملک، مانند هر چهره‌ی دیگر که در تحولات افغانستان دخیل بوده، پر از اتهامات سنگین است.

مهم‌ترین اتهامی که بر جنرال عبدالملک وارد است، توافق‌ و تبانی او با طالبان در سال 1376 است که منجر به ورود احترام‌آمیز طالبان به شهر مزارشریف و بخش‌های دیگری از شمال گردید. این توافق از سوی طالبان نقض شد و چنانچه جنرال عبدالملک می‌گوید، طالبان بابت نقض این توافق‌نامه، تاوان سنگینی پرداخت. پس از نقض این توافق‌نامه از سوی طالبان، صدها جنگجوی طالبان از سوی نظامیان تحت امر جنرال عبدالملک کشته شدند، صفوف شان تار و مار گردید و شماری از اعضای شورای رهبری این گروه به دست جنرال عبدالملک اسیر گردیدند.

ابهاماتی زیادی در مورد رویدادهای خون‌بار شمال، از جمله توافق‌نامه جنرال عبدالملک و گروه طالبان وجود دارد. انتظار می‌رود که نشر کتاب  «هفت سالِ از یاد رفته» که توسط آقای ملک نوشته شده و هنوز نشر نگردیده، به این ابهامات پاسخ دهد.

جنرال عبدالملک یکی از جعبه‌های پر رمز و راز تحولات پیچیده و خونین یک برهۀ از تاریخ افغانستان و خصوصاً ولایات شمال است. خانوادۀ جنرال عبدالملک، سال‌ها در راس قدرتمندترین نهادهای مسلط نظامی در شمال بوده اند و خود او نیز در صحنه‌های زیادی حضور داشته است. برنامۀ کاکتوس، بخشی از این تحولات را با حضور جنرال عبدالملک و اسماعیل خان ورق زده است.  

مثل هر صحبت دیگرِ جنرال عبدالملک، بخشی از برنامۀ کاکتوس نیز صرف وضاحت در مورد اتهاماتی که بر او وارند اند و همچنان نقد مارشال دوستم شد. آقای ملک، در مورد مارشال دوستم بی پرده و پر از کنایه صحبت می‌کند. دوستم نیز بارها جنرال عبدالملک را «خائن» خطاب کرده و گفته هیچ‌گاه او را بابتِ فروپاشاندنِ صفوف جنبش در مقابل طالبان، نخواهد بخشید.

اگر علاقه‌مند رمزگشایی تحولات شمال هستید، مصاحبۀ جنرال عبدالملک با برنامۀ کاکتوس را ببینید.

من منتظر نشر کتاب «هفت سالِ از یاد رفته» هستم، تا با خواندن آن، تحولات خون‌بار شمال و کارنامۀ این جنرال متهم به دوستی با طالب را قضاوت کنم.

چند نکته از زبان جنرال عبدالملک در مورد رهبران سیاسی:

در مورد عطامحمدنور: همسایه و همشهری هستیم و دشمنی ندارم.

در مورد اسماعیل خان: او یک دزد، معامله گر و خائن است و تسلیحات زیادی را به طالبان سپرد.

در مورد مارشال دوستم: بیش از صدبار از من بگیل شده و یک قزاق است نه اوزبیک. نمایش قبرستان برگزار کرده و هیچ جنگی را فتح نکرده تا مارشالی بدست آورد.

در مورد  حامد کرزی: یک بی‌کاره و دوست تروریست‌هاست که فرصت‌های بدست آمده را هدر داده است.

در مورد امرالله صالح:  شجاعت و وطنپرستی‌اش را انکار نمی‌توانم.

یکی از نکته‌‌هایی که در صحبت‌های جنرال عبدالملک مبهم ماند، مشخص نشدنِ صف سیاسی او بود. گردانندۀ برنامه تلاش کرد بفهمد که آقای ملک از لحاظ فکری «مجاهد» است یا کمونیست (خلقی)، اما او پاسخ واضحی به این پرسش نداد و
چندین بار یادآورد شد که در هر دو صف حضور داشته و از کارنامه‌اش دفاع می‌کند.

۰۹ فروردین ۱۴۰۰

اشرف غنی در تاجیکستان

استقبال از اشرف غنی در تاجیکستان کم‌نظیر بود. دانشگاه ملی تاجیکستان به او سند دکترا و عضویت افتخاری شورای علمی این دانشگاه را داد.

سخنرانی اشرف غنی در دانشگاه تاجیکستان، حساب شده، دقیق و استوار بر دریافت‌های علمی بود.

من به سخنرانی‌های اشرف غنی که در دانشگاه‌ها و مراکز علمی صورت می‌گیرد گاهی گوش می‌دهم. اشرف غنی یک معلم است و در سخنرانی‌هایی که در مراکز اکادمیک انجام می‌دهد دقتِ بیشتر می‌کند.

بحث اشرف غنی در مورد موج دهشت افگنی، بحران کرونا، وضعیت علم و محیط زیست، شنیدنی است.

اما مثل همیشه، همه‌ی این موارد تحت تاثیر یک اشتباه لفظی رفت.

اشرف غنی، شعر رودکی را اشتباه خواند و با این کار، مردم را در شبکه‌های اجتماعی سرگرم ساخت.

توانایی اشرف غنی در تدریس و سخنرانی، به معنی این نیست که او یک رئیس جمهور خوب و موفق است.



۰۶ فروردین ۱۴۰۰

اگر شما طالب دارید، ما راسیست داریم

نخستین‌بار، کودک بودم که نام کشور سویدن را از طریق فعالیت‌های « کمیتۀ سویدن برای افغانستان» شنیدم. این کمیته پروژه‌هایی در حمایت از معارف در مناطق روستایی و از جمله در روستای ما در شمال افغانستان تطبیق می‌کرد. سال‌های بعد، یکی از بهترین مکاتب دخترانه توسط «کمیتۀ سویدن در افغانستان»، در روستای ما ساخته شد که باعث خلق شادمانی‌ها و امیدهای فراوان در میان مردم گردید.


دوسال قبل، وقتی که در فبروری 2019، وقتی وارد سویدن شدم، تصور چندان روشنی از این کشور نداشتم. همینقدر می‌دانستم که سال‌ها قبل، وایکینگ‌ها صاحبان این سرزمین بودند و مردمانش، عاشق تنهایی، رعایت فاصله اجتماعی، سکوت، احترام به بشر و آزادی‌های مدنی استند. اندکی هم در مورد افتخارات علمی، تکنولوژی، ثروت و رفاه سویدنی‌ها می‌دانستم.

 نخستین چیزی که با ورود به شهر مالمو نظرم را جلب کرد، طراحی‌های زیبای خانه‌ها و مسلط بودن رنگ سرخ تیره در شهر بود. بسیاری از خانه‌ها، ویلاها و دیوارها هم‌رنگ به نظر رسیدند. شهر به شدت آرام و ساکت به نظر می‌رسید. روز نخست که ما وارد شهر شدیم، احساس کردم روز تعطیلی است. روز بعد و چند هفته همینطور دوام کرد و من احساس بودن در یک تعطیلی عمومی را داشتم. در هفته‌های نخست این سکوت برایم بسیار دلگیر می‌نمود. از پنجرۀ خانه که به بیرون می‌دیدم، بیشتر پنجره‌های خانه‌های مردم پرده داشتند و از صدای جیغ و داد اطفال، خنده‌ها و گریه‌های بلند، بلندگوهای خُرده فروش‌ها و هارن موترها خبری نبود.

با همسرم نیلوفر تصمیم گرفتیم تا شهر را با قدم زدن کشف کنیم. هر روز یک تا سه ساعت قدم می‌زدیم. روزهای زیادی در شهر گُم شدیم، اما با هر بار گم شدن، چیزهای خوبی می‌یافتیم. یک هفته پس از رسیدن، نامه‌یی از شهردار شهر دریافت کردیم. شهردار در نامه‌یی که پای آن امضا کرده بود، ما را به شهر خوش‌آمدید گفته و آرزو کرده بود که در این شهر احساس بودن در خانه را داشته باشیم. یک نقشه‌ی مفصل از شهر و چند برگه‌ی معلوماتی در مورد مکان‌های دیدنی شهر نیز شامل بسته‌یی بود که از سوی شهردار دریافت کرده بودیم.

از طریق ادارۀ فرهنگ شهر و به کمک دوست خوب ما نعیمه دوستدار، با حلقه‌یی از فعالان فرهنگی و ادبی شهر آشنا شدیم و در جلسات متعددی برای صحبت و شنیدن دعوت شدیم.

با حضور در این جلسات و برنامه‌ها، پنجره‌های زیادی بروی ما گشوده شدند که هر کدام، تصویر واقعی‌تری از جامعۀ جدید را به ما معرفی می‌کرد.

این‌را شاید بسیاری‌ها بدانند که سویدن یکی از بهترین کشورها در ارایه‌ی خدمات رفاهی است، اما در کنار آن، یکی از بلندترین نرخ‌های مالیات را دارد.

آموزش در سطوح مختلف در سویدن رایگان است و این کشور از نخستین کشورها در جهان است که قانون حق دسترسی به اطلاعات را تصویب کرده است.

چالش‌ها و دشواری‌های زندگی در سویدن نیز فراوان استند. شاید یکی از چیزهایی که همواره می‌شنوید فعالیت گروه‌های ضد مهاجر باشد، اما آنان را نباید خیلی جدی گرفت. یک دوست سویدنی من می‌گفت: «هیچ جامعه‌ی یکرنگ و یک‌دست نیست، حتی سیستم آموزشی و زندگی در سویدن نیز راسیست تولید می‌کند. چنانچه شما در افغانستان طالب دارید، ما هم در این‌جا راسیست داریم و راسیست‌ها و طالبان شاید دو روی یک سکه باشند.»

تعداد زیادی از مهاجران، از بروکراسی و گاهی عدم تطبیق عدالت در پرونده‌های شان، از حکومت سویدن شاکی اند، اما این موارد به بحث‌های طولانی و عمیق نیاز دارد که من قصد پرداختن به آنان را ندارم.

حالا که دوسال از زندگی‌ام در این شهر می‌گذرد، با این شهر خو گرفته‌ام و با امیدواری بیشتر به رویاهایی که در این شهر می‌توانند محقق شوند فکر می‌کنم. به ادامه‌ی تحصیل، آموزش، آموختن و آموختن... چیزی که تشنه‌ی آن هستم...



Photo: Jon Willén

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...