۰۹ دی ۱۳۹۰

قاچاق ریشه های نباتات طبی به پاکستان


مسوولان ریاست زراعت و محیط زیست ولایت سرپل از قطع جنگلات در این ولایت اظهار نگرانی كرده می گویند كه در این اواخر پنج تن از اتباع پاكستانی و چهار تن افغانی را به اتهام قاچاق ریشه های نباتات طبی در مناطق چراس ولسوالی كوهستانات ولایت سرپل شناسایی نموده و به ریاست امنیت ملی این ولایت معرفی کرده اند.
سرپل ولایتی است كه به گفته مسوولان، مطابق به احصاییه های قبلی در سطح این ولایت 35 هزار هكتار جنگلات طبیعی وجود داشته که اكثراً شامل پسته، بادام كوهی، ارچه و انواع نباتات طبی می باشد.
  رییس محیط زیست سرپل گفته است:
«ما در این اواخر شاهد دستگیری پنج تن از تاجران پاكستانی در ولسوالی كوهستانات سرپل بودیم كه به شكل غیر قانونی وارد كوهستانات گردیده، ریشه های نباتات طبی را كیلوی 800  دالر امریكایی می خریدند و به كشور پاكستان غیر قانونی قاچاق می كردند كه ما آنان را تسلیم امنیت ملی نمودیم.»
به گفته مسوولان ریاست محیط زیست سرپل، نسبت كمبود پرسونل حفاظتی و پایین بودن سطح آگاهی مردم از نقش جنگلات، قاچاق و قطع جنگلات به طور غیر قانونی از سوی زورمندان و مافیای چوب هنوز هم ادامه دارد.

انتقال اولین دسته هلیکوپتر های پیشرفته روسی به افغانستان آغاز شد

در حالی که تعلیم و تربیه اردوی افغانستان توسط امریکا و غرب صورت می گیرد، اما تجهیزات قوای هوایی افغانستان مخصوصاً هلیکوپترهای آن همه از روسیه خریداری می شود.
نظر به گزارش ایتار تاس روسیه اولین دسته هلیکوپترهای پیشرفته Mi-17V5 را که تعداد آنها به 9 هلیکوپتر می رسد به افغانستان داد.
به گفته مقامات روسیه مرحله تسلیم دهی این هلیکوپترها به قوای امنیتی افغان هم آغاز شده و متخصصین مسلکی روسی در این رابطه به افغانستان رفته اند.
شرکت تولید کننده این هلیکوپترها در قازان ساختن 12 هلیکوپتر دیگر را به افغانستان ادامه می دهند. نماینده گان شبکه صناعت دفاعی روسیه که مسوول برآورده ساختن قرارداد برای رساندن هلیکوپترها به افغانستان می باشد، می گویند، هیلکوپترهای دیگر در سال نو عیسوی به افغانستان خواهد رسید.
پول این هلیکوپترها را که بیش از 375 ملیون دالر می شود ایالات متحده می پردازد .
به گفته آنها طیاره های نوی را که روسیه به افغانستان می دهد، به شکلی ساخته شده که خالیگاه قبلی را مد نظر گرفته و این هلیکوپترها را تولید کرده اند. این هلیکوپتر ها اصلاح شده، قدرتشان بیشتر است و می توانند در مناطق کوهستانی و ارتفاعات بلند پرواز کند.
به گفته مقامات روسی امریکا علاوه بر 21 هلیکوپتری که قبلاً فرمایش داده بود، اکنون در مورد خرید 18 هلیکوپتر دیگر "می 17 وی 5" به قوای افغانستان با این شرکت روسیه داخل مذاکره شده است.

استخبارات منطقه بر ضد استخراج معدن مس عینک تلاش دارند

مقام های ولایت لوگر می خواهند، تا حکومت افغانستان تلاش های حلقات استخباراتی برخی از کشور های منطقه را برای ناکام ساختن پروژه استخراج معدن مس عینک جدی بگیرند.
به گفته ی داکتر عبدالولی وکیل رییس شورای ولایتی لوگرگفته است:
«حلقات استخباراتی طبعاً  کار می کنند، اگر این پروژه کامیاب شود، افغانها از حالت بد اقتصادی خارج می شوند، اقتصاد افغانستان به معدن مس عینک وابسته است. اما اگر این پروژه ناکام گردد، این حلقات بر ما فایق خواهند آمد. چون مفاد حلقات استخباراتی با این حالات مطابقت ندارد بناً در برابر کار تطبیق این پروژه موانع مختلف را ایجاد می کنند.»
معدن مس عینک ولسوالی محمد آغه لوگر، از جمله معادن مهم مس در جهان به حساب می آید. مسوولیت استخراج این معدن در سال 1387 هجری شمسی از سوی حکومت افغانستان به شرکت چیناییMCC  واگذار شد.
به گفته شماری از باشنده گان لوگر، کار های مقدماتی استخراج این معدن به کندی پیش می رود.
در این حال جنرال عتیق الله لودین والی لوگر نیز می گوید :
«ولایت لوگر اهمیت زیاد دارد، از هر لحاظ مهم است، باید مقامات دولتی و مقامات امنیتی به این ولایت توجه زیاد نمایند، اگر فشار موجود بالای ما در لوگر، بالای کدام ولایت دیگر وارد شود، فریاد شان بلند خواهد شد، ارگان های امنیتی در این ولایت تحت فشار قرار دارند.»
مقام های لوگر به طور مشخص نگفته اند، که کدام کشور ها و حلقات استخباراتی در تلاش ناکام ساختن پروژه استخراج معدن مس عینک اند.
اما برخی از آگاهان افغان، ایران و پاکستان را در رقابتی شامل می دانند، که به گفته مقام های لوگر جهت تطبیق نشدن پروژه استخراج معدن مس عینک در این ولایت به راه افتاده است.
این آگاهان باور دارند، که دولتمردان ایران و پاکستان همواره در برابر حکومت و مردم افغانستان خنده بر لب و خنجر به پشت داشته اند و مصیبت های زیادی را در عرصه های مختلف، برای افغان ها به ارمغان آورده اند.

شهر مزارشریف در چنبره ی ناآرامی چند اوباش

نامه ی سرگشاده به والی بلخ!
جلالت مآب محترم!
باآنکه در مدیریت ، کاردانی ، تدبر و کارآزموده گی شما در اداره ، سازنده گی ، رشد و انکشاف ولایت بلخ به ویژه شهرمزارشریف در سالیانی که عهده دار این سمت هستید ، جای تردید نیست و برای خویش و مردم این شهر در سطح کشور و جهان آبرو و اعتبار ویژه یی در تمام عرصه ها و بالاخص در عرصة امنیت این ولا کمایی کرده اید ؛ در دو سه سال اخیر گروهکهایی در این شهر عرض اندام کرده اند که به زعم خود در شهر «بدماشی» می کنند . این گروهکهای اوباش و ولگرد که سردسته هایشان بیشتر بازماندة جنگ های داخلی و رقابت های بین الحزبی هستند و بودند ، زیر مجموعه های نیز دارند که معلول و مولود فقر ، جهل ، بیکاری ، محیط ناسالم و مدیریت نادرست یا ضعیف خانواده هایشان می باشند . اما نباید نادیده گرفت که یکی از عوامل همانا ضعف عملکرد نهاد های امنیتی ، به ویژه برخی حوزه های امنیتی نواحی شهر از جمله حوزه هشتم امنیتی پولیس می باشد که بیشترین جنایت در شاخه مسئولیت این حوزه تا کنون رخ داده است و بیشترین اوباش نیز درین منطقه وجود دارد . این ولگردان که معمولن با خود برچه و تفنگچه حمل می کنند قبلن از طرف شب در گذرگاه ها در کمین نشسته به چپاول و غارت اموال مردم ، مثل ( موترسایکل ، ساعت ، پول و تلفن همراه ) می زدند ؛ درین اواخر این کار را شجاعانه در روز روشن ، در برابر دیده گان همه انجام می دهند ؛ در دیوار های صنوف مکتب عبدالعلی مزاری در سیدآباد شعار زنده باد فلانی نوشته می کنند ؛ ملای مسجد دشت شور را می کشند و موتر سایکلش را می ربایند ؛ در خالد بن ولید موترسایکل دانشجویی را به اکراه از نزدش می گیرند ؛ در پل تصدی راننده یی را با شاگردش در ملاعام به گونه فیلمی در روی سرک شاهراه به رگبار گلوله می بندند ؛ در کارته نورخدا آدم می کشند و فرار می کنند و اگر کدام وقتی کسانی از اینها حین انجام دادن کدام جرمی دستگیر می شوند ، نخست از حوزة مذکور با پرداخت پول رها می گردند و اگر برای مدتی توقیف و زندانی گردند با پا در میانی وکیلی پارلمان آزاد می شوند . حال کار به جایی رسیده است که گویا حوزه های امنیتی نیز از ایشان می هراسند . در ارتباط به قتلی که در کارتة نورخدا بلاک دوم صورت گرفت ، مقتول برادر من ( نویسنده این نامه ) بود که نخست به گونه شفاهی به حوزه هشتم امنیتی عارض شدیم و مسئولان ( آمر حوزه ) این حوزه گفتند :« قاتل را شما به دست ما بدهید سپس ما عمل می کنیم .» چه طنز عجیبی !
بار دوم کتبن عارض شدیم و برای دستگیری قاتل یاری خواستیم ؛ معاون حوزه مذکور چنین گفتند :« من می دانم که قاتل دیشب در دهدادی نزد فلان بدماش که ذکر نامش به خیر باد بوده و او ( همان بدماش) خود برای من زنگ زده بود که فلانی یعنی قاتل پیش من است . » حال ازین سخن ها فقط یک برداشت و نتیجه به دست می آید که حوزه های امنیتی به ویژه حوزه هایی که در ساحه مسئولیت آنان جرم صورت می گیرد و یا به مجرم پناه داده می شود و یا جای مراودت آنهاست ، دقیقن می دانند که این اوباشان روزها در کجایند و شب ها را در کجا می گذرانند ؛ در کدام بلیاردخانه ، گیم خانه ، قمارخانه ، و قیلون سرا استند و در کدام پارک تفریحی رهایشی محله ها به کشیدن چرس ، کاربرد مواد مخدر و لاابالی گری مشغولند . ما بارسوم نیز تلفنی به حوزه نامبرده ( حوزه هشتم ) تماس گرفتیم و در رابطه به دستگیری قاتل طالب معلومات شدیم و این بار برایمان گفتند که قاتل حمایتگر دارد و در توان ما نیست که او را دستگیر کنیم . سپس با ناگزیری تمام و با ناامیدی مفرط به فرماندهی امنیة ولایت بلخ عارض شدیم که قضیه شکل رسمی و دورانی را گرفته به مدیریت جنایی این نهاد و سپس به سارنوالی بلخ گسیل شد ، اما با تاسف باید گفت که با وجود امر قاطع فرمانده امنیة ولایت بلخ در جهت حل این معضل ، هیچکدام از مسئولان جرمی و اجرایی این نهاد ( فرماندهی امینة ولایت بلخ ) کدام اقدام جدیی در زمینة دستگیری و پیگرد قاتل تا کنون نکرده اند و تاسف بارتر اینکه یکی از سارنوالان سارنوالی ولایت بلخ که نامش با نام خدا مزین است به خاطر پیشبرد قضیة ما در سارنوالی بلخ و احالة آن به محکمه از ما مرده پولی (رشوت) می خواهد و ده روز برایمان وقت داده است تا پول مذکور را که به دالر است برایش تهیه کرده بپردازیم و گرنه با قلم خود نامة تقدیر ما را تغییر خواهد داد و معلوم نیست کار را تا چه زمانی معطل قرار خواهد داد و چه کار هایی در حق مان روا خواهد داشت . این قاضی سارنوال صاحب در کندن پول و راه جوری بر قضیه داران بسیار ماهر است و توازن دو طرف را رعایت می کند ؛ هم از مدعی پول میگیرد ؛ هم از مدعی علیه . زمانی کسی زن خود را که ده ها هزار دالر در عروسی اش هزینه برداشته بود طلاق می داد ؛ این قاضی پاک نهاد ما از کسی که زنی با این هزینه گزاف را از دست می داد هم دالر می خواست و از پدر دختر ، که دخترش طلاق شده اش را به خانه می برد نیز .
جناب والی صاحب !
این گروهکهای اوباش همان گروه هایی هستند که چندی پیش با موترسایکل های خویش در سطح شهر رژه می رفتند و پس از آن که چند تن از سردسته های مشهور شان به گونة مرموزی کشته شدند به گروه هایی کوچکتری متفرق شدند ؛ اما این گروه های کوچک آرام و دست به زیر چانه نه نشستند و روز به روز بسیج تر می شوند و گستاخ تر . آنان امنیت داخلی شهر مزارشریف را چالش گرفته اند و این ارمغان بزرگ شما را دارند بدنام می کنند . دو عامل می تواند به رشد و انسجام دوبارة این گروهکها بینجامد ؛ یکی ضعف عملکرد و وجود فساد ، مسامحه ، روابط و اخاذی یی که در برخی از نهاد های امنیتی به ویژه برخی از حوزه ها وجود دارد و دوم پیوستن جوانان بیکار ، معتاد و نادان و از خویش بی خبر به این گروه هاست . حال چگونه می توان جلو این بی بند و باری و مفاسد اخلاقی واجتماعی را گرفت در حالیکه برخی از حوزه های امنیتی ما یا شریک یا نظاره گر عاملان این کارها باشند ؛ چگونه می توان جلو معتادان را گرفت و چه فایده دارد موجودیت شفاخانة معتادان و زیر مراقبت گرفتن آنان در حالیکه مراجع و سرچشمه های فروش مواد مخدر ( پودر ، هیرویین ، چرس و الکول ) در تبانی با برخی از حوزه های امنیتی و پرداختن سهم به آنان آزادانه به عرضة این مواد می پردازند و ازین بابت به کاخ ها و نان و نوا رسیده اند . مسئولان عده یی ازین حوزه های امنیتی می دانند که در کجا فحاشی صورت می گیرد ؛ در کجا قمارخانه است و در چه موقعیتی و توسط چه کسانی مواد مخدر به فروش می رسد . پس تا زمانی که این سرچشمه ها مسدود نگردد ؛ مبارزه با اعتیاد ، بدماشی و بد اخلاقی ها ناممکن خواهد بود و کار ما هم آب در هاونگ کوبیدن . اما اینکه مسئولان برخی از حوزه های امنیتی با وجود دانستن این آدرس ها ( نشانه ها ) چرا از خود واکنش نشان نمی دهند و دست و دهان و پای شان برای توقیف عاملان این بدی ها و انسداد جایگاه ها و سرچشمه ها از حرکت باز افتاده است ، اظهر من الشمس است . گفته می شود که برخی از مکتب های شهر مزارشریف نیز ازینکه در امور تربیتی و ادارة خویش ضعف دارند ، در روند بی تربیه گی و ضعف اخلاقی و رفتاری جوانان و شاگردان و زمینه سازی برای بدماشی ها و تشکل این گروه ها به گونة غیرمستقیم دست دارند که از جمله می توان از لیسة با «خطر» نام برد که زمانی واصف باختری ، استاد ذبیح الله شهید ، استاد عطا محمد نور ، داکتر سمیع حامد ، صادق عصیان ، عبدالوهاب مجیر و دیگران از آنجا سر بدر می کردند و حالا کی ها از آنجا سر بیرون می کنند .
ورجاوند محترم !
می دانم که آب از بالا گل آلود نیست و شنیده ام که شما بارها دستور های لازم را در نشست های نوبتی اداری خویش برای محو فساد و تمام آنچه از جنس بدی است بر نهاد های مسئول و ذیصلاح ادارة خویش داده اید و تقصیر بر میگردد به کارشکنی ها ، سهل انگاری ها و اتلاف فرصت ها از سوی برخی از این نهاد های مسئول ؛ باآنهم شما خود بهتر می دانید که یکی از آرمان های بزرگ جهاد و مقاومت مردم مسلمان افغانستان و ساکنان ولایت بلخ و شخص شما و بزرگانی که درین مسیر مقدس جان های شیرین شان را قربانی کرده اند ، حاکمیت قانون خدا در زمین خدا ، آوردن صلح و فضای مصون اخلاقی ، اسلامی و فرهنگی ، تامین عدالت و پاکسازی جامعه از مفاسد اخلاقی ، اداری و رذیلیت های انسانی و اجتماعی بود ؛ حال از شما از شمایی که بازمانده آن بزرگان و پیشگام در زمینة برآروده شدن این آرمان ها و سازنده گی ها هستید رجامندم تا جلو این چالش های فجیع و بزرگ اجتماعی را به گونة جدی تر و آنگونه که خود تدبیر و تدبر دارید و می دانید ، بگیرید تا شهری را که خود با خون دل و عرق جبین به این درجه یی از اعتلا ، اعتبار ، شهرت و قابلیت رسانده اید ، با وجود چند مسئول ناکام و چند بی سر و پای ولگرد ، بدنام گردد و اگر ممکن است بر ما نیز در رابطه به دستگیری قاتل چشم عنایتی داشته باشید .
                                                         والسلام
                                                      باوربامیک

چهره واقعی آی اس آی آفتابی شد!

روزنامه های پاکستانی جدیداً خبری را به نشر رسانیده اند که چهره واقعی و جهنمی سازمان استخباراتی آی اس آی را بیشتر از پیش به نمایش می گذارد و ادعاهای بر حق مردم و مقامات افغانستان را طی ده سال گذشته به اثبات می سازد، طوریکه ضیاء الدین بت رییس پیشین ستاد ارتش پاکستان اظهار میدارد که استخبارات نظامی پاکستان اسامه بن لادن را در مرکز مربوط به آن سازمان در ایبت آباد پنهان نموده بود که این کار از جانب جنرال حجاز شاه رئیس سابق آی اس آی از سال 2003 الی 2008 صورت گرفته و شخص پرویز مشرف نیز از آن آگاهی داشته است.
با آنکه بدون شک میتوان گفت که سران نظامی پاکستان از بدو پیدایش نامیمون کشوری بنام پاکستان الی الحال همواره با ترفندهای گوناگون کوشیده اند تا در ناامنی و بی ثباتی در افغانستان سهم بسزایی را ایفاء نمایند.
در حقیقت پاکستان باالاخص نظامیان آن کشور خود بانی و مؤلد تروریزم بین المللی اند که در هر گوشه ای از جهان اگر عمل تروریستی انجام می یابد بعد از ریشه یابی فاش میگردد که به گونه حلقات نظامی و استخباراتی پاکستان مرتبط به این قضیه میباشند. به گونه مثال عمل تروریستی در شهر ممبئی هندوستان، هزاران اعمال تروریستی در نقاط مختلف افغانستان، گرفتاری یک تعداد از باشندگان پاکستان در افغانستان که خود معترف به اعمال جنایتکارانه شان در تبانی با حلقات نظامی و استخباراتی پاکستان شده اند و ... که از طریق رسانه های تصویری نیز به دید مردم رسانیده شده است. نگهداری چند ساله اسامه بن لادن و سایر رهبران دهشت افگن در آن کشور خود میرساند که استراتیژی آنها دوام جنگ و ناامنی در افغانستان میباشد.
با آنکه حکومت پاکستان خود را دوست دیرنیه و استراتیژیک افغانستان و جامعه جهانی در امر مبارزه با تروریزم تلقی مینماید، ولی در عملکردش از دهه ها قبل ما شاهد بدبینی های آن کشور در قبال افغانستان بوده ایم که خوشبختانه با افشای اسناد محرم نظامی در مورد جنگ افغانستان جامعه جهانی نیز متیقن گردیده اند که پاکستان کتمان کننده حقایق در امر مبارزه با تروریزم بوده و تا کنون نیز از این روش استفاده مینماید چنانچه باراک اوباما در سفر اخیرش به هندوستان گفته است که پاکستان سرطان تروریزم دارد و این خود گواه بر مدعای ماست، ضمناً افشای گفته های اخیر رییس پیشین ستاد ارتش پاکستان نیز این را میرساند که حلقات نظامی و استخباراتی پاکستان به صورت مداوم تمام فعالیت های حکومت پاکستان را در دست دارند و حکومت ملکی ها در پاکستان کاری ساخته نیست که این موضوع با برکناری حسین حقانی سفیر سابق پاکستان در سازمان ملل متحد به اثبات رسید.
کشور و مردم افغانستان بارها از سیاست های مستبدانه و غیر منطقی نظامیان پاکستان متضرر گردیده اند که میتوان از جنرال مشرف، حمید گل، نصیرالله بابر و ... نامبرد.
آنچه گفتنی است که این نوع اظهارات جز رسوائی بیشتر برای نظامیان کشور حامی تروریزم و امثال آن چیز دیگری در پیش ندارد. زیرا که جهان دیگر به همه ای حیله های کاذبانه پاکستان در قبال استفاده ابزاری از تروریزم پی برده و اغفال نخواهند شد. پس به این نتیجه میرسیم در صورتی میتوان تروریزم جهانی را از بین برد که بالای حامیان آنها نیــز فشــارهای لازم سیاســی و نظــامی وارد گــردد تا بــرای همــیشه بتوانیــم از شــر تروریزم و کشــورهای حامی آنها رهــایی یافته باشیــم و ایــن گفته ما زمانی به یقین تبدیل میگردد که از قوت نظامی گری در پاکستان کاسته شده و حکومت واقعاً ملکی در آن کشور روی کار آید.

با احترام
عبدالباصر"منصوری"

سکوت در برابر جنایت قرن 21 ؟!

زندانی ساختن یک زن 15 ساله از سوی همسرش و برخورد وحشیانه با او بزرگترین جنایت سده 21 در کشور عنوان شده است.
 پس از گذشت سه روز از نشر جنایت وحشیانه در بغلان، دولتمردان و مجریان قانون افغانستان آنقدر درگیر بازیهای سیاسی خود هستند که نسبت به این رویداد هیچ واکنشی نشان ندادند!!
فعالان حقوق زنان با ابراز این مطلب خواهان سنگین ترین کیفر به عاملان این رویداد شده اند.
عالمان دین نیز این گونه خشونت ها را یک کار وحشیانه و غیر انسانی می دانند و خاموشی حکومت و عالمان دین را مغایر آموزه های دین اسلام می داند.
این واکنش ها در حالی ابراز می شود که پولیس بغلان به تازگی یک زن جوان را با ناخن های کشیده شده و دست های شکسته از یک زندان خانگی رها ساخته است.
در گزارش طلوع آمده است که زندانی شدن سحرگل 15 ساله در یک زندان خانگی از سوی همسرش و کشیدن ناخن ها و کندن گوشت های بدنش با انبر از سوی همسرش، واکنش های شماری از عالمان دین و فعالان حقوق بشر را برانگیخته است.
شماری از عالمان دین این کار را مغایر آموزه های دین اسلام می دانند.
این عالمان دین می گویند که کسانی که از اینگونه خشونت های وحشیانه چشم پوشی می کنند، انسان نیستند.
از سوی هم شماری از فعالان حقوق زن در کشور چنین خشونت ها را به شدت نکوهش می کنند.
داکتر عالمه، فعال حقوق بشر در این خصوص می گوید که این رویداد جنایت قرن 21 است و خواست ما از حکومت افغانستان، وزارت زنان و نهادهای حقوقی و قضایی این است که قوانین را فقط بر روی کاغذ تصویب نکنند.
خشونت در برابر زنان در افغانستان پدیده تازه نیست، با انکه رییس جمهور کشور قانون منع خشونت را توشیع کرده است و بر بنیاد این قانون خشونت در برابر زنان ممنوع شده است اما فعالان حقوق زن می گوید این قانون هیچ نقشی برای کاهش این خشونت ها برای زنان ندارد.
به باور این آگاهان با آنکه وزارتی به نام وزارت امور زنان در کشور وجود دارد اما این وزارت در برابر این رویدادهای خشونت بار هیچ واکنشی نشان نمی دهد که این خود نشان دهنده نمادین بودن این وزارت است.
در حالی که سه روز از رویداد نجات سحرگل از سوی پولیس بغلان می گذرد و گزارش این خشونت وحشیانه نشر شده است است اما این وزارت حتی اعلامه ای در نکوهش این رویداد صادر نکرده است.
زمانی که مجریان قانون نسبت به این خشونت های وحشیانه چشم پوشی می کنند چگونه می توان به جامعه ای امن امیدوار بود، دولتمردانی که دم از آزادی و رفاه زنان می زنند چگونه است که در برابر زندگی درد آور زنانی مانند سحرگل سکوت می کنند؟!

با متاهل شدن، تعداد دوستان نزدیک کمتر می‌شود

مقدمه و ویرایش: اسماعیل درمان، ماستر روانشناسی بالینی و مشاوره
   شمایی که این سطور را می‌خوانید در یکی از گروه‌های زیر قرار می‌گیرید:
  – مجردها
  – نامزدها
  – متاهل‌ها

   فرق نمی‌کند زن باشید یا مرد. اگر در گروه اول باشید، شاید از دوستانی که حالا نامزد شده اند یا ازدواج کرده اند گاهی شکایت کرده اید که چرا “مثل گذشته از ما خبر نمی‎‌گیری؟” یا “با ما چکر نمی‌زنی” یا ” نامهربان شدی و ما را فراموش کردی” و…
   اگر در گروه دوم و سوم بوده اید شاید این شکایت را از دوستان مجرد خود حداقل یکبار شنیده اید.
  چرا این‌طور است؟ چرا بعد از نامزدی یا ازدواج دوستان دیگر دست به شکایت می‌زنند و از اینکه وقت بیشتری را با آنها سپری نمی‌کنید، ناراضی و گله‌مند اند؟
  احساس شان بجاست. آنها شما را دوست دارند و از هم‌صحبتی با شما لذت می‌برند. ولی آیا انتظار شان نیز صد فیصد بجاست؟ این نکته جای تأمل دارد.
    بسیار طبیعی است وقتی فردی وارد یک رابطه‌ای بسیار صمیمی از نوع نامزدی و ازدواج می‌شود باید وقت بیشتری را با همسر خود بگذراند، در تقسیم اوقات خود تغییراتی ایجاد کند، به مسوولیت‌های همسرداری رسیدگی کند، و بعد که صاحب فرزند شد این تقسیم اوقات حتا پیچیده‌تر و سنگین‌تر می‌شود.
    این البته بدین معنا نیست که شخص نباید به دوستان خود توجه کند. آنچه منظور است این است که از دست دادن یک یا دو دوست نزدیک از جمع دوستان بعد از بیرون شدن از حالت تجرد و پیوستن به جمع متاهلین یک امر طبیعی است و گزارش تحقیقی را که حالا می‌خوانید نیز به همین موضوع پرداخته است.
   بهتر است خوشبین باشیم که محبت و علاقه‌ی ما به دوستان دیگر کم نمی‌شود، ولی بنابر این گفته‌ی مشهور که مبتنی بر تجربه‌ی هزاران ساله‌ی ما انسان‌هاست، در صورتی‌که وقت کمتر داشته باشیم، توجه ما کمتر می‌شود  و در نتیجه دیدارها کمتر می‌شوند و در نتیجه به تدریج: از دل برود هر آنکه از دیده برفت!
 پژوهشگران می‌گویند نتیجه یک تحقیق علمی نشان داده است که انسان، با عاشق شدن، دو دوست نزدیکش را از دست می‌دهد.
دانشمندان در تحقیقی در مورد رابطه عاشقانه و دوستان صمیمی دریافتند که با آغاز یک رابطه عاشقانه از تعداد دوستان صمیمی افراد کاسته می‌شود.
بعد انجام بررسی‌ها، متوجه شدند که تعداد دوستان صمیمی افراد، که پیش از عاشق شدن پنج نفر است، با ورود معشوق به زندگی، دو نفر کمتر شده است.
رابین دانبار، استاد در رشته مردم شناسی تکاملی در دانشگاه آکسفورد می‌گوید: “کسانی که یک رابطه عاشقانه دارند، به جای آنکه به طور متوسط پنج دوست نزدیک داشته باشند، تنها چهار دوست دارند.”
او می افزاید: “با توجه به اینکه یکی از این چهار نفر هم، همان معشوق است، با این حساب هر کس با عاشق شدن دو نفر را از دست می‌دهد.”
این تحقیق، که همین اواخر برای انتشار آماده شده است، در فستیوال علوم بریتانیا در دانشگاه استون عرضه شد.
گروهی که پروفسور دانبار آنرا هدایت می‌کند، درباره شبکه‌های اجتماعی تحقیق می‌کند و اینکه چطور ما تعداد و ترکیب دوستان در شبکه‌های اجتماعی را کنترل می‌کنیم.
سرعت کاهش پیدا می‌کند - پروفیسر دانبار
پروفسور دانبار، پیشتر نشان داده بود که بیشترین تعداد دوستی که هر کس به طور واقعی می‌تواند داشته باشد ۱۵۰ نفر است. به عنوان مثال تعداد دوستان افراد در شبکه‌های اجتماعی مجازی، مثل فیس بوک، بین ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر است. این عدد برای دوستان صمیمی کمتر می‌شود و به چهار تا شش نفر می‌رسد.
این افراد کسانی هستند که در هفته حداقل یک بار با آنها دیدار می‌کنیم و وقتی که بحرانی شخصی برایمان پیش می‌آید به سراغ آنها می‌رویم. لایه بعدی کسانی هستند که ماهی یک بار آنها را ملاقات می‌کنیم. این گروه که “گروه همفکر” نامیده می‌شود، شامل کسانی است، که مثلاً مرگ آنها ما را ناراحت و دلتنگ می‌کند.
این گروه محقق در تازه‌ترین تحقیق خود، روابط اجتماعی ۵۴۰ نفر که سن شان بالای هجده سال بود را بعد از آغاز یک رابطه عاشقانه بررسی کرد. نتیجه این بررسی تصور عمومی را که عشق باعث کاهش شبکه دوستان نزدیک می‌شود، تایید کرد. این تحقیق نشان داد که برای جادادن معشوق در زندگی حداقل یکی از اعضای خانواده و یک دوست باید کنار برود.
تحقیق پروفسور دانبار نشان داد که “عمیق بودن یک رابطه با و درگیری احساسی فرد دیگر با میزان ارتباطش با او رابطه مستقیم دارد.”
آقای دانبار می‌گوید: “وقتی تعداد دیدارها کم می‌شود، درگیری احساسی نسبت به فرد و رابطه هم به سرعت کاهش پیدا می‌کند. اتفاقی که می‌افتد این است که توجه شما آنقدر به رابطه با معشوق جلب می‌شود که دیگر فرصتی برای دیدن دوستان صمیمی خود ندارید، و بنابراین بعضی از این دوستی‌ها کمرنگ تر می شود و آن دوستان به حلقه‌های دیگر روابط اجتماعی شما منتقل می‌شوند.”
منبع: وبسایت داکتران بدون مرز به نقل از بی‌بی‌سی

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...