۱۶ آذر ۱۳۹۹

گرسنه کلمات

یکی از روزنامه‌های جنوب سویدن، با من و نیلوفر مصاحبه کرد و آن‌را دیروز شنبه، با عکس‌های سه تایی ما منتشر نمود.

مصاحبه نسبتاً طولانی و با چهار قطعه عکس، در دو صفحه منتشر شده است. من بعد از ظهر دیروز شنبه، رفتم تا یکی دو نسخه از این روزنامه را بخرم، چون در سایت روزنامه اشتراک ندارم و نمی‌توانم به جز از عنوان، بقیه متن را بخوانم. تقریباً به هفت فروشگاه بزرگ شهر سر زدم. در برخی از فروشگاه‌ها، روزنامه تمام شده بود، چون ساعات آخر روز بود. در برخی دیگر از فروشگاه‌ها، زمان فروش روزنامه پایان یافته بود و روزنامه‌های باقی‌مانده را جمع کرده بودند. بلاخره پس از نزدیک به دو ساعت جستجو، دست خالی به خانه برگشتم و در راه به یاد روزهایی افتادم که در مزارشریف روزنامه‌فروشی می‌کردم. فروش که نه، چون کسی نمی‌خرید، رایگان توزیع می‌کردم.

صبح زود، خورجین کوچک دوچرخه‌ام را حدود 500 نسخه روزنامه پر می‌کردم و به سمت ادارات دولتی می‌رفتم. محافظان برخی از ادارات مرا برای رساندن روزنامه به دفاتر روسا و مسئولان، راه نمی‌دادند و در برخی ادارات محافظان و کارگران، روزنامه را می‌گرفتند و آن را طیاره‌گک ساخته به هوا پرتاب می‌کردند. برخی هم می‌گرفتند و با شوخی می‌گفتند، برای بخاری زمستان به این کاغذها نیاز داریم. به ندرت کسی در بدل دریافت روزنامه پول می‌پرداخت. اگر احیاناً کسی در وسط شهر از من روزنامه می‌گرفت و پنج افغانی می‌داد، با خودم می‌گفتم: چه مردمان با فرهنگ و متمدنی داریم، در وسط شهر روزنامه می‌خواهند و پنج افغانی هم می‌پردازند، خوش به حال ما.

حالا، متاسفانه اوضاع بدتر شده و حتی یک روزنامه، در شهر بزرگی مانند مزارشریف فعال نیست.

در این‌جا، روزنامه خواندن، جزئی از ضروری‌ترین کارهای روزانه آدم‌هاست. بسیاری از آدم‌ها، از هر کاری اگر بگذرند، از خواندن نمی‌گذرند.

این‌گونه است که قفسه روزنامه، زودتر از بقیه قفسه‌ها در فروشگاه‌ها خالی می‌شود و هیچ روزنامه‌یی، قبل از خواندن دور انداخته نمی‌شود.

کوچک‌ترین فروشگاه در دورترین نقطه‌ی شهر، قفسه‌های پر از روزنامه و مجله دارد. مجله‌هایی در مورد سیاست، هنر، زندگی، زراعت، باغ، پرنده، اقتصاد، زمین، کهکشان و ...

این‌گونه است که این مردم، راه مفید زندگی کردن و آینده‌ را یافته اند.

از هیاهو و خیال‌پردازی و توهم که جامعه ما در آن غرق است، کاری ساخته نمی‌شود.



عکس از وبسایت روزنامه

Skånska Dagbladet

 

Foto: Nickolai Manfrinato

 

۱۳ آذر ۱۳۹۹

ترکمن‎ها در بلخ؛ آواره در وطن خویش

وضعیت ترکمن‌ها در ولایت بلخ، شبیه وضعیت هموطنان هندو و سیک‌ه ما در سراسر افغانستان است. در وطنِ خویش آواره.

ترکمن‌ها جمعیت بزرگی از ساکنان بلخ را تشکیل می‌دهند، اما این قوم از آدرس بلخ نه در مجلس نمایندگان نماینده‌یی دارد و نه در شورای ولایتی و نه در مجلس سنا.

در راس هیچ یک از ادارات مهم دولتی بلخ، یک ترکمن حضور ندارد و اگر در اداره‌یی هم یک ترکمن مقرر شده، جرات حمایت از این قوم را ندارد، چون این کار اقدام برعلیه جریان مسلط در بلخ تلقی می‌شود.

ترکمن‌ها از میراث‌داران اصیل فرهنگ و تجارت در بلخ استند. این قوم تا یک دهه قبل، بیشترین هوتل‌ها، رستورانت‌ها، سرای‌ها و بازارها را در اختیار داشتند. رونق صنعت قالین‌باقی، گلم بافی، رستوران‌داری و لبنیات در بلخ، از برکت همین قوم است. زیبایی‌ها و ظرافت این قوم را که همه می‌دانند. مهربان، شریف، زحمتکش و پر تلاش.

اما چندسالی است که آرامش این قوم در بلخ برهم خورده است. مافیای اقتصادی بلخ، دست بسیاری از تجارت‌پیشه‌های ترکمن را از تجارت کوتاه کرد و آنان را به بیرون از مرزها فراری داد. در شهر مزارشریف، سرای‌ها و زمین‌های ترکمن‌ها را مافیا غصب کرد و در ولسوالی‌های شورتپه و کلدار دریای آمو بلعید. این قوم هم مورد غضب و خشم مافیای اقتصادی حاکم در بلخ قرار گرفته و هم مورد خشم طبیعت و دریا.

با این حال، باندهای تبهکار نیز برای ضربه زدن به قوم ترکمن بی‌کار ننشسته.

هر سال چندین تن از جوانان و کودکان شان را اختطاف می‌کنند. در آخرین مورد، عبدالرووف 9 ساله که متعلق به یک خانواده ترکمن است، توسط آدم ربایان ربوده شده است. درست است که هیچ کس در هیچ جای افغانستان در امن نیست، اما ترکمن‌ها به دلایل مشخص مورد حمله قرار می‌گیرند. آنان بی پناه و تنها استند. قدرت سیاسی و نظامی ندارد. در نهادهای امنیتی و کشفی نفوذ ندارند. قلدر و شاخ شکن ندارند.

یک هفته است که خیمه اعتراض خانواده عبدالرووف در مزارشریف برپاست. هیچ گروهی از قوم هزاره، تاجیک، پشتون و بقیه اقوام برای همدردی با ترکمن‌ها به این خیمه نرفته اند، در حالی که در هنگامه انتخابات، صدها دکان به نام اقوام در هر ناحیه باز می‌شوند.

آنان ترکمن استند، شبیه مهاجران افغان در ایران و پاکستان، با این تفاوت که ترکمن‌ها در وطنِ خویش آواره اند.



۰۷ آذر ۱۳۹۹

کله سیاه و کله طلایی

مهاجران، تعادل و نظم را در بسیاری از شهرهای اروپایی را برهم زده اند.

ظاهراً خلوتِ بسیاری از انسان‌های تنها برهم خورده و دور و بر شان بیش از آنچه تصور می‌کردند شلوغ شده است.

به همین دلیل، بسیاری از شهرها، به قسمت‌های سویدنی نشین و مهاجرنشین تقسیم شده اند.

شماری از ساحات مشخص در هر شهری را می‌بینید که تقریباً به مهاجران واگذار شده و آدم‌های مثلاً با کلاس و اروپایی شده، دیگر به آنان با نگاه «این‌‌جا نا امن است» نگاه می‌کنند.

این را از زمانی متوجه شدم که دنبال خانۀ جدید می‌گردم. نزدیک به سه ماه است که در جستجوی یافتن خانۀ جدید هستم، ولی این کار چنان دشوار است که اصلاً تصور نمی‌کردم. گرفتن اقامت کشور سویدن، برایم آسان‌تر بود، نسبت به یافتن یک خانۀ جدید که تقریباً از آن نا امید شده ام.

با دوستان سوئدی و مهاجر که در این مورد مشورت کردم، بیشتر آنان لیستی را برایم پیشنهاد کردند و تذکر دادند که این مناطق امن استند و این مناطق نا امن.

متاسفانه این یک حقیقت است.

کجاها نا امن استند؟

آن‌جا که بیشترین ساکنان آنان، سومالیایی، افغان، عراقی، سوری و بقیه مهاجران ساکن اند.

حضور یک «کله سیاه» دیگر خودش نشان نا امنی است. مثلاً یک عده می‌گویند که در این منطقه «کله سیاه‌ها» زیاد شده، پس حتماً مواد فروش‌ها و تبهکاران هم زیاد اند.

در شهری مالمو که ما زندگی می‌کنیم، یک منطقه بنام روزنگورد، تقریباً تبدیل به حیات خلوط مهاجرانِ آمده از کشورهای خاورمیانه شده است.

در برخی از مکاتب این منطقه، عربی زبان مسلط است و آمار جرایم و جنایت نیز همیشه بلند است.

نام ساحاتی را در همین شهر شنیده ام که می‌گویند یک یا دوپولیس جرات رفتن به آن ساحات را ندارند، باید کاروانی از موترهای پولیس بروند تا در صورت حمله کارتل‌های مواد مخدر، بتوانند از خودشان دفاع کنند.

پولدارها و با کلاس‌ها نیز برای خودشان حیاط خلوت درست کرده اند. زندگی در ساحات قیمتی، لوکس، آرام و با هزینه‌های بلند.

آنچه من تا حالا فهمیده ام این است که سیستم فعلی، همین نظم را حمایت می‌کند. همین سیستم، حاشیه می‌سازد، فقیر تولید می‌کند و عده‌یی را به بزهکاری سوق می‌دهد.

اگر کاری برای رفع این تنش فقر و ثروت، حاشیه و مرکز، مهاجر و بومی نشود، آینده‌ی بسیاری از شهرهای اروپایی از جمله مالمو، تیره و بار خواهد بود.

۱۴ آبان ۱۳۹۹

ملا تاج‌ میر جواد کیست؟

ملا تاج‌میر جواد عضو شورای کویته، مسئول کندک انتحاری، موسس قطعه سرخ و فاتح زواک گروه طالبان و در عین حال والی نام‌نهاد این گروه برای ولایت پکتیا است. تاج‌میر، از افراد مورد اعتماد جلال‌الدین حقانی بنیانگذار شبکه حقانی بود که پس از مرگ جلال‌الدین همچنان به پسران وی نزدیک و قابل اعتماد است. ملا تاج‌میر جواد، از نخستین فرماندهان قدرتمند طالبان بود که در سال 2016، پس از مرگ ملاعمر به ملا منصور بیعت کرد.

ملا تاج ‌میر جواد نفوذ فوق‌العاده‌یی در میان فرماندهان طالبان و به ویژه شبکه حقانی دارد و در واقع، پس از سراج‌الدین حقانی، نفر دوم شبکه حقانی است. او یک مرکز آموزشی ویژه برای افراد انتحاری تاسیس کرده است که در ولایت پکتیا موقعیت دارد و تحت نام «معسکر الحمزه» فعالیت می‌کند.

ملا تاج‌میر جواد، بیشتر در کویته و پناه‌گاه‌های که در پاکستان دارد زندگی می‌کند و نقش بسیار موثری در راه اندازی حملات انتحاری در داخل افغانستان دارد. حمله به دانشگاه امریکایی کابل، حمله به هوتل انترکانتیننتال، حمله به هوتل سرینا، حمله به شفاخانه چهارصد بستر نظامی و ده‌ها مورد حملات پیچیده دیگر توسط ملا تاج‌میر جواد طراحی و عملی شده است.

قاتل جنرال رازق در «معسکر الحمزه» آموزش دیده بود و توسط ملا تاج‌میر به این ماموریت سوق داده شده بود.

اخیراً امرالله صالح، حمله به دانشگاه کابل را نیز کار ملا تاج‌میر جواد می‌داند.

ملا تاج‌میر به تاریخ 10 اکتبر 2020، در یک مصاحبه با سایت طالبان نیز سخنان عجیبی در مورد مذاکرات صلح، سران حکومت افغانستان، نظام آینده و امرالله صالح داشته است.

از جمله ملا تاج‌میر در این مصاحبه می‌گوید که امرالله صالح دانش استخباراتی ندارد، چون کندک انتحاری که تحت رهبری او فعالیت میکند امرالله را در بازی‌های استخباراتی مات کرده است.

ملا تاج‌میر می‌گوید که امرالله صالح در زمانی که رئیس امنیت ملی بود، هیچ یک از برنامه‌های کندک انتحاری طالبان را خنثا نتوانست و او بیشتر لاف می‌زند و شعار می‌دهد.

مختار وفایی




۰۸ آبان ۱۳۹۹

"لباس تان اسلامی نیست"

عبدالرووف توانا رئیس مرکز فرهنگی شهید توانا دیروز در یک مراسم مذهبی در مسجد روضه حضرت علی، محبوبه محمدی یک خبرنگار را توهین و تحقیر کرده و اجازه پوشش خبری برنامه را نداده است.
آقای توانا، به محبوبه محمدی گفته است که لباس تان اسلامی نیست و باید مطابق میل برنامه ما لباس بپوشید.
عبدالرووف توانا منشی شورای اخوت اسلامی در شمال نیز است و قبلاً داکتر نجیب پیکان رئیس تلویزیون پیکان را به دلیل حمایت از حقوق زنان، تکفیر کرده بود.
توانا، از عناصر مورد حمایت دستگاه امنیتی و تبلیغاتی ایران در مزارشریف است و برنامه‌های تبلیغی‌ مرکز شهید توانا، سالانه پول هنگفتی از ایران بدست می‌آورد.
مجیب خلوتگر رئیس اجرایی نی، حمایت کننده رسانه‌های آزاد افغانستان در واکنش به عملکرد توانا گفته است که هیچ‌کس و هیچ مرجع حق توهین و تحقیر یک خبرنگار را به هیچ دلیلی ندارد.

۰۵ آبان ۱۳۹۹

مصاحبه با مجله کمیته سویدن برای افغانستان


این متن مصاحبه من با مجله کمیته سویدن برای افغانستان است. این مجله به زبان سویدنی و در سویدن منتشر می شود. خبرنگار این مجله، در این مصاحبه از من در مورد تجربه ام بحیث یک خبرنگار در افغانستان و اوضاع آزادی بیان پرسید.

 

۱۳ مهر ۱۳۹۹

طالبان و رئیس فابریکه کود و برق، از معاش ماهانه کارمندان این فابریکه اخاذی می کنند


شماری از کارمندان فابریکه تولیدی کود و برق در ولایت بلخ میگویند که در چند ماه اخیر، ماهانه از معاش آنان از 600 افغانی تا 1000 افغانی توسط رئیس این فابریکه کسر می شود. انجنیر عبدالرحمان رئیس فابریکه تولیدی کود و برق به کارمندان این فابریکه گفته است که مقدار پول کسر شده از معاش شان را به طالبان می پردازد تا این گروه  پایپ لاین گاز شبرغان که منبع سوخت این فابریکه است را تخریب نکنند.

700 تن بحیث کارمندان رسمی در فابریکه تولیدی کود و برق کار می کنند و شمار کارمندان تقاعدی و اجیر نیز به 1000تن می رسند که از معاش همه آنان از 600 افغانی تا 1000 افغانی، هر ماه کسر می شود.

یک منبع موثق در گروه طالبان به من گفت که این گروه روی معاش ماهانه هر کارمند فابریکه تولیدی کود و برق، 350 افغانی مالیه وضع کرده است و این مقدار پول، ماهانه از طرف رئیس فابریکه به این گروه تحویل داده می شود.

کارمندان فابریکه کود و برق می گوید که انجنیر عبدالرحمان رئیس این فابریکه، خلاف اصول و قانون، به درخواست طالبان برای باج‌دهی به آسانی تن داده و با اخاذی از کارمندان، پول هنگفت اخاذی شده را با طالبان مساویانه تقسیم می کند. انجنیر عبدالرحمان از بابت هر کارمند، 350 افغانی به طالبان می پردازد و بقیه را خودش به جیب می‌زند.

انجنیر عبدالرحمان رئیس فابریکه کود و برق اقامت کشور ترکمنستان را دارد و بیشتر اعضای خانواده‌اش نیز در ترکمنستان زندگی می کنند.

مختار وفایی


۰۹ مهر ۱۳۹۹

تهدیدهای تشکیل خلافت اسلامی در آسیای میانه

این تحقیق 60 صفحه‌یی را در سال 2016 نوشتم. برای تحقیق در مورد تهدیدهای تشکیل خلافت اسلامی در آسیای میانه، شبکه‌های اسلام‌گرا و پیشینه جریان‌های جهادی در آسیای میانه، دست‌کم 30 منبع که بیشتر شان کتاب‌خانه‌یی بودند را بررسی کردم. برای رسیدن به پاسخ دقیق در مورد این پرسش که آیا ممکن است در آسیای میانه خلافت برپا شود یاخیر، این تعداد منابع کافی نیستند، اما من ملزم بودم که در پایان دوره تحصیلی لیسانس پایان نامه بنویسم. به همین دلیل با مشوره استاد رهنما، به این تعداد منابع اکتفا کردم.

 فایل پی‌دف‌اف پایان نامه را در آرشیف کمپیوترم دیدم و یادم آمد که برای نوشتن این تحقیق، چه زحمات خوبی کشیدم، در حالی که شماری از دوستان با پرداخت پول اندکی به برگرفروشی‌های بغل دانشگاه، برای شان پایان نامه آماده شده خریداری می‌کنند.

حالا فایل پی دی اف این تحقیق را این‌جا می‌گذارم، تا اگر دوستی به خواندن این موضوع علاقه داشت، به آن دسترسی داشته باشد.

کلیک و دانلود کنید:

دانلود





کتابخانه آزادی بیان در مالمو

نیمه‌شب است و در شهر قدم می‌زنم.

در یک جاده عمومی و خلوت، این اعلان را دیدم:

کتاب‌خانه داوِت اساک:

کتاب‌خانه آزادی بیان در مالمو.

این کتاب‌خانه، ویژه آزادی بیان و کتاب‌های ممنوعه است.

این کتاب‌خانه به‌نام داوت اساک که یک روزنامه‌نگار زندانی در اریتره است نام‌گذاری شده است.

 اساک از سال ۲۰۰۱ بدینسو در زندان است.

دو نکته در مورد نگاه سویدن به رسانه و کتابخانه قابل تذکر است.

یک: سویدن قدیمی‌ترین قانون حمایت از آزادی رسانه‌ها را در جهان دارد و از پیش‌گامان لغو و رفع سانسور است.

سویدن در سال ۱۷۶۶ میلادی، قانونی را تصویب کرد که براساس آن آزادی بیان تامین و سانسور لغو شد.

دو: حکومت سویدن سالانه مبلغ هنگفتی را به کتاب‌خانه‌ها تخصیص می‌دهد و تعداد کتاب‌خانه‌ها در شهرهای این کشور که ده میلیون جمعیت دارد، بیشتر از تعداد مساجد در افغانستان است.

۳۱ شهریور ۱۳۹۹

تا همیشه سپاسگزارت خواهم بود

در سال 2013، در مزارشریف بودم و به دلیل شوق‌های جوانی، یک موتر خریدم که روی فرمان آن کامل مسلط نبودم. یکی از روزهای گرم تابستان، در جاده عمومی میدان هوایی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی می‌راندم و همزمان در مبایل با یک دوست صحبت می‌کردم. جاده خلوت بود و به دلیل کم‌تجربه‌گی، متوجه خطرات احتمالی نیز نبودم. هنگامی که می‌خواستم از یک بریدگی، به سمت چپ جاده دور بزنم، یک موتر تکسی به عقب موترم اصابت کرد و مرا به سمت چپ در وسط جاده که مزدحم بود و راننده‌ها به سرعت می‌راندند هُل داد. حینی که وارد سمت چپ جاده شدم، چند موتر از جمله یک نفت‌کش مستقیم به من نزدیک شدند و با یک جیغ بلند دیگر نفهمیدم چه اتفاق افتاد.

 چند لحظه‌ بعد چشمانم را باز کردم و سر و صورتم را لمس کردم دیدم خونی نریخته بود. خودم را در وسط جاده و در میان موتری که مچاله شده یافتم. آنسوتر نفت‌کش را دیدم که زیر جاده و به پشت افتیده. در سمت راست جاده همان موتری که به عقب موتر من اصابت کرده بود نیز کله‌ملاق افتیده بود و دو موتر دیگر نیز حین حادثه رسیده و به همدیگر برخورد کرده بودند. فضا کاملاً شبیه صحنه‌هایی از فیلم‌های هندی بود. دکانداران محل دور تانکر تیل جمع شده و یکی از آنان تلاش داشتند شیشه نفت‌کش را بشکند و راننده را از آن بیرون کند. دیدم که راننده از داخل صدا می‌زند که نزنید، شیشه را خراب نکنید، مرا چیزی نشده، من زنده ام.

دکانداران سراغ من آمدند و دروازه موترم که در اثر برخورد کاملاً بهم ریخته بود بازکردند و مرا بیرون کشیدند. سراغ راننده‌های دیگر رفتند، همه خوب بودیم. حتی یکی از پنج راننده‌یی که در این حادثه به یک‌دیگر اصابت کرده بودیم آسیب ندیده بودیم. عجیب بود. شبیه یک معجزه. حینی که من به سمت چپ جاده هُل داده شدم، نفت‌کش سر رسید و راننده  بخاطری که مستقیم مرا زیر نگیرد، خودش را به زیر جاده هُل داد و نفت‌کش به قسمت سمت راست «بانَت» موتر من اصابت کرد و باعث شد من در وسط جاده چرخک بزنم و برعکس متوقف شوم. خود نفت‌کش در زیر جاده به پشت افیتد و تایرهایش رو به آسمان چرخ می‌خورد. فکر کنم نفت‌کش خالی بود، چون آتش نگرفت.

خلاصه داستان این‌که هیچ‌کس آسیب ندید، اما سه موتر به شمول موتر من کاملاً ویران شده بودند. مقصر حادثه هم من و راننده تکسی که از عقب به موتر من اصابت کرد شناخته شدیم. راننده نفت‌کش  نیز به دلیل این‌که در اوقات ممنوعه وارد آن ساحه شده بود مقصر دانسته شد. نفت‌کش‌ها در ساعات مخصوصی اجازه دارند وارد ساحه شهری شوند.

تمام این سال‌ها را من مدیون راننده آن نفت‌کش هستم که خودش را به زیر جاده هُل داد تا مرا زیر نگیرد؛ وگرنه روی جاده لِه می‌شدم. این را خودش بعداً تعریف کرد و گفت که اگر نفت‌کش را به زیر جاده هُل نمی‌دادم کارت تمام بود. گفت: لحظه‌یی که به تو نزدیک شدم، گفتم اگر مرا چیزی شد خیر است، اما اگر موجب مرگ کسی شوم، خودم و خانواده‌ام تباه می‌شویم.

عکس‌های آن صحنه را تا مدتی با خودم داشتم، اما هر بار دیدنش مرا به وحشت می‌انداخت. تنها این عکس را نگهداشتم که حین بازپرسی در اداره پولیس ترافیک با راننده نفت‌کش گرفتم و ازش بخاطر خودگذری‌اش سپاسگزاری کردم.

نامش یادم نیست، اما تا زنده ام مدیون او هستم. امیدوارم روزی دوباره او را ببینم تا در آغوش بگیرمش. اگر او را دیدید سلام و احترام مرا برسانید. هرکجا هست خدایا به سلامت دارش.




۳۰ شهریور ۱۳۹۹

آیا زمان تسویه حساب فرا رسیده است؟

ظاهراً دوباره زمان تسویه حساب فرا رسیده است. تسویه حساب طالبان با پیروان مذهب تشیع و جریان‌های سیاسی مشهور به « اتحاد شمال».

اسد درانی رئیس پیشین ISI در مصاحبه با ایران‌انترنشنال گفت: دور قبل به طالبان گفته بودیم که اتحاد شمال و سران بقیه اقوام را در قدرت شریک سازید، اما این کار را نکردند. این‌بار باید این کار بکنند.

فعلاً بیشترین تمرکز طالبان، بر توسعه قلمرو شان در ساحات غیرپشتون است. این گروه در حین مذاکره، تلاش می‌کنند قدرت شان را به رخ همه بکشند. از این قدرت و این توسعه سلطه، آنان مشروعیت می‌خواهند. مشروعیت را که ترامپ برای شان داد، بیعت می‌خواهند.

ساحات تحت قلمرو مارشال دوستم، شیخ محقق، استادعطا، جنرال ملک، نظام بای و ده‌ها فرمانده محلی دیگر، فعلاً در خطر تصرف توسط طالبان است.

طالبان به دنبال یک تسویه حساب دیگر استند. این گروه معتقد است که نتیجه را در میز گفتگو نه بلکه باید در میدان جنگ تعیین کرد.

مردم و نیروهای که تصور می‌شد، می‌توانند علیه طالبان بجنگند خلع سلاح شده اند. یا مانند استادعطا بخاطر حفظ تجارت‌ و سرمایه‌اش، به لوای غنی پیوسته و یا مانند محقق و دوستم، بساط شان خالی شده است.

چه کسی علیه موج جدید طالب می‌ایستد؟



 

۲۷ شهریور ۱۳۹۹

مالمو، یک شهر با یکصد و پنجاه زبان

دو هفته پس از آن‌که در بهار 2019 به مالمو آمدیم، پسته‌رسان پاکتی به صندوق‌پستی ما انداخت. وقتی پاکت را دیدم و باز کردم، پر از کاغذهای رنگی بود. نقشه‌ی شهر مالمو، مکان‌های دیدنی‌ شهر، اطلاعات مفید در مورد کتاب‌خانه‌ها، موزیم، مسیرهای پیاده‌روی و از جمله یک نامه خوش آمدید از جانب «کاترین شیرنفلت» شهردار مالمو با امضا و عکس خودش. او در این نامه ما را در این شهر خوش آمدید گفته بود و آرزو کرده بود که از بودن در این شهر لذت ببریم. کاترین را دیروز در افتتاح کتابخانه «دیوید اساک» دیدم. او سخنران برنامه بود و من عضو میز گفتگو. او در مورد اینکه مالمو یک شهر فرهنگی است و به همه فرهنگ ها احترام می‌گذارد صحبت کرد.  در مالمو، به 150 زبان صحبت می‌شود و افراد از 170 کشور در این شهر زندگی می‌کنند. این یکی از بهترین شهرهای است که می‌توان دوست داشت و از بودن در آن لذت برد. با وجودی که زندگی همچنان دشواری‌های فراوانی دارد که نمی‌توان از آن‌ها غافل بود.

دیوید اساک، خبرنگار سویدنی-اریتره‌یی است که از سال ۲۰01 میلادی بدینسو در اریتریه در زندان بسر می‌برد. او در 2001 میلادی زمانی که مسوولیت یک روزنامه را در پایتخت اریتریه به عهده داشت، توسط پولیس بازداشت شد و تا امروز همچنان زندگی‌اش در هاله‌یی از ابهام است. دیوید اساک در سال 1978 میلادی به سویدن آمده و شهروندی این کشور را به دست آورده بود. تا اکنون خبری از سرنوشت او نیست و گمانه‌زنی‌های وجود دارد که در زندان به قتل رسیده است. من در برنامه افتتاح کتاب‌خانه با دختر و خواهر دیوید اساک صحبت کردم. همچنان چشم براه او هستند و می‌گویند: «دیوید یک روزی بر می‌گردد...»

در اریتریه یک دستگاه ظالم و سرکوبگر حاکم است که هیچ صدایی را در حمایت از روزنامه‌نگاران نمی‌شنود.

دیوید اساک شهروند سویدن است و روزنامه‌نگاران، رسانه‌ها، نهادهای مدافع حقوق بشر و حکومت سویدن در این 20 سال، به صورت پیگیر، برای نجات دیوید اساک تلاش می‌کنند. مجله‌های انجمن نویسندگان سویدن، نهاد خبرنگاران سویدن و چند مجله دیگر، در هر شماره شان، عکس دیوید اساک را با شعار « دیوید را آزاد کنید» منتشر می‌کنند. اکنون بهترین کتاب‌خانه، با نام دیوید اساک در شهر مالمو فعال شد که تمرکز آن روی آزادی بیان، هنر و در دسترس گذاشتن کتاب‌های ممنوعه است. کاری که در بسیاری از کشورهای اروپایی مانند ندارد.

در برنامه افتتاح این کتابخانه از من دعوت شد تا در مورد اوضاع رسانه‌ها و آزادی بیان در افغانستان صحبت کنم. من با تمرکز بر مذاکره حکومت افغانستان با طالبان، نگرانی‌هایم را از بدتر شدن اوضاع گفتم و در حضور اعضای بسیاری از سازمان‌های فعال در عرصه حمایت از رسانه‌ها، از آنان خواستم که با خبرنگاران و فعالان افغانستان، در حفظ دست‌‌آرودهای ما در عرصه آزادی بیان و آزادی‌های مدنی متحد و هم‌صدا شوند.

 


۱۶ شهریور ۱۳۹۹

عکس پاسپورت رئیس هیات مذاکره کننده گروه طالبان

سخنگوی طالبان، روز گذشته از تغییرات در هیات مذاکره کننده این گروه با جمهوری اسلامی افغانستان خبر داد. مهم‌ترین تغییر، گماشته شدن شیخ عبدالحکیم بحیث رئیس هیات مذاکره کننده است. شیخ عبدالحکیم، قاضی‌القضات طالبان است و پای حکم اعدام هزاران تن امضا کرده است. او تندرو و افراطی است و از افراد مورد اعتماد ملاعمر بوده است.

این نخستین عکس است که از شیخ عبدالحکیم نشر می‌شود. این عکسِ پاسپورت شیخ عبدالحکیم است که توسط وزارت داخله افغانستان صادر شده است. این عکس هرچند کامل نیست، اما مشخصات پاسپورت او نشان می‌دهد که پاسپورت او توسط اداره پاسپورت حکومت افغانستان صادر شده است.



مرد همیشه بازنده به مصاف طالبان می رود

عبدالله عبدالله چهره‌ی خط خورده و ناکام امور سیاسی افغانستان است. او در سه دور انتخابات ریاست جمهوری افغانستان شرکت کرد و در هر سه دوره ادعا داشت که بلندترین رای مردم را با خود دارد. بنا بر همین ادعاهای او، میلیون‌ها انسان و ده‌ها جریان سیاسی و مدنی، از موقف او حمایت کرده و تلاش کردند پیروزی او تحقق یابد.

عبدالله اما در هر سه دور، با چند پیام از سفارت امریکا و چند امتیاز تشریفاتی و شخصی، از ادعای که داشت کناره گرفت و مصروف رفت و آمد میان کابل و دهلی شد.

عبدالله شخصی نیست که روی داعیه‌های مردم بیایستد. او کنار می‌کشد، یا با تهدید سفارت امریکا و یا تطمیع از سوی بازی‌گران جنگ و صلح.

اکنون عبدالله بار دیگر در موقف حساسی قرار گرفته است که نتیجه عملکرد او، سرنوشت آینده افغانستان را تعیین می‌کند. عبدالله از کرزی و اشرف غنی شکست خورد، آیا در مقابل ملا برادر تا آخر از موقف مردم افغانستان دفاع خواهد کرد؟

قرار است بزودی گفتگوهای میان افغان‌ها در دوحه آغاز گردد. هیات حکومت جمهوری اسلامی افغانستان و هیات گروه طالبان برای آغاز مذاکرات آماده شده اند. عبدالله به دوحه می‌رود تا در آغاز گفتگوها سخنرانی کند.




۱۵ شهریور ۱۳۹۹

چرا شما دین ندارید؟

زبیده مادر ۱۱ فرزند است. شبیر، یکی از فرزندان زبیده است که پنج سال قبل به سویدن آمد و تحت سرپرستی یک خانواده سویدنی قرار گرفت.

در یکی از روزهای تاریک و ابری، دلِ شبیر گرفت و سخت گریست. پدر و مادر سویدنی‌اش دلیل این گریه را پرسیدند‌. شبیر گفت، دلش می‌خواهد مادرش را ببیند. کاش او این‌جا بود.

خانواده سویدنی، به شبیر وعده سپردند که تلاش می‌کنند مادر، خواهران و برادرانش را به سویدن دعوت کنند.

زبیده مادر شبیر، با ده فرزند دیگرش در پنجشیر زندگی می‌کردند. یک‌سال طول کشید تا زبیده و ده تن از فرزندانش از افغانستان به سویدن بیایند. زحمات و بخشی از مصارف این سفر را همان خانواده سویدنی متقبل شدند‌.

یکی از روزها، اداره مهاجرت سویدن، زبیده را برای تمدید ویزا به مصاحبه دعوت کرد. در ختم مصاحبه، مامور اداره مهاجرت به زبیده گفت: هر پرسشی که از ما داری می‌توانی مطرح کنی.

مطرح شدن این پیشنهاد در مصاحبه‌ها و ملاقات‌ها معمول است.

زبیده پرسش محکمی در ذهن خود داشت و به دلیل این‌که زبان سویدنی نمی‌فهمید، تاکنون فرصت فراهم نشده بود تا از سویدنی‌ها بپرسد.

مکالمه زبیده و مامور اداره مهاجرت، به وسیله یک ترجمان انجام می‌شد‌.

زبیده که زمینه را برای بیان پرسش خود فراهم دیده بود، آن‌را مطرح کرد:

- شما سویدنی‌ها چرا خداوند جل جلاله را نمی‌پرستید؟ چرا شما دین و مذهب ندارید؟

مامور اداره مهاجرت که آدم عاقل بود و درک درستی از چنین آدم‌ها داشت، تلاش کرد تا زبیده را بفهماند.

ظاهراً زبیده به پاسخ خود دست نیافته است. او هر از گاهی در پارک‌ها و محلات عمومی قدم می‌زند و اگر با زنی از افغانستان مواجه شود، تلاش می‌کند او را متوجه کوتاهی روسری، بلند بودن پاچه تنبان، نوع عطری که یک زن مومن استفاده کند و بقیه منکرات اسلامی می‌سازد‌. او برای زنانی که حتی یک تار موی شان از زیر روسری بیرون بزند با قضاوت کامل یک تعریف دارد: "فاحشه‌گک"

زبیده از برکت امکانات رفاهی دولت سویدن که ویژه حمایت از اطفال و خانواده‌ها است عیش می‌کند و با این پول مصروف امر و نهی است.

با این حال او حسرت می‌خورد که چرا سویدنی‌ها به اسلام رو نیاورده و در هر کوچه این کشور زیبا و بی‌نهایت آرام، یک مسجد وجود ندارد که الله اکبر را داد بزند.

مختار وفایی

*نا‌م‌ها مستعار استند.



پست ویژه

بوی خوشِ کاغذ؛ خداحافظ رسانه‌های چاپی

  شاید خداحافظی با رسانه‌های چاپی برای بسیاری از روزنامه‌نگاران و خوانندگان روزنامه‌ها نگران کننده و حتی پذیرفتن آن سخت باشد، اما تحولی اس...