مختار وفایی جامعۀ ویران ما، به چنین فرزانههایی بیشتر از هر کس دیگری نیاز دارد. این خانم فرزانه کوچی است. برای نخستینبار دیشب نام و سیمایش را در برنامۀ تلویزیونی کاکتوس دیدم. وارسته و رسا و روشن صحبت میکرد. بی ابهام و آلایش. دختری از تبار کوچیهای خانه به دوش. در شهر پلخمری متولد شده و راه پلخمری تا کابل را در خم و پیچهای بزرگراه کوهستانی سالنگ، بارها و بارها به دنبال دانایی و آینده طی کرده است. به دلیل تحصیل و دانشگاه، از میان قوم و خویش طرد شده، تا اینکه به همه ثابت کرده « زن جنس ضعیف نیست و میتواند بیشتر از مردان کار و پیکار کند…
دیدن و صحبت کردن از جنایت، تبدیل به جزئی از اتفاقات روزمره شده است. در سال 2017، در پلسرخ شهر کابل، مرد جوانی در مقابل چشمانم تیرباران شد. در چند دقیقه، موجی از مردم دور بدنِ تیرخورده و نیمه جان او جمع شدند. عکس اولی از آن صحنه است و عکس را من گرفتم. هیچکس به شمول من جرات نکرد کمک کند. هفت گلوله از پشت سر به او شلیک شد و من صدای شلیکها و افتادنش از داخل موتر به روی جاده را دیدم. پسری که داشت آیسکریم لیس میزد و تماشا میکرد گفت: این شاید زنده نمانَد... به پولیس زنگ زدم. پولیس نیم ساعت بعد، در حالی که پسر جان داده بود رسید. عکس دومی نیز،…
با تمام کاستیها و انتقادات موجود در زمینه حکومتداری در بلخ که بر همه ما واضح است، اقدامات اخیری که با موافقت و حمایت فرهاد عظیمی والی بلخ در این ولایت صورت گرفته امیدواری را به دوام کار موثر وی بیشتر میسازد: یک: تلاش پیگیر برای ردیابی عاملان اختطاف عبدالرووف کودک ۹ساله که چالش بزرگ سیاسی و امنیتی را در بلخ دامن زده است. با توجه به حجم گستردهی مشکلات امنیتی و مافیای سیاسی و اقتصادی در بلخ، تلاشهای پیگیر دستگاه امنیتی و استخباراتی کشور در زمینهی حل این پرونده به بن بست خورده است. دو: تلاشی خانه حاجی غوثالدین غزات فرمانده قدرتمند وابسته…
روایت است که وقتی بمبافکنهای شوروی این بمب را روی روستای ما انداخت، بی هیچ آتش و صدایی به زمین افتاد. بمب منفجر نشد و دستِ مردان روستا افتاد. مردان روستا با شجاعت و از خودگذری عجیب، بمب را خنثا کرده و جعبهی آنرا تخلیه کردند. آنزمان، پدر و مادرم جوان بودند و روستای ما نیز محل فعالیت جهادیستها بود. عکس از بدنهی همان است که هنوز در روستا است. اکنون از این جعبه در کارهای مختلف زراعتی استفاده میشود. مثلا پدرم گاهی در آن تنباکو میکوبد، گاهی تخمهای گلچینشده زراعتی را نگهداری میکند و گاهی بادنجان رومی خشک شده را آرد میکند. این جعبه…
یک روز گرم تابستان در سال ۲۰۱۶ که جمعه بود و دلتنگی، من و نیلوفر همسرم تصمیم گرفتیم تا به استالف برویم. نه من و نه همسرم قبلا استالف را دیده بودیم، اما هردو میدانستیم که "استالف مهمانخانه افغانستان است." بلاخره با یک دوست شمالیوال تماس گرفتیم و او دوست دیگری را در استالف هماهنگ کرد تا از ما پذیرایی کند. با ترس و دلهره رفتیم، اما بسیار خوش گذشت. با چنارها و درختها عکس گرفتیم. دوغ خوردیم و اسب دواندیم. با میزبان ما که یک انسان شریف و نیک است به بازار صنایع دستی استالف رفتیم و یک حاجی محترم از ما به زیبایی استقبال کرد. با تحفههای…
یکی از روزنامههای جنوب سویدن، با من و نیلوفر مصاحبه کرد و آنرا دیروز شنبه، با عکسهای سه تایی ما منتشر نمود . مصاحبه نسبتاً طولانی و با چهار قطعه عکس، در دو صفحه منتشر شده است. من بعد از ظهر دیروز شنبه، رفتم تا یکی دو نسخه از این روزنامه را بخرم، چون در سایت روزنامه اشتراک ندارم و نمیتوانم به جز از عنوان، بقیه متن را بخوانم. تقریباً به هفت فروشگاه بزرگ شهر سر زدم. در برخی از فروشگاهها، روزنامه تمام شده بود، چون ساعات آخر روز بود. در برخی دیگر از فروشگاهها، زمان فروش روزنامه پایان یافته بود و روزنامههای باقیمانده را جمع کرده بودند. بلا…
وضعیت ترکمنها در ولایت بلخ، شبیه وضعیت هموطنان هندو و سیکه ما در سراسر افغانستان است. در وطنِ خویش آواره. ترکمنها جمعیت بزرگی از ساکنان بلخ را تشکیل میدهند، اما این قوم از آدرس بلخ نه در مجلس نمایندگان نمایندهیی دارد و نه در شورای ولایتی و نه در مجلس سنا. در راس هیچ یک از ادارات مهم دولتی بلخ، یک ترکمن حضور ندارد و اگر در ادارهیی هم یک ترکمن مقرر شده، جرات حمایت از این قوم را ندارد، چون این کار اقدام برعلیه جریان مسلط در بلخ تلقی میشود. ترکمنها از میراثداران اصیل فرهنگ و تجارت در بلخ استند. این قوم تا یک دهه قبل، بیشترین هوتلها…
Follow me in Social media