۲۹ مهر ۱۳۹۲

رسالت ما، در عصرِ فریب و فتنه



مختار‌وفایی
اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان، سال‌هاست دچارِ آفت‌های شده که رنگ و بوی انسانیت، اسلامیت و حقانیت را از خود دور رانده و این وضعیت جامعه را بطور وحشتناکی بسوی قهقرا کشانیده است.
سیاسیون، ظاهراً کارشان، تاکید بر  هم‌گرایی اسلامی، وحدت‌ملی، منافع‌ملی و هویت‌ملی است؛ چیزی که در شعار خلاصه گردیده و در عمل هرگز دیده نشده است.
منافع ملی و دفاع از ارزش‌های اسلامی، شعارهای زیبایی‌ست که توسط سیاسیون، سال‌هاست وسیله‌ی فریب مردم  قرار گرفته است.
بازی با کلمات، شعارهای رنگارنگ، شیک پوشیدن، سخن زدن از اسلام، دفاع از حقوق مردم و...از مهم‌ترین ویژه‌گی‌های سیاست‌مدارانی است که در افغانستان می‌تواند موفقانه مردم را بفریبند.
اکثریت سیاست‌مداران و رهبران کاریزماتیک افغانستان که شعارِ اصلی شان حفاظت از منافع ملی و حراست از ارزش‌های دینی این ملت است، متاسفانه، خودشان آغازگرِ معامله‌گری‌های ننگین تاریخی بوده اند که اسلامِ وارونه و اسلام افراطی کنونی، حاصلِ سیاست‌های نا انسانی آنان در طول تاریخ کشور بوده است.
طی بیشتر از یک‌دهه‌ی گذشته که جهانیان آغازگرِ پاگذاشتن افغانستان در میدان پهناورِ دموکراسی بوده است؛این کشور، میدانی برای امتحانِ هرگونه فجایع و جنایاتِ ضد بشری، انسانی، اسلامی  رقابت قدرت‌ها و سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای بیرونی بوده است. قتل‌عام‌های ویران‌گر، تجاوزات جنسی بالای زنان و اطفال، فقر شدید 36 درصدی، برتری‌جویی‌های ملیتی، ترویج فرهنگ‌های بیگانه، فسادِ اخلافی و اداری، دختر‌فروشی، و خطرناک‌تر از همه، ترویج اسلامِ افراطی و جعلی، از جمله نابسامانی‌های اجتماعِ کنونی ما را تشکیل می‌دهد.
در افغانستان، تنها سیاست‌مداران متهم و عامل وضعیتِ زجرآور کنونی نیستند، بلکه عده‌یی از «دکانداران دین» که خود را در لباس «علمای دین» جا زده اند، نقش مهم‌تر و بارزتری در این بازی‌های مبهم و خطرناک، که سرنوشت یک ملت را به تباهی و تاریکی کشانده اند، دارند.
دکانداران و فتوافروشانِ دین، با استفاده از جایگاهِ دروغین و ساختگی اجتماعی، که از ناآگاهی و نفهمی مردم ناشی می‌شود، به عمل‌کرد و سیاست‌های غیر انسانی سیاست‌مدارانِ «عصرفریب و فتنه»، مشروعیت داده و با ترویج ذهنیت‌«رهبرپرستی»، مردم را به پیروی و غلامی از این سیاست مداران دعوت می‌کنند.
نیازی به آغازِ یک تغییر
بلاخره ما باید بدانیم، رسالت و و ظیفه‌ی نسل نو، روشن‌فکر، متدین و انسان‌های باورمند به انسانیت و آزادی در افغانستان، در برابرِ این فجایع و نابسامانی‌های بجامانده از یک نسلِ تاریک و ناآگاه چیست؟
در تاریخِ جوامع پیشرفته و مردم سالار، که ام‌روزه به عنوانِ قدرت‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی جهان مطرح اند، اکثراً دیده شده است که، «صدها سال قبل» از ام‌زور، آنان نیز وضعیت اسفناک‌تری نسبت به «امروزِ» ما داشته اند؛ نافرمانی‌های مدنی، اصلاحات دینی، گسترش دامنه‌ی فعالیت‌های روشنگری و روشن‌فکری، ظهورِ جنبش‌های اصلاحی با تفکر آزادی‌خواهی و حق طلبی، بغاوت علیه خرافات و بدعت، از جمله راه‌های بوده است که آنان توانسته اند، به مدنیت، شهروند شدن و ملت شدن نزدیک شوند!
با وجودِ این‌که معیارِ پذیرش این پدیده‌ها در هرجامعه، از هم متفاوت است، اما در افغانستان نیز ناممکن نیست که این تاکتیک‌ها با شیوه‌های ام‌روزی آن برای براندازی فجایعِ جامعه‌ای ما توسطِ علمای دینی، روشن‌فکران، نویسندگان، رسانه‌ها، مردم و آگاهان بکار گرفته شده و سرآغازِ یک تحول بسوی مدنیت، شهروندشدن و ملت شدن باشد!
من باور دارم، وقتی علمای دین، برای زدودن خرافات و اصلاحاتِ بنیادی در اجتماعِ کنونی افغانستان پیش‌گام شوند، بزودی موجِ عظیمی از توده‌ها این تغییرات را پذیرفته و اصلاحات شدیدی در جامعه ظهور می‌کند.
در اواخرِ قرن پانزدهم، کلیسا که در دستِ شماری از کشیشانِ ناآگاه و فتوا فروش بود، بر سرنوشت مردم اروپا حاکم شده بود. این کشیشان تاحدی مردم را در تاریکی نگه‌داشت که فروشِ بهشت برای گناه‌کاران در میان جامعه ترویج شد؛ اعتقاد به خرافات، فقر شدید، نفاق، از هم‌گسیختگی اجتماعی و صدها نابسامانی دیگر، دست آورد کشیشان و کلیساهای به بیراهه رفته‌ی اروپا، برای مردمِ آن سرزمین بود. نخستین جرقه‌ی مبارزه علیه این وضعیت، از سوی دوست‌داران مذهب و افراد نخبه و روشنگرای کلیساها آغاز گردید.  مارتین لوتر کشیش یکی از کلیساهای آلمان، برای نخستین بار، اعتراض‌نامه‌ی 95 ماده‌ای  را بر سرِ درِ کلیسایی که در آن نماز می‌گذارد آویخت و طی آن، عملِ پاپ و کشیشانی را که مصروف بهشت فروشی و خرافات بودند، محکوم کرد، این اعتراضِ مارتین لوتر، سرآغاز یک تغییر بزرگ در اروپا بود که تاریخ این سرزمین را عوض کرد!
احترام به خویشتن، سر آغاز اصلاح و  تحول
آنچه نیرو و روحِ جامعه و بخصوص نسل جوان افغانستان را آلوده و تاریک ساخته است، این است که رسالتِ «احترام به خویشتن» در میان این نسل، دیده نمی‌شود.
اکثریت نسل کنونی که باید، شاهد و آغازگرِ عصر تحول اندیشه و فکر در جغرافیای شان می‌بود، هم اکنون به افتخار راه گذشته‌های شان را، که پر است که از افتخارات دروغین و جعلی ادامه داده و رویاهای پدران شان را دنبال می‌کنند. اکثریت این نسل به بازوانِ محکمِ کسانی تبدیل گردیده اند که میراث آنان برای ما، ویرانی، تباهی، فقر، نابسامانی و فجایع ناگوار انسانی است. نسل نو، که در ادبیات سیاست‌مداران افغانستان از آنان به عنوان صاحبانِ «فردا»ی این سرزمین نام‌برده می‌شود، به عنوان یک ابزار در اختیار اهداف سیاست‌ورزان این سرزمین قرار گرفته اند، بدین سبب، آینده‌ی آنان با یک سیاست‌زدگی تمام روبرو شده و کشور شاهدِ تکرار فاجعه می‌شود.
احترام به خویشتن، نیروی انسانی‌ای را که در ما خفته است، بیدار می‌کند و این بیداری می‌تواند سرآغاز و پذیرش تغییر بنیادی  در خود و جامعه‌ی ما باشد.
این اصل در فلسفه‌ی کانت فیلسوف و نظریه‌پردازِ چیره دست علم فلسفه و سیاست چنین تعریف می‌گردد:
« انسان‌ها باید هم‌چون غایاتی در خودشان لحاظ شوند و نه همانندِ ابزاری برای اهداف دیگران باشند، به این جهت، انسان‌ها نباید به وضعیتِ ابزار انگارانه تنزل یابند.»
گذشته از دیدگاه‌های فیلسوفان و نظریه‌پردازان علم سیاست و  فلسفه، دین اسلام، مقدسات و سیاست‌های منظم و روشنی برای بیداری توده‌ها در برابرِ خیانت‌ها و جنایاتِ سیاست‌مدارانی خودکامه و ظالم دارد، اما متاسفانه، اسلام در این سرزمین آن‌قدر تنها و بیگانه مانده است که همه از آن فرار کرده و برای شان اسلامِ جداگانه‌ای که هیچ ربطی به اسلام اصیل ندارد، ساخته اند.
بنابر این نیاز اساسی و بنیادی ام‌روز جامعه‌ی ما یک اعتراض دینی، روشن‌گری، اجتماعی و سیاسی می‌باشد.
این اعتراض می‌تواند، با محوریتِ فکرها و اندیشه‌های نوگرا و آزاد، بدون وابستگی‌های مذهبی و ملیتی شکل بگیرد. در حالی‌که افغانستان، در سال‌های 1340 و 1350، شاهد بروزِ چنین جنبش‌های ی بوده است، اما نظام‌های سرکوب‌گر و توتالیتر، فرصت بلندکردن صدای حقانیت و انسانیت را به آنان نداده است.
فضای ایجاد شده‌ی کنونی در افغانستان که جهان به اصطلاح از آن حفاظت می‌کند، می‌تواند جنبش‌ها و اعتراضاتی را که زمینه‌ساز تغییر و تحول تاریخی در کشور باشد، میزبانی کند.
در صورتی که فرصت ایجاد شده‌ی کنونی را نادیده بگیریم، به گفته‌ی دکتر اسپنا، مشاور امنیت ملی، روزی خواهد رسید که حرف خود را با صدای بلندتر گفته نتوانیم و اگر بگوییم سرنوشت مان را با خون خواهند نوشت!
بدین لحاظ، نیاز است، تا روشن‌فکران، آگاهان، علمای دین و انسان‌های متعهد به انسانیت، با احترام به خویشتن، آغازگرِ تحول بنیادیِ اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، با استفاده از فضای ایجادشده‌ی کنونی در کشور باشند، تا تاریخِ آینده‌ی این سرزمین بر انسان ام‌روز آن نفرین ننویسد!

چرا باید به سربازان امریکایی مصوونیت قضایی داده شود؟



مختاروفایی
مدت‌هاست که بحث‌های جدی میان کابل و واشنگتن بر سرِ امضای توافق‌نامه امنیتی جریان دارد،توافق‌نامه امنیتی که بر اساس آن (در صورت توافق)، از 5000 الی 10000 سرباز امریکایی،  پس از سال 2014 در نقش حمایتی با نیروهای افغانستان باقی می‌مانند.
مقامات امریکا همواره تلاش کرده اند که این توافق‌نامه هرچه زودتر امضا گردد و در واقع با امضای آن، سرنوشت «هم‌گرایی امنیتی میان افغانستان – امریکا» مشخص گردد، اما هنوز مواردی مهمی در این توافق‌نامه باقی مانده است که بر سرِ آن توافق کلی و همه جانبه از سوی حکومت افغانستان صورت نگرفته است.
آخرین سفرِ جان‌کری وزیر خارجه‌ی امریکا در کابل، تاحدی توانست دامنه‌ی بحث و جنجال بر سرِ این توافق‌نامه را کوتاه کند، مقامات کابل و واشنگتن پس از این سفر گفتند که در همه بخش‌های توافق‌نامه میان رییس جمهور کرزی و جان کری توافق صورت گرفته است، اما مهم‌ترین مساله که دادن مصوونیت قضایی به سربازان امریکایی است، هنوز در این توافق‌نامه نهایی نشده است.
حکومت امریکا، از مدتی که بحثِ توافق‌نامه امنیتی آغاز گردیده است همواره تاکید کرده است که این کشور، در هر کشوری دیگری که سربازانش را مستفر می‌کند، باید مصوونیت قضایی داشته باشد. برای آخرین بار جان‌کری در دیدارش با کرزی نیز بر سر این مساله تاکید کرد. آقای کری واضح و صریح به رییس جمهور‌ کرزی چنین گفت: «مساله حاکمیت قضایی بسیار مهم است. ما به حاکمیت ملی افغانستان احترام عمیقی داریم و آن را به کلی رعایت خواهیم کرد. این امر در موافقت‌نامه درج شده است. اما ما در هر کجایی‌که نیرو داریم، در هر بخشی از جهان که نیروهای ما حضور دارند، چه در جاپان و چه در کوریا، چه در اروپا و افریقا، با همین معیار وظیفه اجرا می‌کنند. ما نمی‌توانیم افغانستان را مستثنا کنیم و برای آن معیار جداگانه در نظر بگیریم. ما چیزی را که قانون اساسی ایالات متحده امریکا حکم می‌کند، اجرا می‌کنیم»
با این حال، این موضوع از سوی حکومت امریکا نهایی و ثابت شده است که در هر کشوری که سربازان آن مصوونیت قضایی نداشته باشد، بساطش را از آن کشور جمع می‌کند، چون ادعای امریکا این است که، این کشور در بدل این که جان سربازانش را به خطر می‌اندازد، باید امتیازاتِ از قبیل مصوونیت قضایی در کشور میزبان داشته باشد.
کشور عراق نمونه‌ی خوبی از این ادعای امریکا است، عراق به سربازان امریکایی مصوونیت قضایی نداد و امریکا نیز حاضر نشد سربازانش را در آن کشور حفظ کند، بدنبال این تصمیم عراق، امریکا سربازانش را از آن کشور بیرون کرد و عامل سرنوشت کنونی عراق که همه روزه شاهد بمب‌گذاری‌ها و گسترش دهشت افگنی است نبود نیروهای حمایتی امریکا دانسته می‌شود. از سوی دیگر از نگاه قانون اساسی ایالات متحده‌ی امریکا و دیدگاه حقوقی،  در تمام کشورهایی که ایالات متحده حدود ۱۰۰۰۰ نیروی حمایتی و پشتیبانی مستقر کرده است، کشور میزبان، حق محاکمه و اعمال حاکمیت قضایی بر این نیروها را در بیشتر موارد جرمی ندارد، بدین لحاظ افغانستان نمی‌تواند استثنا باشد.
در همین حال، امضای این توافق‌نامه بدون شک که تاثیر مستقیمی بر چگونگی اوضاع امنیتی افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی دارد. از دست رفتن دست آوردهای یک‌دهه‌ی گذشته، گسترش مداخلات کشورهای بیرونی به شمول برخی همسایه‌ها، قدرت‌مندی طالبان و دهشت افگنان از جمله هراس‌های احتمالی است که در خروج زودهنگام نیروهای امریکایی از افغانستان نهفته است.
یک‌دهه حضور جامعه‌ی جهانی در افغانستان، دست آوردهای زیادی از جمله، تاسیس نهادهای قانون‌گذار، جامعه‌ی مدنی، رسانه‌ها، معارف، پیش‌رفت‌های زنان، دانشگاه‌ها، اعمار جاده‌ها و... را در پی داشته است؛ خروج زودهنگام نیروهای خارجی به رهبری ایالات متحده در حالی که دهشت افگنان به حمایت برخی حلقات بیرونی در حال گسترش و تقویت شدن است و نیروهای امنیتی و استخباراتی افغانستان نیز از توانایی کامل مبارزه در برابر دهشت افگنان برخوردار نیست؛ باعث نابودی و شکست این دست آوردها خواهد شد. همچنان بدون شک، مردم افغانستان هیچ‌گاه نمی‌خواهد حضور نیروهای خارجی را در بدل از دست دادن منافع ملی شان تحمل کند، باید دقت شود که حضور نیروهای ایالات متحده‌ی امریکا در افغانستان، در تضاد با منافع ملی افغانستان و در ضدیت با هیچ کشورِ همسایه نباشد.
با این حال، تصمیم نهایی در مورد توافق‌نامه امنیتی که همان دادن مصوونیت قضایی به سربازان امریکایی است را لویه‌جرگه سنتی خواهد گرفت که تا چند هفته دیگر در کابل برگزار خواهد شد.
امیدواریم بزرگانی که در زیر خیمه‌ی لویه جرگه برای تصمیم نهایی در این مورد گردهم می‌آیند، با تحلیل‌های همه‌جانبه و دید منطقی نه احساساتی به این مساله دقت کرده و در چارچوب یک گفتمان هم‌گرایی منطقه‌یی افغانستان – امریکا، سرنوشت حضور نیروهای خارجی پس از 2014 افغانستان را در قالب منافع ملی افغانستان تعیین کنند.

۱۲ مهر ۱۳۹۲

این خانه، اجاره داده می‌شود!

مختاروفایی

با گرم شدن تنور انتخابات، اعضای مجلس نمایندگان هرکدام به شدت مصروف پکه کردن آتش انتخابات اند، و وظایف اصلی و موکلان شان را تا اطلاع ثانوی در طاقچه‌ی فراموشی گذاشته اند.

هم‌چنان در این روزها دو عضوِ برجسته‌ی این مجلس، آقایان، حاجی محمد محقق و شیخ الشایخین «عبدلرسول سیاف*» نیز از عضویت این مجلس استعفا داده اند.
خواجه صاحب عبدالرووف ابراهیمی رییس مجلس نیز مصروف کارزارهای انتخاباتی است و این شب و روزها دورِ دسترخوان سیاف غٌر می‌زند.
همه اعضای این مجلس به نحوی وابسته به شخصیت‌های مطرح سیاسی و جناح‌های درگیر در انتخابات اند.
این شب و روزها، برای وکیل صاحبان، مهم‌ترین و پر خریدارترین برنامه، کارزارهای انتخاباتی و فروش یک مشت ملت بیچاره به باداران قدرت و ثروت است.
بحث‌های کوچکی  هم‌چون، چگونگی تصویب  قانون همگانی رسانه‌ها، قانون تحصیلات عالی، قانون حق دست‌رسی به معلومات، قانون منع خشونت علیه زنان و ...این‌روزها در شان وکیل صاحبان نیست، چون که، انتخابِ زعیم آینده‌ی افغانستان  و جمع کردن یک مقدار پول برای کمپاین‌های انتخابات آینده‌ی پارلمانی، از دورِ دسترخوان‌های کاندیداهای ریاست جمهوری، از دیدگاه یک وکیل خوب، کار عاقلانه و بنیادی است!!
بدین لحاظ، از خواجه صاحب عبدالرووف ابراهیمی، خواهشمندیم، تا بر سرِ دروازه‌ی خانه‌ی ملت، تابلوی بزرگی را با این عنوان نصب کند: « این خانه اجاره داده می‌شود!»
*         نام اصلی آقای سیاف، «عبدالرسول» سیاف بود، که بعداً به توصیه‌ی شیخ‌های وهابی به «عبدالرب» رسول سیاف تغییر یافت.


یا مرگ یا آزادی!

مختار وفایی
تکه‌های از خاطراتِ نادرعلی‌پویا، مرد آهنین سازمان آزادی‌بخش مردم افغانستان، و یارانش را خواندم. واژه‌های این خاطرات پٌر است از حسرت آزادی...
انسان‌های که فکر می‌کردند رسالت آمدن و بودن شان در این دنیا، رفتن در جاده‌ی آزادی و انسانیت است...
نادر علی‌پویا، سربازان اشغال‌گر روس را "سرخ"های سیاه می‌دانست و شعار نشریه‌ی «ندای آزادی» که از سوی سازمان آنان منتشر می‌شد: «یا مرگ، یا آزادی» بود...
مردانگی، وفا به تعهد و پایداری در مقابل وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در زندان جنایت‌کاران خلق و پرچم، علاقه‌ و آشنایی شدید به ادبیات و سرزمین اش، از ویژگی‌های شهید پویا بود...
او در سال‌های 1340، در دوران تحصیل اش، دیوان حافظ و سعدی را می‌خواند. علاوه بر آن ، آثار صادق هدایت، چوبک، جمال‌زاده ، علی‌دشتی، تولستوی، داستایوفسکی، چخوف، بالزاک، دیکنز، جک لندن و ... را مطالعه می‌کرد...
مردانگی و شجاعت پویا از در جوابی که به مستنطق اش در زندان مزدوران روسی می‌نویسد آشکار است:
"سرنوشتِ من به ترتیبی بوده که عضو سازمان آزادی بخش مردم افغانستان شوم. برای مردی در موقعیتِ من شرم‌آمیز خواهد بود اگر عضویتِ خود را ناشی از اشتباهِ انتخاب و تصادفِ نا میمون بداند."(دوسیه‌ی نادرعلی‌پویا)
به نقل از داکتر رزاق رویین، یکی از یارانش، پویا این شعر را زیاد دوست داشت و به تکرار برای دوستانش می‌خواند:
قرن ما قرن گل مصنوعی‌ست
قرن ما قرن دل مصنوعی‌ست
در زمانی که توان
گل خرید از عطار
گل خرید از بقال
پشت در وازۀ باغ،
منتطربودن گل بیهوده‌ست...
آخرین لحظات زندگی نادر علی‌پویا از زبان نسیم رهرو:
روزِ چهار شنبه هفدهم سنبلۀ ۱۳۶۱ خورشیدی را بیاد می‌آورم. آخرین روزی که می‌توانستم صدای قلبِ مهربانِ "پویا" را از نزدیک بشنوم. پویا مشغول خواندن کتابِ مادر ( اثر ماکسیم گورکی به زبان انگلیسی) بود. نام‌های ما را خواندند و گفتند " کالای‌تانه جمع کنید!" یارانی که میعاد حبس شان معین شده بود، به سان کالبدهای بی‌رمق ایستاده بودند.چشمان غم گرفتۀ آن‌ها را هرگز فراموش نخواهم کرد. ما را از اتاق بیرون کشیدند. به دلیل نا معلومی کاروان اعدامی‌ها را دو باره به اتاق برگرداندند. همه می‌دانستیم که آخرین لحظاتِ زندگی را تجربه می‌کنیم. پویا همان کتاب را روی زانو گرفته و با آرامش عجیبی به خواندن آغاز کرد. گفتمش که در چنین حالتی هنوز کتاب می‌خوانی؟ با خون‌سردی پاسخ داد: " چند ورق ازین کتاب باقی مانده است خوش‌دارم آن‌را تمام کنم."
پس از ظهرِ همین روز ، کاروانِ اعدامی‌ها به بلاکِ اولِ زندانِ پلچرخی اتراق کرد. قوماندانِ بلاکِ اول، یک یک از یاران را از اتاق بیرون کشید. من تنها ماندم. نظرم به ساک(بیک) پویا افتید که با زنجیر باز ، در گوشۀ اتاق افتاده بود. شاید او فرصت نکرده بود تا اثاثیه اش را طورِ منظم در بیک بچیند. از جملۀ کتاب‌هایی که در قسمت بالایی بیک گذاشته شده بود، روی کتابی، این عنوان را خواندم:
«مثنوی معنوی»
...
هنگام خواندن خاطرات این ابَر مردان، نمی‌توانی اشک نریزی...
پ.ن: نادر علی‌پویا، به نادر علی‌دهاتی نیز مشهور است.


۲۹ شهریور ۱۳۹۲

فاجعه‌یی پس از یاوه‌گویی وزیر دفاع!

چند روز قبل بسم‌الله محمدی وزیر دفاع که با توپ و تانک به ولسوالی وردوج بدخشان رفته بود، ادعا داشت که نیروهای امنیتی افغان، طی عملیات‌هایی مستقلانه، این ولسوالی را از وجود طالبان پاک‌سازی کرده است.
اما اندکی نگذشت که نیروهای طالبان در یک کمین، 27 تن از نیروهای پولیس را که بیشتر آنان جوانان تازه پیوسته به صفوف پولیس بودند کشتند و چندین تن دیگر را زخمی و اسیر نموده که بعداً همه‌یی آنان را از پٌشت به گلوله بستند...
در میان این سرباران کشته شده، پسرجوانی بنام «حسن» از قریه‌ی ما بود که یک‌سال قبل پس از فراغت از مکتب برای یافتنِ لقمه‌یی نان به نیروهای پولیس پیوسته بود.
ماه سنبله به پایان رسیده بود و خانواده‌یی حسن، چشم براه معاش ماهانه‌ی او بود، دیروز خبر تیرباران شدن حسن بدست طالبان به گوش مادر و پدرش رسید...
نمی‌دانم اتفاقاتِ ناگواری را که همه روزه در گوشه و کنارِ این سرزمین خون و خشم هستم، چگونه و به کدام زبان روایت کنم...
من واقعاً خسته ام، خسته ام، خسته ام، از این‌همه جنایت و فاجعه...
برادر بزرگ‌ترِ من نیز سرباز ارتش ملی است. مادرم، شب‌ها بدون استثنا او را بیاد می‌آورد و باخودش اشک می‌ریزد...سر سفره‌ از او یاد می‌کند و جای خالی او را در کنارش لمس می‌کند...
می‌دانم مادرم چه می‌کشد، وقتی خبر تیرباران شدن سربازان ارتش را می‌شنود..
برای برادرم و دیگر فرزندان واقعی این سرزمین دعای پیروزی و سلامتی می‌کنم...

اوج ابتذال رسانه‌یی در آشفته بازار رسانه‌های بلخ



مختار وفایی
هم اکنون، بیشتر از پنجاه رسانه‌ی چاپی در دفتر ثبت جواز رسانه‌های ریاست اطلاعات و فرهنگ بلخ، با نام‌های مختلف به عنوان هفته نامه، ماه‌نامه، روزنامه و گاه‌نامه به ثبت رسیده که از این میان چند نشریه‌ی محدود در این ولایت فعال و نیمه فعال اند. چند روز قبل، در میان جمعی از نسخه‌های نشریه‌های مختلف در روی یک میز، چشمم به اوراقی خورد که در بالای صفحه‌ی آن با خط درشت، نوشته بود: « هفته نامه زند». در نخست خرسند شدم، از این‌که یک نام جدید در جمع رسانه‌های چاپی بلخ پیوسته است، با میل و علاقه، آن‌را برداشتم و به صفحات آن چشم دوختم. در شرح نام این هفته نامه چنین نوشته شده بود: هفته نامه زند، موثق‌ترین، پایگاه خبری افغانستان و جهان.
نام این هفته نامه که همان تخلص صاحب امیتاز آن است، فشرده‌ی شناسه‌ی آن چنین آمده است: نام هفته نامه: زند، صاحب‌امیتاز: نصیر احمد نقشبندی زند، پژوهشگر سیاسی: نصیر احمد نقشبندی زند، همکاران قلمی: ویس احمد نقشبندی زند، صفی‌الله نقشبندی زند...مهم‌ترین عنوان خبری در این «هفته‌نامه» چنین آمده بود: رییس پایگاه خبری زند: آیا پارلمان مرکز خیانت و فساد است؟ هر چند نوشتن در مورد هرزه‌گویی‌‌های که در اوراق این هفته نامه آمده است، کار بیهوده و ضیاع وقت است، اما تاسف و اندوهی که با دیدن این هفته نامه، به هر آگاه و کارمند رسانه‌یی دست می‌دهد.را خواستم به خوانندگان نشریه‌ی هویدا منتقل کنم.در یک نگاه کلی باید گفت، اوراقی را که چند دوست بنام « هفته نامه زند»تزیین کرده اند، یک دروغ و جفای بزرگ در حق جامعه‌ی رسانه‌یی بلخ است و اندک‌ترین معیار  رسانه، خبر، گزارش، نویسندگی، مقاله، ادب، خرد، توانایی، حقیقت و اطلاع‌رسانی، در واژه‌های که در صفحات این اوراق کاپی و ریختانده شده است، دیده نمی‌شود. این‌که با کدام جرائت این عالی جنابان به خودشان اجازه داده اند که نام اوراق مملو از خودنمایی و فریبندگی را «موثق‌ترین پایگاه خبری افغانستان و جهان» بدانند، باید مسوولان اطلاعات و فرهنگ از آنان بپرسند. نخستین تیتر نشر شده در این اوراق، که نقل قولی از، به اصطلاح رییس این پایگاه دروغ پراگنی جهان است، در آن کاملاً حرف‌های بی‌مایه و کاپی شده از صفحات انترنتی آمده است که معلوم نیست این عالی جناب با این خود فریبی‌ها دنبال کدام گم‌گشته اش سرگردان است.جدا از این‌که هیچ نشانه‌ی از «پایگاه خبری» بودن در این نشریه به چشم نمی‌خورد، صاحب امتیاز آن به طور کاذب و خودخواهانه‌یی مطلبی را به نقل از خودش با عکسی که در آن «اکت» کرده است به عنوان تیتر اول آن منتشر کرده و در هر پاراگراف موضوعات منتشر شده در این اوراق، ده‌ها اشتباه دستوری و متنی به چشم می‌خورد که بدور از هرگونه اخلاق رسانه‌یی و نوشتاری است.این آقا که به طور کاذبانه و آشکاری، نام این «ناگاه‌نامه» را «هفته‌نامه» و «موثق‌ترین پایگاه خبری افغانستان و جهان» گذاشته است، اکثریت مطالب منتشر شده در آن از صفحات انترنت و فیسبوک کاپی شده است! به نظر من دست اندرکاران این «ناگاه‌نامه»، یا مردم  و مخاطبان را اشتباه گرفته اند، یا خودشان سخت دچار اشتباه اند و از کاری که می‌کنند، آگاهی ندارند. سرمقاله که بیانگر دیدگاه و نظر رسانه‌های چاپی شمرده می شود، در اوراق این «نا گاه‌نامه» دیده نمی‌شود و به این اساس، می‌توان نام آن‌را از « هفته‌نامه زند» به‌ » شب‌نامه زند» تغییر داد، تا باشد حد اقل ماهیت اصلی این اوراق برای خوانندگان و گردانندگان آن روشن گردد. جامعه‌ی رسانه‌یی کشور، یک‌دهه‌ی گذشته در کنار این‌که افتخارات و دست آوردهای خوبی در عرصه‌ی رشد و انکشاف رسانه‌ها داشته است، متاسفانه گاه‌گاهی شاهد چنین بیهودگی‌ها و جفاهای نیز بوده است که نام رسانه در اختیار تعدادی از آدم‌های ناآگاه و استفاده جو قرار گرفته و با کارهای بی‌هوده و نسنجیده‌ی شان لکه‌یی ننگینی بر صفحه‌ی طلایی رسانه‌ها و مطبوعات کشور گذاشته اند!

گذار از سنت‌های جامعه برای رسیدن به هدف

گزارش از مختار وفایی
روایتی از زندگی و کار خانمی که برای اولین بار دوکان‌نداری را توسط زنان را در شهر مزارشریف رایج ساخت.
رقیبه خانم 46 ساله‌ی است که از سی سال بدینسو مصروف بافت و فروش صنایع دستی است.
او سی سال قبل در خانه، انواعی از صنایع دستی را برای تزیین خانه می‌دوخت که هشت سال قبل به تشویق ریاست امور زنان در یک نمایشگاه صنعتی در روز نوروز شرکت نمود.
خانم رقیبه می‌گوید که سرمایه‌ی او در نخستین نمایشگاه صنعتی نوروز یک هزار افغانی بوده است و پس از آنکه کارهای دستی وی مورد استقبال گرم مردم و مهمانان این نمایشگاه قرار گرفت، باعث شد وی در این راه بیشتر زحمت بکشد.
خانم رقیبه از هشت سال بدینسو صنایع دستی و تولیداتش را خودش در بازار به فروش می‌رساند و دوسال در فرودگاه مزارشریف در یک کانتین مصروف فروش تولیدات دستی اش بوده است که می‌گوید عاید این دو سال زحماتش وی را توانسته است خودکفا بسازد.
خانم رقیبه در میان خانم‌های صنعت پیشه‌ی بلخ، نخستین خانمی است که صنایع دستی اش را در روی بازار خودش به فروش رسانده است. وی می‌گوید که برای نخستین بار رییس امور زنان بلخ از وی خواست تا جرات نموده و دوکانی را  در سطح شهر بازکند تا دوکان‌داری توسط زنان در شهر مزارشریف رایج شود.
خانم رقیبه هم اکنون دو کانتین فروش صنایع دستی که شامل، لباس‌های زنانه، مردانه، طفلانه، واسکت، لنگی، جیلک، دستمال، پیراهن، چادر، چادری و انواعی از وسایل تزیینی می‌باشند در فرودگاه مزارشریف دارد و شش دوکان دیگر  نیز در مارکیت زنانه رابعه بلخی دارد که در آن تولیدات صنایع دستی به فروش می‌رسد.
خانم رقیبه تکه های مورد نیاز اش را از کراچی پاکستان و دبی وارد می‌کند و هم اکنون 40 خانم کارگر برای وی صنایع دستی می‌بافند.
بیشترین خریداران دوکان های فروش صنایع دستی خانم رقیبه در فرودگاه مزارشریف افراد خارجی اند و بیشترین موردی را که آنان خریداری می کنند، « چادری‌گک» ها می باشند.
سرمایه‌ی کلی فروش‌گاه‌های خانم رقیبه اکنون نزدیک به دوصدهزار دالر امریکایی می‌رسد که وی این‌همه را نتایج تلاش‌های شبانه روزی اش می‌داند.
رقیبه بارها خواسته است تا کارهایش را در قالب یک انجمن یا اتحادیه و یا شرکت رسمی صنایع دستی انسجام بخشد، اما بلندبودن هزینه و زحمات بیش از حد گرفتن جواز فعالیت وی را از این کار منصرف کرده است.
وی مطمئن است که اگر جواز یک شرکت رسمی را داشته باشد، می تواند بیشتر از این موفقیت بدست اورده و سرمایه اش را گسترش دهد.
خانم رقیبه از موقعیت مارکیت رابعه بلخی ناراض است و همچنان می‌گوید که این محل جای مناسبی برای فروش صنایع دستی نیست، چون از محل عبور و مرور مردم دور است و کمتر خانم‌ها از موجودیت این مارکیت آگاهی دارند و آنانی هم که آگاهی دارند به دلیل دور بودن از شهر نمی‌توانند تا اینجا بیایند.

پولاد علم‌دار های تقلبی در مزارشریف

خلق را تقلیدشان بر باد داد
 ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
(خداوندگار بلخ)
نویسنده: مختار وفایی
افغانستان کشوری است با باورها و عقاید دینی، مذهبی، عنعنوی و مردمی، که بسیاری از این باورها در مواردی زیادی به افراط دچار شده و همواره متزلزل بوده است.
در این کشور همه چیز وارداتی است. از ملاهای مساجد که از مدارس پاکستان و ایران تربیه می‌شوند، تا لباس، کفش، قلم، کتابچه، کتاب، خوراک، پوشاک، کاغذ تشناب و دهن‌کجی‌های اجتماعی که آن‌را گاهی «فرهنگ اصیل» می‌نامیم. در کشوری که مردم آن به شدت تحت فشار فقر اقتصادی و فرهنگی قرار دارد، اربابان قدرت که سرمایه‌ی شان اکثراً از میله‌های تفنگ و خون فرزندان بیچارگان و ستم‌دیدگان این سرزمین نشات گرفته است، روز بروز چاق‌تر و قوی‌تر می‌شوند و در عین حال چهره‌های فقر و بیچارگی در میان طبقه‌ی مذدور و تهی‌دست روز بروز تاریک‌تر و خشن‌تر می‌شوند.
وقتی به بیچارگی‌ها و نداشته‌‌های مردم این سرزمین نگاهی بیاندازیم، می‌توان فقر را در این کشور از چند زاویه‌ی مختلف با تراژیدی‌های وحشتناک به تماشا نشست. یکی از کشنده‌ترین انواع فقر، فقرفرهنگی است. اکثراً جوامعی که... دچار فقر فرهنگی اند، دیده شده است که تابع تحولات روزمره بوده و به کوچک‌ترین تکانه‌های زمانه از هم پاشیده است.افغانستان، اکنون در پرت‌گاهی وحشتناک فقر فرهنگی بسر می‌برد.از‌ یک‌دهه‌ بدین‌سو دیده شده است که بازار، فرهنگ، زبان، زندگی و سلیقه‌های جوانان این سرزمین، گاهی در گروٍ  بدماشان سریال‌های هندی و گاهی در گروٍ بدماشان سریال‌های ترکی بوده است.بازار رسانه‌های تصویری کشور که هدف نهایی اکثریت آنان سود و سرمایه است، در چنین وضعیتی از سودٍ بزرگی بهره‌مند هستند. از مدتی بدین‌سو سریال ترکی بنام «وادی گرگ‌ها» در تلویزیون طلوع نشر می‌شود.
این سریال که بیشتر جنبه‌ی نظامی و استخباراتی دارد، با محوریت بازی‌گر جوانی بنام « پولاد علم‌دار» که نقش یک آدم ملی‌گرا و وطن پرست را دارد و هم‌چنان بازی‌گر دیگری آن که نقش یک شخص خاین و  وطن‌فروش را بنام‌ «اسکندر کبیر» دارد، اذهان عامه و بخصوص قشر جوان را بخود جلب نموده و در مواردی باعث خشونت در میان خانواده‌ها و اجتماع شده است. با نشر این سریال، بازارٍ واردکنندگان کالاهای تجارتی نیز رونق گرفت. این‌روزها در بازار از موترهای که در این سریال دیده می‌شود گرفته، تا لباس، کتابچه‌ و بیک‌های دانش آموزان مکاتب با عکس‌های بازی‌گران این سریال تزیین شده و این‌ها به پر فروش‌ترین کالاهای تجارتی تبدیل شده است. هم‌چنان موزیک‌های این سریال از پر فروش‌ترین موزیک‌های مبایل در بازار «موزیک‌فروش‌ها» است. در کنار این‌همه حرکات و «دیالوگ»های بازی‌گران این سریال نیز حرف روز در مجالس و محافل جوانان است.بیش‌ترین طبقه‌ی که از نشر این سریال‌ها زیان می‌بینند، اطفال هستند، چون حافظه‌ی پاک و ظریف اطفال آماده‌ی پذیرش هرنوع رفتار و کرداری است که در اطراف آنان  به وقوع می‌پیوندد. نمونه‌ی از این مورد را چندی قبل در ولسوالی دهدای ولایت بلخ شاهد بودیم، که یک دانش آموز خٌرد سال با تقلید از رفتار یکی از بازی‌گران سریال «وادی گرگ‌ها» بنام « بابه زیزا» گوش یک هم‌صنفی اش را بٌرید. به نقل از یک منبع، این دانش آموز یک چاقو در بیک خود داشت و هم‌واره «اکت‌»های آن بازی‌گر سریال را در همه جا در می‌آورد و می‌گفت: « او بچای ظالم! مه بابه زیزا هستٌم »، تا موفق شد گوش یکی از هم‌صنفانش را ببٌرد! در همین حال، در شهر مزارشریف دیده شده است که شماری از یاغیان و کوچه‌گردان، گروه‌های را برای بی‌نظمی‌ اجتماعی تشکیل داده اند و با تقلید از گروه‌های مٌخرب این سریال دنبال «بدماشی» هستند.این همه تقلیدهای بی‌جا از سطح پایین درک اجتماعی و فرهنگی، و نا آگاهی مردم و جوانان نسبت به مسایل پیرامون شان ناشی می‌شود که می‌توان آن‌را فقر فرهنگی نامید. تقلیدهای بی‌جا و بدون آگاهی ویران‌گر است و جامعه‌ی افغانستان در میان موجی از رفتارها و کردارهای قرار گرفته است که تقلید بی‌جا از این همه جامعه و بخصوص نسل جوان را به پوچی و تباهی بیش از حد خواهد کشاند!

جامعه‌ی گوسفندی و حکومت گرگ‌ها

نویسنده: مختار وفایی
حتماً این حرف برترانت راسل دانشمند و فیلسوف غرب را شنیده ایم که گفته است:«جامعه‌ی گوسفندی لایق حکومت گرگان است.» مثال زنده و واضح این حرف را می‌توان در فضای کنونی افغانستان به وضوح مشاهده کرد. این‌جا حکومت‌گران و قدرت‌مندان هر چند سخنرانی‌های شان را با واژه‌های: «دموکراسی، حقوق بشر، شرافت، آزادی، ترقی، سربلندی و ...» آرایش می‌کنند، اما می‌بینیم که سیاست غیر انسانی تعدادی از این سیاست‌مداران کشور، اوضاع را هر روز پیچیده‌تر و بحرانی‌تر می‌سازد. در این میان ملتی که هنوز از دود خمپاره‌های طالب و حکمتیار نفس راحت نکشیده بود، شاهد حضور ناگهانی سیاست‌های غلط جهانی و فریب‌های سیاست‌مداران کشور شد که سرنوشت آنان تاهنوز در کشتی نا کجا آباد بسوی یک مسیر مبهم در حرکت است. اکنون نزدیک به دوازده سال از عمر حکومت حامد کرزی می‌گذرد، اما هنوز مشخص نیست که کدام کشور دوست و کدام کشور دشمن افغانستان است؟! هنوز مشخص نیست که طالب کی است و چه می‌خواهد؟! هنوز مشخص نیست که رییس جمهور کشور نماینده‌ی ملت افغانستان است، یا نماینده‌ی سازمان‌های اطلاعاتی کشورهای بیگانه؟!
رییس جمهور کشور از سازمان‌های استخباراتی کشورهای همسایه پول دریافت می‌کند، وزیر و نماینده‌ی مجلس، شراب، تریاک، آرد و هیرویین قاچاق می‌کند؛ برادر رییس جمهور بانک را می‌دزدد؛ پولیس محلی از مردم عشر و ذکات جمع آوری می‌کند...و ده‌ها جنایت و خیانتی که روزانه از اذهان عامه و چشم رسانه‌ها پنهان می‌ماند، در این کشور جریان دارد، که عامل برخی از آنان قدرت‌مندان و حکومت‌گران برحال دانسته شده اند. اما در این میان، ملت؛ طبقه‌ی که بدور از بازی‌های کثیف سیاسی است و در پی یافتن لقمه‌یی نان، در مرزهای ایران و پاکستان تیرباران می‌شود!ملتی که فقط در روزهای انتخابات و معاملات سودجویانه‌ی چندتا رهبر در روز انتخابات بدرد می‌خورد.
ملتی که رهبران آنان به سادگی، صداقت و فداکاری بیش از حد آنان می‌خندند.ملتی که باید اعتراف کند، در دورهای قبلی انتخابات دچار اشتباهات فاحشی شده است، انتخاب بیش از 50 فیصد وکلای بی‌سواد در پارلمان، انتخاب اکثریت بی‌سواد در برخی از شوراهای ولایتی و انتخاب رییس جمهور دست‌نشانده.این همه نشانه‌های یک حکومت گوسفندی است که برتراند راسل چنین جامعه‌ی را لایق حکومت گرگانی شبیه حکومت‌گران کنونی افغانستان می‌دانند!
تاوقتی که ملت افغانستان، بدون در نظرداشت، شمالی، جنوبی، مذهبی، قومی و لسانی، پای صندوق‌های رای‌گیری نروند و سیاست‌گران نیز سیاست‌های انسانی را در این کشور در پیش نگیرند، دست‌یابی به یک جامعه‌ی انسانی، مردم سالار، توام با صلح و برابری، یک آرمان شهری بیش نیست که رسیدن به آن فقط در رویاها ممکن خواهد بود!

پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...